پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل پنجم/بخش سوم)

۱۵ اسفند ۱۳۹۶ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۱ دقیقه

مرا در راهروهای سِرن این‌سووآن‌سو می‌برند تا به سالنی بزرگ می‌رسیم که بسیار شلوغ است. نوعی همایش برگزار کرده‌اند و هرطرف را که نگاه می‌کنم، عده‌ای دانشمند می‌بینم. از سالن رد می‌شویم و به نوعی اتاق کوچک و گرفته می‌رسیم. استومپی پوشه‌ای بزرگ برمی‌دارد و بعد هم پوشه‌ای دیگر از توی کشو بیرون می‌کشد و از لای آن، نمونه‌ی صفحه‌ی لمسی ساخت دهه‌ی ۱۹۷۰ را بیرون می‌آورد و نشانم می‌دهد.

ناگهان متوجه می‌شوم که استومپی مرا اینجا آورده تا بگوید که تکنولوژی ساخت او، همان تکنولوژی به‌کاررفته در ساخت آیفون است و مازو هم دقیقاً به همین دلیل نزد ما حضور دارد تا اعلام کند که نظر استومپی، تنها نظر شخصی خود او است و نه اظهار نظر رسمی سِرن. وقتی این را می‌فهمم، متوجه می‌شوم که فضا کمی پرتنش شده و هر دو نفر اندکی جدی‌تر ایستاده‌اند. استومپی سر صبر جزئیات ماجرای ساخت صفحه‌ی چندلمسی را برایم توضیح می‌دهد و هر چند لحظه یک بار، مازو سر جزئیات مختلف با او مخالفت می‌کند و هر دو بر سر آن بخش از روایت با هم وارد بحث می‌شوند و مؤدبانه به جروبحث می‌پردازند.

استومپی در سال ۱۹۳۸ در شهر کپنهاگ به‌دنیا آمده است. بعد از گذراندن دوره‌ی دبیرستان وارد نیروی هوایی ارتش دانمارک شده و در رشته‌ی مهندسی مخابرات و رادار به تحصیل پرداخته. بعد از فارغ‌التحصیلی در بخش تحقیق‌وتوسعه‌ی یک کارخانه‌ی تلویزیون‌سازی استخدام شده و نمایشگرهای جدید با تکنولوژی‌های روزآمد ساخته و نمونه‌های اولیه‌ی محصولات آینده‌ی شرکت را طراحی کرده است. در سال ۱۹۶۱ نیز به‌استخدام مؤسسه‌ی سِرن در آمده. مدیران سرن تصمیم می‌گیرند که نخستین شتاب‌دهنده‌ی ذرات خود، یعنی سینکوترون پروتن را به شتاب‌دهنده‌ی سینکوترون سوپر پروتون ارتقاء بدهند. مسئولان این سامانه، برای نظارت بر عملکرد دستگاه بسیار بزرگی که قرار بوده ساخته شود، نیاز به وسیله‌ای تازه داشتند. سینکوترون پروتون آن‌قدر کوچک بود که می‌شد هر یک از اجزای تشکیل‌دهنده‌ی آن را جداگانه بررسی کرد و بر آن نظارت داشت. اما این سینکوترون پروتن تنها پانصد متر طول داشت… سینکوترون سوپر پروتون اما قرار بود حدود هفت کیلومتر درازا داشته باشد.

«حاصل تلاش و آزمایش ما ساخت اولین صفحه‌ی لمسی‌خازنی شفاف بود که بر سطحی شفاف و بی‌رنگ قرار داشت.»

استومپی می‌گوید: «یادم هست که سال ۱۹۶۰، وقتی در پژوهشگاه کارخانه‌ی تلویزیون‌سازی کار می‌کردم، آزمایشی انجام دادم. وقتی دیدم خانم‌های خط مونتاژ کارخانه، چقدر وقت صرف کارگذاشتن سیم‌پیچ‌های ریز تلویزیون روی صفحه‌ی مدار آن می‌کنند، فکری به ذهنم رسید. با خودم گفتم که اگر راهی پیدا می‌شد و این سیم‌پیچ‌های کوچک را از اول به‌نوعی روی صفحه‌ی مدار تلویزیون اصطلاحاً چاپ می‌کردیم، مبلغ هنگفتی در مخارج کارخانه صرفه‌جویی می‌شد.» استومپی پیش خودش فکر می‌کند و می‌بیند که می‌شود از چنین ایده‌ای، استفاده‌های دیگری هم برد. می‌گوید: «با خودم گفتم که اگر می‌شود سیم‌پیچ را مستقیم روی صفحه‌ی مدار نصب کرد، پس حتماً می‌توانیم خازنی با خطوط بسیار باریک را هم روی ماده‌ای شفاف نصب کنیم…» ماده‌ای مثل شیشه، «… و بعد خازن را بخشی از مدار الکتریکی در نظر بگیریم و کاری کنیم که خازن، تغییر مقدار بار الکتریکی را موقع لمس انگشت تشخیص بدهد… راستیتش این است که تکنولوژی لمسی آیفون تقریباً همان تکنولوژی لمسی سال ۱۹۶۰ است.»

استومپی در ماه مارس سال ۱۹۷۲، در یادداشتی دست‌نویس طرح پیشنهادی خود را برای ساخت صفحه‌ای لمسی‌خازنی و تعدادی دکمه‌ی پیش‌فرض به رؤسای خود ارائه می‌کند و در طرحش می‌نویسد که می‌شود به این دکمه‌ها برنامه‌ای ازپیش‌معین داد. بک و استومپی به‌کمک یکدیگر طرح اولیه‌ای می‌نویسند تا به گروهی بزرگ‌تر در سرن ارائه کنند. در پایان سال ۱۹۷۲ این دو به همگان اعلام می‌کنند که می‌خواهند سامانه‌ای جدید بسازند که تماماً با صفحات لمسی و ریزکامپیوترها کار می‌کند. استومپی در جایی نوشته است: «صفحه‌ی لمسی می‌تواند با ارائه‌ی پیشنهادهایی هوشمندانه و مبتنی بر تصمیمات سابق کاربر، به مسئول نظارت کمک کند که بتواند تنها با زدن چند دکمه، بر حجم وسیع و گسترده‌ای از اطلاعات مختلف نظارت داشته باشد.» این صفحات نمایشگر را هم با تکنولوژی اشعه‌ی کاتدی می‌ساختند؛ درست مانند صفحات نمایشگر تلویزیون‌های آن دوره.

مدیران سرن طرح پیشنهادی را پذیرفتند. هنوز شتاب‌دهنده‌ی سینکوترونی سوپر پروتونی ساخته نشده بود، اما کار ساخت آن را آغاز کرده بودند. این شد که مدیران مجموعه، استومپی را به جایی منتقل کردند که به‌اسم «سنگرگاه نروژی» شناخته می‌شد. سنگرگاه نروژی درواقع کارگاهی بود در محوطه‌ی مجموعه‌ی سرن که در میان زمین‌های چمن آن بنا کرده بودند. تمام کارگاه حدود بیست متر مربع مساحت داشت. استومپی که می‌دانست قرار است چه کند و طرحی اولیه از دستگاه را در دست داشت، منابع بسیار فراوان مجموعه‌ی سرن را به‌کار گرفت تا نمونه‌ای اولیه از صفحه‌ی لمسی‌اش بسازد. یکی دیگر از همکاران استومپی در مجموعه‌ی سرن شیوه‌ای جدید ابداع کرده بود که کندوپاشی یونی نام داشت. به‌کمک همین شیوه، استومپی می‌توانست لایه‌ای بسیار نازک و مسی روی صفحه‌ی منعطف مایلار[۱] قرار دهد. استومپی می‌گوید: «حاصل تلاش و آزمایش ما ساخت اولین صفحه‌ی لمسی‌خازنی شفاف بود که بر سطحی شفاف و بی‌رنگ قرار داشت.»

اولین کامپیوتر «لمسی» که به بازار عرضه شد و به‌صورت عمده در دسترس کاربران قرار گرفت، اصولاً به آن معنا صفحه‌ی لمسی نداشت…

صفحه‌ی لمسی استومپی شانزده دکمه داشت و در سال ۱۹۷۶ در مجموعه‌ی سرن به‌کار گرفته شد. وقتی شتاب‌دهنده‌ی سینکوترونی سوپر پروتونی آغاز به کار کرد، با استفاده از همین صفحه‌ی لمسی بود که ناظران عملکرد دستگاه را زیر نظر می‌گرفتند. استومپی دست از کارکردن بر روی تکنولوژی لمسی نکشید. بعدتر او نسخه‌ای روزآمدشده از دستگاه خود ساخت. در این نمونه‌ی جدیدتر سیم‌های داخل دستگاه در محور ایکس و ایگرگ کشیده شده بودند و برای همین میزان دقت‌شان در تشخیص نقطه‌ی لمس‌شده بسیار بالا رفته بود. به‌کمک همین به‌روزرسانی بود که نسخه‌ی دوم صفحه‌ی لمسی استومپی شباهت بیشتری یافت به آن‌چه که ما امروز از صفحات چندلمسی در ذهن خود داریم. استومپی می‌گوید که سامانه‌ی لمسی به‌کاررفته در مرکز نظارت بر شتاب‌دهنده‌ی ذرات سینکوترونی سوپر پروتونی، سامانه‌ای بود چندلمسی و می‌توانست همزمان تا شانزده نقطه‌ی لمسی را تشخیص دهد، اما مسئولان نظارت بر دستگاه شتاب‌دهنده هرگز از این قابلیت دستگاه استفاده نکردند. نیازی هم نداشتند که از این ویژگی استفاده کنند. برای همین بود که صفحه‌ی لمسی پیشرفته‌تری که او طرحش را نیز ریخته بود، هرگز ساخته نشد.

استومپی به چند برگه‌ی رسمی که به یکدیگر منگنه شده‌اند، اشاره‌ای می‌کند و می‌گوید: «تکنولوژی لمسی تلفن‌های آیفون امروزی، همانی است که سال‌ها پیش، در سال ۱۹۷۷، توی این گزارش طرح اولیه‌اش ارائه شده.»

استومپی نمونه‌ی اولیه‌ای از این صفحه‌ی لمسی جدید ساخت. نمونه‌ای که خیلی خوب و عالی کار می‌کرد، اما نتوانست نظر مدیران مجموعه‌ی سرن را برای تخصیص بودجه به کار خود جلب کند. استومپی می‌گوید: «مدیران سرن با ملاطفت و مهربانی به من گفتند که همان صفحه‌ی لمسی اولی هم به‌خوبی کار می‌کند و نیازهای‌شان را پاسخ می‌دهد، پس چرا باید برای ساخت صفحات لمسی دیگر پول خرج کنند؟ من هم دنبال کار را نگرفتم.» البته می‌گوید: «چند دهه بعد، وقتی دنیای صنعت می‌خواست صفحات لمسی را روی تلفن‌های همراه کار بگذارد، مردم آمدند سراغ تکنولوژی‌های قدیمی و در همه‌چیز سرک کشیدند و گفتند آیا می‌شود از این تکنولوژی کهنه هم استفاده کرد یا نه؟ اهالی فن برای ساخت تلفن همراه با مرور تکنولوژی‌های پیشین و تجارب گذشتگان، توانستند تکنولوژی قدیمی را به‌نوعی بسازند که امروزه در تلفن‌های آیفون به‌کار می‌رود.»

تا اینجا دیدیم که از صفحات لمسی برای نواختن موسیقی، کنترل ترافیک هوایی و نظارت بر دستگاه‌های غول‌آسای شتاب‌دهنده‌ی ذرات استفاده شده است. اما اولین کامپیوتر «لمسی» که به بازار عرضه شد و به‌صورت عمده در دسترس کاربران قرار گرفت، اصولاً به آن معنا صفحه‌ی لمسی نداشت… البته در تبلیغات پیش از عرضه‌ی این دستگاه، به‌صورت عمده از این لفظ استفاده شد تا این کامپیوتر نزد همگان به‌عنوان کامپیوتری کاربردی با شیوه‌ی کاربری آسان و دستی جا بیفتد. ویلیام نوریس[۲]، مدیرعامل اجرایی شرکت کنترل دیتا[۳] بود. این شرکت در حوزه‌ی ساخت ابرکامپیوتر فعالیت داشت. نوریس شخصاً پیگیر ایده‌ی گنجاندن صفحات لمسی در ساخت کامپیوتر بود، چرا که فکر می‌کرد صفحات لمسی در آموزش به‌شیوه‌ی دیجیتالی نقشی اساسی ایفا می‌کنند و عنصری اصلی و مهم به‌حساب می‌آیند.

بیل باکستن وقتی می‌خواهد از نوریس حرف بزند، می‌گوید: «نوریس از آن آدم‌های خیلی خوش‌فکری است که اصلاً نمی‌شود تصور کرد در دهه‌ی ۱۹۷۰ در زمینه‌ی علوم کامپیوتر فعالیت داشتند.» مثلاً او پایانه‌هایی برای پژوهش و انجام تجارت ساخت. باکستن می‌گوید: «شرکت کنترل دیتا خیلی زود به قابلیت‌های گسترده‌ی صفحات لمسی پی برد.» نوریس بعد از شورش‌های فراگیر شهر دیترویت در سال ۱۹۶۷، انگار که به‌نوعی شهود رسیده باشد، تصمیم گرفت از هرآن‌چه در توان خود او و شرکتش هست، در راستای افزایش برابری اجتماعی استفاده کند. به همین منظور، شرکت کنترل دیتا کارخانه‌های خود را در مناطقی تأسیس می‌کرد که از لحاظ اقتصادی ضعیف بودند. کارگران این کارخانه‌ها می‌توانستند فرزندان خود را به‌رایگان به مهدکودک‌هایی بسپرند که زیر نظر کارخانه اداره می‌شد. همچنین خدمات مشاوره‌ای در اختیار کارگران قرار می‌گرفت و اولویت استخدام با کسانی بود که پیش‌تر سابقه‌ی اشتغال نداشتند یا سخت کار گیر می‌آوردند. از سوی دیگر شرکت می‌خواست راه‌هایی پیدا کند تا بتواند کامپیوتر را در میان مردم جا بیندازد و دسترسی به آن را بالا ببرد و شیوه‌هایی نوین ایجاد کند تا با کمک تکنولوژی، روش‌های آموزشی را دگرگون سازد. پلیتو[۴] برنامه‌ای بود که به‌خوبی این اهداف را برآورده می‌کرد.

شرکت می‌خواست راه‌هایی پیدا کند تا بتواند کامپیوتر را در میان مردم جا بیندازد و دسترسی به آن را بالا ببرد.

پلیتو سامانه‌ای بود مخصوص آموزش و تحصیل که برای نخستین بار در سال ۱۹۶۰ ساخته شد. پلیتو مخفف عبارت منطق برنامه‌نویسی‌شده برای عملیات‌های خودکار آموزشی[۵] است. نمایشگرهای این سامانه نوری به‌رنگ نارنجی داشتند و هم‌رنگ نخستین نمایشگرهای پلاسمایی بودند. در سال ۱۹۶۴ پلیتو ۴ رونمایی شد که صفحه‌ای «لمسی» داشت و می‌شد رابط کاربری آن را برنامه‌نویسی کرد تا به کاربر، دوره‌های مختلف آموزشی ارائه دهد. البته خود صفحه‌ی نمایشگر پلیتو ۴ لمس دست و انگشت را تشخیص نمی‌داد، اما در هر چهار طرف آن حسگرهایی نوری کار گذاشته بودند که نور ساطع‌شده از آن حسگرها تمام سطح صفحه را پوشش می‌داد. بر همین اساس، وقتی کسی انگشتش را روی نقطه‌ای مشخص از صفحه قرار می‌داد، نور ساطع‌شده از لیزرها را قطع می‌کرد و کامپیوتر تشخیص می‌داد که انگشت کاربر دقیقاً در کدام نقطه قرار گرفته است. نوریس پیش خود فکر می‌کرد که آینده، از آن سامانه‌ای است که این‌گونه کار می‌کند. کارکردن با آن سامانه بسیار ساده و مبتنی بر لمس انگشت بود و می‌شد با دستوراتی ساده، در محیط برنامه به کار پرداخت و همین، باعث می‌شد که هر کسی پشت دستگاه قرار می‌گیرد، بتواند به سادگی هرچه تمام‌تر از آن استفاده کند و چیزهایی بیاموزد.

باکستن می‌گوید: «[نوریس] به سامانه‌ی پلیتو جنبه‌ی تجاری داد، اما از طرف دیگر هم ترتیبی اتخاذ کرد تا از این سامانه در کلاس‌های مدارس مختلف استفاده شود. از کلاس‌های مهدکودک گرفته تا سال آخر دبیرستان. آن هم توی تمام ایالت. البته تمام مدارس ایالت به این سامانه مجهز نشدند، اما همین فعالیت نسبی هم باعث شد که پای کامپیوتر به تعداد زیادی از کلاس‌های درس باز شود. آن هم کِی؟ پانزده سال پیش از اینکه نخستین نسخه‌ی مکینتاش به بازار عرضه شود. آن هم چه مدل دستگاهی؟ سامانه‌ای که صفحه‌ی لمسی داشت.» باکستن آینده‌نگری و افق دید نوریس را با جابز مقایسه می‌کند و می‌گوید: «تازه به همین جاها هم محدود نبود. نوریس بیانیه‌هایی نوشته و توی آن‌ها شرح داده که به‌نظرش چطور باید به‌کمک کامپیوتر، سیستم آموزش را دگرگون کرد… اصلاً آدم مخش سوت می‌کشد! آخر فقط حرف هم نبوده. راجع‌به هر چیزی که حرفی می‌زده، سر آن قضیه حسابی پول خرج می‌کرده. جوری پول خرج ایده‌هایش می‌کرده که اصلاً بین شرکت‌های بزرگ و قدرقدرت سابقه نداشته.»

می‌گویند نوریس مبلغی معادل حدوداً ۹۰۰ میلیون دلار را خرج برنامه‌ی پلیتو کرد. این برنامه تازه بعد از دو دهه نشانه‌هایی از خود بروز داد که شاید بتواند فقط و فقط اندکی برای شرکت سازنده‌اش سودآوری داشته باشد. اما به‌رغم قضیه‌ی سودآوری سامانه‌ی پلیتو حال‌وهوایی ایجاد کرده بود، بسیار مشابه با حال‌وهوایی که در اوایل دوران رواج اینترنت در میان مردم پدید آمد. می‌شد روی سامانه‌ی پلیتو پیغام‌های مختلف گذاشت، از منابع سمعی‌بصری استفاده کرد و روزنامه‌های دیجیتال خواند. همه‌ی کارهای سامانه‌ی پلیتو را می‌شد با «لمس» انگشت روی صفحه‌ی پلاسمایی انجام داد… به همین خاطر با وجود این سامانه‌ی کامپیوتری، ایده‌ی کامپیوترهای لمسی هم در میان مردم رایج شد. نوریس دائم و بی‌وقفه از برنامه‌ی پلیتو تمجید می‌کرد و هوای آن را داشت و دست از تبلیغ آن نمی‌کشید، تا اینکه در سال ۱۹۸۴ سود کلی شرکت کنترل دیتا رو به کاهش گذاشت و اعضای هیئت‌مدیره‌ی آن تصمیم گرفتند که نوریس را از مقام خود کنار بگذارند. اما پلیتو با حمایت‌های بی‌دریغ نوریس راه خود را به دانشگاه‌ها و کلاس‌های درس سرتاسر ایالات متحده، از جمله منطقه‌ی میدوست، باز کرد و حتی در خارج از کشور هم از آن استفاده شد. هرچند پلیتو به‌معنای واقعی کلمه صفحه‌ای لمسی نداشت، اما وقتی این سامانه در دسترس مردم قرار گرفت، اندیشه‌ای بین همه رواج یافت که بنا بر آن، می‌بایست کارکردن با کامپیوترهای خانگی ساده و بسیار معمولی و راحت می‌بود.

تا سال ۲۰۰۶ از سامانه‌ی پلیتو ۴ استفاده می‌شد؛ آخرین دستگاه پلیتو ۴ یک ماه بعد از درگذشت نوریس برای همیشه خاموش شد.

[۱] Mylar

[۲] William Norris

[۳] Control Data Corporation

[۴] PLATO  به‌معنی افلاطون نیز هست. مترجم

[۵] Programmed Logic for Automatic Teaching Operations

 

قسمت‌های گذشته:

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (مقدمه/بخش اول)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (مقدمه/بخش دوم)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل اول/بخش اول)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل اول/بخش دوم)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل اول/بخش سوم)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل دوم/بخش اول)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل دوم/بخش دوم)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل دوم/بخش سوم)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل دوم/بخش چهارم)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل سوم/بخش اول)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل سوم/بخش دوم)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل سوم/بخش سوم)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل سوم/بخش چهارم)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل چهارم/بخش اول)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل چهارم/بخش دوم)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل پنجم/بخش اول)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل پنجم/بخش دوم)

telegram_ad2_1

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه