پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل دهم/بخش سوم)

۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۷ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۷ دقیقه

گاهی اوقات، بعضی از ابزارآلات تکنولوژیک درست بر اساس طرحی که سازنده‌ی آن در ذهن دارد، ساخته می‌شوند و پیش از ساخت، هدف معینی برای ساخت‌شان وجود دارد. دستگاه و ابزاری هم که بر اساس آن هدف ساخته می‌شود،‌ دقیقاً آن منظور را برآورده و مطابق آن هدف، عمل می‌کند. اما گاهی اوقات هم هست که اتفاقاتی عجیب‌غریب و دور از ذهن پیش می‌آیند و باعث می‌شوند که در ساخت ابزارها و وسایل تکنولوژیک، جهش‌هایی رخ دهد و حاصل این جهش‌ها، نتایجی غیرمنتظره باشد. نتایجی که فواید بسیاری با خود دارند. گاهی اوقات اما‌ هر دوی این اتفاقات همزمان رخ می‌دهند.

در اوایل دهه‌ی هشتاد، دو نفر مهندس خوش‌فکر در یکی از شرکت‌های کامپیوتری انگلستان که با سرعتی بسیار زیاد در حال رشد بود، قصد داشتند تا طرحی نوین برای معماری تراشه‌ی واحد پردازش مرکزی یا همان سی‌پی‌یو ارائه دهند. آن‌ها می‌خواستند از این تراشه‌ی تازه برای ساخت دستگاه کامپیوتر رومیزی جدیدشان استفاده کنند و حین طراحی این معماری تازه، دو هدف اصلی در ذهن داشتند. هدف اول آن‌ها این بود که قدرت تراشه را تا می‌توانند بالا ببرند و هزینه‌ی ساخت آن را تا جایی که در توان دارند، پایین نگاه دارند. آن‌ها در کار خود شعاری داشتند و آن شعار این بود: «میپس[۱] برای همه.» هدف‌شان این بود که بتوانند تراشه‌ای بسازند که در هر ثانیه، یک میلیون دستور را انجام بدهد و همه‌ی مردم تمکن مالی کافی برای تهیه‌ی یکی از همین تراشه‌ها را داشته باشند. تا آن هنگام، چنین تراشه‌هایی را به‌صورت اختصاصی و ویژه برای صنایع و کارخانه‌ها و شرکت‌های بزرگ می‌ساختند. اما سوفی ویلسن[۲] و استیون فربر[۳] می‌خواستند کامپیوتری با همان قدرت بسازند که همه‌ی مردم بتوانند آن را برای خود تهیه و از آن استفاده کنند.

من اولین بار سوفی ویلسن را در مصاحبه‌ای کوتاه در یکی از کلیپ‌های یوتیوب دیدم. مصاحبه‌کننده در آن کلیپ سؤالی را از ویلسن می‌پرسد که احتمالاً بیشتر از هر سؤال دیگری، از تمام مخترعان و پیشگامان دنیای تکنولوژی پرسیده شده. من خودم حین نوشتن این کتاب، همین سؤال را به‌کرات از مصاحبه‌شوندگانم پرسیده‌ام. اینکه وقتی می‌بینید آنچه ساخته‌اید، چنین محبوب و موفق شده، چه احساسی به شما دست می‌دهد؟ مصاحبه‌کننده در آن کلیپ می‌‌گوید که «تراشه‌ی شما خیلی گُل کرده و حتماً غافل‌گیر شده‌اید. احتمال نداشت که در سال ۱۹۸۳ با خودتان بگویید…»

ویلسن که نسبت به هرچه پاسخ تعارف‌‌آمیز معمول و رایج در پاسخ چنین حرف‌هایی بی‌توجه است، می‌پرد وسط حرف مصاحبه‌کننده و می‌گوید: «چرا. ما خیلی احتمال می‌دادیم که چنین اتفاقی بیفتد. می‌خواستیم پردازنده‌ای بسازیم که همه‌ی مردم از آن استفاده کنند.» بعد مکثی می‌کند و می‌گوید: «و خب، ساختیم.»

گاهی اوقات هم هست که اتفاقاتی عجیب‌غریب و دور از ذهن پیش می‌آیند و باعث می‌شوند که در ساخت ابزارها و وسایل تکنولوژیک، جهش‌هایی رخ دهد.

این حرف ویلسن را اصلاً و ابداً نباید به حساب تعریف از خود و مبالغه گذاشت. پردازنده‌ی آرم، همان پردازنده‌ای که ویلسن طراحی کرد، محبوب‌ترین پردازنده‌ی تاریخ شده است. تا امروز ۹۵ میلیارد قطعه از همین نوع پردازنده به فروش رسیده که در این رقم، ۱۵ میلیارد قطعه‌ی آن تنها در سال ۲۰۱۵ تولید و فروخته شده است. تراشه‌های آرم در همه‌ی دستگاه‌ها وجود دارند. از تلفن‌های همراه هوضشمند گرفته تا کامپیوترها و ساعت‌های مچی و خودروها و قهوه‌سازها. هر دستگاهی را که نام ببرید، یک تراشه‌ی آرم در خود دارد.

نام این تراشه ترکیبی است چند ترکیب دیگر. نام تراشه‌ای که ویلسن ساخته، در ابتدا اکرون ریسک ماشین[۴] بود. اکرون، نام شرکت سازنده‌ی قطعه و ریسک هم مخفف عبارت کامپیوترِ کم‌دستور است. مدل معماری ریسک برای طراحی سی‌پی‌یو را محققان دانشگاه برکلی ارائه داده بودند. پژوهشگران دانشگاه برکلی متوجه شدند که بیشتر برنامه‌های کامپیوتری، از بیشتر نیرویی که صرف قطعه‌ی پردازنده می‌شود، استفاده نمی‌کنند، اما آن قسمت از مدار پردازنده به‌رغم این مسئله کماکان فعال می‌شود و باز همان دستورات را تحلیل می‌کند و این‌گونه هم زمان اجرای دستور طولانی‌تر می‌شود، هم مصرف برق بالا می‌رود. متوجه شدید هدف از ساخت ریسک چه بود؟ بگذارید این‌طور بگوییم که ریسک، تلاشی بود از جانب سازندگان آن که بتوانند سی‌پی‌یوهایی بسازند هوشمندتر با بهره‌وری بالاتر، که کاملاً متناسب برنامه‌هایی باشند که قرار است روی آن‌ها اجرا شود.

سوفی ویلسن تراجنسی است. او در سال ۱۹۵۷ به‌دنیا آمده و تا پیش از عمل، راجر ویلسن[۵] نام داشت. والدین ویلسن هر دو معلم و آدم‌هایی همه‌فن‌حریف بودند که اعتقاد داشتند هر کسی باید تا می‌تواند، از پس مشکلات خودش بر بیاید و سخت‌کوش باشد.

ویلسن می‌گوید: «ما در دنیایی بزرگ شده بودیم، ساخته‌ی دست والدین‌مان.» این گفته‌ی او به معنای واقعی کلمه درست است. او می‌گوید: «پدرم برای خودش تعمیرگاهی داشت که پر بود از دستگاه تراش و دریل و انواع‌ و اقسام ابزار و وسایل مختلف. ماشین درست می‌کرد و قایق می‌ساخت و بیشتر ابزارها و وسایل توی خانه‌مان هم ساخته‌ی خود او بود. مادرم نیز همه‌ی چیزهای پارچه‌ای و ساده‌تر را درست می‌کرد. مثلاً لباس می‌دوخت و کارهایی از این قبیل می‌کرد.»

ویلسن خودش در کودکی جذب سرهم‌بندی و تعمیر شده. می‌گوید: «وقتی به دانشگاه رسیدم، آن‌قدر ماهر شده بودم که اگر دلم ضبط صوت می‌خواست، خودم می‌توانستم آن را از صفر و با دست خالی بسازم. اگر مثلاً دلم ساعت دیجیتالی می‌خواست، آن را هم می‌توانستم از صفر و با دست خالی بسازم.»

ویلسن برای ادامه‌ی تحصیل به دانشگاه کمبریج رفت و دیری نگذشت که از دانشکده‌ی ریاضیات آنجا اخراج شد. بعداً مشخص شد که این اخراج به نفع او بوده، چرا که توجه ویلسن از ریاضیات، به علوم کامپیوتر معطوف شد و به‌زودی، به عضویت انجمن تازه‌تأسیس ریزپردازنده‌های دانشگاه کمبریج در آمد. در همین انجمن بود که ویلسن با استیو فربر آشنا شد. فربر نیز از آن عشاق تکنولوژی بود. در آینده، فربر در بسیاری از پروژه‌های مهم و تأثیرگذار، همکار اصلی ویلسن بود و نقشی مهم در آن پروژه‌ها ایفاء کرد.

در اوایل دهه‌ی ۱۹۷۰، مردم بریتانیا کم‌کم داشتند نسبت به تهیه و استفاده از کامپیوترهای شخصی و خانگی ابراز علاقه می‌کردند و توجه عامه‌ی مردم داشت به‌سمت این بازار معطوف می‌شد. در سیلیکن‌ولی نیز وضع به همین منوال بود و بعد از مدت‌ها، بیش از مصرف‌کنندگان تفننی و علاقه‌مندا این حوزه و همچنین هکرها، اندک‌اندک سرمایه‌گذاران نیز داشتند به این بازار تازه روی می‌آوردند. هرمن هاوسر[۶] در آن دوره، در دانشگاه کمبریج دانشجوی دوره‌ی دکتری بود و داشت تحصیلات خود را تکمیل می‌کرد. هاوسر به‌دنبال بهانه‌ای بود که بعد از اتمام تحصیلات، مجبور نباشد به اتریش برگردد و مطابق سنت خانوادگی، وارد تجارت شراب شود. برای همین، یک روز هاوسر سری به انجمن ریزپردازنده‌ها زد.

در اوایل دهه‌ی ۱۹۷۰، مردم بریتانیا کم‌کم داشتند نسبت به تهیه و استفاده از کامپیوترهای شخصی و خانگی ابراز علاقه می‌کردند.

ویلسن می‌گوید:‌ «بی‌نظمی و شلختگی در ذات هرمان هاوسر است. در دهه‌ی ۱۹۷۰ او می‌خواست که با استفاده از نوت‌بوک و ارگانایزرهای جیبی به زندگی‌اش نظم بدهد و این کارش خیلی هم خلاقانه بود… چرا که می‌خواست در آن زمانه از وسایل الکترونیک استفاده کند. می‌دانست چنین وسایلی باید مصرف برق‌شان پایین باشد، برای همین رفت و به‌دنبال کسی گشت که بداند وسایل الکترونیکی کم‌مصرف چطور کار می‌کنند. آن آدم، خود من بودم.»

ویلسن می‌پذیرد که برای هاوزر کامپیوتری جیبی طراحی کند. می‌گوید: «نشستم و برای او طرح‌هایی کشیدم. بعد یک بار به دیدارش رفتم تا روند پیشرفت کار را برایش توضیح بدهم. پوشه‌ی حاوی تمام طراحی‌هایم را هم با خودم برده بودم… توی پوشه پر بود از طراحی مربوط به وسایل مختلف. از دستگاه‌های کوچک دارای یک صفحه‌ی مدار گرفته، تا دستگاه‌های بزرگ و پیچیده و خلاصه همه‌جور وسایل مختلف.» هاوسر از دیدن طراحی‌ها حیرت می‌کند. ویلسن می‌گوید: «برگشت از من پرسید که “این‌ها کار هم می‌کنند؟” من هم در جوابش گفتم که معلوم است کار می‌کنند.»

هاوسر شرکتی تأسیس می‌کند که بعدها به آکرون مشهور می‌شود. می‌گویند نام آن را آکرون گذاشته‌اند تا در فهرست‌های الفبایی بالاتر از اپل دیده شود. ویلسن نیز در کنار فربر، بزرگ‌ترین و نخبه‌ترین مهندس شرکت بوده. ویلسن بود که نخستین کامپیوتر آکرون را از صفر و با دست خالی طراحی کرد. بعد از اینکه این کامپیوتر به بازار عرضه شد، نزد علاقه‌مندان این حوزه، بسیار محبوب شد. در همان موقع، شرکت بی‌بی‌سی می‌خواست مجموعه‌ای مستند راجع به انقلاب کامپیوتری بسازد. بی‌بی‌سی قصد داشت که در این مستند، دستگاهی را به همه معرفی کند که بشود آن را میان مردم نیز جا انداخت. این هدف بی‌بی‌سی ذیل برنامه‌ی سوادآموزی کامپیوتری قرار می‌گرفت. هدف از طراحی این برنامه این بود که همه‌ی مردم بریتانیا با کامپیوتر آشنا شوند و هر کسی، به یک دستگاه کامپیوتر دسترسی داشته باشد.

[۱] MIPS

[۲] Sophie Wilson

[۳] Stephen Furber

[۴] Acron RISK Machine

[۵] Roger Wilson

[۶] Harman Hauser

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

یک دیدگاه
  1. Avatar حسین میم

    جسارتا چرا ترجمه کردید “ارگانایزرهای جیبی”؟ چرا برابر فارسی براش نذاشتید؟ (مثلا سامان‌دهنده…)

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه