اگه قراره این هفته فقط یه چیز بخرید، کتاب «مردی به نام اوه» را بخرید

۳۰ مهر ۱۳۹۹ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۶ دقیقه

کتاب «مردی به نام اُوِه» که در تمام نقاط دنیا از کتاب‌های پرفروش و محبوب است، با فاصله‌ی زمانی کمی از گُل کردن جهانی‌اش در ایران هم جایگاه خود را پیدا کرد و توانست به لیست پرفروش‌ها راه پیدا کند. این کتاب درباره‌ی مرد تنهایی است که همسرش را از دست داده و رفتار خاصی دارد که تعامل‌اش با اطرافیان، به شکل گرفتن ماجراهای جالبی منتهی می‌شوند. از آنجایی که اردیبهشت ماه در ایران، غیر از اینکه به عنوان بهار شیراز شناخته می‌شود، یادآور نمایشگاه کتاب هم هست، می‌خواهیم کتاب مردی به نام اوه را یه عنوان کالای پیشنهادی هفته به شما معرفی کنیم. آنچه در ادامه مطالعه می‌کنید، نظر کارشناس‌های دیجی‌کالا درباره‌ی این کتاب است.

‌‌‌‌

فاطمه غلامی

«مردی به نام اوه»؛ کتابی که خوندنش رو به همه توصیه می‌کنم. این رمان جزو یکی از کتاب‌های پرفروشه که به ۳۰ زبان دنیا ترجمه شده. معنی این جمله این نیست که با داستانی پر از اتفاقات عجیب‌وغریب و خارق‌العاده مواجهید؛ بلکه برعکس، همه‌چیز خیلی ساده است. در بستر اتفاقات این کتاب، با روزمرگی‌ها و تناقض‌های زیادی روبه‌رو می‌شید. تناقض عشق و نفرت، مرگ و زندگی، غم و شادی. لحن تراژیک – کمیک هم کاملا بجا و درست برای این داستان انتخاب شده. تو هر صفحه‌ی‌ داستان، ممکنه احساسات متناقضی رو تجربه کنید: گاهی ممکنه تحت‌تاثیر دلتنگی‌ها و غم‌های اوه اشک بریزید و گاهی دیدن لجاجت‌ها و سخت‌گیری‌ها و انضباط افراطی‌اش لبخند به لبتون بیاره؛ ولی آیا زندگی چیزی غیر از اینه؟ تجربه‌ی شادی و اندوه توامان؟
خوندن این کتاب به آدم‌های ناامید و شاید خسته از تلاش هم توصیه میشه. همونایی که فکر می‌کنن زندگی‌شون خالیه و هیچ دلیل قشنگی برای ادامه نیست. کافیه دقیق به دور و برمون نگاه کنیم. حتی در سخت‌ترین و تلخ‌ترین روزها و شب‌ها، زور زندگی و امید بیشتره و به مرگ و ناامیدی غلبه می‌کنه‌. به قول سونیا، همسر شخصیت اصلی داستان، «یک پرتو آفتاب کافی است برای تابناکی ظلمت». داستان این کتاب نقد زندگی مدرن و تنهایی آدم‌هاست. بزرگ‌ترین ترس انسان مدرن مرگ نیست؛ تنهاییه. در بخشی از کتاب اومده: «همیشه بزرگ‌ترین ترسمان این است که مرگ سراغمان نیاید و در این دنیا تک‌وتنها بمانیم.»

با خوندن این کتاب به این نتیجه می‌رسیم که می‌تونیم مدرن باشیم، از مواهب دنیای فناوری بهره ببریم؛ درعین‌حال برای همسایه‌مون پلوی زعفرونی و مرغ ببریم؛ این‌‌ها هیچ منافاتی با هم ندارن. آدم‌ها به هم و به کمک و همدلی هم نیاز دارن؛ حتی «اوه»‌ای که به همه‌ی آدم‌ها به چشم مزاحم نگاه می‌کنه! همین با هم بودن‌هاست که توی روزگار مدرن و خالی از معنای امروز، به زندگی‌مون معنا می‌ده. مطمئن باشید شخصیت اصلی این رمان تا مدت‌ها بعد از خوندنش، در خاطرتون می‌مونه و نگاهتون رو به زندگی، آدما و جامعه تغییر می‌ده.

اکرم شایگانی

خواندن و دیدن کتاب‌ و فیلم‌هایی که نام‌شان از شخصیت اصلی داستان گرفته شده، همیشه برایم وسوسه‌انگیز بوده ‌است. شاید به این دلیل که تجربه‌ی مواجه شدن با نمونه‌های خوب این آثار را داشته‌ام. مردی به نام «اوه» هم این ویژگی را داشت. علاوه بر اینکه جمله‌ای از نشریه‌ی معتبر اشپیگل درباره‌ی این رمان روی جلدش دیدم که بلافاصله تصمیم به خواندنش گرفتم. جمله این بود: «کسی که از این رمان خوشش نیاید بهتر است هیچ کتابی نخواند!»

«اوه» مرد ۵۴ ساله‌‌ی عبوس و قانون‌مندی است که به‌تازگی همسرش را از دست داده، بازنشسته شده و دلش می‌خواهد زودتر به همسرش بپیوندد! هر روز دسته‌گلی می‌خرد و بر سنگ مزار همسرش می‌گذارد و به او قول می‌دهد که به‌زودی پیش او می‌رود. ورود همسایه‌ی جدید که همسری ایرانی به نام پروانه دارد اتفاق‌های جالبی را در داستان پدید می‌آورد که باعث به تعویق افتادن تصمیم اوه می‌شود. شادی و غم، بیم و امید، عشق و نفرت مثل جریان طبیعی زندگی در این داستان توام با هم است. رفتار پروانه به عنوان نمادی از فرهنگ شرق و تاثیر آن بر اوه برای منِ مخاطب بسیار خوشایند بود. زنی خانواده‌دوست، بانشاط و مهربان که قرار است به همین زودی‌ها فرزند سومش به دنیا بیاید. تعامل پروانه با اوه، تحولی در این شخصیت عبوس و افسرده‌ ایجاد می‌کند که نگاهش به زندگی را تغییر می‌دهد و از فکر خودکشی دست برمی‌دارد. به قول شکسپیر: «زندگی را هرطور نگاه کنی زیباست.» خواندن مردی به نام اوه حس‌های نابی را در شما برمی‌انگیزد؛ برای خواندنش فرصت را از دست ندهید.

فهیمه تفرشی

اگر می‌خواهید کتاب خواندن را شروع کنید لازم نیست ناگهان از قفسه کتاب‌فروشی، «آناکارنینا» را بردارید یا دنبال «به‌سوی فانوس دریایی» ویرجینیا ولف یا رمان‌های سنگین قدیمی باشید. این کتاب‌ها را بگذارید برای مرحله‌ای که کتاب خواندن جزو برنامه زندگی‌تان شد. پیشنهاد من برای تازه‌کتاب‌خوان‌ها این است که سراغ رمان‌های پرفروش بروند. این گروه کتاب‌ها هم به کتاب‌خواندن عادتتان می‌دهد هم کم‌کم می‌فهمید چه‌طور سلیقه‌ای دارید و راهتان پیدا می‌شود.  «مردی به نام اوه» یکی از همین رمان‌هایی است که زمانی که چاپ شد خیلی گل کرد و کمتر کسی را پیدا می‌کنید که خوانده باشدش و از آن بد بگوید. مردی به نام اوه روایتی امیدبخش زندگی انسان‌های تنهاست و نکته‌ی جالبش این است که بااینکه رمان خارجی است، یک شخصیت ایرانی‌تبار هم در آن وجود دارد که نویسنده به‌خوبی به آن جان بخشیده است.

محمد سماک

زمانی را به یاد دارم که رضا داورپناه پیشنهاد داد برای فهمیدن دقیق فیلم «اژدها وارد می‌شود» ساخته‌ی مانی حقیقی، کتاب «جای خالی سلوچ» را بخوانم. من کتاب را تهیه کردم؛ اما متاسفانه فرصت نکردم تا انتهای آن را بخوانم و همواره خودم را به خاطر آن کار سرزنش می‌کنم. اما قصد دارم در کمال پررویی، کتاب «مردی به نام اوه» را هم بخرم! چون رضا از آن زیاد تعریف کرده و در مورد نویسنده‌ی آن، فردریک بکمن هم مطلب جالبی را در دیجی‌کالا مگ منتشر کرده ‌است. شاید این کار بهانه‌ای شد تا برای شروع کردن کتاب جدید، ابتدا به سراغ آن کتابی بروم که ناتمام رهایش کرده‌ام. امیدوارم از آن دست انگیزه‌های لحظه‌ای که به‌سرعت می‌آیند و به‌سرعت هم از بین می‌روند، به سراغم نیامده باشد. یادداشت رضا در مورد این کتاب را بلافاصله پس از تمام شدن نوشته‌ی من بخوانید تا متوجه شوید چطور می‌توان به این سرعت برای خرید یک کتاب قانع شد.

رضا داورپناه

مردی به نام اوه وجود دارد که‌ فقط چیزهایی را درک می‌کند که بتوان آن‌ها را  ببیند: بتون، سیمان، شیشه، استیل و عشق. اوه، آن‌قدر عبوس است که حوصله‌ی خودش را هم ندارد،  به همین خاطر بارها به خودکشی فکر می‌کند. اوه همسرش را از دست داده، اما عشقش به او را نه. از این رو مدتی ‌است که دنبال راهی می‌گردد تا خودش را از شر زندگی در دنیای آی‌پد‌ها ، اتومبیل‌های ولوو  و البته «پیراهن سفید»ها خلاص و به دنیای همسرش کوچ کند. او با گربه‌اش زندگی می‌کند و از جوانی عاشق اتومبیل‌های برند SUB بوده ‌است. در محل زندگی اوه، زنی به نام «پروانه» وجود دارد. او اهل ایران است و به داشتن بچه‌های زیاد، خوردن برنج زعفرانی، رانندگی و سروکله زدن با اوه علاقه‌‌مند است. پروانه‌ همسایه‌‌ی جدید اوه است که از این طریق، وارد دنیای عجیب اوه و روزمرگی‌های او می‌شود و اوه را با زندگی خود آشنا می‌کند. «فردریک بکمن» در سیصد و اندی صفحه، شما را با دنیای «اوه و پروانه» آشنا می‌کند. ورود به دنیای اوه، ممکن است هم شما را بخنداند، هم اشک‌تان را در بیاورد و هم شما را به فکر وادارد. اصلا مگر وظیفه‌ی ادبیات چیزی جز این است؟

 

از روی داستان کتاب مردی به نام اوه، فیلمی هم ساخته شد که در سال ۲۰۱۵ اکران عمومی گرفت. دیدن تریلر این فیلم می‌تواند شما را بیشتر در جریان ماجرای آقای اوه قرار دهد. توصیه می‌کنیم حتما تریلر را تماشا کنید تا دستتان بیاید در دنیای این داستان چه حال و هوایی وجود دارد.

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه