نویسنده وسوسه برانگیز پشت شیشه کتابفروشیها

۲۷ اردیبهشت زادروز نویسندهای است که آثارش در ویترین مغازهها به مخاطبان چشمک میزند. عباس معروفی در سال ۱۳۳۶ خورشیدی در تهران متولد شد. فارغالتحصیل هنرهای زیبای تهران در رشتهی هنرهای دراماتیک است و حدود یازده سال معلم ادبیات دبیرستانهای تهران بوده است.
نخستین مجموعه داستان عباس معروفی با نام «روبهروی آفتاب» در سال ۱۳۵۹ در تهران منتشر شد. پیش و پس از آن نیز داستانهای او در برخی مطبوعات به چاپ میرسید؛ اما با انتشار «سمفونی مردگان» بود که نامش بهعنوان نویسنده تثبیت شد. این روزنامهنگار و نویسندهی مشهور ایرانی، تاکنون جوایز داخلی و بینالمللی بسیاری را از آن خود کرده و مدتی است ایران را ترک کرده است. عباس معروفی اکنون ساکن آلمان است، همچنان مینویسد و تسلطش بر شیوههای مدرن داستاننویسی و شناختش از تاریخ و اسطوره، او را در گروه پرمخاطبترین نویسندگان ایرانی قرار داده است.
با ما همراه باشید. در این مطلب به مناسبت زادروز این نویسنده به معرفی دو اثر درخشان و ماندگار از عباس معروفی یعنی «سمفونی مردگان» و «سال بلوا» میپردازیم.
سمفونی مردگان
سمفونی مردگان کتابی است بسیار تراژدیک اما بسیار زیبا و عالی که برای همیشه در ذهن خواننده باقی خواهد ماند این کتاب داستان خانوادهای است که در زمان جنگ جهانی دوم، در اردبیل زندگی میکنند. خانوادهای که نمادی از یک جامعه است که خفقان در آن موج میزند و به ندرت روشنفکری در آن پیدا میشود.
نوع روایت معروفی در سمفونی مردگان منحصر به فرد است. راوی داستان چندین بار عوض می شود و هر بار داستان از دید یک شخص متفاوت بیان میشود. در بخشهایی از داستان یک واقعه از زاویه دید دو نفر مختلف بیان شده است و خواننده احساس و افکار دو نفر را درک میکند.در هنگام خواندن متن کتاب سمفونی مردگان مدام شاهد تغییرات زمانی و مکانی هستیم و این بر جذابیت کتاب به قطع می افزاید.
این رمان برندهٔ جایزه سال ۲۰۰۱ از بنیاد انتشارات ادبی فلسفی «سورکامپ» شده و به زبانهای آلمانی، انگلیسی، ترکی استانبولی، ترکی آذری و کردی ترجمه شده است.
سال بلوا
«دار سایه درازی داشت. وحشتناک و عجیب. خورشید که برمیآمد، سایهاش از جلو همه مغازهها و خانهها میگذشت.»
با این صحنه شگفت سال بلوا آغاز میشود. داستانی که در آن همه چیز منظم است و منظم نیست؛ داستانی که تاریخی است و تاریخی نیست؛ داستانی که روایتش خطی است و در عین حال پرماجرا است.
ماجرا عمدتاً از زبان دختری روایت میشود که پدرش سرهنگ است و در آرزوی صعود از پلههای ترقی مدام سقوط میکند. سرهنگ هرگز به پایتخت خوانده نمیشود، دخترش نیز به جای آن که همسر ولیعهد و ملکه ایران شود، دل سپرده به عشق کوزهگری غریب به ناچار به همسری پزشکی درمیآید که سرانجام قاتل اوست. تصویر موشکافانه مظلومیت زن ایرانی، مظلومیت مرد هنرمند ایرانی و تاریخ پرهراس یک سرزمین کهنسال، از سال بلوا رمانی ساخته است که هرگز فراموش نمیشود.