خاطره فوتبالی تعریف کنید، گوشی آنر برنده شوید!

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱ دقیقه
مسابقه جام ملت های آسیا 2019

موقع بازی ایران-استرالیا کجا بودید و داشتید چکار می‌کردید؟ وقتی در سال 2004 ایران در جام ملت‌های آسیا 4 گل به کره‌ی جنوبی زد، چه حس و حالی داشتید؟ در جام‌جهانی 2014، موقع بازی ایران-آرژانتین، وقتی که همه امیدوار بودیم با آرژانتین مساوی ‌کنیم، چه اتفاقی داشت در زندگی شما رخ می‌داد؟

از موقعی که تیم ملی ایران در تورنمنت‌های بزرگ مثل جام ملت‌های آسیا، مرحله‌ی انتخابی جام‌جهانی یا اصلا خود جام‌جهانی بود، خاطره‌ای دارید؟

خاطره‌ای از خود شما، وقتی که تیم ملی ایران یک بازی مهم داشته. این خاطره می‌تواند از زندگی خود شما باشد. اتفاق تلخ، شیرین، خنده‌دار یا گریه‌داری که برای خود شما یا دوستانتان اتفاق افتاده.

خاطره‌ی خودتان را در فرم زیر بنویسید و برای ما ارسال کنید. لطفا حداکثر در 350 کلمه خاطرتان را تعریف کنید.

سعی کنید خاطره‌ای را انتخاب کنید که خیلی دراماتیک و تاثیرگذار باشد.

از ۱۷ دی تا ۱ بهمن خاطرات شما را جمع‌آوری می‌کنیم.

در نهایت به کمک آقای «امیر حاج‌رضایی»، 5 خاطره‌ای را که داستان تاثیرگذارتری دارند انتخاب می‌کنیم و به هرکدام از برندگان یک گوشی «HONOR 7C» جایزه می‌دهیم.

این 5 خاطره‌ی برتر را به شکل انیمیشن در می‌آوریم و در اینستاگرام و وب‌سایت دیجی‌کالا مگ نمایش می‌دهیم.

مهلت شرکت در مسابقه تمام شد

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۲۰۹ دیدگاه
  1. ali

    موقع بازی ایران با آژانتین من تو تاکسی بودم

    که داشتم از سر کار به خانه بر میکشتم که با

    رادیوی ماشین داشتم به صدای بازی گوش

    میگردم صدا کم بود ولی خیلی هیجان انگیز

    بود دل تو دلم نبود که بعد دقایق آخر که ایران

    گل خورد بلند داد زد آخ نه و همه ی مسافرا بیدار

    شدن و گفتن چه خبرته و گفتم بازی دیگه

    و دیدم که همه گفتم که امیدی به برد ایران

    ندارن و آقای راننده رادیو خاموش کرد و من

    ناراحت شدم ولی باز امید داشتم که ایران گل

    بزنه ولی در کل بازی خوبی انجام داد و من خیلی

    لذت برم

    و یک خاطره دیگه که موقع بازی سال ۲۰۰۴

    ایران با کره جنوبی که من کودک بودم ما تلوزیون

    نداشتم و خیلی ناراهت شدیم حتی نمیه اولم

    نتونستیم نگاه کنیم و پدرم خیلی ناراحت بود

    تا اینکه همسایه پایینیمون داد زد گفت گل

    و ما هم فهمیدیم که ایران گل زده پدرم امد و

    منو بغل کرد و با چشمانی گریان میگفت که گل

    زده ایران بعد نیمه اول نیمه دوم که شروع شد رفیتم تو ماشین و با رادیو نمیشه دومو گوش دادیم

  2. میلاد زمانی

    بازیه ایران و استرالیا تو موز بودم.
    ۴ تای کره هم میگن خیلی خوب بوده..
    ولی همه چیز از جام جهانی ۲۰۱۴ شروع شد بازی با ارژانتین عالی بود خیلی امیدوار بودیم خانوادگی تا مسی نامرد اون کارو کرد.
    بعدشم که بازی با اسپانیا و پرتغال که ریختیم بیرون…بازی با مراکش که از خوشحالی هم دیگرو میزدیم…
    بازیه با پرتغال هم رونالدو رو ضایع کردیم حال داد…
    ولی حیف شد????
    بعدشم که ۵ تای یمن و ۲ تای ویتنام که سرکار بودیم حال کردیم.به امید قهرمانی

  3. رضا صفدري

    منم یه خاطره بگم ! متوجه بشید خیانت یعنی چی !!
    من بچه بودم ، رفته بودیم شمال خونه ی عمویی اینا ! یه سگ داشتن اینا !!
    خیلی بانمک بود این سگه ، خیلی ام باهوش بود ! من و خواهرم هر وقت میرفتیم شمال بازی میکردیم باهاش !
    یه روز تصمیم گرفتیم ورداریم ببریمش بیرون باهاش بازی کنیم …چوب انداختیم بره بیاره ، یدفعه دیدیم داره مثل چی میدوئه سمت خونه ! نگاه کردیم یه دونه از این سگ ولگردا از دور داشت میاد طرفمون ! ما ام بدتر از سگه شروع کردیم به دویدن !! خلاصه من و خواهرم بدو ، سگه بدو ! داشتیم میرسیدیم به خونه ، دیدیم این سگه خودمون رفت تو ، درو بست پشت سرش !!!!!! ( تف به مرامش !! )
    قسمت دردناک ترش اینجاست که من سریع کمک کردم خواهرم بره روی دیوار ! بعد بجای اینکه کمک کنه منم بیام ،اونم گذاشت در رفت !!!!
    شانش آوردم دیوار همسایه کوتاه بود وگرنه رسما تیکه پارم کرده شده بود !!

  4. ایمان چوپانی

    بازیِ تلاشگران با ستارگان بود.
    توی مسابقاتی به این مهمی پدرم از فوتبال بدش میومد و من با هزار خواهش و تمنا برای تماشای بازی خونه خالم رفتم و با فامیل هاشون چشم انتظار شروع بازی شدیم.
    بازی شروع شد…
    صدای قلب همدیگه رو میشنیدیم!
    توپ پرواز کرد…
    نشست رو سرِ اشکان…اشکام!
    شوهر خالم چنان زد سرِ پاش که نوه ی دو سالش افتاد گریه و فرار کرد!
    حس عجیبی بود! یعنی ما میتونیم؟!
    با اسم تیم ادامه دادیم؛
    خطا توی محوطه!
    همه تو ذهنشون یک هیچ جلو بودن…
    ولی داور یک هیچ عقب بود!
    دوباره بلند شدیم، با قدرت ولی کم دقت!
    توپ پرواز کرد…
    نفسمون رو حبس کردیم…
    توپ خیلی بالا رفت، خیلی…
    مثل آرزومون، مثل دنیامون…
    با اینکه نفسمون رو آزاد کردیم
    ولی باز زندان رو دوست داشت…
    نمیخواست بیرون بیاد…
    بازی تموم شد!
    توپ فرود اومد، ولی امیدمون اون بالا موند!
    به امید قهرمانی!

  5. نادر مرادی

    من در طباخی پسر خاله ام در شهر قدس کار می کردیم و توی مغازه کله پاچه ایی از صبح زود میان مشتریان حرف بازی ایران و استرالیا بود ولی ما توی مغازه تلوزیون نداشتیم با پسر خاله ام و دوستان به منزل ایشان در گوهر دشت کرج رفتیم و قبل از شروع بازی همسر پسر خاله ام به من گفت خیلی خوب شد اموز اینجا آمدید گفتم چرا ؟ گفت که یه بخاری نفتی داریم می خواستیم بفروشیم . توی یه برگه بنویس بخاری نفتی فروشی به همسر پسر خاله گفتم بعد از بازی حتما می نویسم . بازی شروع شد و استرالیا مثل باد و طوفان حمله می کرد و عابدزاده مثل عقاب از دروازه ایران به خوبی حمله می کرد . حس و حال غریبی داشتیم چون میهمون بودیم نمی تونستیم انرژی خودمون رو تخلیه کنیم راستی کمی خجالت می کشیدیم . وسط های بازی همسر پسر خاله ام گفت متن بخاری رو بنویس . حس نوشتن نداشتم . لحظات سپری می شدن که گفتم اگه من بنویسم بخاری ایران مثل بخاری نفتی ما رو گرم می کنه و گل می زنه . ماژیک رو برداشتم و تا ب رو نوشتم ایران گل اول رو زد و برگ کاغذ و ماژیک رو پرت کردم و بقیه رو ننوشتم و بعد از لحظاتی ماژیک رو برداشتم و نوشتم بخاری نفتی که یکدفعه ایران گل دوم رو زد همه توی چشماشون اشک شوق داشتند منم آخر سر ننموشتم بخاری نفتی به فروش مرسه و تا باز ی تموم شد فورآ از منزل خارج شدیم و با مردم به جشن و پایکوبی پرداختیم و بعد که به منزل پسر خاله برگشتیم همرش گفتند دیگه بخاری نفتی رو نمی فروشیم و …

  6. بهرام

    زمان بازی ایران و ارژانتین ما تازه خونه خریده بودیم تازه جابجا شده بودیم و وسایلا همه جا پخشو پلا بود تنها چیزیو که تونستیم راه بندازیم تلویزیون بود اونم نیمه اول رو نتونستیم ببینیم

  7. حامد نوربخش

    سلام. دقیقا بازی ایران استرالیا کلاس چهارم ابتدایی بودم. چون شیفت بعد ظهر بئدیم قرار شد مدرسه زودتر تعطیلمون کنه. البته نه بخاطر دانش آموزا بلکه بخاطر خودشون! وقتی رسیدم خونه ایران ۲-۰ عقب بود. پدر و داداش بزرگم داشتن بازی رو میدیدن. هیییچ کس با هیچ کس حرف نمیزد! تا لباسامو عوض کردم کریم باقری گل رو زد. یکم اخمامون وا شد با هم مهربون شدیم! ولی چشتون روز بد نبینه، خداداد که گل رو زد داداشم از خوشحالی چنان حرکت غیر انسانی انجام داد و من رو پرت کرد که نمیدونستم بغض کنم یا خوشحالی!!! هنوزم که خدادا رو میبینم دردم میگیره.
    بهترین و به یاد ماندنی ترین خاطمم از برد ایران جلو آمریکا بود. بعد بازی همه ریختن بیرونو تو میدون اصلی شهر انزلی جمع شدن. من و داداشم که اون حرکت غیر انسانی رو انجام داده بود تو پلی آف همین جام رفتیم بیرون. تمام شهر دنبال پرچم ایران میگشتن. امام تراژدی داستان اینجا بود که دوتا بنده خندا که با پرچم ایران سوار موتور داشتن میرفتن یهو یکی به قصد ربودن درفش ملی پرچمو از دستش میکشه! ولی به جای اینکه فقط پرچم بیاد، پرچمو صاحبش با هم اومدن از موتور پایین! انقدر حادثه خطرناک بود که خیابون از غوغاکده به غمکده تبدیل شد. همه نگران ریختن سر بنده خدا. ولی انگار قرار بود که اون شادی خراب نشه و در عین تعجب موتور سوار در صحت کامل بلند شد و همه به شادی ادامه دادن. البته نقل قول شده که تا مدت ها موتور سوار دنبال اون بنده خدایی بود که پرچمو کشیده بود!!!

    به امید موفقیت تیم ملی

  8. امیرحسین شیخان

    با عرض سلام بازی ایران استرالیا من کلاس ۵ دبستان بودم و تو نمازخانه مدرسه بازی رو دیدم یادم میاد روز خیلی خوبی داشتم تازه فیلمشو هم ظبط کرده شو هنوز دارم تو دروازه خداداد عزیزی توی دروازه سلام جام جهانی

  9. Mahdi Esmaeelinasab

    خاطرات رو تو سایت نمیذارید؟

  10. ابوالفضل

    بازی همین امسال بود که رفته بودیم ستاد فرماندهی برای تقسیمات. آخه تازه آموزشی مون تموم شده بود. سه روز توی فرماندهی بودیم بدون گوشی و رادیو و تلویزیون با اینکه یه تلویزیون بزرگ توی سالن بود ولی چون محیط نظامی بود کسی جرئت نمی کرد تلویزیون رو روشن کنه. همون روز بازی ایران پرتقال بود که به دلایلی آماده باش اعلام کرده بودن و یجورایی قوز بالا قوز شده بود. ساعت نه و ده شب بود که دیدم همین طور فوج فوج داره مامور میاد گفتم خدا رو بخیر کنه همین طوری تلویزیون خاموش بود اگه امیدی هم بود که روشن بشه با همین آماده باش دیگه نیست. ولی کار خدا … اون شب دیگه داشتم خودم رو راضی میکردم که بخوابم و چشمام هم سنگین شده بود. چند دقیقه بعد کاملا قرارگاه خالی شد و ما توی خوابگاه بودیم ،یهویی یه صدایی به گوشم رسید. پا شدم رفتم سالن دیدم بله همه رفتن ماموریت و ماییم و یه جناب سروان که عرق ملی داره مخصوصا توی فوتبال، تلویزیون رو روشن کرد و بچه هایی که خودشون رو بخواب زده بودن توی خاموش باش یکی یکی پاشدن و اومدن سالن… یادش بخیر بازی خوبی هم بود مخصوصا اونجا که پنالتی رونالدو رو گرفتیم اصلا عرق ملی داشت فوران میکرد… بازی که تمام شد کار خدا دیگه نیروها هم داشتن میومدن و به خیر خوشی بازی رو دیدیم رفت و دردسری هم برای جناب سروان درست نشد

  11. Mahdi

    در سفر بودیمو رفته بودم به روستامون.با وجود کمبود امکانات ،نمیتونستیم بازیه *ایران_آرژانتین* رو از دست بدیم.به دلیل موقعیت مکانی روستا آتن دهی بشدت ضعیف بود و تلویزیونی هم نبود.یه رادیو بود که اونم قطع و وصل میشد.نصف بازیو صدای پرفکی رادیو اَزمون گرفت.هفت هشت دقیقه آخرو اصلا نفهیدیم چیشد.موبایلی هم که آنتن نمیداد .چند روزی از بازی کاملا بی خبر بودم تا وقتی که به خونه برگشتیمو به محض رسیدن بارو اسبابو ول کردم و با هوای مساوی رفتم دونبال اخبار بازی .تا فهمیدم تو اون چند دقیقه چیشده حس عوض شد و فرداش با باخت به بوسنی عقده ای تر از همیشه شدم. فکر کنم سال ما نبود چون هشت ماه بعد تویه بازی بد به عراق باختیم.
    «امیدوارم امسال جبران اون سال بشه .به امید قهرمانی»

  12. امیر قدمگاهی

    بازی ایران و اسپانیا در جام جهانی ۲۰۱۸ ، گلی که عزت الهی زد و مردود اعلام شد. اینقدر بالا و پایین پریدم و خوشحالی کردم در حالیکه داشتم می رفتم ادامه خوشحالی ام رو بیرون خونه انجام بدم پسرم ۹ساله ام گفت بابا بیا بشین گل نشد. کلی خیت شدم. هنوزم پاهام از بالا و پایین پریدن اونروز درد میکنه

  13. منصور

    من حقیقتش فئتبال رئ به سبک حرفه ای نگاه نمی کنم و فقط مثل یه ببینده عادی برخورد می کنم اما در بازیهای ملی هیجانی که در من بوجود میاد وصف ناشندنیه. مثلا یادم میاد که یکی از بازیهای ملی رو داشتم میدیدم. یکهو بچه های ما به سمت دروازه حریف حمله کردن و خواستن گلی رو به ثمر برسونن و من همزمان با نزدیک شدنشون تحرک بدنم زیاد شده بود و حساسیت نشون میدادم که یکمرتبه یکی از حاضران گفت خودتو نکشی یه وقت، بازی ضبط شده اس.
    خب من اونزمان کوچیک بودم و زیاد حالیم نمی شد . اما هیچکدوم از بازیها رو اندازی بازی با استرالیا دوست ندارم.
    درسته که بچه های ما با غرور و عرق ملی خودشون سعی دارن به بهترین نحو بازی کنن ولی هیچ بازیی مثت بازی ایران و استرالیا نشد.
    مثل همه اعضای خانواده جلوی تلویزیون نشسته بودم(البته من درازکش بودم). وقتی که خستگی بچه ها رو تو دقایق آخر دیدم تقریبا از برد تیم ملی مون نا امید شده بودم. اما وقتی که خداد عزیزی توپ رو با آنچنان خستگی و بی رمقی نزدیک دروازه بان رسوند، همه ما در حالتی هجومی اما با تردید جلوی تلویزیون صف کشیدیم و وقتی توپ از میله های دروازه حریف رد شد و در دامن تور قرار گرفت تا چند ثانیه حرکتی نکردیم ولی یکمرتبه با شور و شعف فراوان به هوا پریدیم و با سروصدا و خنده و شادی، این دستاورد رو جشن گرفتیم.
    بعد از بازی به اتفاق همشهریان و همگام با همه مردم کشور به خیابون ها اومدیم و با بوق و سوت و گردوندن پرچم و کلی موارد دیگه جشن گرفتیم . و این شیرین ترین خاطره ای بود که من از بازی فوتبال برام رقم خورد.

  14. مهدی مصفا

    بازی ایران استرالیا یادمه که تفریحات انچنانی هم که نداشتیمو مادر بزرگم رو که خیلی دوست داشتم از دست داده بودم تازه ولی غیرت عجیب غریبی داشتیم رو تیم ملی سوای قرمز ابی یکی میشدن مشهد رو بهم ریختیم بلوار وکیل آباد رو بستیم یک دستمال کاغذی لای برف پاکنها میداشتیم وقتی راننده برف پاکن میزد ادامه راهشو میزفت یادمه این برد باعث شد چند وقتی از اتفاقات ناخوشایند اون روزا دور شویم

  15. ali seraj

    سلام.من خاطره ام در مورد بازی ایران مکزیک بود دیشب فرستادم هنوز درج نشده ..

  16. Roohollah

    همه خاطره هاشونو تو کامنت فرستادن ک????

  17. افشین وکیلی

    تو جام جهانی سال ۲۰۱۴ مسابقه بین ایران و آرژانتین ، هیچ وقت یادم نمیره من توی دوره آموزشی خدمت مقدس تو پادگان ۰۳ عجب شیر بودم ، مسابقه بعد اعلام خاموشی قرار بود شروع بشه ، همه هم خدمتیان ناراحت بودن و از شانس بد من هم دقیقا همون ساعت نگهبان بودم خلاصه همه نا امید که این همه وقت منتظر بودیم این بازی رو ببینیم اما کسی حتی جرات نمی کرد پیشنهاد بده امشب این اجازه رو به ما بدن ، یه گروهبان نگهبانی داشتیم اهل کردستان بود خیلی با معرفت بود ، گفت من آخرای خدمتمه ، شب بعد از خاموشی تلوزیون رو روشن میکنیم صداشو می بندیم و میشنیم بازی رو تماشا میکنیم ، اون لحظه انگار کل دنیا رو به ما ۱۱۰ سرباز دادن ، شروع مسابقه همه جا تاریک فقط یه نور تلوزیون سالن رو گرفته بود ، البته منم چون ترک پست کرده بودم ۳ روز پشت سر هم نگهبانی سرویس بهداشتی دادم که به دیدن اون مسابقه می ارزید

  18. E.S

    یک هفته قبل از بازی ایران ارژانتین همه دربارهی باخت ایران صحبت میکردن و میگفتن ایران با اختلاف زیادی از ارژانتین میبازه ولی من امید داشتم که ایران با مساوی کردن با ارژانتین صعود کنه و بالا بره من تا اخر بازی نشستم و بازی رو تماشا کردم وما یک موقعیت پنالت داشتیم که داور نگرفت و ایران همچنان با ارژانتین تا دقیقه نود۰=۰ بود که مس با پای سمت چپ خود از پشت ۱۸ قدم یه شوت کشید…..
    اون لحظه حس و حال منو نمیدونید که چی در درون دل من گذشت من همون موقع گریه کردم و نا امید بودم چون ما به لیگ صعود کرده بودیم ولی با این گل باختیم….. و خیلی چیز ها از این باخت یاد گرفتم????????????????????????????????????????????

  19. احسان

    بازی پلی‌آف آسیا-اقیانوسیه در دور مقدماتی جام جهانی فوتبال ۱۹۹۸ فرانسه، که در ایران بازی ایران-استرالیا، حماسه هشت آذر و حماسه ملبورن نامیده می‌شود، میان تیم‌های ملی فوتبال ایران و استرالیا در تاریخ‌های یکم و هشتم آذر ۱۳۷۶ (۲۲ و ۲۹ نوامبر سال ۱۹۹۷ میلادی) به صورت رفت و برگشت برگزار شد. در پایان این دو بازی، تیم ایران با قانون گل‌زده در خانهٔ حریف[۱] به عنوان برنده نهایی به جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه راه یافت.

  20. محمد

    من که بازی اون زمان از سن ام بزرگ تره ????

  21. مهدی سلامی

    سلام خسته نباشید آخه من از روز چهار شنبه این خاطره رو( درس زندگی ) از همین باکس براتون فرستادم ولی مثل بقیه خاطره ها تو این صفحه ندیدم . بخاطر همین فکر کردم باید توی دیدگاه خاطره ام رو بزارم . اگه ممکنه پیگیری بفرمائید . ممنون

  22. پدرام علیمحمدی

    سال ۲۰۰۴ بازی ایران استرلیا بود ، من اون

    موقع تقریبا ۴ سالم بود و یادمه دقیق که چه

    اتفاقی افتاد ، من اون سال ها اصلا از فوتبال سر

    در نمی اوردم ، ولی دایی من که عشق فوتباله ،

    اون سال یادمه حتی مرخصی گرفت و سر کار

    نرفت ، این دایی ما عشق فوتبال بود و همیشه

    باید با فوتبال تخمه می خورد ، ما هم خونه

    مامان بزرگم بودیم و اون هم اون جا بود ، بازی

    که شروع شد این تازه فهمید که تخمه نداریم. ،

    هیچی دیگه ، جوری رفت تخمه خرید و برگشت

    که یه لحظه همه حس کردن این با جت رفته ،

    بعد مامان بزرگم بهش گفت ، اقا منصور برو رب

    بخر واسه شب رب نداریم ، می خوام شام بپزم ،

    دایی ما اولش که ان قدر غر زد ، ولی اخر مجبور

    شد بره ، جوری رفت و اومد که اصلا نبودش

    حس نشد ، بعدش زن دایی گفت پفک نداریم ،

    این بنده خدا باز مجبور شد بره

    هیچی دیگه تا نیمه اول این بنده خدا رو دست

    گرفته بودن ، کلا تو خرید بود ، یه نیمه رو در

    حال خرید بود

    ان قدر عصبی شده بود که اصلا نمیشد باهاش

    حرف زد

    منم فقط بهش می خندیدم

    موقع گل زدن ایران یه ذره حالش بهتر شد

    باز وسر دایی نذاشت نگاه کنه. ان قدر داد و

    بیداد کرد ، خسته شده بود. ، این بنده خدا اصلا.

    معتاد فوتباله ، هنوز که هنوزه فوتبال که پخش

    میشه ، این بنده خدا کر میشه ، اصلا دیگه به

    حرف کسی گوش نمیده
    ????????

  23. مهدی سلامی

    سلام یادش بخیر ، کیه که که یادش بره ایران تو جام جهانی ۹۸ فرانسه چیکار کرد اونم جلوی یه تیمی مثل استرالیا ، منم مثل همه آدمایی که عشقشون فوتباله پای تلویزیون نشسته بودم و با شور و اشتیاق بازی رو نگاه میکردم ، کی فکر میکرد ایران بتونه استرالیا رو شکست بده ، همش استرس داشتم ، آخه میدونین وقتی آدمها به یه چیزی علاقه داشته باشن دیگه دلشون نمیخواد اتفاقی براش بیافته . بگذریم بازی که تموم شد با کلی هیجان اومدم تو خیابون ، تو خیابونی که تو روزای هفته هیچ خبری از آدمها و ماشین هاشون نبود . چه بلوایی بود …
    هیچ وقت اون خیابونو اون جوری ندیده بودم . همه داشتن شادی میکردن . باورتون نمیشه حتی سبزی فروش محلمون که حتی نمیذاشت یه برگ از سبزیهاش کم بشه ، از خوشحالی دسته دسته سبزیهاشو به آسمون پرتاب میکرد ، راننده ها رو دسته برف پاکن ماشین هاشون دستکش های بافتنی گذاشته بودن و اونا رو به چپ و راست تکون میدادن ، انگاری یه عالمه آدم داشت برات دست تکون میداد . صدای بوق ممتد ماشینها ، دست زدن های مردم ، شادیشون همه و همه ، اون خیابونی روکه تادیروز سوت و کور بود به یه محله شلوغ و پر جمعیت تبدیل کرده بود . همین طور که داشتم از جشن و شادی لذت میبردم ، ناخوداگاه چشمم به یه مرد میانسال خمیده ای افتاد که داشت کورمال کورمال از خیابون رد میشد . بیشتر دقت کردم ، انگار تو یه دنیای دیگه بود ، اصلا براش مهم نبود که چه اتفاقی افتاده ، با چشمام دنبالش کردم .
    دیدم هرچند قدم که راه میره می ایسته ، خم میشه یه چیزی رو از روی زمین بر میداره و دوباره به راه خودش ادامه میده . کنجکاو شده بودم ، دنبالش رفتم و وقتی بهش نزدیک شدم ، دیدم اون مرد سبزی ها و میوه هایی رو که رو زمین افتاده بود جمع میکرد و توی یه کیسه میریخت . آره تازه فهمیدم که اون پیرمرد چرا شادی و خوشحالی دیگران براش مهم نبود ، چرا بی اعتنا به همه آدمهایی بود که دورو ورش بودن . بی اختیار بغض کردم ، بهش نزدیک شدم ، سلام کردم ، جواب سلامم رو داد ، طوری که ناراحت نشه بهش گفتم کمکی از دست من بر میاد ، گفت ممنونم جوون بعد دوباره به مسیر خودش ادامه داد ، بی اختیار دنبالش رفتم بعد از گذشتن از چند تا کوچه وارد یه خونه ای شد ، یه خونه قدیمی ، بعد از وارد شدن اون پیرمرد به اون خونه انگار کسی بهم گفت برو دنبالش اما من اجازه نداشتم به حریم خصوصی کس دیگه ای وارد بشم . لای درب منزل باز بود و من بی اختیار درب رو تا نیمه باز کردم و اون پیرمرد رو در حالی که دو سه تا بچه قد و نیم قد از سرو کولش بالا و پایین می رفتن دیدم . آره عزیزان من شادی واقعی رو تو چشمهای بغض کرده اون پیر مرد دیدم . اون موقعی که دست توکیسه ای که همراهش بود میکرد و با دستاو گوشه لباسش اون میوه های پلاسیده رو پاک میکرد و به بچه هاش میداد . اون موقع بود که فهمیدم زندگی برای همه آدمها یه جور نیست . تازه فهمیدم اون چیزی که مارو خوشحال میکنه ممکنه که برای دیگران دردناک باشه . آره …جام جهانی ۹۸ فرانسه هیچ وقت یادم نمیره

  24. محمد رضا عافیتی وحید

    من مسابقه ایران آرژانتین روتو خونه با اقوام دیدم وقتی مسی گل رو زد خونه ما چهل دقیقه تو سکوت فرو رفت واقعا لحظات تلخی بود

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X