نقدها و نمرات فیلم «موج نو»؛ نامه عاشقانه ریچارد لینکلیتر به ژان-لوک گدار (جشنواره کن ۲۰۲۵)
«موج نو» -یا «نوول واگ»- (Nouvelle Vague)، فیلم جدید ریچارد لینکلیتر در بخش رقابتی جشنواره کن 2025 به نمایش درآمد و نمرات و نقدهای آنهم حالا در دسترس قرار گرفته است.
این فیلم که به زبان فرانسوی و سیاه و سفید ساخته شده، برههای از زندگی فیلمساز بزرگ، ژان-لوک گدار را به نمایش میگذارد که درگیر ساخت اولین اثر سینماییاش، «ازنفسافتاده» شد.
نقدهای فیلم «موج نو» ریچارد لینکلیتر
نمرات فیلم «موج نو» هنوز در راتنتومیتوز و متاکریتیک در دسترس قرار نگرفته است اما در راتن، 9 نقد مثبت دارد و به نظر میرسد در ادامه، نقدهای مثبت بیشتری هم دریافت کند. این پاراگراف بهروزرسانی خواهد شد.
درپ – بن کرول
سال 1959، یک منتقد سینما (گدار) دوربین به دست گرفت، کتاب قوانین را دور انداخت و سبک جدیدی از سینما را در خیابانهای پاریس خلق کرد. سه دهه بعد، یک جوان (لینکلیتر) شاهکاری مشابه را در شهر آستین جلوی دوربین برد. و شنبه گذشته، یک استاد آمریکایی، فیلمی تاثیرگذار و سرگرمکننده را به نمایش جهانی گذاشت که ادای احترامی بود به خلاقیت بیحد و حصری که هم خودش و هم مرشد معنویاش را به کن کشانده بود.
«موج نو»ریچارد لینکلیتر -که پشتصحنهی ساخت فیلم «از نفسافتاده» ژانلوک گدار را روایت میکند- حاصل عشق و مهارت قابل توجهی بوده و فراتر از یک ادای احترام صرف به موج نوی فرانسه است؛ این فیلم همچنین ویترینی برای فیلمسازیست که کمتر به خاطر ظرافتهای فنیاش مورد تحسین (یا حتی مورد بحث) قرار میگیرد.
بازیگران، گیوم ماربک، زوئی دویچ و اوبری دالین همگی شباهتهای باورنکردنی به شخصیتهای نمادین خود دارند، اما مهمتر از آن، همه دارای خودانگیختگی جذابی هستند؛ با یکدیگر بداههپردازی و شوخی میکنند و به هم سیخونک میزنند؛ و این فیلمِ از نظر فنی دقیق را با همان پویاییِ فیلمی از 66 سال پیش که هنوز مدرن به نظر میرسد، آمیختهاند. فیلم کوچک اما دلنشین لینکلیتر هرگز جایگاه والایی مانند اثر کلاسیکی که بازآفرینی کرده، نخواهد داشت، اما کارگردان این را میداند. او قبلا ادای احترامی شایستهتر کرده، زمانی که دوربین به دست گرفت، کتاب قوانین را دور انداخت و نوع سینمای خودش را حدود 35 سال پیش خلق کرد.
گاردین – پیتر بردشاو
«موج نو» که در جشنواره فیلم کن 2025 به نمایش گذاشته شد، تلاشی هوشمندانه است که اگر خودِ گدار زنده بود، بیشک لینکلیتر را به باد انتقاد میگرفت (سال 2017، هنگامی که میشل آزاناویسوس فیلم «موحش» (Redoubtable) را درباره ساخت فیلم «چینی» (La Chinoise) گدار ساخت، خود گدار آن را «یک ایده احمقانه» نامید).
با این حال، لینکلیتر ناخودآگاه در حال خلق یک ادای احترام سبکی است؛ اما نه به گدار، بلکه به همکار بسیار خوشاخلاقتر، قابل دسترستر و هالیوودیتر او، فرانسوا تروفو. تروفو داستان اصلی فیلم «از نفسافتاده» را نوشت و بدین ترتیب موفقیت تجاری گدار را به ارمغان آورد؛ این قصه بر اساس یک داستان واقعی و جنجالیِ جنایی درباره یک مرد خشن بود که به یک پلیس شلیک و سپس با یک دختر آمریکایی فرار میکند. او تا میتواند عشق را در آغوش میگیرد زیرا آگاه است که روزهایش به شماره افتاده.
گدار، منتقد اسلحه به دستِ مجلهی کایه دو سینما که در آرزوی فیلمسازی بود، توسط گیوم ماربک تازهوارد بازی میشود؛ او بیوقفه جملات قصار میگوید و شوخیهای گزنده دارد و با حالتی بیتفاوت و بیاعتنا، درباره سینما اظهار نظر میکند؛ و شاید گدار همینطور بوده است، حداقل گاهی اوقات. لینکلیتر به شوخی به مخاطب اجازه میدهد تا از خود بپرسد که آیا گدار هرگز عینک آفتابیاش را برمیدارد، یا حداقل لحظهای اعتراف میکند که نباید فیلمها را با عینک دودی تماشا کرد؟ اوبری دالین نقش ژان-پل بلموندو و زوئی دویچ نقش جین سیبرگ را بازی میکنند. در پایان، گدارِ لینکلیتر به همان اندازه که در ابتدا مبهم و اساساً خونسرد بود، مبهم و خونسرد باقی میماند، از موفقیت «400 ضربه» تروفو در کن خشمگین است و برای ورود به مهمانیها و صحنههای فیلم تلاش میکند.

ورایتی – اوون گلیبرمن
در «موج نو»، مستند درام (Docudrama) هوشمندانهی ریچارد لینکلیتر درباره ساخت فیلم «از نفسافتاده»، ژان-لوک گدار 29 ساله (گیوم ماربک) هرگز عینک آفتابیاش را برنمیدارد. او آنها را در صحنه فیلمبرداری و در دفتر کار، در رستورانها و سینماها به چشم دارد. (فیلم صحنه اتاق خواب ندارد، اما اگر هم داشت، شاید آنجا هم آنها را به چشم میداشت.)
این عینک آفتابی گرد و تیره که همیشه به چشم میزند، چندین کارکرد دارد. اول اینکه موثق است. گدار، اواخر دهه 50 و اوایل دهه 60 میلادی، واقعا همیشه عینک آفتابیاش را به چشم داشت. آنها در ایجاد رمز و راز او نقش مهمی داشتند: یک هنرمند روشنفکر که جذاب بود، میدانست چگونه فاصله خود را حفظ کند، و چیزهایی در ذهن داشت که برای به اشتراک گذاشتنشان بیش از حد شیک بود. با این حال، عینک آفتابی چیز دیگری را نیز به انجام میرساند. در یک فیلم زندگینامهای، هیچ بازیگری دقیقا شبیه به فردی که نقشش را بازی میکند، نیست. اما بازیگر فرانسوی ناشناخته، گیوم ماربک، با موی فرقباز پرپشت و چهرهای تراشیده و بیحالت، به طرز شگفتآوری شبیه گدار است، و بدون چشمانی که او را لو بدهند، شباهت آنها تقریبا دقیق است. همچنین از اینکه ماربک چگونه صدای گدار را به خوبی تقلید کرده است، شگفتزده شدم.
با تماشای «موج نو»، لازم نیست وانمود کنیم که این ژان-لوک گدار است. بلکه به نظر میرسد که گدار درست در برابر چشمان ما جان گرفته. و این کیفیت غیرعادی به کل فیلم نیز گسترش مییابد. فیلم به زبان فرانسوی -و با زیرنویس- است، و از فیلمبرداری سیاه و سفید با کنتراست بالا و درخشان (اثر دیوید چمبیل) استفاده میکند تا ظاهرِ «از نفسافتاده» را بازتاب دهد، و باعث شود احساس کنیم درست آنجا هستیم، با گدار و تروفو و کلود شابرول و ژان-پل بلموندو و جین سیبرگ و ژان-پیر ملویل در حال معاشرتیم، گویی با یک ماشین زمان به آنجا سفر کردهایم.
نیم ساعت اول «موج نو» ما را با گدار و همکارانش از صحنهی موج نوی فرانسه آشنا میکند و نشان میدهد که او چگونه برای کارگردانی اولین فیلمش مانور میدهد، چیزی که به نظرش مدتهاست به تأخیر افتاده، چراکه او و منتقدانِ همکارش در کایه دو سینما همگی سوگند خوردهاند که فیلمساز شوند. شابرول، قبلا دو فیلم بلند ساخته، و تروفوی خوشپوش، «400 ضربه» را به پایان رسانده است؛ گدار، که هر وقت لازم باشد یک سارق است، از صندوق کایه پول برمیدارد تا برای افتتاحیه «400 ضربه» به جشنواره فیلم کن برود. فیلم با استقبال شورانگیزی مواجه میشود، زیرا همه متوجه میشوند که در حال تماشای نسل بعدی سینمای فرانسه هستند.
حالا نوبت گدار است، البته اگر بتواند با تهیهکننده، ژرژ دو بوریگارد (برونو فریفورست) معاملهای انجام دهد. گدار با موافقت برای ساختن یک فیلم گانگستری بر اساس رمانی از تروفو، و با گفتن اینکه آن را در 20 روز فیلمبرداری خواهد کرد، این کار را انجام میدهد.او بازیگر جوان، ژان-پل بلموندو (اوبری دالین)، مردی جذاب با لبهای کج، را برای بازی در نقش یک ضدقهرمان گانگستر خردهپا استخدام میکند، و به جین سیبرگ (زویی دویچ)، ستاره سینمای آمریکایی که تجربه ناخوشایندی از کار با اتو پرمینجر در «سلام بر غم» (1957) داشته، نزدیک میشود تا نقش دختر آمریکایی قصه را بازی کند.
گدار تصمیم گرفته است «از نفسافتاده» را به روشی خاص بسازد، و بخشی از زیرکی او این است که این کار را بدون اینکه با صدای بلند بگوید، انجام خواهد داد. بله، فیلم لوکیشن و لباس دارد، و بله، یک «فیلمنامه» وجود دارد. اما گدار گرفتار یک ایده ساختارشکن است: او اساسا قرار است «از نفسافتاده» را همانطور که پیش میرود بسازد.
هالیوود ریپورتر – جردن مینزر
فیلم «از نفسافتاده» گدار در سال 1960، انواع قوانین روایی و سبکی را شکست، و قوانین خاص خود را در مورد آنچه یک فیلم میتواند انجام دهد نوشت و راه را برای سینمای مدرن هموار کرد. اما دای احترام جذاب و وفادارانهی لینکلیتر بسیار سنتیتر است: به صورت خطی روایت میشود، با گروه فیلمبرداری قابل توجهی فیلمبرداری شده، بازیگرانی دارد که شبیه افراد معروفی هستند که نقششان را بازی میکنند، و برای بازآفرینی پاریس آن زمان به تعداد زیادی شات جلوههای ویژه تکیه میکند؛ این فیلم با سبک گدار فاصله زیادی دارد.
«موج نو» مملو از جزئیات مربوط به پیشتولید و فیلمبرداری آشفتهی 20 روزهی «از نفسافتاده» است، با حضور افتخاری چهرههای سرشناس موج نو، و به نظر میرسد برای تماشاگرانی ساخته شده که فوراً معنای عنوان آن را میدانند. به عبارت دیگر، این اثر یک فیلم کاملا سینهفیلی است؛ یک «پشت صحنه» که برای هر کسی که فیلم اصلی را ندیده باشد، معنای چندانی نخواهد داشت. اما در عین حال دلنشین و نسبتا سرگرمکننده است، در حالی که لحظهای فوقالعاده جدی در تاریخ سینما را برجسته میکند اما هرگز خود را بیش از حد جدی نمیگیرد.
فیلم لینکلیتر نسبت به هر آنچه که گدار ساخته بود، نوآوری کمتری دارد، اما نگاهی نادر و آگاهانه به یک لحظه محوری، نه تنها در حرفه کارگردان، بلکه در تاریخ سینما ارائه میدهد. «موج نو» دقیقا همان «از نفسافتاده» نیست، اما ادای احترامی عاشقانه است به سبک دیوانهواری که «از نفسافتاده» ساخته شد.
منبع: screendaily


