نقد فیلم «قهرمان» اصغر فرهادی؛ وقتی تکنیک از غریزه جلو میافتد
هنرمند با غریزه و تکنیکش توامان اثر هنری را خلق میکند. بهترین کارهای هنری زمانی شکل میگیرد که غریزه و تکنیک با هم در تعادل (و نه حتی لزوما در اوج) باشند. این کارها تبدیل به فیلمها و نقاشیها و قطعات موسیقی شاهکار میشوند. فیلمی که فقط با غریزه ساخته شده باشد به دل مینشیند اما خامدستیهای تکنیکی مانع از این میشود که لقب شاهکار بگیرد و فیلمی که در آن تکنیک جلوتر از غریزه باشد در نهایت تبدیل به اثر حرفهای متوسطی میشود که تماشاگرش را بعد از بیرون رفتن از سالن رها میکند. میشود فیلم «قهرمان» اصغر فرهادی.
میدانیم که اصغر فرهادی امضای خودش را در فیلمسازی پیدا کرده و حالا مفاهیم و جهان خودش را دارد. «قهرمان» چه در چارچوب همان جهان و چه در مواجهه به عنوان فیلمی کاملا مستقل از آن جهان نقطه ضعفهایی دارد در نهایت تبدیل به اثری الکن در بیان قصهاش میشود.
چیزی که «قهرمان» را عقب نگه میدارد اتفاقا هوش و علاقهی فرهادی در کنترل داستان است. او اجازه نمیدهد سیر طبیعی قصهی فیلم طی شود. برای ایجاد تعلیقی که در بهترین فیلمهایش به صورت طبیعی از موقعیتی که کاراکتر اصلی در آن گرفتار شده بود، به وجود میآمد اینجا مجبور میشود خودش قصه را دستکاری کند.
پیش از آنکه بیشتر دربارهی این روند مهندسی شدهی قصهی «قهرمان» صحبت کنیم باید بگوییم که فرهادی کارگردان توانایی است. وقتی صحبت کارگردانی به میان میآید که کارنامهی پرباری مثل اصغر فرهادی دارد و جوایز معتبری از جمله دو اسکار نصیب خود کرده صحبت از دکوپاژ و میزانسن و حتی بازی گرفتن از بازیگران، حرکت دوربین و نکات فنی دیگر لزومی ندارد. قطعا کارگردانی فرهادی در «قهرمان» شایان توجه است.
بازیهای فیلم به جز سارینا فرهادی عموما خوب هستند. برای آنهایی که از بازی امیر جدیدی شگفتزده شدهاند البته باید گفت که جدیدی در کل بازیگر توانمندی است و اتفاقا به همهی نقشهایش اگر نگاه کنید همیشه بازیگر خوب و بالاتر از سطح استاندارد بوده است. اینجا اگر به چشم آمده احتمالا بیشتر به خاطر قضیهی لهجه است که انصافا هم خوب از کار درآورده. در زمینهی بازیگری «قهرمان» با سایر آثار فرهادی یک تفاوت عمده دارد که اتفاقا جزو امتیازات فیلم است. در این فیلم قرار نیست به جز جدیدی در نقش اصلی هیچ بازیگری به چشم بیاید در حالی که بازیگران نقشهای فرعی فیلم به خصوص خواهر رحیم و شوهر خواهرش درخشان هستند اما از آنجایی که قرار است این آدمها در این فیلم رئالیستی شبیه مردم کوچه و خیابان باشند هیچکدام پررنگتر از روند قصه ظاهر نمیشوند. این از نکات خوب و هوشمندانهی فیلم بود. بازیهایی به اندازهی نقشها و داستان فیلم.
اما اینکه شخصیتپردازیها جدای از بازی بازیگران چقدر میتواند قابل باور باشد بحث دیگری است. شخصیتها غلط نیستند ولی در روند قصه نگاهی که به آنها میشود ابتر و فاقد عمق است. رحیم کاراکتری سادهدل است که مثل همهی ما در زندگی نقطهضعفهایی دارد و باز مثل همه در بزنگاههای بزرگ اخلاقی سعی میکند کار درست را انجام بدهد. کاراکترش آنقدر ساده است که گاهی یادآور «آقای هالو» است بس که مناسبات این روزها را نمیشناسد. در مقابل سیستم را داریم که رئیس زندان و مدیر فرهنگی آن هستند. اتفاقا کاراکترهای درستی دارند و فقط نگاه فیلم آنها را در تقابل با قهرمان قرار میدهد که میخواهند به نفع خودشان از او و شرایطش بهره ببرند.

اصلا یکی از مشکلات اساسی فیلم همینجاست. تقابلی میان قهرمان و سیستم وجود ندارد. تقابلی که فرهادی به زور میخواهد در آن سکانس فیلم گرفتن از بچه رحیم به ما بقبولاند زیادی سادهانگارانه و سطحی است. سیستم کارش را درست انجام میدهد. همه ماجرا این است که اگر فرهادی سکانس را جوری نمیچید که انگار قرار است از کودکی سوءاستفاده شود آیا رفتار سیستم در مقابل رحیم غلط بود؟ نه. سیستم تلاش کرد با روابط عمومی از کار خیر رحیم به نفع خودش استفاده کند. اتفاقی که در جهان امروز نه تنها کاملا عرفی است که حتی دیگر غیراخلاقی هم جلوه نمیکند. مثل اینکه روابط عمومی همین فیلم «قهرمان» را متهم کنیم که فقط نقدهای مثبت دربارهی فیلم را در شبکههای مجازی بازتاب میدهند.
ضمن اینکه خود رحیم اعتراف میکند که در گفتوگوی تلویزیونی اول خودخواسته از مسئولان زندان تشکر کرده بود که منطقیترین حرف فیلم را از زبان آن زندانی دیگر میشنویم وقتی به رحیم اعتراض کرد که در مقابل چه وعدهای حاضر شده از وضعیت خوب زندان تشکر کند.
پس منطق دراماتیک فیلم در قرار دادن سیستم و قهرمان روبهروی هم میلنگد.
تقابل فرد اخلاقگرا با جامعهی اطرافش چطور؟ واقعیت اینجاست که هیچکدام از آن آدمها، از افراد خیریه تا فرمانداری کمتر از رحیم اخلاقگرا نیستند. حرف همهشان هم منطقی است. در مورد بهرام هم حتی آن سکانس خشم او در خیریه که از محبتهایش خطاب به رحیم میگوید ترفند فرهادی است تا طبق معمول همهی شخصیتها خاکستری جلوه کنند.
خب اینکه ترفند معمول فرهادی است که از قضا دو قطبی و تقابل ایجاد نکند، پس چرا اینجا جواب نمیدهد؟ این برمیگردد به همان فیلمنامهی مهندسیشدهای که از قضا در مهندسیاش حفرههایی هم وجود دارد. اگر در «درباره الی» نمیتوانستیم سپیده یا الی یا هیچکدام از شخصیتها را مقصر جلوه بدهیم یا در «جدایی» یا حتی «فروشنده» به این دلیل بود که درام با ظرافت تمام جزییاتش را روایت میکرد و ما را در گوشهی رینگ میگذاشت که نتوانیم از دل این روایت ظریف تقابل بیرون بکشیم. «قهرمان» اما بدون در نظر گرفتن تقابل تبدیل به فیلمی بیمعنی و الکن میشود چون زیاد از حد در نشان دادن موقعیتها و کاراکترها گلدرشت عمل میکند و با در نظر گرفتن تقابل هم کارش را نمیتواند خوب انجام دهد.
در «قهرمان» تعلیق وجود ندارد بلکه سعی در ایجاد آن را میبینیم. اگر معترضان به فرهادی سر «جدایی» شکایت داشتند که او با پنهان کردن بخشی از حقیقت از تماشاگرش توانسته تعلیق ایجاد کند اینجا تصویر کردن همهی ماجرا به روشنی و بدون پیچش باعث میشود که هیچ حسی از تعلیق نداشته باشیم. اگر منتظر اتفاقیم چون میدانیم در حال تماشای فیلمی از فرهادی هستیم وگرنه خود این فیلم با منطق اشتباه دراماتیک فرصتهای ایجاد تعلیق را از دست میدهد.
تعلیق اصلی سر رفتن آبروی رحیم است. آبرویی که با پخش یک فیلم در شبکههای مجازی ممکن است ریخته شود. آنچه دوربین ضبط کرده البته دروغ نیست. روایتی هم که میگوید دروغ نیست ولی چون ما میدانیم رحیم راست میگوید (چیزی که در فیلمهای قبلی فرهادی خودش محل قضاوت بوده) برایمان عملی سبعانه جلوه میکند.
فرهادی برای اینکه گرهی در فیلمنامه بیاندازد به جای استفاده از جوشش غریزی در قصهگویی با حساب و کتاب تصور میکند که اگر نازنین، دختر بهرام، به خاطر شکستگی پدرش در این سه سال بخواهد از او انتقام بگیرد و فیلمش را پخش کند میتواند تعلیقی ایجاد کند. همینجا البته گاف ماجرا اینجاست که طبیعی نیست دختر این فیلم را ضبط کند که از آمدن سرزدهی رحیم به مغازه خبر نداشته. فیلمی که از قبل از شروع دعوا تا آمدن فرخنده را نشان میدهد. تصویری هم که روی موبایل به دست بقیه میرسد تصویر دوربین مدار بستهی مغازه نیست. رنگی است و مشخصا شبیه فیلمهایی است که با موبایل ضبط میشود و در شبکههای مجازی گذاشته میشود. حالا فکر کنید اگر یکی از آن صاحبان مغازههای کناری یا یک رهگذر فیلم را ضبط میکرد چقدر همه چیز طبیعیتر اتفاق میافتاد و منطق روایی درست جلو میرفت اما مشکلش برای کارگردان این میشد که دیگر کنترل این گره را در دست نداشت.
فیلم موبایل نازنین وسیلهای در دست فرهادی است که با آن تماشاگرش را به جوش و خروش بیاندازد که چه بر سر رحیم میآید. گرچه اینکه نازنین این فیلم را گرفته با منطق درام جور نباشد. البته جوش و خروش خاصی هم در کار نیست. کاراکتر رحیم نه در ذهن فرهادی که در فیلم آنقدر خام و نپخته است که هیچ همدلی برنمیانگیزد. لابد فرهادی قصد داشته یک کاراکتر سادهی بیخبر از مناسبات جامعه خلق کند اما چیزی که ما در فیلم میبینیم بیشتر یکجور بلاهت است که از قضا همیشه هم ساده رفتار نمیکند.
مکگافین زن صاحب کیف و سکهها هر چند همان فرمول همیشگی فرهادی را دنبال میکند اما همین مکگافین گاف دیگری در فیلمنامه است. در چنین شرایطی پیش از تقدیر و جشن گلریزان به آن بزرگی دنبال زن میگردند. اصلا رسمش این است که زن در آن مراسم حضور داشته باشد که دربارهی جوانمردی رحیم حرف بزند اما هیچکس پیش از شایعات به ذهنش هم نمیرسد سراغ زن برود نه گزارشگر تلویزیون نه مسئولان خیریه. فرهادی باز هم به نفع خودش در رئالیسم قصه درست برده که باعث میشود کل ماجرا تاثیرش را از دست بدهد.
فیلم «قهرمان» به بیمزگی همان سکانسی از کار درآمده که تصمیم رحیم عوض میشود به گفتهی خودش با دیدن نشانهها که خودکار طلافروش نمینویسد و ماشینحسابش کار نمیکند. اینجا هم منطق دراماتیک کار نمیکند. دستاندازهایی که برای تعلیق ایجاد شده کار نمیکند و درنهایت تکنیک فرهادی علیرغم همهی نقاط قوتش موفق نمیشود به این فیلمنامهی مهندسی شده حس و حالی بدهد.
بهترین سکانس فیلم جایی است که رحیم اینبار درست و در قامت یک قهرمان واقعی نمیگذارد از فرزندش برای حتی حفظ آبروی خودش استفاده شود. این تنها سکانسی است که در آن میشود حال و هوایی پیدا کرد که البته بیشتر از آنکه فرهادیوار باشد به کارهای مجیدی شبیه شده. اما به هر حال رحیم برای اولین و آخرینبار در این سکانس کاراکتری شده که میشود با او همذاتپنداری و همدردی کرد.
پایان فیلم هم دو سه نمای کشدار است که هیچ تاثیری ندارد. اینکه رحیم پسرش را به دیدن فرخنده ببرد و آن نمای طولانی زندانی آزاد شده و رحیم که به زندان میرود البته میتواند تاویلهای فراوانی مبنی بر رستگاری در عین رفتن به بند داشته باشد یا نشانی از رحیمی باشد که سالها بعد مویش سفید شده و فرخنده پشت در زندان منتظرش است اما کوچکترین تاثیر احساسی در تماشاگری که از ابتدا سعی کرده در این بازی فرهادی همراهش باشد به جا نمیگذارد.
باید برگردیم به همان نقطهی اول. فیلم «قهرمان» از احساسات انسانی بیبهره است. فرمولی ریاضی است که اگر خیلی در آن دقیق بشویم میتوانیم خطاهایش را هم پیدا کنیم و حتی در صورت گذر کردن از روی آن خطاها اثر هنری که بیبهره از احساسات باشد تاثیرگذاریاش را از دست میدهد. «قهرمان» در دام اعتماد به نفس فرهادی افتاده که گمان کرده هر قصهای را میتواند در فرمولهای خودش جا بدهد و درنتیجه اینبار بیمنطقی پیرنگ و دستکاری در آن باعث شده نه از نگاه بیطرفانهی رئالیستی خبری باشد و نه از درامی که مخاطب را هیجانزده کند.
شناسنامهی فیلم قهرمان
نویسنده و کارگردان: اصغر فرهادی با تشکر از سعید فرهادی
بازیگران: امیر جدیدی، محسن تنابنده، فرشته صدرعرفایی، سحر گلدوست
خلاصهی داستان: رحیم به خاطر بدهی مالی به باجناق سابقش به زندان افتاده. او برای چند روز به مرخصی میآید و کیفی از سکههای طلا به دستش میرسد که میتواند بخشی از بدهیاش را صاف کند. اتفاقی که سرآغاز ماجراهای زیادی برای اوست.
امتیاز imdb به فیلم: 6.5 از 10
امتیاز متاکریتیک به فیلم: 78 از 100
امتیاز نویسنده به فیلم: 2 از 5
اصلا نقد خوبی نبود ، به نظرم بیشتر نظرات شخصی بود .دوستانی که دنبال فراز و فرود هستن ، به خاطر این که دنبال قالب فیلم ایرانی بودن که به سرعت به اوج میرسه و به سرعت فرود میاد و میخواد تکلیف همه چیز روشن بشه.
این فیلم شاهکار بود، به نظرم فیلمنامه به قدری دقیق و کامل بود که برای ثانیه به ثانیه برنامه ریزی شده بود.شخصیت پردازی ها عالی بود.
سلام.نقد شما کالا یکطرفه و همانطور که در پایان آمده دیدگاه شخصی مبتنی بر برخی از علت ها و غرض ورزی هاست.از جمله اینکه خیر دوست عزیز آن فیل دوربین مداربسته است و الان بسیاری از دوربین های مداربسته از جمله دوربین منزل ما با همین کیفیت فیلمبرداری می کنند پس بهتر است اصلا فراموشش کنید و نیاز به قاضی کردن کلاه نیست.دوم اینکه اصولا داستانها باید مهندسی شوند روند طبیعی داستان کدام است؟حالتون خوب است.خوب داستان اونطور که شما میخواهید تمام نشده.چه اهمیتی دارد معنی روند طبیعی دیگر چیست.سوم اینکه اصلا قرار نبود رحیم قهرمان باشد او اتفاقا قرار است که قهرمان نباشد اصلا نام فیلم نوعی طعنه است.عجیب است که انتظارات شما مبنای واقعیت پیرامون شما است.دوست عزیز ما یک فیلم را می بینیم و ممکن است از داستانش خوشمان بیاید و یا نیاید (من از غالب داستانهای فرهادی خوشم نمی آید نظر شخصی است)اما وقتی صحبت از شخصیت پردازی است اتفاقا قهرمان موفق ترین کار فرهادی است.درست فیلم را نگاه کنید.من یک فیلم را گاهی تا ده بار نگاه می کنم.
با سلام
چیزی که کسی اشاره نکرد و به نظرم خیلی جالب بود اینه که این فیلم نشون میده همه ادما قهرمان زندگی خودشونن. همه چیز نسبیه. کسی که قهرمان زندگی خودشه از نظر دیگری کار غیر انسانی و بی رحمانه داره انجام میده .
نشون داد همه ادما در هر جایگاهی چه در کار خیر چه در زندانی چه زن خانه دار چه راننده تاکسی چه دختره که میخواست ازدواج کنه …. گاهی به خاطر خوبی برای همدیگه دروغ میگن ….
پس دروغم یه کار اخلاقی میشه گاهی!!
با سپاس از نقد شما. اول باید اینو بگم که ظاهرا اولین چیزی که مهندسی شده است نگاه شما به آثار فرهادیه. اصلا کی گفته فیلم خوب باید تعلیق داشته باشه حتما؟
اصلا فرهادی کجا درباره تعلیق فیلمش صحبت کرده؟
اصلا چرا باید تقابل بین پرسنل زندان و خیریه باشه با کاراکتر اصلی؟
با احترام فکر میکنم شما فیلم رو بخاطر نقد تماشا کردید. فیلم روایت ساده ای داره و از قضا این بار کمترین گیر و گرفت در فیلمنامه فرهادی وجود داره. اگر مثلا در فروشنده ما میپرسیم چرا پلیس وارد ماجرا نمیشه؟ یا در جدایی برخی اتفاقات با احتمال ضعیف رخ میدهند ولی اینبار هیچ خدشه ای نمیشه وارد کرد به داستان. تمام اتفاقات منطقی هستند. سیر داستان هم مخاطب رو به هدف میرسونه. منظور شما از استفاده چندباره از کلمه الکن رو هم به کل متوجه نمیشم. روایت بسیار صریح بود.
سلام
خوشوقتم که وقت گذاشتین و در مورد فیلم نوشتین و زمینه بحث رو ایجاد کردین، تا اینجا حداقل از اونایی که هنوز فیلم رو کامل ندیده قضاوت میکنن جلوترین!
ولی قرار نیست فیلمی که اسمش قهرمانه حتماً قهرمان داشته باشه!
لطفاً یه بار دیگه با این دیدگاه فیلم رو نگاه کنید.
یک بار هم اگه شد چشمهاتونو ببندین و با دلتون فیلم رو نگاه کنین.
سلام.نقد خوبی بود ولی حواستون به این نبود که صاحب کیف دزد بوده و کیف رو دزدیده چون بند کیف هم پاره بود و نیز هیچ ردی از خودش نذاشته بود و پیگیر تقلبی یا اصلی بودن سکه بود.ولی اینکه همه کارارو میکنن و بعد دنبال صاحب کیف میرن مسخره است.و اینکه زحیم از اول نیتش این بود که مسئولان زندان بفهمن ولی فکر نمیکرد تا این حد بزرگ شه موضوع و وقتی دید که تا این حد بزرگ شد دیگه تا حدودی خوشش اومد و وارد بازی مسئولان زندان و خیریه شد که هر کدام دنبال نیتی بودن
باسلام.
دنبال همچین نقدی بودم.
منطق و نقد واقعی.
بعد از خروج از سالن دو چیز. ذهنمو درگیر کرد.
اولیش این بود چرا این داستان زیبا که نقطه اوج و فرودش میتونه باشکوه باشه نتونست جذابیت بالایی داشته باشه و اون هیجان و تعلیق رو به مخاطب بده.
دومش مهندسی کردن و دخالت کردن ذهن نویسنده در جریان طبیعی فیلم.
مخصوصا حضور یهویی صاحب کیف و غیب شدنش و تقدیر و تشکری که از ابتدا صورت میگیره بعدش تازه تمام سیستم اطراف میفهمن چرا بی تحقیق از رحیم تشکر کردن که در دنیای امروزی غیر واقعیه مخصوصا موسسه گلریزانی به اون بزرگی.
ببینید اصولا ما زمانی همزاد پنداری میکنیم که صاحب کیف بیاد و حرف بزنه و نجات دادن زندگیش توسط رحیم رو بشنویم و لمس کنیم نه خود اقدام خوب رحیم.
زمانی اقدام رحیم به چشم میاد که بفهمیم چقدر متاثر بوده تو زندگی صاحب کیف و اون رو از جهنم نجات داده.
فرض کنید صاحب کیف یک خانم میلیاردر باشه و اصلا ۱۵ تا سکه براش مهم نباشه. اونوقت آیا بازم رحیم رو اینجوری میگیرن رو سر و تشکر میکنن؟؟
خیر. پس این حلقه گمشده که مهندسی شده و دخالت مستقیم ذهن نویسنده بود نه جریان طبیعی فیلم بشدت فیلم رو وز تب و تاب انداخت.
با سلام
صحنه ی دوربین از موبایل گرفته نشده و تصویر دوربین مدار بسته ست برام تعجبه که شما منتقد هستید تا حالا دوربین رنگی ندید!!!
بنظر من این فیلم جز بهترین فیلمهای استاد فرهادی بود…
به نظرم نقد بسیار خوبی بود.
من هم بعد دیدن فیلم اولین چیزی که به ذهنم رسید منطقی نبودن روند داستان بود. برعکس فیلم های قبلی اصغر فرهادی بعضی از اتفاقات فیلم آنقدر که کارگردان می خواهد نشان بدهد نباید برای شخصیت های فیلم مهم باشند. همین موضوع باعث شد که من اصلا نتوانم ارتباطی با فیلم برقرار کنم. مثلا همین موضوع پخش شدن فیلم مغازه. مخاطبان امروز فضای مجازی اینقدر با تجربه هستند که صرف پخش شدن فیلم زد و خورد یک نفر آبروی آن فرد نمی رود. همچنین مشخص نشد چرا صاحب کیف به یکباره غیب شد. اگر دزد بود صاحب واقعی کیف بالاخره باید از یک جایی پیدا می شد (به خصوص با سر و صدا کردن موضوع در سطح کشور) . اگر هم صاحب واقعی کیف بود این حجم از تمهیدات برای مخفی نگه داشتن رد خودش اصلا منطقی نبود. اگر صاحب کیف یک دفعه غیب نمی شد هشتاد درصد اتفاقات فیلم نمی افتاد و به قول شما مهندسی شده بودن فیلمنامه کاملا حس می شد.
به نظرم فیلم را دقیق تماشا نکرده اید. یا بهتر است بگویم بد دیده اید.
ضمن اینکه استفاده از عبارت «فیلمنامه مهندسی شده»، احتمالا در ذهن شما باید بار منفی داشته باشد. قدری به این عبارت بیندیشید. اتفاقا فیلمنامه باید مهندسی شده باشد. نیست؟ فیلمنامه ای که مهندسی نشده باشد چگونه فیلم نامه ای خواهد بود؟ احتمالا شلخته و بی در و پیکر!
در عین حال گویا شما تصورتان این است که دیگر آدمی مثل «رحیم» در ایران زندگی نمی کند. این هم از عجایب زندگی شهری ست که گمان میکند دیگر همه مناسبات زندگی اجتماعی را فوت آبند. و گره زدن سادگی شخصیت رحیم با واژه بلاهت، دقیقا محصول همان نگاه از بالا به پایین نویسنده به شخصیت است.
در عین حال از نظر بنده، فیلم قهرمان فرهادی به کل دارد جای دیگری را میزند. و شما مهمترین عنصر نشانه شناسی فیلم را ندیده اید (همه دیده اند و شما ندیده اید). به همین خاطر میگویم فیلم را بد دیده اید.
نه فیلمنامه و نه کارگردان اصلا هم سعی در تقابل فرد با سیستم ندارند.
فیلم بسیار خاکستری تر از این حرف هاست. و هر لحظه قضاوت درباره شخصیت رحیم را معکوس میکند. اما در عین حال در انتهای فیلم به رشد شخصیت رحیم، (یعنی همان چیزی که شما انتظار دارید شخصیت از مناسبات اجتماعی داشته باشد) می رسد.
این فیلم همه چیز دارد. تنها باید نشانه ها را یافت.
من فقط می گویم فیلم “سینمایی” باید ارزش نمایش روی پرده بزرگ را داشته باشد.
نقد بسیار هوشمندانه وظریفی بود .تمام نکاتی که به آن اشاره کردید را من هم متوجه شده بودم و انقدر سوال های بی جواب تو ذهنم بود که وقتی از من پرسیده شد که فیلم چطور بود فقط گفتم در کل بد بود.دلم میخواد وقتی یک فیلم تمام میشه چیزی ازش یاد بگیرم نه اینکه با دیدن بداقبالی های یک آدم ساده تخریب احساسی بشوم.
ایشون قهرمان چی بود؟قهرمان سادگی؟این شخصیت شکننده و نگران که با لهجه ی شیرازی آمیخته با روستاهای اطراف شیراز با آن حرف میزد سعی داشت حس قهرمان بودن را در بیننده برانگیزد؟هرگز بتواند ازپس این مهم براید.
اگر آقای فرهادی یک سکانس سریع را در رابطه با اختلاف رحیم و زنش و اینکه آن پسر چرا با وجود پدر آرامی مثل رحیم دچار لکنت شده ،در ابتدای فیلم میگذاشت شاید آن حس و حال واقعی که شما در نظردارید به فیلم بازمیگشت به جای آن سکانس خالی از احساس و بیخود آخر فیلم که فقط آدم را از سالن سینما فراری میده.جای شگفتی بسیار است که کره های ها باآنهمه تکنولوژی که در سینمایشان به کار میبرند آنقدر احساس و غریزه درآن میگنجانند که گاهی آدمی مثل من را که اهل گریه کردن نیستم را به گریه میاندازند .
به هرحال دیدگاه منتقدانه شمارا بسیار پسندیدم.خیر پیش
فقط با ۳۰ درصد نقدتون موافقم. متاسفانه شما فکر میکنید نقد کردن فقط بدگویی از فیلمه. مشکل از شما نیست. الگوهای بدی دارین. کلا با دید منفی میرین تو سینما و فیلم میبینید. فیلم بسیار بسیار تاثیرگذاره و آدمو به فکر فرو میبره آخرش. سکانس آخر فیلم هم عالیه
نقد بسیار خوبی بود.
۱. متوجّه یک ایراد نگارشی شدم که شاید بخواهید اصلاحش کنید: «همینجا البته گاف ماجرا اینجاست…»
۲. یک نکتۀ دیگر هم این که در اواخر متن، سکانس مربوط به فیلمگرفتن از فرزند رحیم را بهترین سکانس فیلم دانستهاید، ولی پیشتر گفته بودید «تقابلی که فرهادی به زور میخواهد در آن سکانس فیلم گرفتن از بچه رحیم به ما بقبولاند زیادی سادهانگارانه و سطحی است»؛ آیا این دو داوریتان سازگار هستند؟
۳. نکتۀ بسیار جزئی دیگری نیز که شاید کمی از کیفیت نقد شما کاسته باشد، بهگمانم تکیه بر این ادّعا است که تصویر ضبطشده در مغازه نمیتواند متعلّق به دوربین مداربسته باشد؛ برداشت بنده در تماشای بار نخست این بود که آن ویدئو از زاویۀ یک دوربین مداربسته ضبط شده، و بعید میدانم دوربین رنگیِ مداربسته چیز عجیب و نایابی باشد (پیشنهادم این است که اگر پشتوانۀ محکمتری برای این ادّعا ندارید، نقد بسیار خوبتان را بر آن متّکی نکنید).
۴. این که اساساً نقد شما از همان ابتدا با فرضیهای آسیبشناسانه دربارۀ فیلم (تقدّم تکنیک بر غریزه) آغاز میشود بسیار جالب است. فقط این که بنده احساسم این بود که فیلم از نواحی دیگری هم آسیب جدّی دیده. یکی مثلاً دیالوگها یا موقعیّتهای بدیهی و ضعیف و پردازشنشده، که بهویژه در بستر ریتم کند فیلم، بیشتر هم به چشم آمده. مثلاً، همان دیالوگ تکراری که (نقل به مضمون) «شما همون آقایی هستید که تلویزیون نشون داده؟»، یا آن موقعیّت از کار درنیامده که مدیر زندان از کوبیدن در اتاق خشمگین میشود و داد میزند «هان؟!»، یا عصبانیّت برادرِ فرخنده که خیلی بیروح و تکراری بهنظر میرسید، و یا حتّی همان گریۀ خواهر رحیم از این پرسش دخترش که «دایی، زندان چهجوریه؟». این نکته بهویژه از آنجا نگرانکننده است که فرهادیِ «جدایی» و «فروشنده» و «الی» خیلی کمتر محتمل بود که چنین مواردی را به فیلمش راه دهد؛ انگار قوۀ تشخیص کارگردان دربارۀ این که کدام صحنه از کار درآمده و بهقدر کافی هوشمندانه و جذّاب روایت شده دیگر بهخوبیِ گذشته کار نمیکند.
۵. به نظرم حتّی جالب است که دربارۀ نکتۀ اخیر آسیبشناسی کنیم. یعنی اگر برداشت بنده صحیح بوده باشد، باید پرسید چرا فرهادی ظاهراً آن بینش و درک غریزی و واقعگرایانهاش را از دست داده؟ بنده یک فرضیۀ شاید ضعیف دارم: چون او سال به سال از بدنۀ جامعۀ ایرانی (که میخواهد توصیفش کند) دورتر و دورتر میشود. به یک معنا، تبدیل به کارگردانی پروازی شده؛ ارتباطش با جامعه جشنوارهایست. شوخیها و بدوبیراههای بهروز را نمیشناسد و درک نمیکند. حتّی بهگمانم در شبکههای اجتماعی هم چنان که باید حضور ندارد (حضوری که برای کارگردان فیلمهایی با مضامین مورد علاقۀ وی بهگمانم ناگزیر است). این تنها یک فرضیه است، برای توضیح این آسیبشناسی که گویا فرهادی درک زیرپوستیاش از جامعۀ ایرانی (یا شاید هر جامعۀ زندهای) را رفتهرفته از دست میدهد.
میبخشید طولانی شد؛ خواندن نقد بسیار خوبتان مرا نیز به ذوق آورد.
ممنون از اینکه خوندین و وقت گذاشتین نوشتین. در مورد اون جمله حتمن. یادداشت طولانی بود و از دستم دررفته احتمالن. درباره سکانس باید توضیح میدم: کاری که فرهادی میخواد درباره تقابل بین رحیم و مدیر فرهنگی زندان انجام بده سطحیه ولی خود سکانس تنها سکانسیه که رحیم توش صاحب شخصیت و حالات انسانی درست میشه و تنها سکانسی که واقعن قهرمانه و بنظرم برای همین بهترین سکانسه. درباره دوربین مدار بسته هم کیفیت چیزی که ما روی گوشی میبینیم فیلم دوربین مدار بسته نیست و خودتون کلاهتون رو قاضی کنین عکسی که از دوربین مداربسته طلافروشی میگیرن اونقدر ناواضحه بعد دوربین مداربسته فوتوکپی این کیفیت؟ این جزییاتیه که از فرهادی بعیده.. ضمن اینکه بنظرتون در چنین دعوایی طبیعی نیست یکی از کسبه یا گذری ها فیلم بگیره؟ ولی این اتفاق نمیفته چون اونوقت روی پخش فیلم کارگردان کنترلی نداره.
سپاس از توجّه محبّتآمیزتان. دربارۀ سکانس فیلمگرفتن از بچه، این توضیح تکمیلی روشنگر و مفید بود. ضمناً ممنونم از نکاتی که دربارۀ ویدئوی مغازه متذکّر شدید. به هر حال بنده یک بار فیلم را دیدهام و شاید دقّتم کافی نبوده؛ نگرانیام این بود که چون نقدِ شما استوار و نظاممند است، حیف است با پیشفرضی نامطمئن تضعیف شود. طبعاً به برداشت شما احترام میگذارم. باز هم متشکّرم.
👍👍