همه‌چیز درباره کانت؛ زندگی‌نامه، معرفی آثار و شرح ایده‌های او به زبان ساده

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۵ دقیقه

در تاریخ فلسفه، نام ایمانوئل کانت با نوعی دگرگونی بنیادین گره خورده است؛ دگرگونی‌ای که مسیر فلسفه‌ی مدرن را تغییر داد و چهارچوب‌های اندیشیدن درباره‌ی دانش، اخلاق و واقعیت را از نو تعریف کرد. کانت، فیلسوفی آلمانی که در قرن هجدهم زندگی می‌کرد، با طرح پرسش‌هایی اساسی درباره‌ی امکان شناخت، حدود عقل بشری و ماهیت وظیفه‌ی اخلاقی، انقلابی را در حوزه‌ی اندیشه رقم زد که تاثیر آن تا به امروز باقی مانده است. در این مقاله، زندگی و پیش‌زمینه‌ی تاریخی کانت را مرور می‌کنیم. سپس با نگاهی کلی، آثار مهم او را معرفی می‌کنیم و به بررسی ستون‌های اصلی فلسفه‌اش می‌پردازیم: از نظریه‌ی شناخت گرفته تا اخلاق، از تقابل عقل‌گرایی و تجربه‌گرایی تا مفهوم مشهور «امر مطلق». هدف، ارائه‌ی تصویری روشن و قابل‌فهم از فیلسوفی است که بی‌اغراق، یکی از ستون‌های اندیشه‌ی غرب محسوب می‌شود.

ایمانوئل کانت: فیلسوفی که دنیای فلسفه را دگرگون کرد

ایمانوئل کانت (۱۸۰۴-۱۷۲۴) یکی از برجسته‌ترین فیلسوفان تاریخ است که با آثار خود، به‌ویژه «نقد عقل محض» (Critique of Pure Reason)، فلسفه را به مسیری نو هدایت کرد. او با تلفیق تجربه‌گرایی (Empiricism) و عقل‌گرایی (Rationalism)، چارچوبی جدید برای درک دانش، اخلاق و زیبایی‌شناسی ارایه داد که اثر آن در فلسفه‌ی معاصر به قوت خود باقی است. کانت فلسفه‌ی نظری را از نو تعریف کرد و با نظریه‌هایش درباره‌ی اخلاق و آزادی، بنیان‌های فکری مدرنیته را تقویت نمود. او را می‌توان پلی میان عصر روشنگری و فلسفه‌ی مدرن در نظر گرفت.

زندگی کانت به‌ظاهر ساده بود، اما ذهن او جهانی از ایده‌های پیچیده و انقلابی را در خود جای داده بود. او در شهر کونیگسبرگ (امروزه کالینینگراد در روسیه؛ پس از جنگ جهانی دوم کونیگسبرگ به شوروی تعلق پیدا کرد و آلمانی‌های ساکن در آنجا اخراج شدند) متولد شد و تمام عمر خود را در این شهر گذراند. بااین‌حال، تاثیر او از مرزهای جغرافیایی فراتر رفت و فلسفه‌ی غرب را برای همیشه تغییر داد. کانت با معرفی مفهوم انقلاب کوپرنیکی (Copernican Revolution) در فلسفه، دیدگاه سنتی درباره‌ی رابطه میان ذهن و جهان را زیر سوال برد و نشان داد که ساختارهای ذهنی ما نقش تعیین‌کننده‌ای در شکل‌گیری تجربه‌مان از واقعیت دارند.

کانت

زادگاه کانت: کونیگسبرگ و تاثیر آن بر اندیشه او

کونیگسبرگ، شهری بندری در پروس شرقی، در قرن هجدهم یکی از مراکز فرهنگی و علمی اروپا بود. این شهر، که در تقاطع فرهنگ‌های آلمانی، لهستانی و بالتیک قرار داشت، محیطی پویا برای رشد فکری فراهم می‌کرد. کانت در خانواده‌ای متوسط و مذهبی به دنیا آمد. پدرش زین‌ساز و مادرش زنی با ایمان عمیق به مذهب پروتستان بود. این پیشینه‌ی مذهبی تاثیر زیادی بر اخلاق‌گرایی کانت گذاشت، به‌طوری‌که بعدها در نظریه‌ی اخلاقی او، مفهوم «وظیفه» جایگاه مرکزی یافت، چون مذهب پایبند بودن به اخلاقیات را به‌عنوان نوعی وظیفه جا می‌اندازد.

کونیگسبرگ، با وجود دوری از مراکز اصلی فلسفی مانند پاریس یا لندن، دانشگاهی معتبر داشت که کانت در آن تحصیل کرد و بعدها به‌عنوان استاد مشغول به کار شد. کانت بخش عمده‌ی زندگی علمی خود را در دانشگاه کونیگسبرگ که با نام آلبرتینا نیز شناخته می‌شد گذراند. در آنجا او با آثار فیلسوفانی چون لایب‌نیتس، کریستین ولف (Christian Wolff) و دیوید هیوم آشنا شد. این شهر همچنین به دلیل موقعیت جغرافیایی‌اش، با تجارت دریایی و تبادل فرهنگی با دیگر نقاط اروپا، پنجره‌ای به دنیای خارج بود. این پویایی فرهنگی به کانت امکان این را داد تا بدون ترک کونیگسبرگ، با جریان‌های فکری زمان خود در ارتباط باشد.

یکی از جنبه‌های جالب زندگی کانت، نظم و انضباط فوق‌العاده‌ی او بود که به «ساعت کونیگسبرگ» شهرت یافت. گفته می‌شود که ساکنان شهر ساعت خود را با پیاده‌روی روزانه کانت تنظیم می‌کردند، چون پیاده‌روی او حتی یک دقیقه این‌طرف و آن‌طرف نمی‌شد. این نظم نه‌تنها در زندگی شخصی او، بلکه در رویکرد فلسفی‌اش نیز دیده می‌شود. کانت با دقت و نظام‌مندی، مفاهیم فلسفی را تحلیل می‌کرد و چارچوب‌هایی منطقی برای مسائل پیچیده ارایه می‌داد. کونیگسبرگ، با آرامش و انزوای نسبی‌اش، به کانت فضایی داد تا عمیقاً در اندیشه‌های خود غوطه‌ور شود و آثاری خلق کند که جهان فلسفه را متحول کرد.

کانت

مجسمه‌ی کانت در دانشگاه کونیگسبرگ (کالینینگراد امروزی) که به‌خاطر شکست آلمان در جنگ جهانی دوم و اخراج آلمانی‌ها از جانب شوروی، به شهری روسی تبدیل شده است.

تاثیر کونیگسبرگ بر کانت تنها به حوزه‌ی اندیشه محدود نمی‌شود. فضای مذهبی و اخلاقی شهر، که تحت‌تاثیر پروتستانیسم (به طور دقیق‌تر پیتیسم یا Pietism، یکی از زیرشاخه‌های آن) بود، اهمیت وظیفه و مسئولیت فردی را به‌شدت در ذهن کانت برجسته جلوه داد. این دیدگاه در نظریه‌ی اخلاقی او، که بر مفهوم «امر مطلق» (Categorical Imperative) استوار است، به‌وضوح دیده می‌شود. امر مطلق یعنی انسان باید بر اساس اصولی عمل کند که بتواند به‌عنوان قانون عام پذیرفته شود. می‌توان ادعا کرد این ایده، ریشه در ارزش‌های اخلاقی محافظه‌کارانه اما عمیق کونیگسبرگ داشت.

جایگاه کانت در عصر روشنگری و فلسفه مدرن و معرفی آثار مهم او

عصر روشنگری، دوره‌ای از تحول فکری در اروپا بود که بر عقل، آزادی و پیشرفت تاکید داشت. کانت یکی از برجسته‌ترین چهره‌های این عصر بود، اما او اصول عصر روشن‌گری را کورکورانه نپذیرفت، بلکه آن‌ها را نقد کرد و گسترش داد. در مقاله‌ی معروف خود در سال ۱۷۸۴ با عنوان «روشنگری چیست؟» (What Is Enlightenment?) کانت روشنگری را «خروج انسان از نابالغی خودخواسته» تعریف کرد و شعار «جرات دانستن داشته باش» (Sapere Aude) – عبارتی وام‌گرفته از هوراس، شاعر رومی – را به‌عنوان اصل بنیادین این دوره مطرح نمود. این دیدگاه، انسان را به‌عنوان موجودی آزاد و مسئول می‌دید که باید از عقل خود برای درک جهان و بهبود جامعه استفاده کند.

کانت در حوزه‌ی فلسفه‌ی نظری، با انتشار «نقد عقل محض» در سال ۱۷۸۱ به تعبیر برخی فلسفه‌ی غرب را به دوران قبل و بعد از خود تقسیم کرد. پیش از کانت، فیلسوفان فرض می‌کردند که ذهن ما به‌صورت منفعلانه واقعیت خارجی را دریافت می‌کند. اما کانت بیان کرد که ذهن به‌طور فعال تجربه‌ی ما از جهان را شکل می‌دهد. او استدلال کرد که فضا، زمان و علیت ویژگی‌های جهان نومن (Noumenon) نیستند، بلکه ساختارهایی هستند که ذهن بر داده‌های حسی تحمیل می‌کند تا آن‌ها را معنادار سازد (جهان فنومن یا Phenomena). این تغییر دیدگاه، معرفت‌شناسی را به‌طور اساسی دگرگون کرد و نشان داد که دانش انسانی به جهان فنومن محدود است و جهان نومن برای ما ناشناخته باقی می‌ماند. (جلوتر مفصل‌تر به این مسئله خواهیم پرداخت).

کتاب نقد عقل محض اثر ایمانوئل کانت

فلسفه‌ی کانت شکاف میان تجربه‌گرایی (دانش مبتنی بر تجربه، که هیوم مروج آن بود) و عقل‌گرایی (دانش مبتنی بر عقل، که لایب‌نیتس مروج آن بود) را پر کرد. او با نشان دادن اینکه هم تجربه و هم ساختارهای عقلانی ذهن برای کسب دانش ضروری‌اند، به مناقشه‌ای دیرینه در فلسفه پایان داد. آثار او زمینه‌ساز ایده‌آلیسم آلمانی شد و بر متفکرانی چون فیخته، شلینگ و هگل تاثیر گذاشت. همچنین، فلسفه‌ی کانت تاثیر عمیقی روی فلسفه‌ی معاصر، به‌ویژه در حوزه‌های معرفت‌شناسی و متافیزیک، گذاشته است.

در حوزه‌ی اخلاق، کانت با انتشار «بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق» (Groundwork of the Metaphysics of Morals) در سال ۱۷۸۵ مفهوم «امر مطلق» (Categorical Imperative) را معرفی کرد، اصلی اخلاقی و جهان‌شمول که بیان می‌کند کار اخلاقی آن کاری است که بتوان آن را به‌شکل قانون عمومی اجرا کرد. برخلاف اخلاق نتیجه‌گرا، که اعمال را بر اساس پیامدهایشان قضاوت می‌کند، اخلاق وظیفه‌گرای کانت بر نیت و وظیفه تاکید دارد. این چارچوب تاثیر عمیقی بر اندیشه‌ی اخلاقی مدرن (از گفتمان حقوق بشر گرفته تا حفاظت از محیط‌زیست) گذاشته است.

کتاب بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق اثر ایمانوئل کانت انتشارات خوارزمی

نقش کانت در فلسفه‌ی مدرن فراتر از معرفت‌شناسی و اخلاق است. او در «نقد قوه‌ی حکم» (Critique of Judgement) در سال ۱۷۹۰ به بررسی زیبایی‌شناسی و غایت‌شناسی پرداخت و بینش‌هایی درباره‌ی زیبایی، امر والا و هدفمندی طبیعت ارائه داد. ایده‌های او درباره‌ی زیبایی‌شناسی بر جنبش رمانتیسیسم تاثیر گذاشت و همچنان در نقد هنری مورد استفاده قرار می‌گیرد. علاوه بر این کانت گوشه‌نظری به فلسفه‌ی سیاسی نیز داشت، به‌ویژه در «صلح پایدار» (Perpetual Peace) (۱۷۹۵) که در آن ایده‌ی فدراسیون جهانی دولت‌ها را برای تضمین صلح دائمی مطرح کرد که پیش‌زمینه‌ای برای نهادهای مدرن مانند سازمان ملل متحد بود.

کتاب نقد قوه حکم اثر ایمانوئل کانت نشر نی

به فلسفه‌ی کانت نقدهایی وارد شده است. نثر پیچیده و مفاهیم انتزاعی او باعث شده ایده‌های او برای بسیاری غیرقابل‌دسترس بمانند. فیلسوفان بعدی، مانند شوپنهاور و نیچه، دیدگاه خوش‌بینانه‌ی او به عقل و اخلاق را به چالش کشیدند. بااین‌حال، تاکید کانت بر خودمختاری انسانی، اصول جهان‌شمول و حدود دانش همچنان در مرکز پرس‌وجوهای فلسفی قرار دارد.

کانت

رقابت بین عقل‌گرایی (Rationalism) و تجربه‌گرایی (Empiricism)، رقابت بزرگ عالم فلسفه در قرن ۱۷ و اوایل قرن ۱۸ بود. کانت با پیوند دادن این دو مکتب فلسفی و به وجود آوردن کلیتی بزرگ‌تر، حسن‌ختامی برای این بحث بود.

آشنایی با مفاهیم و کلیدواژه‌های مهم فلسفه‌ی کانت

فلسفه‌ی ایمانوئل کانت یکی از پیچیده‌ترین و تأثیرگذارترین نظام‌های فکری در تاریخ فلسفه است. او با ایده‌های نوآورانه‌ی خود، چارچوبی جامع برای درک دانش، اخلاق، زیبایی‌شناسی و حتی سیاست ارایه داد که همچنان محور بحث‌های فلسفی معاصر است. کانت با تلفیق عقل‌گرایی و تجربه‌گرایی، پرسش‌های بنیادین درباره چیستی حقیقت، وظیفه‌ی اخلاقی و جایگاه انسان در جهان را بازتعریف کرد. در این بخش، مفاهیم کلیدی فلسفه‌ی کانت با توضیحات گسترده‌تر و مثال‌های ساده ارائه می‌شود تا درک آن‌ها برای خوانندگان آسان‌تر شود.

انقلاب کوپرنیکی (Copernican Revolution)

کانت با معرفی مفهوم «انقلاب کوپرنیکی» در «نقد عقل محض» دیدگاه سنتی درباره‌ی رابطه‌ی ذهن و جهان را دگرگون کرد. پیش از او، فیلسوفان معتقد بودند که ذهن ما به‌صورت منفعلانه واقعیت خارجی را دریافت می‌کند، مانند آینه‌ای که جهان را بازتاب می‌دهد. اما کانت بیان کرد که ذهن فعالانه تجربه‌ی ما را از جهان شکل می‌دهد. در نظر کانت، همان‌قدر که جا افتادن ایده‌ی در مرکزیت قرار داشتن خورشید در منظومه‌ی شخصی درک ما را از کائنات دگرگون کرد، این ایده که جهان برای ذهن ما غیرقابل‌دسترس است و ما فقط برداشت ذهنی خود از جهان را می‌بینیم، انقلابی بود. برای همین انقلاب کوپرنیکی را در توصیف این دگرگونی الگوواره‌ای به کار برد.

برای مثال، وقتی یک سیب قرمز را می‌بینیم، رنگ قرمز یا شکل گرد آن صرفاً در خود سیب وجود ندارد، بلکه ذهن ما با استفاده از مفاهیم ذهنی مانند رنگ، شکل و اندازه، این تصور را سازمان‌دهی می‌کند. این دیدگاه نشان می‌دهد که ما جهان را نه آن‌گونه که هست، بلکه آن‌گونه که ذهن‌مان آن را می‌سازد، درک می‌کنیم.

فلسفه‌ی ایمانوئل کانت؛ به جای پیروی از دیگران، به افکار خود اعتماد کنید

جهان نومن و جهان فنومن (نومنا و فنومنا)

کانت واقعیت را به دو حوزه متمایز تقسیم کرد: جهان نومن (Noumenon) و جهان فنومن (Phenomenon). جهان نومن به واقعیت شیءفی‌نفسه (The Thing-in-itself) اشاره دارد، یعنی جهانی که مستقل از ذهن و ادراک ما وجود دارد و برای ما ناشناخته است. در مقابل، جهان فنومن جهانی است که ما از راه حواس و ساختارهای ذهنی‌مان تجربه می‌کنیم. برای مثال، وقتی به یک درخت نگاه می‌کنیم، رنگ سبز برگ‌ها، ارتفاع تنه و صدای وزش باد در شاخه‌ها بخشی از جهان فنومن است، زیرا این‌ها محصول پردازش ذهن ما هستند. اما ماهیت واقعی درخت، که مستقل از ادراک ماست، در جهان نومن قرار دارد و برای ما غیرقابل‌دسترس است. این تمایز نشان می‌دهد که دانش ما همیشه به تجربه‌های محدود به ذهن وابسته است.

با توجه به این‌که شاید در استفاده از این واژه‌ها سوءتفاهم پیش بیاید، بیایید مروری بر تفاوت‌شان داشته باشیم:

  • شیء فی‌نفسه: به واقعیت مستقل از ذهن و ادراک ما اشاره دارد. این همان ماهیت واقعی اشیاء است که خارج از تجربه‌ی انسانی وجود دارد و برای ما غیرقابل‌شناخت است.
  • نومنا (Noumena): جمع نومنون. به جهانی اشاره دارد که شامل شیء‌های فی‌نفسه است. این جهان، واقعیت به‌خودی‌خود است که مستقل از ساختارهای ذهنی ما (مانند فضا، زمان و علیت) وجود دارد. ما نمی‌توانیم نومنا را مستقیماً بشناسیم، زیرا دانش ما به ادراک حسی محدود است.
  • فنومنا: جهانی است که ما از راه حواس و ساختارهای ذهنی‌مان تجربه می‌کنیم. فنومنا نتیجه‌ی پردازش داده‌های حسی از جانب ذهن است و شامل اشیائی است که ما آن‌ها را می‌بینیم، می‌شنویم یا لمس می‌کنیم (مثل رنگ یک سیب یا صدای باد).

حال رابطه‌ی آن‌ها با یکدیگر چگونه است؟ شیء فی‌نفسه اساس نومناست، یعنی نومنا مجموعه اشیاء فی‌نفسه است که مستقل از ذهن ما وجود دارند. فنومنا اما نحوه‌ای است که این چیزها، پس از آنکه ساختارهای ذهنی‌مان مانند فضا و زمان پردازش‌شان کردند، در ذهن ما ظاهر می‌شوند. به عبارت دیگر، ما فقط فنومنا را می‌شناسیم، نه نومنا یا چیز فی‌نفسه را. برای مثال، وقتی به یک درخت نگاه می‌کنیم، شکل و رنگ آن (فنومنا) را می‌بینیم، اما ماهیت واقعی درخت (شیء فی‌نفسه در جهان نومنا) برای ما ناشناخته می‌ماند.

ایده‌آلیسم استعلایی (Transcendental Idealism) و پسینی و پیشینی (a priori & a posteriori)

ایده‌آلیسم استعلایی هسته‌ی اصلی فلسفه‌ی نظری کانت است. این مفهوم بیان می‌کند که دانش ما به جهان فنومن محدود است و ذهن با استفاده از ساختارهای ذاتی مانند فضا، زمان و علیت، تجربه‌های حسی را سازمان‌دهی می‌کند. این ساختارها به‌صورت پیشینی (قبل از تجربه یا a priori) در ذهن ما وجود دارند و به ما امکان این را می‌دهند تا جهان را درک کنیم. برای مثال، وقتی می‌گوییم «باران باعث خیس شدن زمین شد»، مفهوم «علت» چیزی نیست که ما از طبیعت یاد گرفته باشیم، بلکه ذهن ما آن را به تجربه اضافه می‌کند تا رابطه میان باران و زمین خیس را معنادار کند. این دیدگاه کانت نشان می‌دهد که بدون این ساختارهای ذهنی، تجربه‌ی جهان برای ما ممکن نمی‌بود.

هگل کیست؟ بررسی فلسفه، آثار و تاثیرات گئورگ ویلهلم فریدریش هگل

در فلسفه‌ی کانت، پیشینی (a priori) و پسینی (a posteriori) دو واژه هستند که ممکن است زیاد بهشان برخورد کنید. این دو واژه‌ی لاتین به دو نوع متفاوت از دانش یا قضاوت اشاره دارند که بر اساس سرچشمه‌ی آن دانش و نحوه‌ی کسب‌اش تعریف می‌شوند. در ادامه، تفاوت این دو به زبان ساده و با مثال توضیح داده می‌شود:

پیشینی (a priori)

  • معنی: دانش یا قضاوتی که مستقل از تجربه‌ی حسی است و پیش از هر تجربه‌ای در ذهن ما وجود دارد. این نوع دانش از عقل و تفکر منطقی به دست می‌آید.
  • ویژگی: نیازی به مشاهده یا تجربه‌ی دنیای واقعی ندارد و معمولاً ضروری و جهان‌شمول است.

مثال:

قضاوت جمله‌ی «دو به‌علاوه‌ی دو می‌شود چهار» پیشینی است، چون نیازی نیست اشیاء را بشماریم تا این را بدانیم؛ این حقیقت از منطق و عقل ناشی می‌شود.

به‌عنوان مثالی دیگر، مفهوم «هر چیزی علتی دارد» پیشینی است، چون ذهن ما به‌طور ذاتی جهان را با علیت درک می‌کند، حتی پیش از تجربه‌ی چیزی.

کانت

پسینی (a posteriori)

  • معنی: دانش یا قضاوتی که از تجربه‌ی حسی و مشاهده‌ی دنیای واقعی به دست می‌آید. این نوع دانش وابسته به تجربه است.
  • ویژگی: به مشاهدات یا داده‌های حسی بستگی دارد و معمولاً اتفاقی (غیرضروری) و موقعیت‌محور است.

مثال:

قضاوت جمله‌ی «آسمان امروز آبی است» پسینی است، چون باید به آسمان نگاه کنید تا این را بدانید.

به‌عنوان مثالی دیگر، «خورشید هر روز صبح طلوع می‌کند» پسینی است، چون این دانش از مشاهده‌ی مکرر طلوع خورشید به دست آمده است.

تفاوت کلیدی

  • منشأ: دانش پیشینی از عقل ریشه گرفته و نیاز به تجربه ندارد، اما دانش پسینی از تجربه‌ی حسی (حواس پنج‌گانه) ناشی می‌شود.
  • جهان‌شمول بودن: قضاوت‌های پیشینی معمولاً همیشه درست و جهان‌شمول‌اند (مثل قواعد ریاضی)، اما قضاوت‌های پسینی به شرایط خاص بستگی دارند و ممکن است تغییر کنند.
  • مثال ترکیبی: فرض کنید یک نفر ادعا کند «همه‌ی قوها سفیدند». این قضاوت پسینی است، چون باید قوها را مشاهده کنید. اما قضاوت «هر قو یا باید سفید باشد یا نباشد» پیشینی است، چون از منطق (اصل عدم تناقض) ناشی می‌شود و نیازی به مشاهده ندارد.

امر مطلق (Categorical Imperative)

یکی از برجسته‌ترین مفاهیم کانت در فلسفه‌ی اخلاق، امر مطلق است که در کتاب «بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق» معرفی شد. این اصل جهان‌شمول می‌گوید که باید تنها بر اساس قواعدی عمل کنیم که بتوان آن‌ها را به‌عنوان قانونی عام برای همه پذیرفت. به عبارت دیگر، پیش از انجام کاری، باید بپرسیم: «اگر همه این کار را بکنند، آیا جهان همچنان کارآمد و عادلانه خواهد بود؟» برای مثال، فرض کنید می‌خواهید برای فرار از یک مشکل دروغ بگویید. طبق امر مطلق، باید تصور کنید که اگر همه در هر موقعیت مشابهی دروغ بگویند، اعتماد در جامعه از بین می‌رود. بنابراین، دروغ گفتن غیراخلاقی است، زیرا نمی‌توان آن را به‌عنوان قانون عام پذیرفت.

وظیفه‌گرایی (Deontology)

اخلاق کانت بر وظیفه‌گرایی استوار است، به این معنا که ارزش اخلاقی یک عمل به نیت و وظیفه‌ای که پشت آن است بستگی دارد، نه به نتایج آن. برخلاف اخلاق نتیجه‌گرا (که اعمال را بر اساس پیامدها قضاوت می‌کند)، کانت معتقد بود که نیت خالص و پایبندی به وظیفه، معیار اخلاقی بودن است. برای مثال، اگر کسی به یک فرد نیازمند کمک کند تا در شبکه‌های اجتماعی تحسین شود، این عمل از نظر کانت غیراخلاقی است، زیرا نیت او خودخواهانه است. اما اگر همان کمک را از روی حس وظیفه و بدون انتظار پاداش انجام دهد، عملش اخلاقی است، حتی اگر نتیجه‌ای نداشته باشد.

کتاب کانت اثر آلن و. وود

خودمختاری (Autonomy)

کانت مفهوم خودمختاری را به‌عنوان بنیان آزادی انسانی مطرح کرد. او معتقد بود که انسان‌ها به دلیل داشتن عقل، می‌توانند قوانین اخلاقی را خودشان وضع کنند و بر اساس آن‌ها عمل کنند. این خودمختاری انسان را از حیوانات متمایز می‌کند، زیرا ما می‌توانیم به‌جای پیروی از غرایز، انتخاب‌های عقلانی داشته باشیم. برای مثال، وقتی تصمیم می‌گیرید به قولی که به دوست‌تان داده‌اید پایبند بمانید، حتی اگر برایتان سخت باشد، از خودمختاری خود استفاده کرده‌اید، زیرا این تصمیم را بر اساس عقل و ارزش‌های اخلاقی خود گرفته‌اید.

صلح پایدار (Perpetual Peace)

در رساله‌ی «صلح پایدار»، کانت ایده‌ای برای ایجاد صلح جهانی ارائه داد که بر پایه‌ی فدراسیونی از دولت‌های آزاد و جمهوری‌خواه استوار بود. او معتقد بود که دولت‌هایی که در آن‌ها مردم نقش تصمیم‌گیری دارند، کمتر به جنگ تمایل دارند و همکاری بین‌المللی می‌تواند از درگیری‌ها جلوگیری کند. برای مثال، سازمان ملل متحد و تلاش‌های دیپلماتیک امروزی برای صلح تا حدی بازتاب ایده‌های کانت هستند، زیرا هدف آن‌ها ایجاد هماهنگی میان ملت‌ها بر اساس قوانین مشترک است.

عقل عملی و عقل نظری (Practical & Theoretical Reason)

کانت بین عقل نظری و عقل عملی تمایز قائل شد. عقل نظری به کسب دانش درباره‌ی جهان، مانند علوم طبیعی یا فلسفه‌ی نظری، مربوط است. برای مثال، وقتی درباره‌ی مدار سیارات یا قوانین فیزیک مطالعه می‌کنیم، از عقل نظری استفاده می‌کنیم. در مقابل، عقل عملی به تصمیم‌گیری‌های اخلاقی و انتخاب‌هایی که در زندگی روزمره انجام می‌دهیم مربوط است. برای مثال، وقتی تصمیم می‌گیرید به دوستی که در رنج است کمک کنید، عقل عملی شما درگیر است، زیرا بر اساس ارزش‌های اخلاقی عمل می‌کنید.

محدودیت‌های دانش

کانت تاکید داشت که دانش ما به تجربه‌های حسی و ساختارهای ذهنی محدود است. ما نمی‌توانیم درباره موضوعاتی مانند خدا، روح یا ماهیت جهان نومن با قطعیت سخن بگوییم، زیرا این‌ها فراتر از تجربه‌های حسی ما هستند. برای مثال، ممکن است به وجود خدا ایمان داشته باشیم، اما از نظر کانت، این ایمان در حوزه‌ی عقل عملی (اخلاق و ارزش‌ها) قرار دارد، نه عقل نظری که به دانش علمی محدود است. ایجاد این تمایز تلاشی از جانب کانت است تا ما را به پذیرش حدود دانش انسانی دعوت کند.

منبع: دیجی‌کالا مگ

راهنمای خرید کتاب
برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X