بهترین فیلمهای اکشن دیستوپیایی؛ از «مکس دیوانه» تا «ترمیناتور ۲»
امروز بیش از هر زمانی در تاریخ بشریت به دنیاهای دیستوپیایی که روزگاری در فیلمهای هالیوودی مدام سروکلهاشان پیدا میشد، نزدیک شدهایم. اما هنوز هیچچیز مثل دیدن یک فیلم دیستوپیایی خوب مزه نمیدهد که در آن قهرمانان با آیندهای تاریک و چالشهای طاقتفرسا دست و پنجه نرم میکنند. بهترین فیلمهای اکشن دیستوپیایی تاریکترین عناصر را از داستانهای علمی-تخیلی میگیرند و با تیراندازی، انفجارها و صحنههای تعقیب و گریز انرژی تازهای به آنها میبخشند.
در ادامه میخواهیم بهترین فیلمهای اکشن دیستوپیایی را برشماریم که توانستهاند به بهترین شکل دو ژانر را ترکیب کنند. در میانشان برخی از عناوین قدیمی و فیلمهای تازهای را پیدا خواهید کرد که به همین سرعت به شاهکارهایی کلاسیک تبدیل شدهاند؛ اما آخرسر همهاشان ارزش تماشا دارند، به ویژه برای کسانی که عاشق ژانر علمی-تخیلی هستند.
بهترین فیلمهای اکشن دیستوپیایی که نباید از دست بدهید
۱۰. درد (Dredd)

- سال اکران: ۲۰۱۲
- کارگردان: پیت تراویس
- بازیگران: کارل اربن، اولیویا تیرلبی، وود هریس، لینا هیدی، دامنل گلیسن
- امتیاز کاربران وبسایت IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
- امتیاز وبسایت راتن تومیتوز به فیلم: ۸۰ از ۱۰۰
داستان فیلم «درد» ساده است و بیشتر به ساختار یک بازی ویدیویی میماند. اما پیادهسازی این طرح جای هیچ شک و شبههای نمیگذارد که «درد» یکی از بهترین فیلمهای اکشن دیستوپیایی است. عاری از احساسات، غرق در سبک. در این دنیا، قدرت حرف اول و آخر را میزند و کسی به کسی رحم نمیکند. «درد» یکی از بهترین اکشنهای دههی ۲۰۱۰ میلادی است که با اجرای کارل اربن (که امروزه او را با سریال «پسران» به خوبی میشناسید) به فیلمی بهشدت سرگرمکننده تبدیل میشود.
داستان فیلم در یک کلانشهر آیندهنگرانه میگذرد؛ جایی که جرم و جنایت بیداد میکند. در این دنیا گروهی به نام قاضی شناخته میشوند که همزمان نقش پلیس، هیئت منصفه و مأمور اعدام را بازی میکنند. در میان آنها، قاضی دِرد (کارل اربن) خشنترین است؛ مأموری ترسناک که در هزارتوی فقر و فساد وظیفهی اعمال قانون را خود بر عهده میگیرد. داستان با ورود به برج مسکونی عظیمی که توسط ماما (لینا هدی)، یک قاچاقچی بیرحم مواد مخدر، هدایت میشود، بالا میگیرد. وقتی مأمور درد و قاضی اندرسونِ تازهکار (اولیویا تیرلبی) خود را در مخمصه مییابند، فیلم به یک تریلر اکشن تبدیل میشود. طبقه به طبقه، گلوله به گلوله، این دو از بین دستهای از آدمهای تا دندان مسلح، راهشان را به قلب جرم و جنایت باز میکنند.
۹. مرد فراری (The Running Man)

- سال اکران: ۱۹۸۷
- کارگردان: پاول مایکل گلیزر
- بازیگران: آرنولد شوارتزنگر، گاس رثویش، ماریا کانچیتا آلونسو، ریچارد داوسن
- امتیاز کاربران وبسایت IMDb به فیلم: ۶.۶ از ۱۰
- امتیاز وبسایت راتن تومیتوز به فیلم: ۵۹ از ۱۰۰
امسال ادگار رایت با گلن پاول اقتباس خود از کتاب استیون کینگ، «مرد فراری»، را به سینماها آورد. اما فیلمهای زیادی نیستند که بتوانند جا پای فیلم اکشن دیستوپیایی آرنولد شوراتزنگر بگذارند که خلاف دنیای تاریک داستان، فیلمی بامزه، نئونی و پرانرژی است. «مرد فراری» ایالات متحده را در آینده (در کتاب این سال ۲۰۲۵ است) به تصویر میکشد که در آن خشونت در برنامههای تلویزیونی به امری عادی بدل شده است. در این برنامه مجرمین و بزهکاران میتوانند در یک مسابقهی گلادیاتوری شبیه «بازیهای گرسنگی» تا سر حد مرگ برای بقا بجنگند. میلیونها نفر این برنامه را تماشا میکنند و خطرات و تهدیدات بهشدت بالاست. آرنولد شوارتزنگر نقش بن ریچاردز، قهرمان داستان، را بازی میکند؛ مردی که به ناحق متهم شده و مجبور است در این مسابقه شرکت کند. او باید از قاتلان مشهوری که مخاطبان برنامه حسابی دوستشان دارند، جان سالم به در ببرد.
بخش اعظمی از «مرد فراری» ۱۹۸۷ به تعقیب و گریز قاتلان و قهرمان داستان میگذرد و بخشهای دیگرش بین کمدی، نقد اجتماعی و سیاسی در نوسان است؛ اما فیلم همیشه اغراقآمیز و سرگرمکننده میماند. داستان و دنیایی که استیون کینگ ساخته، هرسال بیشتر و بیشتر به پیشگویی شبیه میشود و فرهنگی را به تصویر میکشد که در آن حقیقت در نمایشهای رسانهها گم میشود. «مرد فراری» یک فیلم پرسروصدا، تکاندهنده و با قهرمانی بهشدت خشمگین است که در کنار فیلمهای «ترمیناتور»، آن را یکی از بهترین فیلمهای آرنولد شوارتزنگر در نظر میگیرند.
۸. روبوکاپ (RoboCop)

- سال اکران: ۱۹۸۷
- کارگردان: پل ورهوفن
- بازیگران: پیتر ولر، نانسی آلن، رانی کاکس، دن اوهرلیهی
- امتیاز کاربران وبسایت IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
- امتیاز وبسایت راتن تومیتوز به فیلم: ۹۲ از ۱۰۰
فیلمهای پل ورهوفن شاید به مذاق همه خوش نیایند؛ اما «روبوکاپ» یا همان «پلیس آهنی» یکی از فیلمهای اوست که هرکسی میتواند تماشایش کند و از آن لذت ببرد. این فیلم عجیب آیندهنگرانه از ورهوفن، خشونتی غیرمنتظره را با نقد اجتماعی و قهرمانی تراژیک ترکیب میکند. داستان در دیترویت در آیندهای دیستوپیایی اتفاق میافتد که در آن هرج و مرج جنایی و زوال سیاسی، در را به روی خصوصیسازی پلیس باز کرده است. وقتی افسر الکس مورفی (پیتر ولر) در حین انجام وظیفه به قتل میرسد، بدن او به «دارایی» شرکتی تبدیل میشود و شرکت او را به عنوان یک سایبورگِ مجری قانون احیا میکند. همچنین هویت مورفی را نیز از او میگیرند، یا حداقل فکر میکنند که آن را پاک کردهاند.
در قلب داستان، مکاشفهی دردناک مورفی است که خود را از طریق فلشبکها و اعمال قهرمانانهاش میشناسد. در زیر جملات قصار و صحنههای اکشن پرهیجان، پیامی پر از امید نهفته است: حتی در وضعیت مکانیزهی کامل، بشریت به حذف هویت خود تن نمیدهد. به عبارت دیگر، «روبوکاپ» دیستوپیای نادری است که هنوز کاملا تسلیم نشده است. آیندهای که در آن فناوری میکوشد روح بشر را پاک کرده و آن را بازنویسی کند؛ ولی در این کار شکست میخورد. ایدهی رباتی انسانگونه که با از دست رفتن هویت خود دست به گریبان است، برای سال ۱۹۸۷ پیشگامانه بود؛ اما حالا با مسئلهی هوش مصنوعی و شرکتهای فناوری قدرتمندی که آنها را تبلیغ میکنند، به نظر میرسد آیندهی علمی-تخیلی فیلم ورهوفن از آنچه فکر میکردیم هم به ما نزدیکتر است.
۷. فرار از نیویورک (Escape from New York)

- سال اکران: ۱۹۸۱
- کارگردان: جان کارپنتر
- بازیگران: کرت راسل، آدرین باربو، لی ون کلیف
- امتیاز کاربران وبسایت IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
- امتیاز وبسایت راتن تومیتوز به فیلم: ۸۶ از ۱۰۰
اثر کلاسیک جان کارپنتر، در آیندهی دیستوپیایی خود منهتن را به یک زندان تبدیل میکند؛ جزیرهای محصور که مجرمان آزادانه در آن پرسه میزنند و جامعه اصلاحات را به نفع مهار آنها کنار گذاشته است. وقتی هواپیمای ایر فورس وان در وسط شهر سقوط میکند، دولت اسنیک پلیسکن (کرت راسل)، یک سرباز سابق چشمبند به چشم را، که اکنون یاغی شده است، میفرستد و به او پیشنهاد آزادی میدهد؛ به شرط آنکه رئیس جمهور را ظرف ۲۴ ساعت نجات دهد. این صحنهآرایی منجر به یک جستجوی گنج شوم در میان چشماندازی ویران از باندها، فساد و هرج و مرجی پانک میشود.
در «فرار از نیویورک» دیدگاه کارپنتر به آینده بدبینانه و سرشار از بیاعتمادی به قدرت است. حال و هوای فیلم را میتوان «پوچگرایی خونسردانه» نامید؛ آیندهای که در آن همهی نهادها شکست خوردهاند و تنها شهرت و بیرحمی نجاتتان میدهد. قهرمانی اسنیک تصادفی است، زادهی تعهد است تا آرمانگرایی و حتی «نجات» او از نظر اخلاقی پوچ به نظر میرسد. این نگرش تاریک هم با مخاطبان و هم با داستانسرایان رسانههای دیگر ارتباط برقرار کرده است تاجایی که ویلیام گیبسون، هیدئو کوجیما و جی. جی. آبرامز همگی از فیلم «فرار از نیویورک» جان کارپنتر بهعنوان یکی از فیلمهای الهامبخش خود یاد کردهاند.
۶. برفشکن (Snowpiercer)

- سال اکران: ۲۰۱۳
- کارگردان: بونگ جون هو
- بازیگران: کریس اوانز، تیلدا سوئینتون، اد هریس، سونگ کانگ هو
- امتیاز کاربران وبسایت IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
- امتیاز وبسایت راتن تومیتوز به فیلم: ۹۴ از ۱۰۰
بونگ جون هو در فیلم «برفشکن» دیستوپیایی را تصور میکند که در آن آخرین بازماندگان بشریت در قطاری که دائما در حال حرکت است، گیر افتادهاند. زمین پس از یک آزمایش کنترل آب و هوا یخ زده و به نظر میرسد تنها شانس بقا روی همین قطار باشد؛ اما چه بقایی. در عقب واگنها، فقرا در کثیفی، قحطی و ترس زندگی میکنند. در جلو، نخبگان در تجملی توخالی زندگی میگذرانند. کرتیس (کریس اوانز) کسی است که با وجود بیمیلیاش، به رهبر قیام در قطار در تبدیل میشود و واگن به واگن جلو میرود و در این فرایند، حقایق وحشتناکی را دربارهی این جامعهی تازه آشکار میکند.
بونگ جون هو همیشه در فیلمهایش خلاقیتی منحصربهفرد از خود نشان میدهد و «برفشکن» از این قاعده مستثنی نیست؛ حتی دنیای بهشدت تاریک و رازهای تکاندهندهی آن که در این فیلم با صحنههای اکشن پرهیجان، تیراندازی و نبردهایی تبر به دست همراه شده است. «برفشکن» شخصیتهایی فراموشنشدنی نیز دارد؛ به ویژه شروری به نام میسون که نقش آن را تیلدا سوئینتون بازی میکند. درحالی که سوئینتون کمدی سیاهی به فیلم میآورد و صحنههای مبارزه وحشیانه هستند، شوک عاطفی از افشاگریهای داستانی ناشی میشوند. «برفشکن» به عنوان یک تمثیل طبقاتی، دیستوپیایی را به تصویر میکشد که همپوشانیهایی موضوعی با فیلمهای دیگر بونگ جون هو بهویژه «انگل» (Parasite) دارد، اما در ژانر کاملا متفاوتی میگنجد و با افزودن اکشن به معادله، به بهترین نمونهی یک فیلم سرگرمکننده و در عین حال تأملبرانگیز تبدیل میشود.
۵. بلید رانر ۲۰۴۹ (Blade Runner 2049)

- سال اکران: ۲۰۱۷
- کارگردان: دنی ویلنو
- بازیگران: رایان گاسلینگ، هریسون فورد، آنا د آرماس، جرد لتو
- امتیاز کاربران وبسایت IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
- امتیاز وبسایت راتن تومیتوز به فیلم: ۸۸ از ۱۰۰
ساخت دنباله برای یک فیلم شاهکار کار دشواری است؛ از این رو حتی جرئت دنی ویلنو برای ساخت دنبالهای بر «بلید رانر» ریدلی اسکات ستودنی است؛ اما فیلم ویلنو واقعا خوب از آب درآمده و از این رو حتی بیشتر جای تحسین دارد. با اینکه «بلید رانر ۲۰۴۹» فیلمی بود که در گیشه بهشدت نادیده گرفته شد، اما این فیلم ادیسهی آرام ریدلی اسکات دربارهی هویت، حافظه، انسانیت و AI را گسترش میدهد؛ همزمان، اکشن داستان را فراتر از فیلم اصلی میبرد. در «بلید رانر ۲۰۴۹» افسر کی (رایان گاسلینگ) یک رپلیکانت است که وظیفهی شکار همنوعان خود را برعهده دارد. او رازی را کشف میکند که میتواند کل پایههای نظم اجتماعی را بر هم زند: کودک رپلیکانتی متولد شده است.
جستجوی او از میان خیابانهای بارانی، زمینهای بایر و متروکه و راهروهای نئونی خلوت میگذرد. جلوههای بصری فیلم ویلنو به همان اندازهی فیلم اول جذاب هستند. اکشن نیز پیام دیگری را میرساند. صحنههای اکشن در «بلید رانر ۲۰۴۹» نه صرفا نمایشی، که دنیایی را منعکس میکند که در آن روحها میتوانند مصنوعی باشند، اما رنج به طرز دردناکی واقعی است. تا زمانی که کِی بالاخره در فداکاری خود معنا پیدا میکند، «بلید رانر ۲۰۴۹» نه به یک دیستوپیای دور از ذهن، که بیشتر به آینهی تمامنمای زمان حال شبیه میشود.
۴. فرزندان انسان (Children of Men)

- سال اکران: ۲۰۰۶
- کارگردان: آلفونسو کوارون
- بازیگران: کلایو اوون، جولیان مور، مایکل کین، چیویتل اجیوفور
- امتیاز کاربران وبسایت IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
- امتیاز وبسایت راتن تومیتوز به فیلم: ۸۸ از ۱۰۰
شاهکار دیستوپیایی آلفونسو کوارون در جهانی میگذرد که بهخاطر ناباروری ویران شده است. داستان تئو (کلایو اوون) را دنبال میکند؛ یک فعال سابق و سرخورده که وظیفهی محافظت از اولین زن باردار (کلر هوپ آشیتی) را برعهده دارد. اتفاقی که دههها غیرممکن به نظر میرسیده است. بریتانیا به پناهگاهی نظامی تبدیل شده که پروپاگاندا و ظلم بر آن حاکم است. همانطور که تئو مادر جوان را به سمت پناهگاهی که تنها شایعهای از آن وجود دارد، همراهی میکند، خشونت در اطرافشان شعله میکشد: شورشها، اردوگاههای پناهندگان و انفجارهای ناگهانی وحشتناکی که به سبک کوارون در نماهای طولانی و نفسگیر فیلمبرداری شدهاند.
تعقیب و گریز طولانی با ماشین در «فرزندان انسان» یکی از بهترین سکانسهای هیجانانگیز فیلمهای دههی ۲۰۰۰ در هر ژانری است. همهی اینها در کنار هم یکی از هوشمندانهترین و سرگرمکنندهترین فیلمهای علمی تخیلی قرن بیست و یکم را ساختهاند. «فرزندان انسان» سرشار از ایدهها و در عین حال محرک، هیجانانگیز و سرگرمکننده است. قدرت فیلم در امید شکنندهای نهفته است که در برابر ناامیدی طاقتفرسا سوسو میزند؛ باور به این که حتی یک دنیای در حال مرگ میتواند از طریق مهربانی، شجاعت، و فداکاری دوباره جان بگیرد.
۳. مکس دیوانه: جاده خشم (Mad Max: Fury Road)

- سال اکران: ۲۰۱۵
- کارگردان: جرج میلر
- بازیگران: تام هاردی، چارلیز ترون، نیکلاس هولت، زویی کراویتز
- امتیاز کاربران وبسایت IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
- امتیاز وبسایت راتن تومیتوز به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰
جرج میلر دیستوپیای بیابانی را که خود در دههی هشتاد با مل گیبسون پایهگذاری کرد، در ۲۰۱۵ با تام هاردی در مقام قهرمان ادامه داد. «مکس دیوانه: جاده خشم» یک فیلم اکشن بینقص است. این فیلم صحنههای اکشن و بدلکاریهای غیرقابل تصور فیلمهای سابق را گرفت و آنها را به نحوی ارتقاء داد که کل فیلم عملا به یک سکانس تعقیب و گریز طولانی میماند. موتور ماشینها در بیابان میغرند، قهرمانان داستان بارها و بارها از موقعیتهای مرگ و زندگی به سلامت میگریزند و جرج میلر بدون اتکا به جلوههای ویژه تمام اینها را استادانه به تصویر میآورد. میلر با جزئیاتی خیرهکننده، سرزمین بایر خود را در «جاده خشم» احیاء و فیوریوسا (چارلیز ترون) و مکس (تام هاردی) را دنبال میکند که از دست امپراتور ایمورتان جو (هیو کیز بیرن) و نوچههایش میگریزند. فیوریوسا و عروسهای بردهی ایمورتان جو به دنبال آزادی هستند و مکس آنها را تا تحقق سرنوشتشان، تا مسیر آزادی همراهی میکند.
هر قاب با شن، فلز و آتش زنده شده است. فیلم حتی در احساسیترین لحظات نیز پویایی خود را از دست نمیدهد. هر بدلکاری به شدت خطرناک و غیرممکن به نظر میرسد. تصاویر خیرهکننده و بینهایت خلاقانه هستند، پر از ماشینهای هیولاگونه و گیتاریستی که با هر نت، آتش میافکند. با این حال، در زیر صحنههای حماسی و ویرانیهای بنزینی، لطافت نهفته است: زنانی که دوباره قدرت خود را به دست میآورند، جنگجویان شکستهای که هدف خود را پیدا میکنند و ترامایی که به انقلاب تبدیل میشود. ایدههای متفکرانهی شگفتانگیز زیادی در «جاده خشم» وجود دارد که به فیلم میلر کمک میکند تا از کلیشههای ژانر فراتر رود.
۲. ترمیناتور ۲ (Terminator 2: Judgment Day)

- سال اکران: ۱۹۹۱
- کارگردان: جیمز کمرون
- بازیگران: آرنولد شوارتزنگر، لیندا همیلتون، رابرت پاتریک، ادوارد فورلانگ
- امتیاز کاربران وبسایت IMDb به فیلم: ۸.۶ از ۱۰
- امتیاز وبسایت راتن تومیتوز به فیلم: ۹۱ از ۱۰۰
«ترمیناتور ۲»، دنبالهای است که بهشدت از فیلم اول خود پیشی گرفت. داستان سالها پس از آن میگذرد که سارا کانر (لیندا همیلتون) متوجه شد روزی ماشینها بشریت را نابود خواهند کرد. یک ترمیناتور برنامهریزیشده (آرنولد شوارتزنگر) از آینده میآید تا از پسرش جان (ادوارد فرلانگ)، پسری که قرار است رهبری مقاومت را بر عهده بگیرد، محافظت کند. در مقابل آنها، یک کابوس توقفناپذیر، یعنی تی۱۰۰۰ (رابرت پاتریک)، قرار دارد.
بازگشت شخصیت شرور فیلم اول به عنوان محافظ در «ترمیناتور ۲»، یک شاهکار روایی است که پویایی داستان را کاملاً تغییر میدهد و باعث میشود داستان مانند یک جریان تازه و طبیعی از فیلم اول به نظر برسد، نه تکرار مکررات. در طول این مسیر، جیمز کمرون برخی از لذتبخشترین صحنههای داستانی، تیراندازی، تعقیب و گریز و کلی انفجار به تصویر میآورد. بسیاری از ضربآهنگهای داستانی و کلیشههای کلاسیک در فیلم ۱۹۹۱ بینقص اجرا شدهاند: افراد ضعیف در برابر دشمنان به ظاهر شکستناپذیر مقاومت میکنند، کودکی که سرنوشت خود را مییابد، ماشینی که ارزش زندگی را میآموزد. بهخاطر همهی اینهاست که «ترمیناتور ۲: روز داوری» یکی از بهترین نمونههای فیلمهای اکشن دیستوپیایی در سینما است.
۱. مکس دیوانه ۲: جنگجوی جاده (Mad Max 2: The Road Warrior)

- سال اکران: ۱۹۸۱
- کارگردان: جرج میلر
- بازیگران: مل گیبسون، بروس اسپنس، امیل مینتی
- امتیاز کاربران وبسایت IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
- امتیاز وبسایت راتن تومیتوز به فیلم: ۹۳ از ۱۰۰
کابوسِ کویریِ جورج میلر، تمدن را به شن، لاشخورها و پرستش اسب بخار تقلیل میدهد. مکس (مل گیبسون)، یک پلیس سابق است که سایههای سنگینی بر سرش افتاده و او را رها نمیکنند. او در بیابان سرگردان میشود تا اینکه به یک آبادی کوچک برمیخورد که به منبع نفت گرانبهایی چنگ زدهاند. از اینجا «مکس دیوانه: جنگجوی جاده» به یک داستان تعقیب و گریز وحشیانه تبدیل میشود. غارتگران منطقه را تهدید میکنند و مکس، بیمیل، سرسخت، اما هنوز با ارزشهای انسانی، نقش محافظ را بازی میکند.
کل فیلم عاری از هر آلایشی و به طرز تکاندهندهای فیزیکی است؛ بدلکاریها به شدت خطرناکند و واقعا در ۱۹۸۱ کارهای میلر و تیم بدلکاریاش موفق شدهاند تصاویر عجیب و غریبی خلق کنند. اکشنِ «مکس دیوانه ۲» از اکثر رقبایش در اوایل دههی هشتاد میلادی تأثیرگذارتر، دشوارتر و خلاقانهتر است. این فیلم همچنین یکی از معدود دنبالههایی است که توانست از سایهی فیلم اول بیرون بیاید و حتی بهتر شود. جرج میلر هرچه باعث موفقیت «مکس دیوانه» شده بود را برداشت و در فیلم دوم حتی بیشتر روی آنها مانور داد. از این روست که «مکس دیوانه ۲» را نهتنها به عنوان یکی از بهترین فیلمهای اکشن دیستوپیایی، که بهعنوان یکی از بهترین فیلمهای اکشن تاریخ میشناسند.
منبع: Collider


