۱۳ جنبش و ژانر ادبی عجیب که دید شما را به ادبیات عوض می‌کنند

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۲۷ دقیقه
ژانرهای ادبی متفاوت

برای بسیاری از ما، عجیب‌ترین کتاب‌هایی که خوانده‌ایم، آثاری کودکانه و بی‌منطق مانند «آلیس در سرزمین عجایب»، اثر لوییس کارول، یا «تخم‌مرغ‌های سبز و ژامبون» (Green Eggs and Ham)، اثر دکتر سوس، بوده‌اند. اما در گوشه‌های تاریک تاریخ ادبیات، ژانرهای ادبی متفاوت بوده‌اند که به‌طور انحصاری به اشکال سوررئال و نامتعارف نوشتار اختصاص داشته‌اند. آثاری که در این فهرست معرفی شده‌اند، ممکن است برای همیشه نگاه شما را به ادبیات تغییر دهند.

ژانرهای ادبی متفاوت و عجیبی که باید به سراغشان بروید

۱. ادبیات بیزارو (Bizzaro Fiction)

ژانرهای ادبی متفاوت

طرح روی جلد کتاب «شتنرلرزه»

اگر صحبت از ژانرهای ادبی متفاوت و انواع کتاب‌ها در میان باشد، نمی‌توان از ادبیات بیزارو چشم پوشید؛ ژانری نوظهور که پیروانش آن را «معادل ادبی بخش فیلم‌های اقلیت‌پسند در ویدیوکلوپ‌ها» توصیف کرده‌اند. این سبک به ارائه‌ی داستان‌هایی عجیب و غیرمنتظره می‌پردازد که در عین بی‌پروایی، سرگرم‌کننده‌اند. بیزارو نوعی از ادبیات است که با افتخار به استقبال مخاطبانی می‌رود که دلشان می‌خواهد از مرزهای معمول داستان‌نویسی فراتر روند. این ژانر، که توجه نویسندگانی چون چاک پالانیوک (Chuck Palahniuk)، نویسنده‌ی «باشگاه مشت‌زنی» (Fight Club) را نیز به خود جلب کرده، رو به گسترش است.

جنبش بیزارو به‌طور رسمی در سال ۲۰۰۵ پا گرفت، زمانی که سه انتشارات مستقل با نام ایریسرهد پرس (Eraserhead Press)، افتربِرت بوکس (Afterbirth Books) و راوداگ اسکریمینگ پرس (Raw Dog Screaming Press) درصدد پاسخ دادن به تقاضای روزافزون برای داستان‌های نامتعارف و غریب برآمدند. در آن زمان، این موج ادبی هنوز تعریفی مشخص نداشت، اما حس کلی از ظهور یک ژانر ادبی جدید مبتنی بر عجیب‌غریب بودن در فضای ادبیات وجود داشت. امروزه، این ژانر نه‌تنها مخاطبان خود را یافته، بلکه گردهمایی سالانه‌ای به نام بیزاروکان (BizzaroCon) دارد که به مرکزی برای تبادل ایده‌های عجیب و غریب تبدیل شده است.

اگرچه ادبیات بیزارو از چهره‌های سرشناسی چون فرانتس کافکا، ویلیام اس. باروز و دیوید لینچ الهام گرفته، اما این جنبش بیش از آنکه درگیر پیچیدگی‌های روشنفکرانه و فخرفروشانه باشد، به  طنز، اغراق و سرگرمی گرایش دارد. این جو سبک‌سرانه در محبوب‌ترین عناوین و داستان‌های این سبک به‌وضوح آشکار است.

برای مثال، در «برگر شیطانی» (Satan Burger) اثر کارلتون ملیک سوم (که او را «جانی اپل‌سید و جانی راتنِ‌ ادبیات بیزارو» نامیده‌اند)، خدا که از بشر بیزار شده، ارواح انسان‌ها را بازپس می‌گیرد و آن‌ها را درون دستگاهی بزرگ و واژن‌مانند به نام والم (The Walm) قرار می‌دهد. خدا به جای انسان‌ها موجوداتی جدید، دیوانه، شیفته‌ی رابطه‌ی جنسی و مجهز به قدرت‌های فرابشری را به زمین می‌فرستد و آن‌ها نیز زمین را نابود می‌کنند. در «خانه‌‌ی خانه‌ها» اثر کوین ال. دانیه (Kevin L. Donihe)، مردی دلباخته‌ی خانه‌اش می‌شود، اما یک روز پیش از ازدواج او با خانه‌اش، «هولوکاست خانه‌ها» رخ می‌دهد. عجت اتفاق قابل‌انتظاری، مگر نه؟

عناوین دیگری مانند «آدولف در سرزمین عجایب» (Adolf in Wonderland)، «تو تنبل هستی!» (You Are Sloth!) و «شتنرلرزه» (Shatnerquake) (در آن ویلیام شاتنر، بازیگر سریال «پیشتازان فضا»، از طرف تمام شخصیت‌هایی که در گذشته نقش‌شان را بازی کرده بود تحت تعقیب قرار می‌گیرد) به‌خوبی حال‌وهوایی را که این جنبش ادبی سعی در انتقال آن را دارد منتقل می‌کنند. شاید حتی اسمشان به‌تنهایی برای انجام این کار کافی باشد!‌

۲. اولیپو (Oulipo)

ژانرهای ادبی متفاوت

دیدار اعضای جنبش اولیپو در بولون فرانسه

از دیگر ژانرهای ادبی متفاوت می‌توان به جنبشی در دهه‌ی ۱۹۶۰ در فرانسه اشاره کرد که هنری‌تر و فخرفروشانه‌تر از ادبیات بیزارو بود. این جنبش را نویسندگان فرانسوی، ریمون کنو (Raymond Queneau) و فرانسوا لو لیونه (François Le Lionnais) بنیان نهادند و در ابتدا با نام Ouvroir de Littérature Potentielle  یا «کارگاه ادبیات بالقوه» شناخته می‌شد. بعدها این نام برای راحتی کار همه با عنوان اولیپو (Oulipo)  کوتاه‌سازی شد.

کتاب یکشنبه زندگی اثر ریمون کنو انتشارات نی

عاملی که اولیپو را از دیگر جنبش‌های ادبی متمایز می‌کرد، تاکید آن روی بهره‌برداری از محدودیت‌ها در نوشتن بود. طرفداران این سبک بر این باور بودند که آزادی بیش‌ازحد، خلاقیت را سرکوب می‌کند، درحالی‌که ایجاد محدودیت، نویسنده را به مسیرهای خلاقانه‌ی جدیدی سوق می‌دهد. نتیجه‌ی این تفکر، مجموعه‌ای از تکنیک‌های نوشتاری بود که اغلب بر مبنای اصول ریاضی و الگوهای منطقی پی‌ریزی شده بودند.

یکی از معروف‌ترین این تکنیک‌ها، روش «S+7» بود. در این روش، تمامی اسامی یک متن با هفتمین اسم بعد از خود در فرهنگ لغت جایگزین می‌شدند. نتیجه‌ی این کار، به وجود آمدن جملاتی عجیب، مضحک و گاه بی‌معنی بود. این روش را می‌توان برای هر جمله‌ای که دارای اسم باشد اجرا کرد. برای نمونه، جمله‌ی ساده‌ای مانند:

«سلام، اسم من ناتانیل وو است. من نویسنده‌ی سایت لیست‌وِرس هستم.»

با استفاده از روش «S+7» به این شکل تغییر می‌کند

«سلام، کنیه‌ی من ناتانیل وو است. من نوشته‌ای برای سایت لیست‌وِرس هستم.»

(توضیح مترجم: در نظر داشته باشید که متن بالا انگلیسی است و ترجمه‌ی آن نیز از انگلیسی به فارسی برگردانده شده است.)

حالا اگر این تکنیک را یک بار دیگر اجرا کنیم، نتیجه‌ی آن می‌شود: «سلام، پرستار بچه‌ی من نانتانیل وو است. من خطاکاری برای سایت لیست‌ورس هستم.»

جنبش اولیپو نه‌تنها تکنیک‌های نوشتاری عجیب‌وغریبی را پایه نهاد، بلکه آثار ماندگاری نیز به جهان ادبیات معرفی نمود. از جمله‌ی این آثار می‌توان به «تمرین‌هایی برای ایجاد سبک» (Exercises in Style) اثر ریمون کنو اشاره کرد، که در آن یک داستان بسیار ساده، ۹۹ بار در سبک‌های مختلف بازنویسی شده است؛ از جمله به‌صورت استعاری، در قالب هایکو، و حتی به شکل خلاصه‌ی پشت جلد کتاب.

ژرژ پرک (Georges Perec)، یکی دیگر از نویسندگان برجسته‌ی این جنبش، به نوشتن رمان «یک جای خالی» (A Void) شهرت دارد؛ کتابی که در سراسر آن، حتی یک‌بار هم از حرف «e» استفاده نشده است. او در کتاب  «بازگشتگان» (Les revenentes)  دقیقاً کاری برعکس انجام داده و تنها از حرف صدادار «e» استفاده کرده است. به‌نظر می‌رسد که اولیپویی‌ها بلد بودند چطور سر خود را گرم نگه دارند!

۳. پاتافیزیک (Pataphysics)

ژانرهای ادبی متفاوت

پاتافیزیک، یا روشی علمی برای کشف راه‌حل‌های خیالی، نوعی سبک فلسفی/ادبی است که منطق را به شوخی می‌گیرد و برای پوچی ضیافتی سورئال برگزار می‌کند. این مکتب که به‌دست نویسنده‌ی فرانسوی آلفرد ژاری (Alfred Jarry) ابداع شد، بیش از آنکه به دنبال کشف حقیقت باشد، در پی وارونه‌سازی آن است. ژاری که بیشتر با نمایش عجیب و جنجالی خود، «اوبو روی» (Ubo Roi) در سال ۱۸۹۶ شناخته می‌شود، پاتافیزیک را هجوی بر متافیزیک و تفکر عقلانی می‌دانست؛ نوعی فلسفه که نه بر پایه‌ی قوانین، بلکه بر پایه‌ی استثناها بنا شده است. در دنیای پاتافیزیک، تناقض‌ها اهمیت بالایی دارند و وجود هر قاعده و اصولی صرفاً دعوت‌نامه‌ای برای شکستن آن است.

اصطلاح پاتافیزیک نخستین بار در رمان «کارها و عقاید دکتر فاوستُرُل، پاتافیزیک‌دان» (Exploits and Opions of Dr. Faustroll, Patraphysician) ظاهر شد، رمانی که در سال ۱۹۱۱ پس از مرگ ژاری منتشر گردید. دکتر فاوسترل، شخصیت اصلی این اثر، دانش و فلسفه‌ی متعارف را رد می‌کند، سوار بر یک اَلَک (ظرفی که روی آب نمی‌ماند) به دل دریا می‌زند و تلاش می‌کند تا مساحت خدا را محاسبه می‌کند. در این کتاب پاتافیزیک «علمی که فراتر از متافیزیک می‌رود» توصیف شده و به تناقض‌ها، ناممکن‌ها و جنبه‌های غیرمنطقی هستی می‌پردازد. به جای ارائه‌ی پاسخ، پاتافیزیک تناقض‌ها را می‌پذیرد و از پوچی لذت می‌برد.

یکی از مفاهیم کلیدی در پاتافیزیک کلینامن (Clinamen) است، اصطلاحی که از فلسفه‌ی اتم‌گرایان باستان وام گرفته شده است. در تفکر اپیکوری، کلینامن، انحراف غیرقابل‌پیش‌بینی اتم‌هاست که آزادی قوه‌ی اختیار را ممکن می‌سازد. اما در آثار ژاری، کلینامن انحراف عمدی از منطق قابل‌پیش‌بینی است، یا همان پیچش ظریفی که باعث ایجاد پوچی در هنر و زندگی می‌شود. مفهوم مهم دیگر سی‌زی‌جی (Syzygy) است، که به ترکیب‌های غیرمنتظره و کنار هم قرار دادن چیزهای نامرتبط به شیوه‌ای که عقل سلیم را به چالش می‌کشد، اشاره دارد.

هرچند پاتافیزیک در ابتدا جنبه‌ای هجوآمیز داشت، اما تأثیر عمیقی بر جنبش‌های هنری و ادبی گذاشت. سوررئالیست‌ها، داداییست‌ها و پیروان جنبش اولیپو همگی تحت‌تاثیر این جنبش، به رد کردن منطق به شیوه‌های مختلف پرداختند. در سال ۱۹۴۸، گروه فرانسوی کالج پاتافیزیک تأسیس شد و به گسترش و تبلیغ ایده‌های ژاری پرداخت. اعضای این گروه شامل ریمون کنو، مارسل دوشان (Marcel Duchamp) و بوریس ویان (Boris Vian) بودند، که همگی به شیوه‌های مختلف پاتافیزیک را به آثار خود وارد کردند.

تأثیر پاتافیزیک در فرهنگ عامه نیز مشهود است. گروه کمدی بریتانیایی مانتی پایتون (Monty Python) بارها از طنز پاتافیزیکی بهره برده است؛ مثلاً صحنه‌ی طنزآمیز و معروف «وزارت گام‌برداری‌های احمقانه» (Ministry of Silly Walks) نمونه‌ی بارزی از پاتافیزیک است. در موسیقی، هنرمندانی مانند فرانک زاپا و گروه سافت ماشین به پاتافیزیک ارجاع داده‌اند و آن را به‌عنوان اصلی خلاقانه به کار گرفته‌اند. حتی هنرمندان دیجیتال معاصر و ادبیات هوش مصنوعی را نیز می‌توان امتداد سنت پاتافیزیکی دانست؛ رویکردی که تصادف، هجو و روایت‌های غیرخطی را می‌پذیرد.

در نهایت، پاتافیزیک، به‌عنوان یکی از ژانرهای ادبی متفاوت، هم نقدی است بر تفکر خشک و بسته و هم تجلی نوعی پوچ‌گرایی. این مکتب، خود را جدی نمی‌گیرد، اما در عین حال توجهی جدی را می‌طلبد. در جهانی که شیفته‌ی ساختار و معناست، پاتافیزیک یادآوری می‌کند که گاهی عمیق‌ترین ایده‌ها، مسخره‌ترین ایده‌ها هستند.

۴. ارو گرو نانسنس (Ero Guro Nansensu)

ژانرهای ادبی متفاوت

حضور ردپایی از فرهنگ ژاپن در فهرستی مربوط به ژانرهای ادبی متفاوت و جنبش‌های ادبی عجیب‌وغریب چندان جای تعجب ندارد. بارها پیش آمده که مخاطبان غربی از تماشای آثار هنری، فیلم‌ها و حتی تبلیغات تجاری ژاپنی و شدت عجیب بودن آن‌ها شگفت‌زده شده‌اند. اما کمتر کسی می‌داند که بسیاری از این عناصر عجیب، ریشه در جنبشی ادبی و هنری به نام ارو گرو نانسنس دارند. این نام، ترکیبی ژاپنی از سه واژه‌ی انگلیسی Erotic (شهوانی)،  Grotesque (ناهنجار) و Nonsense  (چرند) است. همین سه کلمه، هویت این جنبش را به بهترین شکل توصیف می‌کنند

این جنبش در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، یعنی بین دو جنگ جهانی، به محبوبیت رسید. آثار ادبی و هنری این سبک معمولاً سرشار از صحنه‌های اروتیک و خشونت‌آمیز بودند. یکی از مشهورترین نویسندگان ارو گرو، ادوگاوا رانپو (Edogawa Rampo)، نویسنده‌ی داستان‌های جنایی بود که در آثارش اغلب به فساد و انحرافات جنسی می‌پرداخت. برای نمونه، در داستان «صندلی انسانی» (The Human Chair)، مردی خود را درون یک صندلی مخفی می‌کند، زیرا از حس نشستن زنان روی خودش لذت می‌برد. اما شاید بیمارگونه‌ترین اثر او «کرم ابریشم» (The Caterpillar) باشد؛ داستانی درباره‌ی یک افسر جنگی که پس از جراحات سنگین، دست و پایش را از دست می‌دهد و مجبور است مانند یک کرم روی زمین بخزد. همسرش از ظاهر او هم منزجر می‌شود، هم تحریک، بنابراین تصمیم می‌گیرد بازی‌های جنسی سادیستیک روی بدن بی‌دست‌وپایش اجرا کند. عجب ایده‌ی نابی، مگر نه؟

میراث ارو گرو همچنان زنده است و بسیاری از عناصر این جنبش هنوز در انیمه‌ها و مانگاهای ژاپنی به چشم می‌خورند. احتمالاً این جنبش توضیح می‌دهد که آن‌همه محتوای عجیب با تم شاخک‌های هشت‌پا از کجا آمده است.

۵. رئالیسم آسپرگری (Asperger’s Realism)

ژانرهای ادبی متفاوت

«رئالیسم آسپرگری» در واقع نام یک جنبش ادبی نیست، بلکه برچسبی نه‌چندان مودبانه است که به برخی نویسندگانِ جریان گسترده‌تر ادبیات جایگزین (Alt Lit)  نسبت داده شده است که جزو ژانرهای ادبی متفاوت است که در قرن ۲۱ به وجود آمده. دو نویسنده‌ی شاخصی که به‌عنوان سردمدار این سبک شناخته می‌شوند، تائو لین (Tao Lin) و ماری کالووی (Marie Calloway) هستند. این نویسندگان آمریکایی در اوایل دهه‌ی بیست زندگی خود، از طریق فعالیت‌های اینترنتی و آثار منتشرشده‌یشان به شهرت رسیدند. سبک نوشتاری آن‌ها، که به دلیل روایت‌هایی بی‌احساس و تا حدی ماشینی به «رئالیسم آسپرگری» معروف شد، با ترکیب واقعیت و تخیل در مورد زندگی شخصی نویسندگان، حالتی مستندگونه به خود گرفته است. یعنی بخش رئالیسم قضیه به واقعیت‌محور بودن محتوای نوشته‌یشان اشاره داشت و بخش آسپرگر به لحن بی‌احساس و ماشینی نوشته‌ها که انگار فردی مبتلا به اوتیسم آن‌ها را نوشته.

داستان «آدرین برودی» (Adrien Brody)، نوشته‌ی ماری کالووی، نمونه‌ای بی‌نظیر از مرز نامشخص میان واقعیت و تخیل است که در این نوع ادبیات شاهدش هستیم. این داستان ابتدا در وب‌سایت Muumuu House، متعلق به تائو لین، منتشر شد و روایت رابطه‌ی عاشقانه‌ی یک نویسنده‌ی ۲۱ ساله (کالووی) با نویسنده‌ای ۴۰ ساله و متأهل را بیان می‌کرد. داستان خیلی زود در محافل ادبی جنجال به پا کرد، چرا که هویت مرد ۴۰ ساله به‌راحتی برای افراد آگاه در صنعت نشر قابل‌حدس بود. (و قبل از این‌که بپرسید، نه، طرف خود ادرین برودی، بازیگر آمریکایی، نبود!) این داستان بعدها در مجموعه‌داستان «چه فایده‌ای در زندگی تو داشتم؟» (What Purpose Did I Serve in Your Life?)‌ منتشر شد؛ مجموعه‌داستانی که از اسکرین‌شات‌های مسنجر فیسبوک، ایمیل‌ها، پیامک‌ها و عکس‌های شخصی‌ای تشکیل شده که همه‌یشان به تاریخچه‌ی روابط جنسی کالووی مربوط می‌شوند. گرچه محتوای این آثار به اندازه‌ی آثار ادبیات بیزارو یا اولیپو عجیب نیست، اما سبک خاص این نویسندگان در استفاده از اینترنت و بازی با مرزهای واقعیت، آن‌ها را شایسته‌ی حضور در این فهرست کرده است.

زندگی نویسندگان ادبیات جایگزین هم به‌اندازه‌ی آثارشان عجیب است. مثلاً تائو لین به ارسال ایمیل‌های طعنه‌آمیز برای روزنامه‌ها، مصاحبه با خودش و نوشتن مقالاتی درباره‌ی خودش، فروش سهام رمان‌هایش به مردم و مصرف مقادیر خطرناکی از مواد مخدر مشهور است. همان‌طور که می‌توان انتظار داشت، بیشتر این رفتارها دیر یا زود به سوژه‌ی کتاب‌هایش تبدیل می‌شوند. جدیدترین رمان او، «تایپه» (Taipei)، به تجربه‌هایش در زمینه‌ی استفاده از مواد مخدر می‌پردازد. این کتاب موفق شد تمجیدی از برت ایستون الیس، نویسنده‌ی «روانی آمریکایی» (American Psycho) دریافت کند که به‌طور موذیانه‌ای خنده‌دار است: «با نوشتن «تایپه»، تائو لین به جالب‌ترین نثرنویس نسل خود تبدیل شد؛‌ البته این حرف به این معنا نیست که «تایپه» رمان خسته‌کننده‌ای نیست.»

۶. کالیگرام (Calligram)

ژانرهای ادبی متفاوت

برای نخستین بار، گیوم آپولینر (Guillaume Apollinaire)‌، شاعر و منتقد فرانسوی، کالیگرام‌ها را در مجموعه‌ی اشعار «کالیگرام‌ها» (Calligrammes) که اندکی پس از مرگش در سال ۱۹۱۸ منتشر شد، به جهان معرفی کرد. در واقع کالیگرام شعری بود که حروفش طوری کنار هم چیده شده بودند تا به شکل تصویری دربیایند که نماینده‌ی معنا یا سوژه‌ی شعر بود. در این مجموعه، اشعاری وجود داشتند که به شکل‌های مختلفی –  از اسب‌ها گرفته تا برج ایفل –  نوشته شده بودند. شعر مربوط به برج ایفل از این نظر قابل‌توجه بود که هم ظاهر و هم صدای برج ایفل را به خود گرفته بود، درحالی‌که کلمات شعر به تمسخر و حمله به آلمانی‌ها –  دشمنان فرانسه در جنگ جهانی اول – اختصاص یافته بودند.

پس از انتشار این مجموعه شعر از آپولینر، هنرمندان و نویسندگان بسیاری دست به خلق کالیگرام‌هایی زدند که از نظر جزئیات بصری چشمگیر بودند. همین جذابیت بصری باعث شده است که کالیگرام‌ها جایگاه خود را در فرهنگ مدرن نیز حفظ کنند. مثلاً بسیاری از مدارس ابتدایی از کالیگرام‌ها برای علاقه‌مند کردن کودکان به شعر استفاده کرده‌اند، چرا که زبان ساده و فرم تصویری کالیگرام‌ها برای کودکان بسیار جذاب‌تر از اشعار عاشقانه‌ی لرد بایرون یا پرسی بیش شلی است. علاوه بر این، طرفداران این سبک شعرگویی با استفاده از کالیگرام‌ها، چهره‌ی بسیاری از سلبریتی‌های محبوبشان را بازآفرینی کرده‌اند؛ از جیمی هندریکس و فردی مرکوری گرفته تا آدری هپبورن. شاید وقت آن باشد که کسی سراغ کالیگرام ساختن از بندیکت کامبربچ برود!‌

۷. داداییسم (Dada)‌

ژانرهای ادبی متفاوت

جنبش داداییسم – هرچند بیشتر در عرصه‌ی هنرهای تجسمی شناخته می‌شود تا ادبیات – یک جنبش تجربی بود که در اوایل قرن بیستم شکل گرفت. ارائه‌ی تعریفی دقیق از داداییسم کار دشواری است، اما این جنبش عمدتاً به‌عنوان واکنشی علیه جنگ جهانی اول تلقی می‌شود. داداییست‌ها که پاتوق‌شان سوییسِ همیشه بی‌طرف بود، باور داشتند که جنگ جهانی نتیجه‌ی ایدئولوژی‌های خودمحورانه‌ی سرمایه‌داری، ملی‌گرایی و استعمار است. در نتیجه، داداییسم بر آن شد تا در برابر آنچه این ایدئولوژی‌های غالب به‌عنوان عقلانیت و منطق به دنیا معرفی می‌کردند، قیام کند. بیشتر آثار هنری و ادبی این جنبش با هرج‌ومرج و آشوب همراه بودند. همین طغیان علیه زیبایی‌شناسیِ مرسوم باعث شد که جنبش دادا را نوعی «ضد‌هنر» بنامند؛ یعنی هنری که خود مفهوم هنر را به چالش می‌کشد و تعریف آن را زیر سؤال می‌برد.

معرفی دادائیسم و 8 نقاشی مشهور این سبک

در حوزه‌ی ادبیات، شناخته‌شده‌ترین شکل نوشتار داداییستی، تکنیک کات‌آپ (Cut-Up) بود. گرچه این روش در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ به لطف ویلیام اس. باروز شهرت بیشتری یافت، اما ریشه‌های آن به دوران داداییسم بازمی‌گردد. رهبر جنبش، تریستان تزارا‌ (Tristan Traza)، این تکنیک را در متنی با عنوان «چگونه یک شعر داداییستی بسازیم» در دهه‌ی ۱۹۲۰ توضیح داد. روش او برای «ساختن» شعر از این قرار بود: بریدن واژه‌های یک مقاله‌ی روزنامه، ریختن آن‌ها در یک کیسه، بیرون کشیدن تصادفی کلمات و چیدن آن‌ها در قالب یک شعر. نتیجه‌ی این فرآیند، متنی بود که برخلاف نوشته‌های سنتی، فاقد هرگونه منطق انسانی بود و اثر تصمیم‌گیری آگاهانه‌ی نویسنده در آن دیده نمی‌شد. این فرآیند تصادفی، اشعاری به وجود می‌آورد که ذاتاً آنارشیستی بودند. از میان چهره‌های مدرن، مشهورترین کسی که از تکنیک کات‌آپ استفاده کرده، دیوید بویی است. او از این روش در نوشتن ترانه‌های خود بهره می‌بُرد تا به اشعارش حالتی غیرمنتظره و متفاوت بدهد.

کتاب گرایش های ضد هنری (دادائیسم) اثر دیتمار الگر نشر آبان

پس از جنگ جهانی اول، ادبیات داداییستی به‌تدریج جای خود را به جنبشی به یک میزان عجیب اما متفاوت داد: سوررئالیسم. داداییسم بیشتر به تخریب ساختارهای موجود می‌پرداخت، اما آندره برتون، بنیان‌گذار سوررئالیسم، تصمیم گرفت به‌جای واکنش به آثار پیشین، هنر تازه‌ای خلق کند. او با به‌کارگیری تکنیک نگارش خودکار (Automatic Writing)، که در آن نویسنده بدون توقف و بدون تفکر می‌نویسد تا ناخودآگاهش را آزاد کند، رمان «میدان‌های مغناطیسی» (Magnetic Fields) را نوشت. انتشار این اثر، به‌نوعی پایانی برای داداییسم ادبی و آغازگر دوران سوررئالیسم بود.

۸. نوشتار بی‌معنا (Asemic Writing)‌

ژانرهای ادبی متفاوت

وقتی به ادبیات و نوشتار فکر می‌کنیم، معمولاً کلمات به ذهنمان می‌آیند. اما نوشتار بی‌معنا یکی از ژانرهای ادبی متفاوت است که اصلاً شامل کلمات نمی‌شود و صرفاً متشکل از مجموعه‌ای از خطوط و اشکال زیباست. این نوع نوشتار، برخلاف بسیاری از سبک‌های دیگر، هیچ معنای مشخصی ندارد. در واقع، واژه‌ی asemic از اصطلاح پزشکی asemia  گرفته شده است که به حالتی گفته می‌شود که فرد قادر به درک نشانه‌ها و نمادها نیست. این معناباختگی با نگارش به زبانی که اصلاً وجود خارجی ندارد، تحقق می‌یابد.

البته، این بدان معنا نیست که نوشتار بی‌معنا کاملاً تهی از مفهوم است یا قابل‌درک نیست. اتفاقاً برعکس، انتزاعی و ناخوانا بودن آن، امکان تفسیرهای متعدد را فراهم می‌کند. از این نظر، می‌توان آن را نوعی زبان جهانی دانست که برای همه‌ی فرهنگ‌ها و ملیت‌ها قابل درک است. علاوه بر این، نوشتار بی‌معنا می‌تواند احساساتی را به تصویر بکشد و انعکاس دهد که با کلمات قابل بیان نیستند. گاهی این سبک می‌تواند بسیار جالب و تأثیرگذار باشد، و گاهی هم صرفاً بی‌معنی و بیهوده؛ در نهایت همه‌چیز به نگاه مخاطب بستگی دارد.

نوشتار بی‌معنا را هم می‌توان مثل کالیگرام ترکیبی از هنر و ادبیات دانست. از آنجا که در این سبک، محتوای نوشته‌شده ماهیتی مشخص و قابل خواندن ندارد، ظاهر نوشتار اهمیت زیادی دارد. بنابراین، نوشتار بی‌معنا باید دارای خطوط جذاب و خوش‌فرم باشد، نه صرفاً خط‌خطی‌های نامرتب یک کودک دوساله (البته مگر اینکه به خط‌خطی‌های کودک دوساله علاقه داشته باشید!)

این تمرکز بر ظاهر باعث شده که نوشتار بی‌معنا شباهت‌هایی با هنر خوشنویسی پیدا کند. در حقیقت، برخی از قدیمی‌ترین نمونه‌های شناخته‌شده‌ی این سبک را می‌توان در خوشنویسی چینی قرن هشتم میلادی یافت. به‌طور خاص، خوشنویس معروف ژانگ شو (Zhang Xu) که به «ژانگ دیوانه» معروف بود و به‌خاطر خوشنویسی شکسته‌ی عجیب‌وغریبش شهرت داشت. نوشته‌های او پیچ‌وتاب‌دار، ظریف و زیبا، اما تقریباً غیرقابل خواندن بودند. خوشنویسی ژانگ دیوانه الهام‌بخش نویسندگان نوشتار بی‌معنا در دوران معاصر، همچون تیم گیز (Tim Gaze)  و مایکل جاکوبسن (Michael Jacobson)  بوده است؛ دو چهره‌ی سرشناس که به‌ترتیب نشر د نیو پست لیترچر (The New Post Literature) و مجله‌ی بی‌معنا (Asemic Magazine) را در حوزه‌ی ادبیات بی‌معنا منتشر می‌کنند. از نگاه این هنرمندان، نوشتار بی‌معنا یک تحول نسبتاً جدید در زبان نوشتاری است و می‌تواند به پیشرفت و تکامل آن کمک کند.

۹. شعر دیجیتال (DigiPo)

ژانرهای ادبی متفاوت

تصویری از «تاروکو گورج»، وبسایت و پروژه‌ی ادبی‌ای که به‌طور بی‌نهایت اشعاری متفاوت درباره‌ی طبیعت تولید می‌کند.

در عصر دیجیتال، شاعران از مرزهای کاغذ و قلم عبور کرده‌اند و به قلمروی کد و الگوریتم قدم گذاشته‌اند. شعر دیجیتال (DigiPo)  و شعر کُدمحور  (Code Poetry)  ژانرهایی نوظهور هستند که در آن‌ها نه‌تنها محتوا، بلکه فرم شعر نیز از دنیای برنامه‌نویسی و فناوری الهام گرفته شده است. در این نوع از شعر، کد کامپیوتری به شعر تبدیل می‌شود و خود شعر نیز ممکن است در قالب یک فایل اجرایی ظاهر شود؛ به‌طور کلی این آثار در تعامل با کامپیوتر و مخاطب انسان، به‌شکلی خودکار و بی‌پایان تغییر می‌کنند.

یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های شعر دیجیتال، «تاروکو گورج» (Taroko Gorge) اثر نیک مونتفورت (Nick Montfort) است. این اثر یک برنامه‌ی ساده است که به‌طور مداوم شعرهایی با مضمون طبیعت تولید می‌کند. هر بار که برنامه‌ی این شعر اجرا می‌شود، سطرهای جدیدی از ترکیب واژه‌های از پیش تعیین‌شده ساخته می‌شوند، اما هرگز شعری یکسان بازتولید نمی‌شود. این الگوریتم، شعر را به پدیده‌ای زنده و همواره در حال تغییر تبدیل کرده، پدیده‌ای که در ادبیات سنتی غیرممکن بود. این نوع از شعر نه‌تنها خواننده را به اندیشه درباره‌ی نقش تصادف و ساختار در ادبیات وادار می‌کند، بلکه پرسشی اساسی را مطرح می‌کند: شاعر این شعرها دقیقاً‌ کیست؟ آن کسی که کد برنامه را نوشته، خود برنامه، یا خواننده‌ای که با هر بار اجرای برنامه با متنی تازه روبرو می‌شود و با تفسیر خود به آن جان می‌بخشد؟

اما شعر دیجیتال تنها به تولید خودکار متون ادبی به‌وسیله‌ی برنامه و الگوریتم محدود نمی‌شود. جنبش شعر پرل (Perl Poetry)  به‌شکلی جسورانه‌تر، مرز میان زبان انسان و زبان ماشین را کمرنگ کرده است. در این سبک، شاعران اشعار خود را به‌گونه‌ای می‌نویسند که نه‌تنها از نظر زیبایی‌شناسانه شاعرانه باشد، بلکه به‌عنوان یک برنامه‌ی کامپیوتری معتبر نیز قابل اجرا باشد. این یعنی کد نوشته‌شده هم به زبان انسانی و هم به زبان کامپیوتری قابل درک است. این رویکرد، همانند شعرهای مینیمالیستی و موجز، شاعران را وادار می‌کند که با کمترین واژگان بیشترین معنا را خلق کنند؛ البته این بار، با در نظر گرفتن محدودیت‌های سخت‌گیرانه‌ی زبان‌های برنامه‌نویسی.

شعر دیجیتال و شعر کدمحور، مفاهیم سنتی شعر را به چالش می‌کشند. اگر شعر همیشه در جست‌وجوی موسیقی در زبان بوده است، حالا این موسیقی می‌تواند ریتمی ماشینی، زاده‌ی یک الگوریتم یا نظمی مستتر در کدهای پیچیده باشد. با ظهور هوش مصنوعی و یادگیری ماشینی، حتی امکان دارد که در آینده، شاعر دیگر انسان نباشد، بلکه یک برنامه‌ی خودآموز باشد که شعرهایش را نه از تجربه‌ی زیسته، بلکه از تحلیل بی‌پایان داده‌ها استخراج می‌کند و نتیجه‌ای تحویل می‌دهد که شاید با شعری که یک انسان بسیار بااستعداد سروده، اشتباه گرفته شود.

آیا این آینده‌ای است که باید از آن ترسید، یا این صرفاً مرحله‌ی بعدی در سیر تکاملی شعر است؟ شاید هوش‌مصنوعی بتواند پاسخ قانع‌کننده‌ای به این سوال دهد!

۱۰. شعر فلارف (Flarf Poetry)

ژانرهای ادبی متفاوت

شعر فلارف فقط به‌خاطر اسم بامزه‌اش یک امتیاز ویژه کسب می‌کند. اصطلاح فلارف را گروهی از شاعران ابداع کردند که از طریق یک فهرست ایمیلی با یکدیگر در ارتباط بودند. در میان آن‌ها، «فلارف» یا «فلارفی بودن» به هر چیزی اطلاق می‌شد که ناهنجار  و زمخت یا نامتناسب با صحت سیاسی (Political Correctness) بود.

اولین شعر فلارف زمانی متولد شد که گری سالیوان (Gary Sullivan) تصمیم گرفت بدترین و توهین‌آمیزترین شعری را که می‌توانست بنویسد، به یک مسابقه‌ی شعر جعلی بفرستد. شعر او این‌گونه آغاز می‌شد:

«هوم‌هوم

آره، هوم‌هوم، درسته

پرنده‌های بزرگ

پِهِن بزرگی هم دارن!»

البته این شعر در آن رقابت جعلی برنده شد! سالیوان سپس دیگر شاعران گروه را تشویق کرد که اشعار بد خود را به همان مسابقه بفرستند. همین روحیه‌ی فلارفی به‌تدریج در آثار گروه غالب شد، تا جایی که آن‌ها از موتورهای جستجوی اینترنتی برای تولید اشعارشان استفاده کردند. شاعران فلارف جستجوهای نامتعارف و عجیبی را در گوگل انجام می‌دادند و از نتایج به‌دست‌آمده به‌عنوان سطرها یا موضوعات شعرهای عجیب خود بهره می‌بردند.

از نمونه‌های درخشان شعر فلارف می‌توان به شعر «خودم را گوگل می‌کنم» (I Google Myself) از مل نیکولاس (Mel Nicholas) اشاره کرد که در آن واژه‌ی گوگل به‌طور مکرر به‌عنوان واژه‌ای با معنای ضمنی جنسی به کار رفته است. «تجربه‌ی لد زپلین» (Led Zeppelin Experience) از کی. سیلم محمد (K. Silem Mohammad) شعر دیگری است که از محتوای انجمن‌های اینترنتی تشکیل شده و با این جمله‌ی فراموش‌نشدنی آغاز می‌شود:

«چرا شما عقب‌افتاده‌ها دارید مرده‌ها رو مسخره می‌کنید؟»

در ابتدا به نظر می‌رسید فلارف تنها یک شوخی ادبی است، اما این جنبش قرن بیست‌ویکمی به پدیده‌ای مباحثه‌برانگیز در دنیای ادبیات تبدیل شد و نشریاتی مانند آتلانتیک و وال‌استریت ژورنال به بررسی آن پرداختند. در مقطعی، حتی جشنواره‌ای اختصاصی برای این جنبش ادبی برگزار شد.

با این حال، همان‌طور که می‌شد انتظار داشت فلارف جنجال‌برانگیز شد. منتقدان ادبی، استفاده‌ی شاعران فلارف از متون موجود در اینترنت به‌عنوان جایگزینی برای تخیل و تصویرسازی شخصی و ذهنی را حمله‌ای به ماهیت حقیقی شعر می‌دانستند. برخی آن را نوعی سرقت ادبی قلمداد کردند، در حالی که دیگران وابستگی بیش از حد فلارف به الگوریتم موتور جستجوی گوگل را نقطه‌ضعفی بزرگ قلمداد کردند. با این حال، چهره‌هایی مانند کنت گلداسمیت (Kenneth Goldsmith) از این جریان به‌عنوان جنبشی پیشرو در عصر اینترنت دفاع کردند. البته، گلداسمیت کسی بود که گزارش کالبدشکافی مایکل براون (نوجوان سیاه‌پوستی که به دست پلیس کشته شد) را به‌عنوان یک شعر برای عموم خواند. بنابراین حمایت او از این جنبش چندان هم جای تعجب ندارد.

۱۱. نوشتار غیرخلاقانه (Uncreative Writing)

ژانرهای ادبی متفاوت

حالا که صحبت از کنت گلداسمیت شد، جا دارد به یکی از ژانرهای ادبی متفاوت که خودش پایه‌گذار آن بود اشاره کنیم. در دنیایی که هر جمله‌ای قبلاً گفته شده و هر داستانی بارها روایت شده است، آیا واقعاً چیزی به نام «اصالت» معنا دارد؟ جنبش نوشتار غیراخلاقانه که گلداسمیت آن را پایه‌گذاری کرد، با پذیرش این ایده که «هر متن، بازآفرینی متونی پیشین است»، مرزهای سنتی خلاقیت را به چالش کشید. حرف حساب این جنبش این است که به‌جای تلاش برای نوشتن متون جدید، نویسندگان باید متون موجود را کپی، بازترکیب و دوباره قالب‌بندی کنند.

گلداسمیت در کتاب «نوشتار ناخلاقانه: مدیریت زبان در عصر دیجیتال» (Uncreative Writing: Managing Language in the Digital Age) انتشاریافته در سال ۲۰۱۱، استدلال می‌کند که اینترنت، ایده‌ی مالکیت ادبی را از بین برده است. به عقیده‌ی او، وقتی میلیون‌ها متن به‌طور رایگان در دسترس‌اند، چرا باید همچنان بر خلق «اثری کاملاً جدید» اصرار داشت؟ به‌جای این کار، نویسندگان می‌توانند متون دیگران را بازنویسی کنند، تغییر دهند و در بطن‌های جدیدی قرار دهند تا معناهای تازه‌ای بیافرینند.

یکی از بحث‌برانگیزترین نمونه‌های این جنبش، کتاب «روز» (Day) اثر گلداسمیت و انتشاریافته در سال ۲۰۰۳ است. او در این پروژه تمامی محتوای یک شماره‌ی کامل از روزنامه‌ی نیویورک تایمز را کلمه به کلمه بازنویسی کرد، اما آن را در قالبی شبیه به شعر تنظیم نمود. این کار، نه‌تنها توجه را به خود فرآیند نوشتن جلب می‌کند، بلکه سوالی مهم را مطرح می‌سازد: آیا تغییر فرم و بطن یک متن، واقعاً آن را به اثری جدید بدل می‌کند؟

نمونه‌ی دیگر این سبک، «ترافیک» (Traffic)  است که در آن گلداسمیت گزارش‌های ترافیکی پخش‌شده از رادیو را به‌صورت متنی پیاده‌سازی و منتشر کرد. در نگاه اول این پروژه بیهوده‌کاری به نظر می‌رسد، اما در عمل، بافتی جدید به متنی روزمره می‌بخشد و نوعی مستندسازی ادبی از جریان زندگی مدرن ایجاد می‌کند.

منتقدان این جنبش آن را بی‌معنا، آمیخته به تنبلی و حتی توجیهی برای سرقت ادبی می‌دانند. برخی معتقدند که کپی کردن و تغییر دادن متون دیگران نه‌تنها خلاقانه نیست، بلکه ادبیات را به یک فرآیند مکانیکی تقلیل می‌دهد. اما طرفداران این سبک بر این باورند که «کپی» کردن در عصر دیجیتال به معنای بازآفرینی است؛ درست مانند ریمیکس در موسیقی یا کلاژ در هنرهای تجسمی.

آیا نوشتار غیرخلاقانه، جنبشی است که نقش سنگ روی قبر برای خلاقیت را دارد،  یا نقطه‌ی آغاز ادبیاتی جدید است؟ این جنبش نه بر «چه گفتن»، بلکه بر «چگونه گفتن» تاکید دارد؛ رویکردی که شاید برای بسیاری غیرقابل‌قبول باشد، اما در جهانی که هر چیزی شبیه به تقلیدی از چیزی دیگر به نظر می‌رسد، به‌طرز عجیبی منطقی به نظر می‌رسد. انگار نوشتار غیرخلاقانه تلاشی رادیکال است برای این‌که با خودمان روراست شویم و به ماهیت فرهنگی که جهان معاصر ایجاد کرده واقف شویم.

۱۲. شعر اسپوئتری (Spoetry)

ژانرهای ادبی متفاوت

افراد زیادی این موضوع را نمی‌دانند، ولی واژه‌ی «اسپم» – به معنای محتوای زاید اینترنتی – ریشه در یکی از صحنه‌های طنزآمیز سریال «مانتی پایتون» دارد. در این صحنه واژه‌ی اسپم (برندی از گوشت فرآوری‌شده) به‌طور مداوم تکرار می‌شود و این تکرار حشوگونه باعث شد که تعدادی از کاربران اولیه‌‌ و باذوق اینترنت این نام را به‌عنوان نام مخصوص محتوای زاید اینترنتی برگزینند.

در ادامه‌ی بحث درباره‌ی عصر اینترنت و جنبش‌های ادبی با نام‌های بامزه، جا دارد به اسپوئتری اشاره کرد. اسپوئتری جنبشی بود که شباهت زیادی به فلارف داشت، اما برخلاف فلارف که از نتایج جستجوهای عجیب در گوگل الهام می‌گرفت، محرک ادبی شاعران اسپوئتری محتوای ایمیل‌های اسپم بود!‌

نتایج این اشعار اغلب خنده‌دار و غیرمنتظره از کار درمی‌آمد. به‌عنوان نمونه، یکی از شعرهای اسپوئتری که در گاردین منتشر شد، این‌گونه آغاز می‌شود:

«وقتی برای اولین بار بارها و بارها

او هر چیزی را که بشود مالید، می‌مالد، تا اینکه

در ابتدا، فکر کنم هشت هزار پوند بود، کنسول؟»

واقعاً عجیب است، نه؟

این اسپوئم‌ها (Spoem) ریشه در پدیده‌ی موسوم به ادبیات اسپم (Spam Lit) داشتند، متن‌های بی‌معنی‌ای که در ایمیل‌های اسپم قدیمی دیده می‌شد. محتوای این ایمیل‌ها اغلب ترکیبی تصادفی از جملات آثار کلاسیک نثر و شعر بود که هدف اصلی‌شان دور زدن فیلترهای برنامه‌های اسپم‌یاب بود. البته، بیشتر آدم‌ها با متن‌های اسپم مواجه شده‌اند، اما افراد کمی جرئت کرده‌اند آن‌ها را به شعر تبدیل کنند.

اما اسپوئت‌ها شبیه بیشتر آدم‌ها نبودند! آن‌ها قادر بودند زیبایی را در پشت پیشنهادهای تخفیف و خرید ویاگرا و داروهای مخصوص بزرگ شدن اندام تناسلی ببینند. برخی از شاعران اسپوئتری این جملات را مستقیماً کپی و در قالب بندهای شعر مرتب می‌کردند، درحالی‌که برخی دیگر این متن‌های بی‌معنا را به آثار قابل‌خواندن و شاعرانه‌تر تبدیل می‌کردند. به هر ترتیب، شعر اسپوئتری متولد شد.

مانند فلارف، اسپوئتری نیز توجه زیادی را به خود جلب کرد. از زمانی که وبسایت ستایر وایر (Satire Wire)  نخستین مسابقه‌ی اسپوئتری را در سال ۲۰۰۰ برگزار کرد، نویسندگان برجسته‌ی متعددی دست به انتشار مجموعه‌هایی در این سبک زدند. بن مایرز (Ben Myers)، نویسنده‌ی انگلیسی، در سال ۲۰۰۸ مجموعه‌ای تحت عنوان «اسپم: شعرهایی الهام‌گرفته از ایمیل» (Spam (Email Inspired Poems) را در سال ۲۰۰۸ منتشر کرد و شاعر معاصر آمریکایی با نام مستعار اندوار (Endwar) درر سال ۲۰۰۶ کتاب «زبان ماشین، نسخه‌ی ۲.۱» (Machine Language, Version 2.1) را در سال ۲۰۰۶ به بازار عرضه کرد. در کنار این کتاب، یک سی‌دی صوتی نیز عرضه می‌شد که در آن صدای روبات‌گونه‌ی مایکروسافت سم (Microsoft Sam) اشعار را روخوانی می‌کرد.

اسپوئتری از جهات بسیاری با جنبش‌های ادبی معرفی‌شده در این فهرست (که مقبولیت جمعی بیشتری دارند) وجه‌اشتراک دارد. استفاده از محتوای برش‌خورده و ویرایش‌شده از ایمیل‌های اسپم را می‌توان نسخه‌ی قرن بیست‌ویکمی تکنیک کات‌آپ داداییستی دانست. حتی محدودیت استفاده از محتوای صرفاً اسپم یادآور رویکرد جنبش اولیپو است. آیا اسپوئتری اغلب مهمل است؟ قطعاً. اما آیا مهملی شاعرانه است؟ بدون‌شک!

به قول مانتی پایتون:

«اسپم، اسپم، اسپم دوست‌داشتنی، اسپم شگفت‌انگیز!»

۱۳. ادبیات ارگودیک  (Ergodic Literature)

ژانرهای ادبی متفاوت

با افزایش محبوبیت بازی‌های جهان‌باز و آزادی‌محور مانند «جی‌تی‌ای ۵» (Grand Theft Auto 5)  و «ویچر ۳» (The Witcher 3)، شاید بتوان ادبیات ارگودیک را مرتبط‌ترین ژانر ادبی با دوران معاصر دانست.

به‌طور خلاصه، در ادبیات ارگودیک، خواننده مشارکت‌کننده‌ای فعال در ساختار متن است. درست مانند یک گیمر که انتخاب‌هایش در یک بازی ویدیویی بر روایت بازی تأثیر می‌گذارد، در یک اثر ارگودیک، شیوه‌ی خواندن و مسیر انتخابی خواننده، تجربه‌ی روایت را تغییر می‌دهد. در نقطه‌ی مقابل، یک متن غیرارگودیک دارای روایتی ثابت و از پیش تعیین‌شده است که راوی به‌طور کامل آن را هدایت می‌کند.

یکی از نمونه‌های برجسته‌ی این سبک، رمان «S.»، اثر داگلاس دورست (Douglas Dorst) و جی.جی. آبرامز (J.J. Abrams) است. این کتاب دو روایت مجزا را هم‌زمان دنبال می‌کند؛ یک روایت در متن اصلی رمان دنبال می‌شود و روایت دیگر به‌صورت دست‌نوشته‌هایی که به حاشیه‌های صفحات اضافه شده‌اند. علاوه بر این، اسناد و مدارک فیزیکی مرتبط با این روایت‌ها نیز درون کتاب قرار داده شده تا تجربه‌ی خواندن بیشتر شبیه به یک کاوش تعاملی باشد.

سلمان رشدی درباره‌ی پتانسیل این نوع روایت صحبت کرده است. او داستان «باغ گذرگاه‌های هزارپیچ» (The Garden of Forking Paths) اثر خورخه لوییس بورخس را الگویی برای پیشرفت داستان‌گویی در ادبیات می‌داند. در این داستان، یک نویسنده‌ی خیالی سعی دارد رمانی بنویسد که در آن همه‌ی نتایج ممکن یک تصمیم به تصویر کشیده شوند، و در نتیجه مسیری که داستان دنبال می‌کند، به مسیرهای مختلف دیگری انشعاب پیدا می‌کند.

خورخه لوییس بورخس چگونه دنیا را شیفته‌ی داستان‌های عجیب خود کرد؟

ایده‌ی مسیرهای منشعب در بطن روایت الهام‌بخش بسیاری از متون ارگودیک شده است. به‌عنوان مثال، ریمون کنو، نویسنده‌ی فرانسوی که در مدخل اولیپیا درباره‌اش حرف زدیم، در اثر خود با عنوان «صد هزار میلیارد شعر» (A Hundred Thousand Billion Poems)، این سبک را با یک رویکرد ساختارمند و محدودیت‌محور بررسی کرده است. این مجموعه شامل ۱۰ غزل است که هر سطر آن‌ها روی یک کارت جداگانه نوشته شده است. ازآنجاکه وزن و قافیه‌ی این اشعار ثابت است، تمام سطرها می‌توانند با هم ترکیب شوند و ۱۰۰ تریلیون ترکیب مختلف از این شعرها ساخته شود. گفته می‌شود که خواندن تمام این ترکیب‌ها ۲۰۰ میلیون سال طول خواهد کشید!

در همین راستا، مارک ساپورتا (Marc Saporta) در رمان خود با عنوان «قطعه‌ی شماره‌ی ۱» (Composition No. 1)  از یک روایت کاملاً غیرخطی استفاده کرده است. این اثر مجموعه‌ای از ۱۵۰ صفحه‌ی جداگانه است که خواننده می‌تواند آن‌ها را به هر ترتیبی که بخواهد بخواند. این ساختار به خواننده اجازه می‌دهد که روایت را به‌دلخواه خود بچیند و در هر خوانش جدید، تجربه‌ای متفاوت داشته باشد. البته، ازآنجا که این کتاب در قالب یک جعبه‌ی حاوی برگه‌های جداگانه عرضه می‌شود، شاید گزینه‌ی چندان مناسبی برای مطالعه‌ی سبک هنگام نهار خوردن نباشد.

ادبیات ارگودیک نه‌تنها روش‌های سنتی روایت را به چالش می‌کشد، بلکه تجربه‌ی خواندن را به یک فرآیند تعاملی تبدیل می‌کند؛ از این نظر شاید بتوان آن را نزدیک‌ترین معادل ادبی بازی‌های ویدیویی جهان‌باز دانست.

منبع: Listverse

راهنمای خرید کتاب
برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X