نقد فیلم «ماه آبی»؛ نقل نقال امریکای مدرن
رفاقت ایتن هاوک و ریچارد لینکلتر تاکنون به فیلمهای درخشانی انجامیده و «ماه آبی» (Blue Moon) جواهر پنهان دیگری است در کارنامهی همکاریهای این دو هنرمند که نقاط قوت یکدیگر را تکمیل میکنند. لینکلتر، که در ۲۰۰۸ میلادی فیلمنامهی رابرت کاپلو، «من و اورسن ولز» (Me and Orson Welles) را به پردهی سینما آورد، حالا فیلمنامهی دیگری از کاپلو را کارگردانی کرده که تحققاش حداقل ۱۲سالی طول کشیده است. هاوک در «ماه آبی» در نقش لورنز هارت، شاعر و ترانهسرای افسانهای امریکایی ظاهر شده که شب افتتاحیهی نمایش «اوکلاهما!» (Oklahoma) – بهجرئت مهمترین نمایش موزیکال تاریخ امریکا – را در حسادت و اندوه روزهای ازدسترفته سر میکند. در نقد فیلم «ماه آبی» بیشتر به فیلمنامهی کاپلو میپردازم که سنگبنایی ساخته برای اجرای تحسینبرانگیز ایتن هاوک که خودِ دیگری را در شخصیت هارت مییابد.
هشدار! در نقد فیلم «ماه آبی» خطر لو رفتن داستان وجود دارد
نقد فیلم «ماه آبی»؛ نه از آن جور دوستداشتنها

«اوکلاهما!» نقطه عطفی است در تاریخ نمایشهای موزیکال در ایالات متحده. این شاهکارِ ریچارد راجرز و اسکار همرستاین، اولین اثر راجرز پس از همکاری طولانیمدتش (بیش از ۳۰سال) با لورنز هارت است که آنها را بهعنوان زوج هنری راجرز و هارت به امریکاییها شناساند. اما «اوکلاهما!» اثری بود که آغاز همکاریهای راجرز و اسکار همرستاین را زد و آنها را به زوجی حتی معروفتر از دوتایی راجرز و هارت تبدیل کرد. پیش از آن موزیکالها به قطعههایی خلاصه میشدند که رشتهی پیوند نازکی آنها را به هم ارتباط میداد؛ بدون هماهنگی ماهوی و تنها وسیلهای برای انتقال از قطعهای به قطعهی دیگر. اما «اوکلاهما!» بود که انقلابی در اجرای موزیکال ایجاد کرد و نشان داد این هنر پتانسیلی بیشتر از حد تصور دارد.
در دقایق اولیهی «ماه آبی» لورنز هارت، شاعر و ترانهسرای برجستهی موزیکالهای موفقی چون «یانکی کنتیکت» (A Connecticut Yankee) را میبینیم که زودتر از موعد از سر اولین اجرای «اوکلاهما!» بلند میشود. او میداند که این شاهکاری است که تا سالها در یاد مردم میماند؛ اما علامت تعجب آخر عنوان را مسخره میکند و به اشعارش خرده میگیرد؛ چون ته ذهنش میداند او هیچوقت نمیتوانست چنین اثر محبوبی را بنویسد. حتی اگر دوباره با دوست و شریک جرم قدیمیاش، ریچارد راجرز (اندرو اسکات) همکار شود.
پس از آنکه هارت از تماشای «اوکلاهما!» خسته میشود و مادرش را تنها میگذارد تا برود و نوشیدنی پیدا کند، از رستوران ساردی و سردرمیآورد و در ادامه کل فیلم در اینجا و مهمانیای میگذرد که به مناسبت افتتاحیهی «اوکلاهما!» در آن برپا کردهاند. هارت با حاضران همیشگی رستوران گرم میگیرد و با داستانهای بیوقفهاش سر بارتندر اِدی (بابی کاناویل)، پیانونوازی (جونا لیز) که اسم ناکلز را رویش میگذارد و تنها مشتری دیگر رستوران، ای. بی. وایت (پاتریک کندی) را گرم میکند. هارت از «اوکلاهما!» ایراد میگیرد، از «کازابلانکا» نقل قول میکند و با شور عاشقی شیفته، از زیباییها و هنرهای الیزابت ۲۰سالهای (مارگارت کوالی) میگوید که هوش از سر هارتِ ۴۷ساله ربوده است.
لورنز هارت نقش اصلی نمایش خودش است، با کاراکترهای فرعی که گاه بیهیچ دیالوگی میآیند و میروند. او بیوقفه حرف میزند، اما شنوندهی خوبی هم است؛ به ویژه زمانی که محبوبش، الیزابت، از رابطهی ناکاماش با مردی دیگر میگوید. اینجا هارت سراپا گوش است و به تکتک جملات و جزئیاتی که دخترک شاعر میگوید چنگ میزند؛ چون این دوستداشتن، از آن جور دوستداشتنها نیست.
همزمان، نمایشی دیگر در جریان است. نمایشی که نقش اصلیهایش ریچارد راجرز و اسکار همرستاین هستند. افتتاحیهی «اوکلاهما!»، که آغاز همکاریهای موفق راجرز و همرستاین تا دههی ۶۰ میلادی (با مرگ همرستاین) را رقم میزند، پایانی است بر هنرمندی دیگر که شعلهی فروزان دیروزش، امروز سوسو میزند.
غزل غمانگیز شاعری در ورطهی نیستی

فیلمنامهی رابرت کاپلو زیرکیها و ظرافتهای زیادی دارد و ایدهای نیست که دانهاش را بکارد و محصولش را برداشت نکند. از آغاز ادی یاد هارت میاندازد که نباید بنوشد. هارت هم محض توجیه خودش و رفیقش، میگوید که فقط بطری را روی میز بگذارد تا از زیباییاش لذت ببرد. اما از همینجا کاپلو توجه ما را به هر نوشیدنی که هارت دست میگیرد جلب میکند. چیزی نمیگذرد که شاعر وامیدهد و همین، درنهایت سرنوشت تلخ او را رقم میزند که در ثانیههای آغازین فیلم نشان داده میشود. در واقعیت، هشت ماه بعد از افتتاحیهی «اوکلاهما!» و بازراهاندازی اجرای «یانکی کنتیکت» با راجرز، هارت را مست و بیمار پیدا میکنند و او در ۴۸سالگی از سینهپهلو میمیرد.
اما «ماه آبی» فیلم زندگینامهای نیست و داستان شب افتتاحیه هم ربطی با واقعیت ندارد. بین جملات فراوانی هم که بین هارت و دیگران ردوبدل میشود، بازیهای زبانی و ارجاعات فراوانی نهفته شده که بیشتر از آنکه درگیر حقایق تاریخی باشند، شاعرانگی متن را برجسته میکنند. اشعار ترانههای هارت با شکسپیر و مولنار درهممیآمیزند و تمیز یکی از دیگری سخت میشود. نوازندهی پیانو هم هر ارجاع و اشاره را به نتهایش میآورد و همنوا با کاراکترها، با زبان موسیقی در گفتگوهایشان شرکت میکند.
لینکلتر این ویژگی تئاتری فیلمنامهی کاراکترمحور و دیالوگمحورِ کاپلو را فراموش نمیکند؛ اما خاصیتی کینتیک به روایت میرود و با فوریتی که هارتِ ایتان هاوک و بازی بیوقفهاش با کلمات میطلبد، هرگز یکجا بند نمیشود. مثل «شام با آندره»ای روی اسپید، ایتان هاوک مدام روی صندلیاش وول میخورد، پیش نوازندهی پیانو میرود، کنار وایت مینشیند و در گوشش زمزمه میکند، راجرز را به گوشهی خلوتی میکشاند و با الیزابت در کمد کتها خلوت میکند. وقتی صحبت از پویایی فیلمی دیالوگمحور میشود، لینکلتر نظیر ندارد. این مهارتی است که او از سهگانهی «پیش از» (Before) تاکنون به کمال رسانده است.

همهی اینها در نهایت سنگبنایی است تا ایتان هاوک بتواند با تکیه برشان اجرایی منقلبکننده در قالب شاعرِ سوخته ارائه دهد. او قدرت اجرای تئاتری خود را به فیلم آورده و هر کلمه را با بار سنگینی از احساسات ادا میکند. حساسیت و حسادتی در هارتِ هاوک وجود دارد که در کل فیلم با زبان بدن او مخابره میشود و قلب شما را به درد میآورد. او میداند دورانش به سر آمده؛ اما حاضر به پذیرش این حقیقت نیست و میخواهد به خود و دیگران بقبولاند که بهترین اثرش (یک حماسهی موزیکال دربارهی مارکو پولو) هنوز در راه است.
فیلم اساسا روی شانههای ایتان هاوک جلو میرود که حتی تحول فیزیکیاش به اندازهی اجرای احساسیاش تأثیرگذار است. همانطور که نقل قولی از میبل مرسر در ابتدای فیلم دربارهی هارت میگوید، او مردی غمگین بود و بخشی از آن به کمبود اعتمادبهنفس هارت بهخاطر ظاهرش برمیگشت؛ با سری که روی به طاسی گذاشته و قد تقریبا ۱۵۰سانتی، او همیشه معذب بود و ظاهرش را عامل راندن زنان از خود میدانست.
با اینکه در ۵۵سالگی دیگر سنی از ایتان هاوک گذشته، اما او با قد ۱۸۰سانتی و سری پرمو هیچ شباهتی به هارت ندارد. اما او موهایش را برای فیلم تراشیده و لینکلتر برای کوچکتر جلوه دادن قد و هیکل هاوک، به لباسهای گشاد و تکنیکهای فیلمبرداری متوسل شده که با اینکه جلوههای ویژهی خیرهکنندهای ندارند، اما کار را درمیآورند. در «ماه آبی» هاوک همیشه از بغلدستیهایش، حتی از الیزابت، کوتاهتر و ریزنقشتر است و در فیزیک لورنز هارت ناپدید میشود؛ انگار خود را عمداً کوچکتر میکند. حتی باوجود نطقهای پرشور، ایتان هاوک آن اجرای فیزیکی پرتکاپویی را ندارد که معمولا از او توقع داریم. این اجرایی است که مردی افسرده و بیمار چون هارت که از آرتروز رنج میبرد میطلبد و هاوک خود را در آن گم میکند.
در مقابل هارتِ آشفته و کوچک هاوک، ریچارد راجرزِ تاکسیدو به تن کردهی اسکات را داریم که در آسمان هفتم سیر میکند. با تمام نقدهای مثبتی که از اینجا و آنجا دربارهی «اوکلاهما!» به گوش میرسد، همه به او تبریک میگویند و دستِ آهنگساز استثنایی آینده را میفشارند. همانجایی که راجرز با از پلهها بالا میرود تا خود را به مهمانی برساند و هارت را پایین تنها میگذارد، مسیر آیندهی این دو هنرمند مشخص میشود. اندرو اسکات در نقش راجرز، رفتوبرگشتهای عالی با هاوک دارد. او هر توپی را که هاوک به سمتش میاندازد با مهارت پاسخ میدهد و دربرابر اجرای نفسگیر هاوک، از نفس نمیافتد.
به جز راجرز یا همرستاین، کاراکترهای دیگری اینجا و آنجا در فیلم گنجانده شدهاند که شاید برایتان نامآشنا باشند. هارت گفتگوی خودمانی با تنها مشتری دیگر رستوران، ای. بی. وایت راه میاندازد؛ نویسنده و مقالهنویس مشهوری که در مقایسه با هارت محتاطتر است و کلماتش را برای کاغذ نگه میدارد؛ اما دغدغههای هارت را میفهمد و موقعی که ترانهسرا در توصیف احساساتش دنبال کلمهای میگردد، وایت با بهترین واژه جملهاش را تکمیل میکند. در گفتگوی هارت با وایت میفهمیم که مقالهنویس مدتی است به کتابهای کودکان روی آورده اما هنوز ایدهای به ذهنش نرسیده است. دراینجا هارت با داستانی از موش سمجی که دیگر به آشپزخانهاش سر نمیزند، ایدهی کتاب کلاسیک «استوارت کوچولو» (Stuart Little) را به وایت میدهد.
سپس، الیزابت مردی را از ییل به هارت معرفی میکند؛ مردی به نام جرج هیل، کارگردان آیندهدار که هارت به او توصیه میکند بهجای موضوع تکراری عشق، «دوستی» را به تصویر بکشد. احتمالا دستتان آمده که این جرج هیل به آن جرج روی هیل اشاره دارد که بعدها رفت و فیلمهای «بوچ کسیدی و ساندنس کید» (Butch Cassidy and the Sundance Kid) و «نیش» (The Sting) را ساخت.
جایی دیگر، کودکی باهوش (کیلین سالیوان) همرستاین را همراهی میکند که طعنهای به هارت میزند. این کودک استیون ساندهایم، ترانهسرا و آهنگساز معروف نسل بعدی دنیای تئاترهای موزیکال امریکاست که حتما «داستان کناره غربی» (West Side Story) او را میشناسید. لینکلتر هماکنون پروژهی دشوار دیگری از همین ساندهایم در دست دارد (Merrily We Roll Along) که قرار است فیلمبرداریاش در ۲۰۴۰ میلادی تمام شود.
بدون عشقی برای من

حتی اگر کاری با فرهنگ عامه امریکا، اجراهای موزیکال یا ارجاعات متعددی که کاپلو در فیلمنامه گذاشته نداشته باشید، «ماه آبی» شما را مجذوب خود میکند. لینکلتر، کاپلو و هاوک موفق شدهاند انسانیترین وجوه و احساسات داستان هارت را بیرون بکشند و آن را به نحوی ارائه دهند که کاری به دانش شما از فرهنگ موسیقایی ایالات متحده ندارد. آخرسر، فرقی نمیکند لورنز هارت و ریچارد راجرز کیستند، پسربچهای که یکی دو دیالوگ میگوید و رد میشود همان استیون ساندهایم معروف است یا ای. بی. وایت و جرج روی هیل در فیلم چه میکنند، دیدن لفاظیهای شاعرانهی هارت که افکار و احساسات برهنهاش را روی دایره میریزد، با هرکسی از هر پسزمینهای طنینانداز میشود.
- فیلمنامهی هوشمندانه و شاعرانهی رابرت کاپلو
- اجرای فوق العادهی ایتان هاوک و گروه بازیگران مکمل عالی
- کارگردانی کینتیک و پویای لینکلتر برای فیلمنامهای دیالوگمحور
- موسیقی متنی که مدام از پسزمینه به متن میآید و در روایت شرکت دارد
- ندارد
این نقطهقوتی است یادآور فیلمهای گذشتهی لینکلتر، مثل سهگانهی «پیش از» و «پسرانگی» (Boyhood) و «نوار» (Tape) و حالا او این نقطهقوت را دوباره برای «ماه آبی» به کار بسته است. او میتواند احساسات انسانی را بیآلایش و بیآرایهی اضافی به تصویر بکشد؛ احساساتی که در دوستی هارت و راجرز وجود دارد، دوستی که آرامآرام شعلهاش خاموش میشود، در حسادت هارت به راجرز، در تنهایی که پس از دست ردِ الیزابت به سینهاش احساس میکند، یا در ایدهپردازیهای پرفروغ او از اجرای موزیکالی حماسی دربارهی مارکو پولو که جرقهاش درست جلوی چشمانمان میخورد؛ جرقهای که به همان سرعتی که میآید، خاموش میشود.
شناسنامه فیلم «ماه آبی» (Blue Moon)
کارگردان: ریچارد لینکلتر
نویسنده: رابرت کاپلو
بازیگران: ایتان هاوک، اندرو اسکات، مارگارت کوالی، بابی کاناویل
محصول: ۲۰۲۵، ایالات متحده
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۹٪
خلاصه داستان: «ماه آبی» لورنز هارت، شاعر و ترانهسرای افسانهای امریکایی را در شب افتتاحیهی «اوکلاهما!»، تئاتر موزیکال ریچارد راجرز و اسکار همرستاین دنبال میکند؛ جایی که تولد شاهکار راجرز با مرگ هنری دوست و همکار سابقش، هارت، همزمان میشود…
منبع: دیجیکالا مگ

