بررسی بازی بوردرلندز ۴؛ چالش نوآوری در یک فرمول کلاسیک
«بوردرلندز 4» (Borderlands 4) فصل جدیدی از مجموعهای است که با یک چالش مهم روبهروست: چگونه یک فرمول بسیار مستحکم و ظاهرا تغییرناپذیر را مدرن کنیم؟ پس از قسمتی بحثبرانگیز یعنی بوردرلندز 3، گیرباکس (Gearbox) تصمیم گرفته تا بار دیگر دستی به سر و روی سری محبوبش بکشد. در این بررسی جدید قصد دارم تا به شما نشان دهم که بازگشت این مجموعهی مشهور لوتر شوتر چگونه رقم خورده و آیا ۳۰ میلیارد سلاح (!) کافی است تا شما را به پای بازی بکشاند.
بوردرلندز 4 شش سال پس از پایان قسمت قبل اتفاق میافتد و رویدادهای آن بازی را در ذهن دارد. با این حال، روایت کلی بازی ساختارمندتر از قسمت پیشین به نظر میرسد. در این زمینه، مشخص است که گیرباکس به انتقادات جامعه طرفداران گوش داده و داستانی جمع و جورتر ارائه کرده است. داستان این قسمت به طور کلی جذاب است، اما تیم توسعه ظاهرا نخواسته که خیلی ریسک کند. البته این عدم جاهطلبی نیز تا حدی باعث شده که شخصیتهای فرعی فضای کافی برای رشد نداشته باشند.

روایت جمعوجور و کمریسک
برای روایت داستان، بوردرلندز 4 از سیاره جدیدی به نام کایروس (Kairos) استفاده میکند و محوریت داستان بر ساقط کردن یک جهانطلب فضایی دیگر به نام Cronoguardian است. این شخصیت شبیه به جک خوشتیپه از بوردرلندز 2 است، اما چندان به یادماندنی نیست. در عوض، سه رهبر بزرگ سیاره بیشتر میدرخشند. این درخشش همچنین به لطف بازگرداندن شخصیتها از بازیهای قبلی برای ایجاد حس کاریزماتیک است. بازی مبارزات هر قلمروی کایروس را با بازگشت چهرههای آشنایی مانند زین (Zane)، کلپترپ (Claptrap) و ماکسی (Moxxi) پیوند میدهد، که موفقیت بزرگی است.
در واقع استفاده از ارتباط مأموریتهای هر منطقه با بازگشت شخصیتهای آشنا و اضافه شدن سینماتیکهای جدید که شخصیت انتخابی را بهتر معرفی میکنند، تصمیم بسیار خوبی بوده است. همچنین بازی همچنان از ساختاری استفاده میکند که در بسیاری از بازیها دیدهایم یعنی شکست دادن تعدادی باس و سپس رفتن به سراغ باس نهایی. با این حال، مأموریتهای جانبی پر از خلاقیت هستند و واقعاً لذتبخشاند. به شخصه شاهد شورشی در یک مزرعه و یک داستان درباره کمک به یک موشک سخنگو برای تحقق آرزوی انفجارش بودم و به نظرم مأموریتهای جانبی یکی از بهترین بخشهای بازی هستند.
میان خنده و جدیت
در مورد طنز بازی، گیرباکس گفته که قصد داشته سبک طنز آن بیشتر به سبک مد مکس طور بازی اول شباهت داشته باشد و بخشی از بازی کاملاً از این سبک الهام گرفته است. با این حال بازی در یافتن لحن خود سرگردان است. گاهی چند شوخی مطرح میکند که به وضوح رنگ سانسور گرفتهاند، و در مواقعی میکوشد فضای دراماتیک و جدی بسازد، اما توفیق چندانی ندارد. حاصل کار این است که اثر نه خندهدار از آب درآمده و نه عاطفی؛ گویی هیچیک از دو چهرهی خود را بهطور کامل نمیپذیرد. میل دارد تا به انتها برود، اما گویی همواره مانعی در برابرش قرار گرفته است.
با وجود چند شوخی سیاه دلنشین، کلیت اثر حالتی مصنوعی دارد. شاید بتوان گفت که فضاسازی کلی بیش از هر چیز به اثری مانند ریج 2 شباهت پیدا کرده است؛ جدیتر از گذشته و در عین حال عجیب و دلبستهی خشونت افسارگسیخته. هنوز شوخیهایی در متن بازی دیده میشود و گاه دشمنان دیالوگهای طنزآمیز بر زبان میآورند، اما هیچ یک در حد قسمتهای پیشین نیست. این شوخیها نهایتاً لبخندی گذرا به همراه دارند و بسیاریشان سطحیاند. همچنین طنز بازی بر پایه شوخیهای اینترنتی نوجوان پسند نیست، اما به رخدادها و گرایشهای دنیای واقعی و فرهنگ پاپ ارجاع میدهد.
سیستم حرکتی جدید و ساختار جهان باز

بوردرلندز 4 از نظر مکانیکهای بازی به بهترین قسمت مجموعه تبدیل شده است و به گیمپلی فوقالعادهی سلاحها، مکانیکهای جدیدی برای جابهجایی اضافه شدهاند. پرش دوگانه، دش، بالا رفتن و استفاده از قلاب باعث میشود نبردها از نظر تنوع عالی باشند. این ویژگیها باعث ایجاد بعد عمودی بیشتر و گزینههای متنوع برای مواجهه با دشمنان از تمام زاویهها میشوند و تجربهای سریع و هیجانانگیز ارائه میکنند. علاوه بر این، تنوع دشمنان و باسهای بسیار خوب طراحیشده (که از مکانیکهای حرکتی جدیدی هم بهره میبرند) باعث میشود هیچگاه حوصلهتان در طول بازی سر نرود و هیجان و جنون بوردرلندز شما را فرا میگیرد. البته بازیهایی مانند دستینی و بسیاری دیگر این ویژگیها را قبلاً معرفی کردهاند، بنابراین چیزی جدیدی نیست و این مجموعه نیز مجبور بود برای مدرنسازی گیمپلی خود چنین کاری کند.
همچنین تنوع بیشتری در اهداف وجود دارد. به عنوان مثال، چندین سیاهچاله و مقر دشمنان، چالشهای پلتفرمینگ خاص خود را دارند که گیمپلی را تازه نگه میدارند تا همه چیز به فشردن ماشه شبیه یک روانی در بیابان محدود نشود. متأسفانه، نوآوری دیگر یعنی جهان باز بدون صفحهی بارگذاری، چندان قانعکننده نیست. با اینکه نقشه شامل زیستبومها، فعالیتها و رویدادهای متنوع است تا همیشه سرگرمکننده باشد، طراحی کایروس به طور کلی ساده و یکنواخت به نظر میرسد. در واقع این جهانی نیست که شما را به کاوش ترغیب کند و حتی داشتن قابلیتی که مسیر دقیق A تا B را مشخص میکند نشان میدهد بازی در کجا مشکل دارد.
کایروس با وجود تنوع ظاهری، خالی به نظر میرسد و جغرافیای آن چندان شما را به کنجکاوی دعوت نمیکند. حتی گاهی اوقات، نقشه بیشتر شبیه دنیای یک بازی بتل رویال است که مکانها فقط مسیری برای عبور هستند و صرفاً برای جمعآوری لوت کاربرد دارند. از آنجایی که برخی اردوگاهها، اتاقهای مخفی و رویدادها واقعا خوب طراحی شدهاند و تکمیل کردنشان لذتبخش است، حیف است که بازی شما را به این سمت نمیبرد. تا حدی، این به خاطر حرکت با وسایل نقلیه است که بسیار در دسترس و سریع هستند.
میلیاردها انتخاب و عمق بیپایان

در مورد سلاحها، بوردرلندز 4 واقعاً فوقالعاده است. اسلحهها بهترین بخش بازی هستند و از طرفی میزان نادر بودن آنها بهتر از بوردرلندز ۳ تنظیم شده است به طوری که در ۳۰ ساعت بازی تنها سه اسلحه لجندری پیدا کرده بودم. این موضوع ارزش زیادی به اسلحههایی با سطح پایینتر میدهد و در بخش زیادی از کمپین با اسلحههای سطح بنفش و حتی آبی بسیار مفیدی پیش میرفتم. به لطف سازندگان جدید تنوع بسیار زیادی وجود دارد و این تنوع، عمق فوقالعادهای به بازی اضافه میکند. از سوی دیگر، اسلحههای بازی فقط شلیک نمیکنند، بلکه تعداد زیادی قابلیت ویژ از آسیبهای مهتلف گرفته تا عملکردهای دوگانه یا حتی سهگانه دارند. اسلحهها علاوه بر دستهبندیهای کلاسیک، بر اساس سازنده هم تقسیم میشوند. هر برند ویژگیهای مخصوص خودش را دارد. مثلاً جیکوبز اسلحههای ساده اما قدرتمند با حالوهوای وسترن و دستههای چوبی تولید میکند، در حالی که مالیوان در زمینه آسیبهای خاص تخصص دارد.
بوردرلندز 4 چندین نوآوری تازه در همین سیستم قدیمی تصادفیسازی اسلحهها معرفی میکند؛ از جمله سه تولیدکننده جدید که هرکدام ویژگیهای خاص خودشان را دارند. اوردر بسیار قدرتمند و انعطافپذیر است، اما گلولههایش وقتی بیشتر بهکار میآید که شارژ شوند. دیدالوس همیشه دو حالت تیراندازی دارد و باور کنید اگر آن شاتگان معروفش را امتحان کنید که گلولهها را به بدن دشمن میچسباند تا بعد از چند ثانیه همگی باهم منفجر شوند، عاشقش میشوید. ریپر در ابتدا کمی کند به نظر میرسد، اما وقتی جان میگیرد و به اوج میرسد، نابودکننده است و داشتنش همیشه به کار میآید. این سیستم تصادفی فقط مخصوص اسلحهها نیست؛ نارنجکها، سپرها و سیستمهای بازیابی انرژی هم شامل آن میشوند. در طول بازی همیشه تجهیزات تازهای پیدا میکنید، اما خوشبختانه زمان کافی دارید که به بهترین اسلحهها عادت کنید و حتی دلبستهشان شوید، هرچند دیر یا زود مجبور میشوید آنها را کنار بگذارید. جالب اینکه بعضی نارنجکها را میشود با اسلحههای غولپیکر جایگزین کرد؛ سلاحهایی بسیار قدرتمند اما با خشاب کم، که فقط برای مدت کوتاهی قابل استفادهاند.

در برابر این لیست آیتمهای عظیم، چهار کاراکتر قابل انتخاب قرار دارند که هر کدام سبک بازی متفاوتی ارائه میدهند. هر شخصیت سه شاخه مهارتی دارد و بازیکن میتواند امتیاز تجربهاش را روی آنها خرج کند. من بازی را با وکس (Vex)، به پایان رساندم؛ شخصیتی که تمرکز آن روی وارد کردن آسیب از طریق احضار موجوداتی مثل ببر از دنیایی دیگر یا کپیهایی از خودش است. پیشرفت او ترکیبها و بیلدهای بیشماری ارائه میدهد، به خصوص با درخت مهارتهایی که مخصوص کسانی طراحی شده که در تنظیم شخصیت خود بسیار در جزئیات فرو میروند.
در این میان موردی که خیلی به دل نمینشیند، منوها هستند که با اینکه بسیار کاربردی و برای درک ساده هستند، اما به نظرم از نظر بصری شخصیت چندانی ندارند و شبیه منوهایی هستند که از یک بازی سرویسمحور بیرون آمده باشند. با این حال، به جز این نکته، بیشتر سیستمهایی که گیمپلی بوردرلندز 4 را تشکیل میدهند، توانستهاند کلید اصلی ارائه یک تجربهی باکیفیت، سرگرمکننده و پرهیجان را پیدا کنند. گفتنی است که استودیوی گیرباکس تصمیم گرفته کمی سطح سختی برخی لحظات و چالشهای بازی را نسبت به قسمتهای قبلی افزایش دهد و با اینکه چندین بار در حالت نرمال کشته شدم اما یک بازی به شدت سختگیرانه نیست و جالب اینکه باسها سختترین بخش بازی هم نیستند، اما مناطقی وجود دارد که چه به دلیل پایین بودن سطح کاراکتر و چه به خاطر دشمنان آزاردهندهای که در مسیرتان قرار میگیرند، مجبور میشوید تلاش بیشتری کنید.

در مورد بخش کوآپ، با اینکه شخصا بوردرلندز را به صورت تک نفره ترجیح میدهم، اما ساعات محدودی که با دوستان تجربه کردم، کافی بودند تا روشن شود که بازی در بخش کوآپ نیز همچنان همان حس خوب قسمتهای قبلی مجموعه را منتقل میکند. در واقع برخی از فعالیتهای کایروس به شدت برای بازی گروهی با حداکثر سه بازیکن دیگر طراحی شدهاند. خوشبختانه لابی بازی هم ساده و سریع است و اجازه میدهد بدون دردسر خاصی به دوستانتان ملحق شوید.
همچنین سیستم مقیاسبندی سطح دشمنان و همچنین لوتهای اختصاصی برای هر بازیکن باعث میشوند که تجربهی فردی هر کس نیز به خوبی حفظ شود. علاوه بر این، در پلیاستیشن 5 و ایکسباکس سری ایکس/اس یک گزینه برای بازی دونفره به صورت اسپلیت اسکرین در دسترس قرار گرفته است؛ قابلیتی ارزشمند در زمانی که کمتر استودیوها سراغ چنین امکاناتی میروند.

پایان بازی همراه با یک آموزش کوتاه که تمام ویژگیهای این مرحله از بازی را توضیح میدهد، خیلی زود بعد از نمایش تیتراژ آزاد میشود و فعالیتها و سیستمهای متعددی وجود دارند که نتیجهی نهایی را بسیار غنیتر میکنند. همچنین پس از بازی حالت Ultimate Vault Hunter باز میشود. این حالت باعث میشود دشمنان مقاومت بیشتری داشته باشند، آسیب بیشتری وارد کنند و مجهز به ویژگیهایی مانند بازسازی سلامتی یا مصونیت موقت شوند. برای ارتقای سطح در این حالت باید برخی مأموریتهای داستانی را دوباره بازی کنید، البته با اضافه شدن موارد مرگبار جدید، رها کردن بمب توسط دشمنان هنگام مرگ حس تکراری بودن کمی میدهد.
به این چالش بزرگ، Firmware هم اضافه شده است؛ سیستمی که اجازه میدهد سلاحهایتان را با قطعات مختلف شخصیسازی کنید و قابلیتهای بیشتری به آنها بدهید. همچنین یک سیستم تخصصی جدید وجود دارد که به شما امکان میدهد که شخصیتتان را با قابلیتهای جدید ارتقا دهید. در مجموع محتوای پایان بازی کیفیت خوبی دارد هرچند که زمان نشان خواهد داد چه اشتباهات و موفقیتهایی در آن وجود دارد. البته محتوای بیشتری در راه است و گیرباکس وعده داده باسهای جدید، مجموعهای از بستههای الحاقی، سلاحهای کمیاب تازه و موارد بیشتر در ماههای آینده عرضه شوند.
بازی از نظر بصری همان گرافیک سیلشید همیشگی را دارد که بهبودهایی نسبتا جزئی نسبت به قسمت سوم داشته است. هرچند از نظر هنری نقشه با محیطهای متنوعش بسیار چشمنواز است اما چیزی که بیشترین دردسر را در دنیای بازی و کاوش آن برای من ایجاد کرد، پرفورمنس ضعیف آن بود. موتور آنریل انجین 5 دوباره مشکلاتی مانند افت فریم و کرشهای نسبتا رایج ایجاد میکند، اگرچه پچ روز اول بسیاری از این مشکلات را اصلاح خواهد کرد.
جمعبندی
برای بعضیها، بوردرلندز مجموعهای است که کمکم به چرخهی تکراری شدن افتاد و فرمول آن، هرچند در بسیاری از جنبهها عمیق است، اما در هر قسمت اصلی جدید همچنان «همان همیشگی» باقی میماند. حال آیا مدرنسازی گیمپلی توانسته این حس تکراری بودن را از بین ببرد؟ واقعیت این است که تا حدی توانسته به این هدف دست پیدا کند و میتواند دوباره مثل بهترین روزهای این مجموعه شما را سرگرم کند. بوردرلندز 4 مسیری را انتخاب کرده که لزوماً برای همه طرفدارها خوشایند نخواهد بود. در تلاش برای برآورده کردن تمام خواستههای بخشی از هواداران، کمی هویت اصلی خودش را فراموش کرده است.

این قسمت نسبت به قسمتهای قبلی کمتر خندهدار و کمتر بهیادماندنی است و بیشتر در مأموریتهای فرعی میتوان چند داستان بامزه و متفاوت پیدا کرد. خط اصلی داستان اما بیش از حد جدی گرفته میشود و شاید در ابتدا سخت باشد که بازیکن با آن ارتباط بگیرد. تازه بعد از چند ساعت بازی یا در حالت کوآپ با دوستان است که بازی رنگ و بوی سرگرمکنندهتری پیدا میکند. از طرفی مدرنسازی بعضی از سیستمهای بازی یک انقلاب ایجاد نکرده، اما مأموریت بوردرلندز 4 با موفقیت انجام شده است. گیمپلی آن بهترین حالت این مجموعه تا امروز است و شاید کمپین میتوانست بلندپروازانهتر باشد یا دنیایی کمتر کلیشهای ارائه دهد، اما بههیچوجه با یک شکست طرف نیستیم.
در نهایت بوردرلندز 4 بیشتر از همیشه همان بوردرلندز است و این اصلا بد نیست. بعضی مجموعهها لازم نیست دگرگونی عظیمی داشته باشند تا همچنان جذاب باقی بمانند. از آخرین بازی زمان زیادی گذشته و تجربهی یک قسمت جدید به هیچ وجه آزاردهنده نیست. البته که ذکر این نکته ضروری است که اگر از قسمتهای قبلی لذت نبردهاید، بعید است که تغییری در نظر شما ایجاد کند.



