رتبه‌بندی تمام فیلم‌های دارن آرونوفسکی؛ از بدترین تا بهترین

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۲۰ دقیقه
فیلم‌های دارن آرونوفسکی

دهه ۹۰ میلادی پر بود از فیلمسازان جوان و هنجارشکنی که آزمون و خطاها و خلاقیت‌هایشان صنعت سینما را به‌سرعت دگرگون کرد. دارن آرونوفسکی از جمله این کارگردانان جدید بود که با هم‌دوره‌ای‌هایش اساسا مسیر حرفه‌ای خود را بر جشنواره‌ی فیلم «ساندنس» بنا کردند. با این حال، آرونوفسکی با این هم‌دوره‌ای‌ها، مثل کوئنتین تارانتینو، ریچارد لینکلتر، نوآ بامباک یا دیوید او راسل تفاوت داشت؛ چون آثارش او عمدتاً ضدتجاری، جسور و مبهم بودند. از همان ابتدا اینطور به نظر می‌رسید که دارن آرونوفسکی به جای آنکه از داستان و تصاویر زننده برای جذب مخاطب به فیلم‌های خود استفاده کند، رسالت‌اش را بر روایت داستان‌های آزاردهنده درباره‌ی فلاکت انسانی قرار داده است.

البته درست است که دارن آرونوفسکی خود را به‌عنوان کارگردان فیلم‌های تحریک‌کننده تثبیت کرده، اما به مرور می‌توانید مسیر بلوغ حرفه‌ای را در فیلم‌هایش ببینید که نشان می‌دهد او تماماً یک انسان‌گرا است. فیلم‌های دارن آرونوفسکی حد وسط ندارند؛ یا آن‌ها را دوست دارید، یا از آن‌ها متنفر می‌شوید؛ اما یک نکته را نمی‌توانید نادیده بگیرید: آرونوفسکی همیشه تلاش کرده جنبه‌هایی از وضع بشری را به تصویر بکشد که اغلب مورد توجه فیلمسازان دیگر قرار نمی‌گیرند. با اینکه گاهی فیلم‌هایش آدم را تا مرز فروپاشی روانی پیش می‌برند، اما آرونوفسکی در بطن کارش یک درام‌نویس است؛ درام‌نویسی که اغلب مضامین اسطوره‌ای و مذهبی را هم به فیلم‌هایش می‌آورد. البته جای بحث دارد که کدام فیلم‌هایش به افراط و تفریط کشیده شدند، اما حتی در افراط و تفریط‌هایش هم چیزی پیدا می‌شود که ارزش تحلیل داشته باشد.

آرونوفسکی هیچوقت از فیلم‌هایش کوتاه نمی‌آید. در دوره‌ای که اغلب کارگردانان مجبورند به ساز این استودیو و آن پلتفرم استریمینگ برقصند، فیلم‌های دارن آرونوفسکی همیشه حدی از استاندارد، البته استانداردی از ارزش‌های شخصی او، را رعایت می‌کنند. با اینکه فیلم «قوی سیاه» (Black Swan) تنها اثر آرونوفسکی است که برای این کارگردان جایزه‌ی اسکاری در پی داشته، اما همین امروز هم نام دارن آرونوفسکی به خودی خود، امتیاز به حساب می‌آید. از فیلم «نوح» (Noah)، که با وجود انتقادات فراوان، در باکس آفیس فروشی عالی داشت، تا «نهنگ» (The Whale) که به یکی از سودآورترین فیلم‌های تاریخ A24 تبدیل شد، فیلم‌های دارن آرونوفسکی همیشه به نقل محفل فیلم‌بازان تبدیل می‌شوند. آرونوفسکی امسال هم فیلم تازه‌ای دارد؛ «کات استیلینگ» (Caught Stealing) که برای کارنامه‌ی این کارگردان فیلم عجیبی به نظر می‌رسد؛ اما این فیلم در میان تمام فیلم‌های فلاکت‌بار آرونوفسکی کجا می‌گنجد؟ در ادامه فیلم‌های دارن آرونوفسکی را از بدترین تا بهترین برمی‌شماریم.

رتبه‌بندی فیلم‌های دارن آرونوفسکی، از بدترین تا بهترین

۹. نهنگ (The Whale)

«نهنگ»

  • سال اکران: ۲۰۲۲
  • بازیگران: برندن فریزر، سیدی سینک، هانگ چائو، سامانتا مورتون
  • امتیاز در وبسایت راتن تومیتوز: ۶۴ از ۱۰۰

شاید کمی اغراق‌آمیز باشد که بگوییم در میان فیلم‌های دارن آرونوفسکی، این «نهنگ» بود که شدیدترین واکنش‌ها را از سمت مخاطبان و منتقدان برانگیخت؛ واکنش‌هایی که به طور عمدی کاملا در تضاد با هم هستند. برخی اقتباس آرونوفسکی از نمایشنامه‌ی بحث‌برانگیز ساموئل دی. هانتر را دعوتی برای پذیرش و همدلی خواندند، برخی دیگر آن را اقتباسی بی‌رحمانه توصیف کردند. در بهترین حالت، «نهنگ» تحلیل پیچیده‌ای از چگونگی به وجود آمدن شرم به‌خاطر تمایلات جنسی، مذهب، انزوا، رهاشدگی و ترسِ برهم زدن وضع موجود است؛ در بدترین حالت، «نهنگ» با زیرپا گذاشتن انسانیت سوژه‌ی خود، دست به گریبان است و همین به بزرگترین انتقادِ بینندگان از فیلم آرونوفسکی تبدیل شد.

نمی‌توان درباره‌ی فیلم «نهنگ» حرف زد و اشاره‌ای به اجرای خارق‌العاده‌ی برندن فریزر در نقش چارلی نکرد که برایش جایزه‌ی اسکاری هم در پی داشت. چارلی یک معلم ادبیات انگلیسی به‌شدت چاق است که تنها در چهاردیواری آپارتمانش در آیداهو محصور شده. این نبوغ آرونوفسکی را می‌رساند که یکی از صاف‌وساده‌ترین بازیگران نقش اول نسل خود را پیدا کرد و به او فرصت داد شخصیتی را بازی کند که از قصد، نفرت‌انگیز است. چارلی در «نهنگ» مجبور است در سایه‌های جامعه پنهان شود، اما عمیق‌ترین نفرت و شرمی که تجربه می‌کند، همه را خودش بر سر خودش می‌آورد. با اینکه در «نهنگ» از بدن چارلی برای برانگیختن احساس انزجار استفاده می‌شود، اما فریزر همچنان با حساسیت و ظرافتی مثال‌زدنی نقش چارلی را بازی می‌کند؛ اتفاقی که متأسفانه نمی‌توانید آن را در بازیگران فرعی ببینید؛ به طوری که اجرای همبازی‌های بااستعداد فریزر، سیدنی سینک و تای سیمپکینز در مقابل بازی فریزر رنگ می‌بازد.

آرونوفسکی معمولا در فیلم‌های خود تصمیمات عجیبی می‌گیرد که بینندگان را دودسته می‌کند. تصمیم آرونوفسکی در «نهنگ» برای حفظ داستان در همان فضای اختناق‌آور داستان اصلی، چشمگیرترین دستاورد فیلم و همزمان بزرگترین نقطه ضعف آن است. با اینکه انزوا و کلاستروفوبیا احساسات اغراق‌شده‌ای را که به نمایش گذاشته می‌شود توجیه می‌کند، اما تا یک‌جایی می‌توان این وضع را ادامه داد. به‌مرور تلاش‌های مذبوحانه‌ی آرونوفسکی برای یافتن زوایای جدید، یا به تصویری راکد یا به تصویری بی‌جهت پرتکاپو منجر شده است. آرونوفسکی با «نهنگ» چاله‌های زیادی برای خود کند و نتیجه‌اش هم تمام واکنش‌های ضدونقیضی بود که فیلم گرفت؛ اما حداقل «نهنگ» فرصتی به فریزر داد تا بهترین اجرای تمام دوران حرفه‌ای‌اش را ارائه دهد.

چطور فیلم «نهنگ» از وفاداری به منبع اقتباس آسیب دیده است؟

۸. نوح (Noah)

«نوح»

  • سال اکران: ۲۰۱۴
  • بازیگران: راسل کرو، جنیفر کانلی، آنتونی هاپکینز، اما واتسون
  • امتیاز در وبسایت راتن تومیتوز: ۷۵ از ۱۰۰

آرونوفسکی به رویکرد بحث‌برانگیزش در بازنمایی مضامین مذهبی معروف است؛ اما «نوح» به طرز تعجب‌آوری اقتباسی سرراست از شناخته‌شده‌ترین داستان سفر پیدایش است. «نوح» روایتی حماسی و پرطمطراق دارد که هرگز پیش از آن مانندش را در فیلم‌های دارن آرونوفسکی ندیده بودیم؛ همزمان، نمی‌توان آن را کنار آن سبک سینمای مسیحی گذاشت که بعد از فیلم «مصائب مسیح» (The Passion of the Christ) باب شد. فیلم «نوح» گاهی اوقات یک هیولای گروتسک است، گاهی یک داستان خانوادگی، گاه دادخواهی برای طبیعت؛ حتی برخی اوقات شبیه یک ماجراجویی اسطوره‌ای با مقیاس «ارباب حلقه‌ها» می‌شود!

معنی هم ندارد که ۱۲۵ میلیون دلار به دارن آرونوفسکی پول بدهید تا مثل هر فیلمساز دیگری داستان نوح را روایت کند. فیلم از همان سبک وحشت روانی و اضطراب‌های آخرالزمانی در خودش دارد که در فیلم‌های دیگر آرونوفسکی چون «چشمه» (The Fountain) و «پی» (Pi) دیده‌اید. هرگونه بازنمایی از چنین داستان حساسی نمی‌تواند جنجال‌برانگیز نباشد؛ چه رسد به اینکه دارن آرونوفسکی بخواهد این داستان را با توسل به ادراک روان‌پریشانه‌ی خودش بسازد. برای همین، آرونوفسکی فراتر از متن کتاب مقدس از منابع و متون دینی دیگر نیز بهره گرفته است.

بهترین بخش‌های «نوح» آن‌هایی هستند که به این کارگردان اجازه می‌دهند دیدگاه‌های حسی و بصری خاص از خود آخرالزمان و تولد دوباره را به تصویر بکشد؛ مخصوصا که دارن آرونوفسکی پیشتر هرگز نتوانسته بود به چنین شکل هنرمندانه‌ای از جلوه‌های ویژه‌ی کامپیوتری برای فیلم‌های خود استفاده کند. با اینکه درامِ داستان «نوح» آن بی‌آلایشی و صداقت فیلم‌های قبلی آرونوفسکی را ندارد، اما او ایده‌های جالبی از گناه، مسئولیت و انتقال آن‌ها از پدر به پسر را در فیلم گنجانده است. هرچه صحنه‌های آنتونی هاپکینز در نقش متوشالح صحنه‌پردازی‌های صرف و عاری از هر عنصر تکان‌دهنده‌ای است، داستان موازی نوح (راسل کرو) با پسرش (لوگان لرمن) به عمق احساساتتان نفوذ می‌کند. فیلم «نوح» آرونوفسکی را از منطقه‌ی امن‌اش خارج و او را مجبور کرد روایتی فراتر از یک روایت سنتی از این داستان مذهبی به تصویر بکشد؛ برای همین، با تمام مشکلاتش، «نوح» همچنان شایسته‌ی تماشاست.

۷. مادر! (Mother)

«مادر!»

  • سال اکران: ۲۰۱۷
  • بازیگران: جنیفر لارنس، خاویر باردم، اد هریس، میشل فایفر، دامنل گلیسون
  • امتیاز در وبسایت راتن تومیتوز: ۶۸ از ۱۰۰

دارن آرونوفسکی در تمام فیلم‌های خود به پیچیدگی‌های مفهوم ایمان پرداخته، اما «مادر!» انتقادی‌ترین تحلیل او از ادبیات مذهبی را ارائه می‌دهد. «نوح» ممکن است داستان‌های کتاب مقدس را به بستری برای بیانیه‌های پرطمطراق آرونوفسکی درباره‌ی رابطه‌ی بشر با طبیعت تبدیل کرده باشد، اما او در فیلم «مادر!» رفتار خالق را از طریق یک هنرمند خودشیفته و بدون نام (خاویر باردم) بررسی می‌کند. نسخه‌ی آرونوفسکی از خالق تنها یک شخصیت سلطه‌گر با مردانگی سمی نیست، که یک استاد خودشیفته است که آنقدر غرق خودخواهی‌اش می‌شود که نمی‌تواند فلاکت همسرش (جنیفر لارنس) را، که نمادی از مادرزمین است، ببیند. حتی اگر با نمادگرایی‌ها کاری نداشته باشید، اشارات و ارجاعات آرونوفسکی در «مادر!» کاملا مشخص هستند؛ مثل اد هریس و میشل فایفر که به‌ترتیب نسخه‌های خودشان از آدم و حوا را بازی می‌کنند.

11 فیلم ترسناک که حسی شبیه به توهم را تداعی می‌کنند

در «مادر!»، خالق هنرمندی است که حاضر است شرارت‌های بشری را که از روی غرور مرتکب شده ببخشد. اما خلاف معمول فیلم‌های آرونوفسکی، هیچ ظرافت یا اشارات زیرپوستی در روایت او در «مادر!» وجود ندارد. شخصیت‌ها در یک خلأ زندگی می‌کنند و داستان‌های کتاب مقدس به شیوه‌ای کاملا مبرهن در خانه‌ی زن و شوهر اتفاق می‌افتد. با سر رسیدن آدم و حوا، همه‌چیز به جهنم تبدیل می‌شود که تنش و خشونت‌ها را تا حد قابل انتظاری بالا می‌برد و از «مادر!» یک حمله‌ی عصبی ۱۲۰ دقیقه‌ای می‌سازد.

با اینکه آرونوفسکی در «مادر!» در تکنیک و لحن هردو استادانه عمل کرده، اما این‌ها هیچکدام موجب نشدند مخاطبان متفق‌القول نفرت خود از این فیلم را اعلام نکنند. هجمه‌های زیادی علیه اجرای جنیفر لارنس در «مادر!» وجود دارد، اما باید به این بازیگر دست‌مریزاد گفت که تمام تلاشش را کرده تا درک ناقص آرونوفسکی از این کاراکتر را، که تنها در سوءاستفاده‌اش خلاصه می‌شود، نوعی فردیت ببخشد.

۶. کات استیلینگ (Caught Stealing)

«کات استیلینگ» از فیلم‌های دارن آرونوفسکی

  • سال اکران: ۲۰۲۵
  • بازیگران: آستین باتلر، زویی کراویتز، مت اسمیت، بد بانی، وینست دن‌آفریو
  • امتیاز در وبسایت راتن تومیتوز: ۸۴ از ۱۰۰

«سرگرم‌کننده» آخرین صفتی است که با فیلم‌های دارن آرونوفسکی به ذهنتان می‌رسد. با اینکه «کات استیلینگ» را نمی‌توان مثل داستان‌های جنایی سنتی به سبک المور لنرد و دشیل همت سرگرم‌کننده دانست، اما این فیلم بی‌شک سرگرم‌کننده‌ترین فیلم آرونوفسکی تا به امروز است. «کات استیلینگ» داستان نوآورانه‌ای ندارد: یک جوان ساده‌دل از بخت بد در مخمصه‌ای گرفتار و در تاریکی‌های آن غرق می‌شود. اما چیزی که در «کات استیلینگ» موجب شگفتی است، خط‌وخشی است که آرونوفسکی به داستانی به ظاهر صاف‌وساده می‌آورد. در این فیلم، آستین باتلر نقش هنک تامپسون را بازی می‌کند که در نیویورکِ ۱۹۹۸، درگیر رقابت باندهای خلافکاری شده و به موجبش، جهنمی را از سر می‌گذراند. شگفتیِ بامزه‌ی دیگر این است که آرونوفسکی الان می‌توان اثری تاریخی درباره‌ی سالی بسازد که اولین فیلمش در آن سال اکران شد!

رئالیسم چیزی است که فیلم اول و اغلب فیلم‌های سال‌های اول دارن آرونوفسکی را توصیف می‌کند. اما در «کات استیلینگ» او در انتخابی عجیب، از هنک شخصیتی ساخته که پا در زمین دارد، با تراماها و پشیمانی‌هایی که همه واقعی به نظر می‌رسند، اما آنقدر برای دنیای جرم و جنایت آماده نیست که باز شدن پایش به تاریکی‌های این دنیا، به تجربه‌ای سورئال می‌ماند. این رویکرد اغراق‌آمیز به فیلم اجازه می‌دهد تا از هر اتفاق غیرمنتظره نهایت استفاده را ببرد. هر مرگ تکان‌دهنده، هر شوخی زننده همه با اجرای جذاب آستین باتلر در نقش ستاره‌ی سابق بیسبال تا مغز استخوان احساس می‌شود.

با اینکه تبلیغات «کات استیلینگ» را به یک فیلم پاپ‌کورنی جنایی با نوستالژی دهه ۹۰ میلادی و ستاره‌های جذاب تقلیل داده‌اند، اما فیلم به همان مسیر تاریک‌تر از انتظاری می‌رود که با فیلم‌های دارن آرونوفسکی باید انتظارش را داشته باشید. البته «کات استیلینگ» نشان می‌دهد درک آرونوفسکی از شخصیت‌های زن خود همچنان ناقص است، اما همچنان این فیلم نشانه‌ای است از تکامل آرونوفسکی به حدِ کارگردانی که می‌تواند یک اثر سرگرم‌کننده‌ی استودیویی بسازد؛ اثری که ماهیتاً همچنان مالِ خودش است؛ نه حاصل دست بردن‌های تهیه‌کننده و استودیو.

نقد فیلم «کات استیلینگ»؛ دارن آرونوفسکی در قلمروی معمولی‌ها

۵. چشمه (The Fountain)

«چشمه»

  • سال اکران: ۲۰۰۶
  • بازیگران: هیو جکمن، ریچل وایز، الن برستین
  • امتیاز در وبسایت راتن تومیتوز: ۵۲ از ۱۰۰

بعد از دو فیلم حساس و جسورانه، آرونوفسکی با «چشمه» جاه‌طلبانه و طاقت‌فرساترین فیلم دوران حرفه‌ای خود را ساخت. این پروژه‌ای بود که از فراز و نشیب‌های فراوان جان سالم به در برد؛ آرونوفسکی اول قرار بود بودجه‌ای ۷۰ میلیون دلاری برای فیلم داشته باشد؛ اما بعد از آنکه ستاره‌های اصلی فیلم، یعنی برد پیت و کیت بلانشت، از پروژه کنار کشیدند، آرونوفسکی مجبور شد فیلمنامه‌ی خود را برای بودجه‌ای محدودتر بازنویسی کند. اما حتی دشواری‌های ساخت و شکست‌های گیشه هم مانع محبوبیت «چشمه» بین طرفداران فیلم‌های دارن آرونوفسکی نشد.

«چشمه» به طرز متناقضی پیچیده‌ترین روایت کارنامه‌ی آرونوفسکی و همزمان، از نظر احساسی سرراست‌ترین فیلم دوران حرفه‌ای اوست. این فیلم، مطالعه‌ای حماسی از معنویت، اسطوره‌سازی و داستانی علمی-تخیلی ارائه می‌دهد که تلاش برای جاودانگی را در طول سه دوره‌ی بحرانی تاریخ بشر بررسی می‌کند. اما قوی‌ترین جنبه‌ی فیلم، بار سنگین و دلخراشی است که بر دوش دکتر تامی کریو (هیو جکمن) گذاشته می‌شود که دنبال درمانی برای سرطان سینه‌ی همسرش ایزی (ریچل وایس) می‌گردد؛ بیماری که ذره‌ذره دارد ایزی را به کام مرگ می‌کشاند.

پیچیده‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما

نمادگرایی کوبریکی و تأثیرات اسپیلبرگی در «چشمه» آرونوفسکی کاملا مشخص است و به زیبایی نشان می‌دهد چطور بشریت اساسا با ترس از مرگ تعریف می‌شود. البته خلاقیت آرونوفسکی در فیلمبرداری و جلوه‌های ویژه‌ی کامپیوتری از حد فراتر می‌رود و «چشمه» را به فیلمی از جادوی فنی فیلمسازی تبدیل می‌کند. اینگونه، روایت در فیلم «چشمه» در درجه‌ی دوم اهمیت قرار می‌گیرد.

اگر بخواهیم از ریتم فیلم حرف بزنیم، باید گفت که خطوط داستانی که در امریکای جنوبی قرن شانزدهمی و اعماق آینده‌ی بین کهکشانی اتفاق می‌افتند، به اندازه‌ی درام زناشویی شخصی‌تری که بین شخصیت‌های جکمن و وایس در جریان است جذابیت ندارند؛ آرونوفسکی هم مشخصا در کارگردانیِ این درام احساس راحتی بیشتری می‌کند. با اینکه لحظات خیره‌کننده‌ای از درهم‌تنیدگی هر سه خط زمانی در فیلم وجود دارد، اما از نظر لحن، چنان این سه از هم متمایز هستند که چسب و قیچی کردنشان به همدیگر، تناسبِ فیلم را بر هم زده است.

فیلمی مثل «چشمه» امروزه هرگز نمی‌تواند ساخته شود؛ چون مستلزم آن است که مخاطبان قلب و روح خود را به فیلم باز کرده و درگیر نمادگرایی‌اش شوند. حتی فیلم‌های جاه‌طلبانه‌ی مشابهی مثل «میان‌ستاره‌ای» (Interstellar) و «درخت زندگی» (The Tree of Life) ترنس ملیک در مقابل «چشمه» دارن آرونوفسکی به فیلمسازی سنتی می‌مانند. شاید نسخه‌ی شاهکاری از «چشمه» جایی کف اتاق تدوینِ آرونوفسکی افتاده باشد، اما تاحالا که خبری از نسخه‌ی اصلاح‌شده یا طولانی‌تری از فیلم نبوده است. با این حال، همین «چشمه» ۲۰۰۶ هم اثر منحصربه‌فردی است که مخاطبانِ محدود خود را پیدا کرده و به‌خاطر کاستی‌هایش جالب‌تر هم شده است.

۴. مرثیه‌ای برای یک رویا (Requiem for a Dream)

«مرثیه‌ای برای یک رویا»

  • سال اکران: ۲۰۰۰
  • بازیگران: جرد لتو، جنیفر کانلی، الن برستین، مارلون وینس
  • امتیاز در وبسایت راتن تومیتوز: ۸۰ از ۱۰۰

«مرثیه‌ای برای یک رویا» تاریک‌ترین و چالش‌برانگیزترین فیلم دارن آرونوفسکی است که از زمان اکرانش در سال ۲۰۰۰ میلادی تاکنون همواره در صدر افسرده‌ترین فیلم‌های تاریخ جا داشته است. همزمان، این فیلمی است که آرونوفسکی را به عنوان یک کارگردان بااستعداد بین هم‌نسلی‌هایش تثبیت کرد. آرونوفسکی برای دومین فیلم خود سراغ اقتباس رمانی از هوبرت سلبی جونیور رفت که داستان دردناکش، دیدن دوباره‌ی آن را مشکل یا تقریبا غیرممکن کرده است.

سبک تدوین هذیانی و بی‌قرار دارن آرونوفسکی اغلب مانعی برای جذب عموم مخاطبان به فیلم‌های او بوده، اما «مرثیه‌ای برای یک رویا» فیلمی است که اساسا استفاده از چنین تکنیک‌های ناخوشایندی را می‌طلبد. خلاف فیلم‌های دهه‌نودی دیگر درباره‌ی مواد مخدر، مثل «رگ‌یابی» (Trainspotting) و «ترس و نفرت در لاس وگاس» (Fear and Loathing in Las Vegas)، «مرثیه‌ای برای یک رویا» یک‌دفعه از مرحله‌ی انکارِ اعتیاد می‌پرد و درعوض، پیامدهای انتخاب‌های شخصیت‌های درهم‌شکسته‌ای را نشان می‌دهد که مدت‌هاست از بازگشت به زندگی معمولی ناامید شده‌اند.

10 فیلم ترسناک و درام برتر که تماشای مجددشان سخت است

«مرثیه‌ای برای یک رویا» گقتمان‌های رایج درباره‌ی اعتیاد را کنار می‌گذارد و به همین خاطر، بی‌رحمی آرونوفسکی به شخصیت‌هایش در فیلم، بهره‌کشی از آن‌ها به نفع جذب مخاطب به نظر نمی‌رسد. شخصیت‌هایی مانند سارا گلدفارب (الن بورستین)، ماریون سیلور (جنیفر کانلی) و تایرون سی. لاو (مارلون وینز) در آغاز برای فرار از مشکلات زندگی خود به مواد مخدر روی می‌آورند، اما سال‌ها سوءمصرف مواد، از آن‌ها سایه‌های تاریکی از خودی می‌سازد که روزگاری وجود داشته است. جلوه‌های بصری خلاقانه، دوربین روی دست، تصاویر آزاردهنده و کات‌های خاص آرونوفسکی به تجسم کابوسی در بیداری کمک می‌کنند. موسیقی متن کلینت منسل هم استادانه با این کابوس وحشتناک همراه می‌شود و به بازنمایی بهتر شخصیت‌هایی می‌انجامد که هیچوقت تمایلی برای تکامل از خودشان نشان نمی‌دهند.

همانطور که اغلب در سینمای هایپرلینک اتفاق می‌افتد، «مرثیه‌ای برای یک رویا» در کلیت خود مؤثرتر عمل می‌کند تا زمانی به بخش‌های جداگانه تقسیم شود. تا تیتراژ پایانی، فروپاشی روانی و وحشتی که تا مغز استخوانتان می‌رسد کافی است تا کمی حواستان را از اجرای غلیظ‌شده‌ی جرد لتو و خطوط داستانی بی‌ربط به فیلم (مثل قضیه‌ی مافیای سیسیل) پرت کند. با این حال، شهرت یا بهتر بگوییم، بدنامیِ «مرثیه‌ای برای یک رویا» به‌عنوان یک فیلم کلاسیکِ «حال‌بدکن» همچنان پابرجاست؛ تاجایی که این فیلم چنان ترامایی در شما برمی‌انگیزاند که حتی سال‌ها بعد تماشای دوباره‌اش را غیرممکن کرده است.

۳. پی (Pi)

فیلم «پی» از فیلم‌های دارن آرونوفسکی

  • سال اکران: ۱۹۹۸
  • بازیگران: شان گولت، مارک مارگولیس، بن شنکمن
  • امتیاز در وبسایت راتن تومیتوز: ۸۸ از ۱۰۰

برخی از فیلم‌اولی‌ها تنها به اجرای طرحی کلی از ایده‌هایشان بسنده کرده و در ادامه‌ی مسیر حرفه‌ای‌اشان بالاخره در تحقق کامل این تصویر موفق می‌شوند. اما دارن آرونوفسکی صبر نکرد تا فیلم‌های دوم و سومش برایش حرف بزنند. او حرفه‌ی خود را با یک تز، یک بیانیه‌ی کاملا تحقق‌یافته از وسواس و روان‌پریشی‌ای آغاز کرد که تا همین حالا بر مجموعه آثارش حاکم است. فیلم «پی» فیلمی است از نظر فرم آنقدر پیجیده که به راحتی ممکن است پویاییِ روایت آن را نادیده بگیرید. آرونوفسکی با شخصیت مکس کوهن (شان گولت) یک پروتاگونیست به‌ظاهر نفوذناپذیر خلق می‌کند که بسته به تفسیر شما، می‌تواند یک نابغه یا یک دیوانه‌ی تمام‌عیار باشد. این به قدرت نویسندگی آرونوفسکی و بازی شگفت‌آور گولت صحه می‌گذارد که از مکس شخصیتی باظرافت‌هایی واقعا تراژیک ساخته‌اند؛ ظرافت‌هایی که حتی برای بینندگان ناآشنا با این طرح‌های داستانی هم محسوس است.

«پی» در جهانی می‌گذرد که در آن واقعیت تحریف شده و به نظر می‌رسد نظریه‌های ریاضی، پارانویای مذهبی، توهمات آزاردهنده، اضطراب‌های روانی و توهم توطئه، همگی به طور همزمان وجود دارند و این فرصت را به شما می‌دهند تا همان ناامیدی و پوچی را که مکس تجربه می‌کند، تجربه کنید. با اینکه استفاده از کنتراست بالا و تصویر سیاه و سفید می‌توانست در حد ترفندهای ساده‌ی سینمایی تقلیل یابد، اما آرونوفسکی از این جلوه‌های بصری نامتعارف برای تأکید بر تلاش‌های مکس استفاده می‌کند که در دنیایی به‌ظاهر غیرمنطقی دنبال منطق می‌گردد. حتی موسیقی متن منسل هم مثل یک اثر هنری کاملا منحصربه‌فرد، به تصویرسازی ابهامات و پیچیدگی‌های پیش‌فرض فیلم کمک می‌کند.

معمولا آرونوفسکی در نشان دادن تراما و فقدان، ظرافت یا تعارف ندارد. اما در «پی» انعطاف بیشتری نشان داده و راه‌های تعامل بیشتری پیش پای مای بیننده قرار می‌دهد تا با آن ارتباط بگیریم. با اینکه فیلم مملو از فلسفه ریاضی و تفاسیر تاریخی درباره‌ی یهودستیزی است، اما اگر دنبال یک درام روانشناختی هم باشید، می‌توانید آن را در فیلم پیدا کنید. آرونوفسکی مشخصا بعدها روی فیلم‌های با مقیاس بسیار بزرگتری کار کرد، اما «پی» نشانه‌ای است از اینکه آثار او همیشه بی‌چون و چرا آن عنصر خاص دارن آرونوفسکی را در بر دارند.

۲. قوی سیاه (Black Swan)

«قوی سیاه» از فیلم‌های دارن آرونوفسکی

  • سال اکران: ۲۰۱۰
  • بازیگران: ناتالی پورتمن، ونسان کسل، میلا کونیس، وینونا ریدر
  • امتیاز در وبسایت راتن تومیتوز: ۸۵ از ۱۰۰

بزرگترین موفقیت تجاری دارن آروفنوسکی، که تحسین منتقدین را هم برانگیخت، همزمان یکی از شخصی‌ترین فیلم‌های اوست. «آرزوی دستیابی به کمال»، اساسا پروتاگونیست‌های آرونوفسکی را تعریف می‌کنند که انعکاسی از رویکرد خود این کارگردان هم در آن‌ها هست؛ چراکه او هربار با دقت و جزئی‌نگری فوق‌العاده‌ای سراغ فیلم می‌رود. برای رسیدن به هنر والا چه چیز ارزش فدا کردن دارد و چه تحولاتی باید از سر گذرانده شود تا به کمال رسید؟ این‌ها سوالاتی است که آرونوفسکی احتمالا یک‌زمانی از خودش پرسیده. این‌ها همزمان سوالاتی هستند که در قلب روایت «قوی سیاه»، آن را به یک فیلم تأثیرگذار تبدیل می‌کنند.

نینا (ناتالی پورتمن) در «قوی سیاه» (که به نسخه‌ی لایواکشن میما از «آبی تمام‌عیار» (Perfect Blue) می‌ماند) یک بالرین جوان است که تمام عمرش را وقف باله کرده؛ حتی اگر منبع اصلی انگیزه‌اش کمال‌گرایی مادرش اریکا (باربارا هرشی) بوده باشد. در ترکیبی دلهره‌آور از فولکور و وحشت روانی، نینا نه‌تنها مجبور به اجرای «دریاچه قو» می‌شود، که نقش اصلی را هم به او می‌دهند که برای اجرایش باید همزمان معصومیت ذاتی و تاریکی‌های اعماق وجودش را بیرون بکشد. در این شکی نیست که نینا از تمام وجود خود مایه می‌گذارد؛ اما آرونوفسکی این سوال را مطرح می‌کند که در جستجو برای کمال، نینا دقیقا دنبال برآورده کردن انتظارات چه کسی است؟ نینا برای آنکه خودش را به دیگران ثابت کند، بیشتر و بیشتر در بخش تاریک‌تر وجودش فرومی‌رود و خشم و سرخوردگی‌ای را به نمایش می‌گذارد که حاصل سال‌ها قضاوت شدن است.

الحق که اجرای پورتمن شایسته‌ی جایزه‌ی اسکاری بود که برنده شد؛ نه‌فقط به‌خاطر دشواری‌های باله رقصیدن، بلکه به‌خاطر تعهد او به تحقق تمام و کمال یک شخصیت فیلم دارن آرونوفسکی. حتی اگر باله صرفا بستری باشد برای آرونوفسکی که در آن ایده‌های جامع‌تر خود درباره‌ی هنر و جاه‌طلبی را بیان کند، او احترام فوق‌العاده‌ای به این هنر نشان می‌دهد. مخصوصا که «قوی سیاه» و هنر باله اساسا با مفهوم دوگانگی و شکنندگی‌ای، که ذاتی این هنر است، سروکار دارند. حتی آزاردهنده‌ترین لحظات قوی سیاه به نوعی شاعرانه هستند؛ زیرا، فیلم هرگز برای توضیح منطق درونی خود به بینندگان توقف نمی‌کند.

«قوی سیاه» مانند یک باله‌ی عالی، تکان‌دهنده، حیرت‌انگیز، از نظر احساسی گیرا و ملودرام است و با یک پایان‌بندی باشکوه شما را میخکوب می‌کند؛ بنابراین، جای تعجب ندارد که همواره آن را در میان بهترین فیلم‌های ترسناک روانشناسانه قرار می‌دهند. با اینکه دارن آرونوفسکی برای توجیه فیلم‌های خود هیچوقت به استقبال عامه کاری ندارد، اما برای فیلمی که به پروژه‌ی خود-واکاوی کارگردان می‌ماند، محبوبیت «قوی سیاه» فوق‌العاده است.

۱. کشتی‌گیر (The Wrestler)

«کشتی‌گیر» از فیلم‌های دارن آرونوفسکی

  • سال اکران: ۲۰۰۸
  • بازیگران: میکی رورک، مریسا تومه، ایوان ریچل وود، ارنست میلر
  • امتیاز در وبسایت راتن تومیتوز: ۹۹ از ۱۰۰

عجیب نیست که بهترین فیلم دارن آرونوفسکی، درامی است درباره‌ی هنرمندی رنج‌دیده که در حرفه‌ای اشتباه گیر افتاده و هرگونه امید به رستگاری را از دست داده است. پس از فاجعه‌ی تجاری که فیلم «چشمه» در پی داشت، آرونوفسکی با یک درام شخصیت‌محور مستقل (با تنها ۶ میلیون دلار بودجه) به ریشه‌هایش بازگشت. میکی رورک در «کشتی‌گیر» نقش ستاره‌ای منزوی و دمدمی‌مزاج را بازی می‌کند که از خاطر مردم محو شده. با اینکه «کشتی‌گیر» زمانی اکران شد که WWE به‌خاطر ستاره شدن چهره‌هایی مثل دواین جانسن و جان سینا مخاطبان تازه‌نفسی یافته بود، اما آرونوفسکی سراغ چشم‌اندازی تیره‌وتار از کشتی حرفه‌ای رفت. فارغ از اینکه WWE تا چه اندازه واقعی است، نمی‌توان انکار کرد که این ورزش ستاره‌های خود را با زخم‌هایی رها می‌کند که التیام نمی‌یابند و ستاره‌ها به محض چندتایی شکست به‌سرعت کنار گذاشته می‌شوند.

فقدان سبک در «کشتی‌گیر»، چه در مقایسه با فیلم‌های قبلی دارن آرونوفسکی و چه در مقایسه با تصویری که از کشتی حرفه‌ای در رسانه‌ها رواج دارد، چیزی است که به فیلم «کشتی‌گیر» عنصری متمایزکننده می‌دهد. «کشتی‌گیر» به جای تمرکز بر دقت بدلکاری‌ها، نگاهی موشکافانه و آزاردهنده به سختی‌هایی می‌اندازد که کسی چون رابین رامزینسکیِ میکی رورک بدن خود را در اختیارشان قرار می‌دهد. رندی/رَم دیگر به خاطره تبدیل شده، به قهرمانی نوستالژیک متعلق به دوره‌ای دیگر که راحت او را نادیده می‌گیرند. این فقط خاطرات موفقیت‌ها نیست که رندی را آزار می‌دهند، بلکه آگاهی به تمام چیزهایی است که او باید برای چندلحظه‌ی کوتاه در اوج بودن فدا می‌کرد. شباهت‌های این فیلم با آخروعاقبت خود میکی رورک یکی دیگر از جنبه‌های درخشان «کشتی‌گیر» است. باتوجه به اینکه کامبک رورک به سینما عمر کوتاهی داشت، باید اعتراف کرد آرونوفسکی معجزه کرد که توانست چنین اجرای تأثیرگذاری و خالصی از او بگیرد.

اگرچه رگه‌های مذهبی آثار قبلی آرونوفسکی تا حدودی در «کشتی‌گیر» کمرنگ است، اما این فیلم شکل متفاوتی از معنویت را در قالب شخصیت‌های قهرمان‌گونه‌ی کشتی‌گیران حرفه‌ای بررسی می‌کند. رندی شاید مردی افسرده و شکست‌خورده باشد که حتی دخترش (ایوان ریچل وود) را از خود رانده، اما لحظه‌ای که او به رینگ پا می‌گذارد، ما هم برای لحظه‌ای باورمان می‌شود او قهرمان است؛ یا حتی فراتر از قهرمان، مثل خود مسیح؛ آنطور که کسیدی (ماریسا تومی) می‌گوید.

با اینکه «کشتی‌گیر» تحیلی از آسیب‌های روحی ارائه می‌دهد که کشتی‌گیران WWE متحمل می‌شوند، اما به طرز عجیبی این فیلم آرونوفسکی از هر فیلمی که در ۲۰۰۸ آمد تصویر دقیق‌تری از بی‌ثباتی ذاتی کاپیتالیسم ارائه می‌دهد. این فیلم پیش از بحران مالی سال ۲۰۰۸ فیلمبرداری شده، اما ترس از دست دادن یک‌شبه‌ی زندگی در جوهره‌ی فیلم، در تک‌تک لحظه‌های «کشتی‌گیر»، نمودار است.

وحشتی که دارن آرونوفسکی در «کشتی‌گیر» به تصویر می‌کشد، به اندازه‌ی «قوی سیاه» تکان‌دهنده و به اندازه‌ی «مرثیه‌ای برای یک رویا» آزاردهنده است و همزمان، می‌تواند همدلی‌ای از بیننده برای رندی قهرمانِ داستان بیرون بکشد که آن را بین فیلم‌های دیگر این کارگردان منحصربه‌فرد می‌کند. آرونوفسکی نمی‌خواهد از رندی قهرمان بسازد، اما می‌خواهد توضیح دهد چطور او تا این اندازه به حرفه‌ای که او را از درون و بیرون شکسته، وابسته شده است. با اینکه فیلم «کشتی‌گیر» آنطور که معمولا از دارن آرونوفسکی انتظار می‌رود تیره و تار، یا آنطور که از فیلم‌های ورزشی انتظار می‌رود هیجانی نیست، اما داستانی از افراد واقعی با عیب و نقص‌ها و پشتکاری واقعی روایت می‌کند. با اینکه اغلب صفاتی چون مبهم و افراطی را برای فیلم‌های دارن آرونوفسکی به کار می‌گیرند، اما به‌طرز غیرمنتظره‌ای، این «کشتی‌گیر» است که بین تمام آثار دیگر کارنامه‌ی او، آرونوفسکی را در صادقانه‌ترین و انسانی‌ترین حالت او نشان می‌دهد.

منبع: Paste Magazine

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

یک دیدگاه
  1. سیاوش

    اگه فیلم رو صرفا برای سرگرمی تماشا نکنیم، فیلم چشمه و مادر و مرثیه ، در صدر ساخته های آرونوفسکی هستن، قوی سیاه هم در میانه ها و نه در صدر

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X