نقد فیلم «اینی مینی»؛ یک اکشن-کمدی بیذوق دیگر
«اینی مینی» (Eenie Meanie) یکی دیگر از اکشن-کمدیهای این روزهای دنیای استریمینگ با تم سرقت است؛ زیرژانری که اخیرا با انبوهی از فیلمهای میانمایه قبضه شده، اما استودیوها از تأمین بودجهاشان دست نمیکشند. «اینی مینی» هم چیزی جز ملغمهای از نوستالژی و کلیشه نیست که تنها از روی دست اسلاف خود نگاه میکند. شان سیمونز با این فیلم بیذوق، که اولین فیلم بلند او به حساب میآید، نشان داده میتواند کارگردان استودیویی خوبی برای فیلمنامههایی باشد که ره به جایی نمیبرند. در نقد «اینی مینی» به داستان سرهمبندیشدهی فیلم اشاره میکنم که هنر بازیگرانش را هدر میدهد.
هشدار! در نقد فیلم «اینی مینی» خطر لو رفتن داستان وجود دارد
نقد فیلم «اینی مینی»؛ راندن بهسوی رهایی

کارگردانان بسیاری از آغاز فعالیتشان، مهر و امضای خود را پای فیلم میگذارند. سیمونز اما ترجیح داده بدون ریسک کردن، چندین ژانر را باهم ترکیب کند تا بلکه یکیاشان جواب دهد. فیلم با فلشبکی از دخترک چهاردهسالهای به نام ایدی آغاز میشود که برای پدر و مادر مست خود رانندگی میکند. ازاینجا باید دستگیرتان شود ایدی یک رانندهی قهار است و زندگی تاریکی دارد.
داستان سپس به پانزده سال بعد میپرد؛ جایی که زندگی ایدی (سامارا ویوینگ) ترکیبی از کلیشههای دختری است که متحول شده؛ او در تولد بهترین دوستش خوش میگذراند، اما حواسش به درس و مشق و کالج هم هست؛ همزمان سرکار میرود و از دوستپسر سابق دیوانهاش هم فاصله گرفته. اما با معلوم شدن حاملگی ایدی، مسیر زندگی او دوباره به دوستپسرش، جان (کارل گلاسمن) برمیگردد که از همان نگاه اول، معلوم میشود حسابی به دردسر افتاده است.
خرابکاری ایندفعهی جان به همین راحتیها از ذهن رئیسش نمیرود. رئیس او، نیکو (اندی گارسیا)، برای صاف کردن حساب جان ۳.۵ میلیون دلار طلب میکند؛ اما پیشنهاد سرقت از یک کازینو را هم میدهد که بدون دستفرمان ایدی شدنی نیست. ایدی با اینکه در آغاز امتناع میکند، اما دلش به حال پدر بچهی در شکمش میسوزد و میپذیرد که برای یک سرقت دیگر، پشت فرمان بنشیند.
ازاینجا مدتی طولانی به نقشهریختنها، نقشهخرابشدنها، مرگها و بحثهای بیخاصیت میگذرد که تعریفش ه حوصلهاتان را سر میبرد. حتی حاملگی ایدی، که عملا پای او را دوباره به دنیای جرم و جنایت باز میکند، برای مدتی طولانی از داستان فراموش میشود. آخرسر هم وقتی بحث حاملگی پیش میآید، کل جریان فیلم را میاندازد. درست جایی که باید به دزدی و آمادهسازیهای پیش از آن بپردازیم، فیلمنامه سراغ ردوبدل کردن دیالوگهای احساسی بین ایدی و جان میرود که اگر بهخاطر تلاشهای ویوینگ و گلاسمن نبود، اصلا نمیشد آنها را احساسی توصیف کرد.

از یکساعت و نیم فیلم اینطور برمیآید که شان سیمونز میخواسته ایدههایی را که سالهاست در ذهنش چرخیدهاند، همه را یکجا در «اینی مینی» پیاده کند؛ در نتیجه، فیلم تکلیفش با خودش مشخص نیست. سیمونز اصلا نمیداند هویت «اینی مینی» را بر چه پایدار کند؛ بر رابطهی عاشقانهی ایدی با جان، آزارهایی که دخترک در کودکی دیده یا اصلا داستان را کنار بگذارد و متمرکز شود بر سکانسهای اکشن تعقیب و گریز.
آخرسر «اینی مینی» یک دزدی درست و حسابی برنامهریزی شده دارد، که ندارد؛ عاشقانهی جانسوزی هم ندارد و صحنههای اکشن آن هم چیزی نیستند که تابحال ندیده باشید. حتی کمدی فیلم هم جواب نمیدهد؛ «اینی مینی» نه مثل فیلم «نووکائین» (Novocaine) است که یک دوتایی غافلگیرکننده اما بهشدت جذاب معرفی کرد، نه مثل «آشوبگران» (The Instigators) پارسال که هویت خاصی داشت و با تکیه بر طنز خاص بوستونی دیالوگها را پیش میبرد، و نه مثل دنبالهی «رفقای بد» (The Bad Guys) که همین اخیرا آمده و طنزی ساده اما کارساز دارد.
سیمونز باید نویسندگی را به دیگران بسپارد

«اینی مینی» انگار با دو صحنهی اصلی در ذهن سیمونز ساخته شده که سپس کوشیده آنها را به طریقی به هم مرتبط کند؛ طریقی که به کمکاش بتواند یک ساعت و نیم فیلم را کش دهد. اولی، سکانس مقدمه است. دختربچهای که برای والدین مست خود رانندگی میکند. این سکانس برای آنکه تأثیری بگذارد، یا باید توانمندیهای ایدی بهعنوان یک اعجوبهی رانندگی را نشان میداد، یا علت قرار گرفتن دخترک در آن موقعیت را. اما بدون باز کردن روابط ایدی با والدین او، این صحنه تأثیری ندارد. حتی در مواجههی ایدی با پدرش (استیو زان) در ادامهی فیلم به اهمیت این صحنه پرداخته نمیشود. این مواجهه البته یکی از چندین صحنهی بیخاصیت فیلم است که داستان را پیش نمیبرد، شخصیتها را برایمان باز نمیکند و حتی اطلاعات مفیدی هم به ما نمیدهد.
دومی، صحنهی گفتگوی دونفرهی ایدی و نیکو است که در آن ایدی از تعداد دستشوییهای خانه حرف میزند. در آغاز فیلم، نیکو پشت تلفن صحبتی با ایدی دارد که مثلا زمینهسازی برای روابط پیچیدهتر آنها در گذشته است. از قرار معلوم، نیکو از کودکی لقب ایدی مینی (ایدی بدجنسه) را به ایدی داده، چون ایدی اگر بخواهد میتواند خیلی هم بدجنس باشد! نمیدانم این جمله میخواهد ما را برای گفتگوی دونفرهی آخر فیلم آماده کند، یا بهسادگی بهترین بهانهای است که به ذهن سیمونز رسیده تا معنی برای عنوان فیلم بسازد.
از داستانی که ایدی از آشناییاش با جان برای شپرون میگوید، تا بازگشت او به خانهی پدری و دیدنش در ویلچر، و سپس این گفتگوی دوتایی ایدی و نیکو دربارهی تعداد دستشوییهای خانه، در تمام اینها فیلم میخواهد بار احساسی خود را به بیننده قالب کند. اما صحبتهایی از این دست برای ایدی شخصیت با پسزمینه نمیسازند و مخصوصا با اجرای بیرنگ و لعاب سامارا ویوینگ، کمکی به باورپذیری داستانی که میگوید نمیکنند.
فیلمنامهی سیمونز میخواهد پیام اخلاقی هم بدهد. اینکه گذشتهها گذشته و نباید تا ابدالآباد به اشتباهاتمان چنگ بزنیم؛ مثل اشتباه ایدی در ماندن در یک رابطهی سمی با جان، یا دست و پا زدن در ترامایی که پدر ایدی برایش ساخته است. آخر هم معلوم نیست آیا ایدی واقعا از این اشتباهات میگذرد، یا با کاشتن گلولهای در آنها، پشتسر رهایشان میکند.
فیلمنامهای ضعیف، زحمت بازیگران را هدر داده است

جز نیکو و پدر ایدی، از کاراکتر رندال پارک نیز بهرهای برده نشده که اتفاقا یک بازیگر کمدی عالی است. در تلاشی برای وقتکشی، جان بهسادگی کاراکتر پارک را از جعبهای بیرون میکشد و چنددقیقهای سر فلافل با او بحث میکند تا بعد از پنج دقیقه سرش بر باد رود. با اینکه از ابتدا فیلم میخواهد خود را به عنوان یک اکشن-کمدی تعریف کند، اما با مرگهای خشونتباری مانند این، که کاملا ناگهانی از راه میرسند، جریان فیلم بهسرعت به مسیری تیره و تار میرود. تاجایی که دیگر خبری از رفت و برگشتهای بامزه بین ایدی و جان نیست.
از میان کاراکترهای زیادی که فقط سرکی میکشند و میروند، پرم والترز (مارشان لینچ) جذابترین کاراکتر فیلم است که سرجمع شاید پنج دقیقه در فیلم حضور دارد. با خطوخش روی صورت پرم و داستانی که از پدرش تعریف میکند، او میتوانست رقیب/شرور خوبی دربرابر ایدی باشد و رقابتش با دخترک چند سکانسی ادامه یابد. اما حتی پس از دزدیدن ۳.۵ میلیون به دست پرم، ایدی و جان به راحتی او را پیدا و با یک تیر خلاصش میکنند. مارشان لینچ در اکشن-کمدی اخیر ادی مورفی، «پیکاپ» (The Pickup)، هم بهیادماندنیترین بخش فیلم بود و این بر توانمندی او صحه میگذارد که حتی میتواند در بیبخارترین فیلمهای استریمینگ هم خودی نشان دهد.
فیلمنامهی ضعیف سیمونز، کمکی به قهرمانان «اینی مینی» هم نمیکند. ویوینگ، که اخیرا به هیچ فیلم میانمایهای نه نمیگوید، با «جیغ ۶»، «عزرائیل» (Azrael)، «مرز جنون» (Borderline) و حالا «اینی مینی» مرا به شک انداخته که شاید درخشش او در «آمادهای یا نه» (Ready or Not) اتفاقی بوده است. پس از «آمادهای یا نه» خیلیهایمان منتظر بودیم پس از سیدنی سوئینی و آنا دآرماس، سامارا ویوینگ به دختر پرکار هالیوود تبدیل شود؛ اما چه فکر میکردیم و چه شد! امیدوارم حداقل چنین سرنوشتی در انتظار سوفی تاچر نباشد.
گلاسمن هم با انتخابهایش برای شخصیت دردسرساز و نامتعادل جان، انگار میخواسته رفتار گربهای را که زیر باران رها کردهاند تداعی کند. او خود معصومیتی کودکانه به شخصیت جان آورده که با نگاهش دلتان را میلرزاند؛ اما دیالوگها گلاسمن را دست خالی میگذارند و به محض اینکه جملهای میگوید، زحمات گلاسمن همه بر باد میرود.
فیلم «اینی مینی» هویت خود را پیدا نمیکند

همانطور که گفتم، سکانسهای اکشن «اینی مینی» چیزی نیستند که تا به حال ندیدهاید و نباید منتظر یک «بیبی درایور» (Baby Driver) دیگر باشید، اما حدی از استاندارد در طراحی و کارگردانی این سکانسهای اکشن رعایت شده که آنها را از صحنههای دیالوگمحور قابلتحملتر میکند. مخصوصا که این سکانسها، مثل فرار از کازینو یا تعقیب و گریز با پرم، اغلب بدون استفاده از جلوههای ویژهی کامپیوتری ساخته شدهاند. گاه در این صحنههای اکشن فیلم با موسیقی متن جاز و راک خود میخواهد حسی مثل «بیبی درایور» برانگیزاند؛ اما وقتی تصویر، آن تدوین جذاب و دقیقی را ندارد که این موسیقی را همراه کند، جایگذاری قطعهها تصنعی به نظر میرسد.
- کارگردانی استاندارد صحنههای اکشن
- استفادهی محدود از جلوههای ویژه کامپیوتری
- اجرای فراموششدنی بازیگران
- فیلمنامهی پراکنده با خطوط فرعی اضافی
- معرفی کاراکترهای متعدد و حذف بیدلیل آنها
- چپاندن پیامهای اخلاقی در داستان ایدی که هرگز به مقصد نمیرسند
سیمونز با «اینی مینی» نشان میدهد که میتواند کارگردان استودیویی خوبی باشد. اما باید نویسندگی را تحویل کس دیگری بدهد. باوجود کارگردانی معقول، سیمونز با دیالوگهای غیرمنطقی و جریانی که بیشتر به سمت فانتزی میرود، دنیایی در فیلمنامهاش ساخته که باورپذیری آن دشوار است. او نتوانسته به سبک سری یاران اوشون یا فیلم کرهای «دزدان» (The Thieves) دنیایی تثبیت کند که المانهای فانتزی در آن جا داشته باشند. آخرسر باوجود کلی زمینهچینی، واقعی یا فانتزی بودن داستان گنگ میماند و جای افسوس میگذارد که کاش بودجهی ۵۰ میلیون دلاری فیلم صرف صحنههای اکشن بیشتر میشد.
البته افسوسها بسیار است. در دورهای که جان واترزها نمیتوانند برای فیلمنامههایشان بودجه بگیرند و جوانان خلاق نمیتوانند ایدههای تازه به میدان بیاورند، استودیوها ساخت فیلمی مثل «اینی مینی» را کلید میزنند، آن هم با فیلمنامهای که کلیشهها در آن جولان میدهند. درنهایت، اولین فیلم بلند سیمونز تنها یک اکشن-کمدی بیهویت از آب درآمده که در الگوریتم سرویسهای استریمینگ گم خواهد شد.
شناسنامه فیلم «اینی مینی» (Eenie Meanie)
کارگردان: شان سیمونز
نویسنده: شان سیمونز
بازیگران: سامارا ویوینگ، کارل گلاسمن، جرمین فاولر، استیو زان، اندی گارسیا
محصول: ۲۰۲۵، ایالات متحده
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۱ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۴۲٪
خلاصه داستان: ایدی که مدتهاست خودش را از دنیای جرم و جنایت کنار کشیده، پس از اینکه خبردار میشود سهماهه حامله است، سراغ دوستپسر سابق خود، جان، میرود و بهسرعت پایش به دنیای گذشته باز میشود. جان و ایدی با آدمهای خطرناکی طرفاند و به نظر میرسد تنها راه نجات جان، بازگشت ایدی به شغل سابقش باشد. آنها برای صاف کردن بدهی جان باید سه میلیون دلار را از کازینویی بدزدند و تحویل رئیس، نیکو، دهند؛ وگرنه کلک جان کنده است. بااینکه ایدی از بابت سرقت نگرانی ندارد، اما روابط عاشقانه و خانوادگی او، کار را پیچیده میکنند…
منبع: دیجیکالا مگ


