خیام؛ زندگینامه، رباعیات معروف و دستاوردهای علمی این فیلسوف بزرگ ایران
در کوچهپسکوچههای تاریخ، گاه ستارهای میدرخشد که روشنایی آن نهفقط شب زمانه را، بلکه سدهها پس از خود را روشن میکند. یکی از این اختران پرفروغ، عمر خیام نیشابوری است؛ مردی که در کشاکش ریاضیات و شاعری، در میانهی شک و شوق، زیست و اندیشید و سخن گفت.
زندگی خیام نیشابوری
غیاثالدین ابوالفتح عمر بن ابراهیم، بهسال ۴۲۷ هجری قمری در نیشابور، شهر فیلسوفان، ستارهشناسان و شاعران، چشم به جهان گشود. پدرش، از خیمهدوزان روزگار بود؛ خیمهفروشی ساده اما شریف، که شاید خود ندانست فرزندی در آغوش دارد که خیمهی اندیشه و هنر را بر بلندای تاریخ خواهد افراشت. لقب «خیام» از شغل پدر برخاست، اما از قضا بر قامت او بسیار برازنده آمد؛ که او خود نیز خیمههایی نو از دانش و شکوفایی در میانهی دشت هستی افراشت.
خیام از همان نوجوانی چهرهای متفاوت داشت. نگاهش چون تیغی در شب، عمیق و برنده، و پرسشهایش فراتر از سالیان عمرش بود. در همان سالهای آغازین، نبوغش زبانزد استادان شهر شد و دیری نپایید که در حلقهی تعلیم امام موفق نیشابوری پذیرفته شد. او در کنار دو تن از یاران همدرس خویش، نظامالملک طوسی، وزیر آیندهی سلجوقیان، و حسن صباح، بنیادگذار فرقهی اسماعیلیه، در مکتب نیشابور بالید، اما راه او از هر دوی آنان جدا بود؛ نه در سودای قدرت شد و نه در خلسهی دعوت، بلکه راه حقیقت گزید، راهی در قلمروی اندیشه و تجربه.

مجسمه حکیم عمر خیام. ساختهی ابوالحسن صدیقی. پارک لاله تهران.
از نیشابور تا بلخ، از سمرقند تا اصفهان، خیام چون پرندهای سبکبال در آسمان علم پرکشید. در جوانی به بخارا رفت و در آنجا از عالمان بزرگ زمان خویش بهره برد. سپس به سمرقند دعوت شد تا بر نسخههای خطی کهن کار کند و رسالهای در باب جبر نگارد. سالها بعد، به دعوت ملکشاه سلجوقی و وزیرش نظامالملک، به اصفهان رفت تا در رصدخانهای عظیم به تنظیم تقویم خورشیدی همت گمارد؛ تقویمی که بعدها «جلالی» نام گرفت و بهعنوان یکی از دقیقترین تقویمهای بشری ثبت شد.
خیام در خلوت خویش، چنانکه گویی خود را مینگاشت، شعری گفت، اندیشهای ریخت و تاملی در هستی کرد. هر رباعیاش فریادیست خاموش، از مردی که با همهی دانایی خود، درمانده در برابر رمز هستی بود. عمر خیام، همچون زندگیاش، پر از تناقضهای شیرین است: داناییست که مینوشد، شاعریست که شک میورزد، زاهدیست که میپرسد.
دوران پیری خیام در آرامش و خلوت گذشت. او از دربار و دغدغههای روزمرهی قدرت دوری گزید و سرانجام طبق گفتهی برخی از مورخان بین سالهای ۵۱۵ تا ۵۲۰ هجری قمری، در همان نیشابور، شهر نخستین دیدار با زندگی، به خاموشی نشست.
آرامگاهش اکنون در باغی در نیشابور، در کنار آرامگاه عطار نیشابوری و کمالالملک، قرار گرفته است.
تحصیلات و اساتید خیام
خیام در نوجوانی، در سایهی استادانی چون امام موفق نیشابوری، دریچههای ریاضیات، فلسفه، منطق و نجوم را گشود و از چشمههای علم، جرعهجرعه معرفت نوشید. ذهنش همچون آینهای بود، هر پرتویی را میگرفت و با فروغی افزون بازمیتاباند.
او در کنار دو دوست نامدار خود، نظامالملک طوسی، وزیر خردمند سلجوقیان، و حسن صباح، بنیانگذار فرقهی اسماعیلیه، در فضایی آکنده از اندیشه و مناظره رشد کرد. این سه، هر یک به راهی رفتند؛ یکی سیاست، یکی طریقت، و خیام، به راه حقیقت.
از ریاضیات و منطق تا فلسفه و نجوم، خیام همچون یک کشتی در دریای دانش پیش میرفت. خیام هم در علوم عقلی و هم در علوم نقلی و زبانشناسی نیز تبحر داشت و زبان عربی را چون فارسی در اوج فصاحت بهکار میبرد. در حلقهی درس او، شور جستوجوی حقیقت بود و عطش فهم رازهای هستی.
دستاوردها و میراث خیام: ریاضیدان، منجم و شاعر
اگر خیام را سه چهره باشد، یکی دانشمند، یکی منجم، و یکی شاعر، آنگاه این سه آینههاییاند که چهرهی واحد او را در زوایای گوناگون بازتاب میدهند. خیام چون نگینیست چند بعدی، که در هر بعد، نوری متفاوت میتاباند. او یکی از نادر چهرههای تاریخ است که در سه قلمرو علمی، نجومی، و ادبی، جایگاهی یگانه دارد و رد پای او را میتوان در آثار متفکران مشرق و مغرب زمین بازجست.
در عرصهی ریاضیات، او ضمن نبوغ، ساختارشکن بود. پیش از خیام، ریاضی بیشتر بر اساس قواعد یونانی و نوشتههای اقلیدس پیش میرفت؛ اما خیام از دل همین سنت، جهشی تازه خلق کرد. در «رساله فی شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس»، به نقایص اصول اقلیدس پرداخت و آنها را اصلاح کرد؛ کاری که صدها سال بعد، در ریاضیات مدرن و هندسههای نااقلیدسی تکرار شد.
در جبر، کار او بر روی معادلات مکعبی، تحولی عظیم بود. او دستهبندیای از معادلات ارائه داد و برای حل آنها، از تقاطع مقاطع مخروطی بهره گرفت. این دستاورد، قرنها پیش از شکلگیری هندسه تحلیلی، راه را برای توسعهی آن هموار ساخت. ریاضیات در دست او، هم ابزار بود، هم شعر؛ هم منطق، هم الهام.

معادلات مکعبی خیام.
در نجوم، خیام چهرهای عملگرا و نواندیش بود. پروژهی تقویم جلالی، یکی از بزرگترین تلاشهای علمی در تمدن اسلامی است. این تقویم، بر پایهی مشاهدات دقیق و محاسبات پیچیده طراحی شد و با دقتی چشمگیر، سال شمسی را اندازهگیری کرد. در کنار این، خیام به مطالعهی حرکت اجرام آسمانی، تأثیرات آنها بر زمین، و مفاهیم زمان و مکان پرداخت. نجوم در نگاه خیام، بیشتر از آنکه برای طالعبینی باشد، ابزاری برای فهم سازوکار دقیق هستی بود.
اما در شعر، خیام از همه صمیمیتر است. خیام در اشعار خود، در لباس انسانی تنها و متفکر ظاهر میشود؛ انسانی که میان شک و شهود، میان فنا و بقا، در رفتوآمد است. شعرهای او از پختگیای بینظیر برخوردارند؛ هم فلسفیاند، هم زمینی، هم عاشقانه.
میراث خیام، فقط در ذهن ماست، در پرسشهایی که در دل ما زنده کرده. خیام مردی بود که میان علم و شعر دیواری نکشید، بلکه پلی زد میان عقل و احساس.
رباعیات خیام: شهرت جهانی
خیام، با آنکه در روزگار خود چهرهای شناختهشده بود، اما شکوه جهانیاش سدهها پس از مرگ رخ داد. صدای رباعیاتش، قرنها در سکوت ماند، تا آنکه باد ترجمه، این صدا را از خاور به باختر برد و جهانیان را در برابر حکمتی سرشار از شک، شادی و شوکت خاموش کرد.
در قرن نوزدهم، «ادوارد فیتزجرالد»، شاعر و مترجم انگلیسی، رباعیات خیام را با نگاهی شاعرانه و فلسفی به زبان انگلیسی برگرداند. ترجمهی او، با عنوان Rubáiyát of Omar Khayyám در سال ۱۸۵۹ منتشر شد و بهسرعت در اروپا و سپس آمریکا با اقبال مواجه گردید. آنچه مخاطبان غربی را مجذوب کرد، صداقت پرسشگرایانهی خیام بود.
خیام در غرب، شاعری شد که از جبر الهی، از بیهودگی زمان، و از زیبایی زندگی سخن میگفت، در دنیایی که میان رنج و بیمعنایی، راهی برای معنا میجست. رباعیات او جام شرابی شد که بسیاری با آن مست شدند.
ترجمهی فیتزجرالد بیش از پنج بار بازنویسی شد و در چند دههی آینده پس از انتشارش، به یکی از پرفروشترین کتابهای شعر جهان بدل گشت. در فرانسه، آندره ژید و ژان کوکتو دربارهی خیام نوشتند؛ در آلمان، گوته تحت تأثیر شعر شرقی، از خیام یاد کرد.

دانشگاه لیدن در لیدن هلند. ترجمهی انگلیسی مصرع پایانی «غم خوردن و کوشیدن ما بیهوده است» روی ساختمان یکی از دانشکدهها.
جایگاه خیام، اکنون فراتر از مرزهای زادگاهش است. رباعیات او در کنار آثار حافظ، مولوی، و فردوسی، به عنوان صدای جاودانهی ادبیات فارسی در جهان طنینانداز شده. در کتابخانههای لندن، نیویورک، پاریس و توکیو، نسخههایی از رباعیات خیام نگهداری میشود. فلسفهای که خیام در فرن پنجم معرفی کرد، صدهها بعد در آثار نویسندگان بزرگی چون بورخس، تی اس الیوت، و حتی نیچه قابل جستوجوست.
معروفترین رباعیات خیام: اشعار عاشقانه و عارفانه
رباعیات خیام، شرابی است که از تاک جانش جاری شده؛ گاه عاشقانه، گاه عارفانه، گاه پر از پرسشهای هستیشناسانه. او از بوسه و باده میگوید، اما نه برای لذت مادی، بلکه چون نمادی از گذر زمان و ناپایداری جهان.
خیام با رباعی، فلسفه میسراید و با شعر، شور فلسفی میآفریند. واژهها در دهان او چون دانههای انار میدرخشند؛ گاه تلخ، گاه شیرین، و همیشه لبریز از جان.
میخوردن و شاد بودن، آیین من است
فارغبودن ز کفر و دین، دین من است
گفتم به عروس دهر کابین تو چیست
گفتا دل خرم تو، کابین من است
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش؟
بر لوح نشان بودنیها بودهست
پیوسته قلم ز نیک و بد فرسودهست
در روز ازل هر آنچه بایست، بداد
غم خوردن و کوشیدن ما بیهودهست
هرچند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طرب خانهی خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه؟
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه؟
پر کن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم، برآرم یا نه؟
این کوزه چو من عاشق زاری بودهست
در بند سر زلف نگاری بودهست
این دسته که بر گردن او میبینی
دستیست که بر گردن یاری بودهست
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
بهرام که گور میگرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟
افسوس که نامهی جوانی طی شد
و آن تازهبهار زندگانی دی شد
آن مرغ طرب که نام او بود شباب
افسوس ندانم که کی آمد کی شد
چون نیست مقام ما در این دهر مقیم
پس بی می و معشوق خطائیست عظیم
تا کی ز قدیم و محدث امیدم و بیم
چون من رفتم جهان چه محدث چه قدیم
می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت
بی مونس و بی رفیق و بی همدم و جفت
زنهار به کس مگو تو این راز نهفت
هر لاله که پژمرد، نخواهد بشکفت
آنانکه محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال، شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانهای و در خواب شدند
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نی نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبود هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود
بر چهرهی گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دلفروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
می نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصلت از دور جوانی این است
هنگام گل و باده و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی این است
آرامگاه خیام کجاست؟
آرامگاه خیام در میان باغی دلگشا، در نزدیکی مقبرهی عطار نیشابوری و کمالالملک در جنوب شهر نیشابور قرار دارد؛ سه چهره از سه دنیای متفاوت که در مرگ به هم رسیدهاند: عرفان، علم، و نقاشی. آرامگاه کنونی خیام، بناییست مدرن اما پر از رمز؛ ساختهی هوشنگ سیحون، معمار نامدار ایرانی، که در دههی ۱۳۴۰ شمسی، این مقبره را ساخت.

آرامگاه خیام در نیشابور.
بنای آرامگاه، آمیزهایست از ریاضیات، هندسهی ایرانی، و معماری مدرن. ساختار آن از ده ستون متقاطع شکل گرفته که همزمان یادآور صور نجومی و نمودارهای مخروطی جبر هستند؛ شبیه ابزارهایی که خیام در علم بهکار میبرد. فضای داخلی بنا، پر از پنجرههای هندسیست که نور را همچون رازهای هستی از درون عبور میدهند.
هر سال، هزاران دوستدار ادب و علم، از گوشه و کنار جهان، به نیشابور میآیند تا بر مزار این مرد چندچهره بایستند؛ برخی با سکوت، برخی با خواندن رباعی، و برخی با نگاهی به آسمان.
