ده سالگی فیلم «مد مکس: جاده‌ی خشم»؛ ضرورت یادآوری دیوانگی به سینمای اکشن

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۰ دقیقه
فیلم Mad Max Fury Road

یادم می‌آید که وقتی برای نخسین بار خبر ساخت «مد مکس جاده‌ی خشم» (Mad Max Fury Road) به گوشم رسید، به‌عنوان یکی از طرفداران «مد مکس» چیزی جز بدبینی و سوءظن نسبت به آن حس نکردم. پیش خودم گفتم که ریبوت یکی از آثار کلاسیک سبک پساآخرالزمانی؟ بدون حضور مل گیبسون؟ آن هم در این وضعیت وانفسای سینمای تجاری؟ درست است که خود جورج میلر (George Miller) کارگردان و نویسنده‌ی فیلم بود، ولی او چند دهه بود که سراغ سینمای اکشن نرفته بود. در آن دوران، به نظر نمی‌رسید که او بتواند جادوی فیلم‌های کلاسیک «مد مکس» را که تا حد زیادی به حال‌وهوای عجیب دهه‌ی هفتاد و هشتاد وابسته بود، بازآفرینی کند.

اما بعد «جاده‌ی خشم» آمد و ما آن را تماشا کردیم و انگشت‌به‌دهان ماندیم. «جاده‌ی خشم» از آن فیلم‌ها نیست که ظرافت‌های معنایی و فنی‌اش را به‌صورت زیرپوستی و با گذر زمان درک کنید. این فیلم اهل زیرپوستی کار کردن نیست؛ با لگد در را می‌شکند و خود را به شما عرضه می‌کند، طوری‌که مثل تصادف‌های سهمگین داخل فیلم، به‌سختی می‌توان از آن چشم برداشت.

در کلیت فیلم نوعی جنون خاص برقرار است که در کمتر اثری مشاهده شده. شخصیت‌ها عجیب‌وغریب‌اند؛ حرف زدنشان یک‌طوری است. حتی زبان بدنی‌شان هم با زبان بدنی انسان‌های معمولی فرق دارد. انگار که جورج میلر یک سری انسان غارنشین را فیلمبرداری کرده است. انگار بازیگران داخل فیلم موقتاً آی‌کیوی خود را پایین آوردند تا بتوانند نقش خود را بازی کنند. مثلاً در خود شخصیت مکس می‌توان به‌وضوح دید که حرف زدن برایش سخت است و ترجیح می‌دهد از راه غرولند کردن منظورش را بیان کند. تقریباً همه‌ی شخصیت‌ها (به جز شخصیت فیوروسا که شارلیز ترون نقشش را بازی می‌کند) حال‌وهوای غیرمتمدن بسیار خاصی دارند که به‌شخصه در فیلم دیگری مثل و مانندش را ندیده‌ام، حتی در «مد مکس‌»های اصلی.

این حال‌وهوای عجیب و متفاوت از همان صحنه‌ی ابتدایی فیلم که مکس در حال فرار از «پسران جنگی» (War Boys) است قابل‌مشاهده است. در این صحنه دویدن تام هاردی (Tom Hardy)، بازیگر مکس، اصلاً شبیه به حرکات قهرمان‌های هالیوودی فیلم‌های اکشن نیست. نحوه‌ی فرار کردن او زمخت است. در حرکات او هیچ وقار و مهارتی وجود ندارد و کاملاً مشخص است تنها چیزی که او را جلو می‌راند، غریزه‌ی بقا و زور بدنی است.

این خاصیت «زمخت» بودن در تمام جنبه‌های فیلم جاری است. در شرور آن، در روند داستانی، در دیالوگ‌ها، در بدل‌کاری‌های شگفت‌انگیز فیلم و در وجنات و سکنات تمام شخصیت‌های فیلم. دقیقاً این خاصیت زمخت بودن در اوج مهارت فنی است که «مد مکس» را به یک فیلم خاص تبدیل کرده، چون مصداق شنا کردن خلاف جریان آب بود و مردم برای فیلم‌هایی که خلاف جریان شنا کنند و شنا کردن هم بلد باشند، احترام ویژه‌ای قائل‌اند.

بدلکاری در مد مکس جاده‌ی خشم

واقعاً جای شکرش باقی است که در جریان ساخت «مد مکس جاده‌ی خشم» هیچ بدلکاری جانش را از دست نداد.

اساساً «مد مکس» فیلمی با قصه‌گویی حداقل و دنیاسازی حداکثر است. این رویکردی است که بسیاری از بازی‌های ویدیویی آن را دنبال می‌کنند و کم پیش می‌آید که در فیلم‌های سینمایی دنبال شود، ولی اینجا جواب داده است. منظورم از قصه‌گویی حداقل و دنیاسازی حداکثر این است که اگر بخواهید خط روایی فیلم را از اول تا آخر تعریف کنید، شاید بتوانید در یکی دو جمله آن را بیان کنید. داستان پیچ‌وخم‌های روایی خاصی ندارد. ولی در بستر این داستان سرراست، اینقدر جزییات ریز و درشت گنجانده شده که درک شما از داستان و دنیای آن، به‌مراتب از آنچه که در فیلم نشان داده می‌شود فراتر خواهد رفت.

مثلاً یکی از کارهای جالبی که فیلم انجام می‌دهد، این است که با استفاده از واژه‌ها و عباراتی که به گوش ما نامتعارف هستند، چیزهایی درباره‌ی دنیای «مد مکس» به ما یاد می‌دهد. مثلاً پسران جنگی، نوچه‌های ایمورتن جو (Immortan Joe)، شرور فیلم، دایماً درباره‌ی این‌که والهالا منتظرشان است حرف می‌زنند. همچنین پسران جنگی برای جان خود ارزش زیادی قایل نیستند و زیاد پیش می‌آید که سر هیچ و پوچ خود را به کشتن بدهند. پیش از این‌که حمله‌ای انتحاری انجام بدهند، فریاد می‌زنند: «شاهد من باشید!» (Witness Me) و بقیه‌ی پسران جنگی نیز با شادی آمیخته به جنون فریاد می‌زنند: «شاهد بودیم!‌ شاهد هستیم!» (Witness!).

از ترکیب این دو سرنخ با یکدیگر، ما می‌توانیم به درکی از این فرقه‌ی عجیب برسیم که در خود فیلم مستقیماً توضیح داده نمی‌شود. اساساً ایمورتن جو با ترکیب فرهنگ شهادت و جهان آخرت اساطیر اسکاندیناوی، برای خودش گروهی سرباز درست کرده که از مرگ نمی‌ترسند. اشاره به والهالا و مفهوم شهادت (با همان معنای Witness که بیشتر با مسیحیت و اسلام سر و کار دارد)، این تصور را در ذهن ما ایجاد می‌کند که مفاهیم مربوط به دنیای ما به‌شکلی تحریف‌شده به این جهان پساآخرالزمانی که در آن زندگی به بدوی‌ترین حالتش برگشته راه پیدا کرده‌اند و حالا شخصی همچون ایمورتن جو طوری‌که انگار «یک چیزی درباره‌یشان شنیده»، آن‌ها را به نفع خود مصادره کرده است. از همه بامزه‌تر این است که یکی دیگر از جملات امیدبخش این فرقه‌ی جنون «تو براق و کروم تا ابد خواهی راند» (You Will Ride Eternal, Shiny and Chrome) است و در بعضی صحنه‌ها پسران جنگی با فرو بردن انگشتانشان در یکدیگر علامت V8 را نشان می‌دهند که در واقع اشاره به موتور V8 برای خودروها دارد. این یعنی علاوه بر فرهنگ شهادت و والهالا در اساطیر نورس، ایمورتن جو فرهنگ خودروپرستی را نیز به بخشی از باورهای مذهبی فرقه‌اش وصله‌پینه کرده!

فیلم Mad Max Fury Road

پرستیدن ماشین و موتور ماشین به‌عنوان یک بت جزو منطقی‌ترین کارهایی است که پسران جنگی انجام می‌دهند.

جزییات این‌چنینی که در نگاه اول غیرمتعارف به نظر می‌رسند و کنجکاوی شما را نسبت به دنیای «مد مکس» افزایش می‌دهند زیادند. مثلاً در یک قسمت شاهد یک سری خودروی جنگی خارپشت‌مانند به نام بازارد (The Buzzard) هستیم که در رادیو راننده‌هایشان روسی حرف می‌زنند. (حالا چرا روسی؟) در قسمتی دیگر که مد مکس به جلوی ماشین یکی از پسران جنگی وصل شده تا به‌عنوان «کیسه‌ی خون» استفاده شود، واژه‌ی عجیب «Confucamus» را با درماندگی مطلق بیان می‌کند. این واژه انگار به زبان لاتین تعلق دارد، ولی در آن زبان معنایی ندارد. چرا مکس یک واژه‌ی شبه لاتین را جای فحش به کار می‌برد؟ از همه مهم‌تر، آن یاروی زامبی‌مانندی که از گیتارش شعله می‌زند و در عرض چند ثانیه به یکی از خفن‌ترین شخصیت‌های تاریخ سینما تبدیل شد، واقعاً کیست؟

فیلم Mad Max Fury Road

بدون‌شک یکی از خفن‌ترین نماهای تاریخ سینمای اکشن

همان‌طور که اشاره شد، این سبک قصه‌گویی – به این شکل که شما یک سری جزییات عجیب را وسط داستان می‌گنجانید و مخاطب باید با استفاده از قوه‌ی استنباط خود معنی پشت آن‌ها را درک کند – به‌ندرت در فیلم‌ها دیده می‌شود و بیشتر مختص بازی‌های ویدیویی است، ولی جورج میلر موفق شده با موفقیت کامل آن را در بستر فیلم پیاده کند. در «مد مکس» همه‌چیز مستقیماً توضیح داده نمی‌شود و شما وسط یک دنیای عجیب انداخته می‌شوید که انگار تمام عناصر دنیای ما در آن به‌شکلی آشنایی‌زدایی‌شده و تحریف‌شده با عناصر دیگر ترکیب شده‌اند (من‌جمله زبان و فرهنگ) و انگار این دنیایی است که از قبل وجود داشته و تاریخچه‌ی مخصوص به خود را دارد و شما صرفاً در حال مشاهده‌ی بخش کوچکی از آن هستید (اصطلاحاً a lived-in world).

بنابراین به‌شخصه با یکی از بزرگ‌ترین انتقاداتی که به «مد مکس جاده‌ی خشم» وارد می‌شود موافق نیستم. این انتقاد این است که داستان «مد مکس» ضعیف است و صرفاً نان صحنه‌های اکشنش را می‌خورد، چون کل داستان این است که یاروها تا جایی ماشین می‌رانند و بعد می‌بینند به نتیجه نرسیدند و راهی را که رفتند برمی‌گردند. این‌که نشد داستان!‌ ولی کسانی که این انتقاد را به فیلم وارد می‌کنند به این نکته واقف نیستند که گاهی یکی از تکنیک‌های جالب قصه‌گویی این است که مکان و مسیری آشنا را در بطنی تازه تجربه کنید (این هم باز تکنیک دیگری است که در بازی‌های ویدیویی زیاد تکرار می‌شود). «مد مکس» هم چنین فلسفه‌ای را در قصه‌گویی دنبال می‌کند. وقتی شخصیت‌ها مسیری را که آمده‌اند برمی‌گردند، همه‌چیز تغییر کرده است و این نشانه‌ی باطل بودن داستان نیست.

این یکی از جنبه‌های «مد مکس» بوده که حداقل در گفتمان جریان اصلی درباره‌ی فیلم دست‌کم گرفته شده است. همه از بدل‌کاری‌های دیوانه‌وار فیلم‌ها با محوریت ماشین تعریف و تمجید می‌کنند، ولی آنچه در معروف شدن «مد مکس» نقش داشته، علاوه بر بدل‌کاری، رویکرد خاص میلر به قصه‌گویی و اتمسفرسازی بوده است، خصوصاً در «مد مکس ۲» که تا پیش از «جاده‌ی خشم» بی‌بروبرگرد به‌عنوان بهترین فیلم مجموعه شناخته می‌شد.

مد مکس مل گیبسون و تام هاردی

تام هاردی موفق شد بدون این‌که زیر سایه‌ی مل گیبسون قرار بگیرد، تفسیر خاص خود را از شخصیت مد مکس ارایه کند.

از بسیاری لحاظ، «جاده‌ی خشم» پیروی راه همین فیلم است. تمام کارهایی که میلر می‌خواست با ساختن «مد مکس ۲» انجام دهد، در این فیلم به بهترین شکل پیاده‌سازی شده‌اند. منتها این فیلم یک فرق اساسی با «مد مکس ۲» دارد و آن هم جنبه‌های فمینیستی‌اش است که زیاد درباره‌ی آن بحث شده.

سه‌گانه‌ی اصلی «مد مکس» به‌طور خاصی بار ایدئولوژیک نداشتند و صرفاً درباره‌ی تلاش یک مرد برای زنده ماندن و حفظ شرافت در دنیایی بی‌رحم بودند، اما «مد مکس» به‌وضوح یک فیلم فمینیستی است که با گفتمان سینمایی زمان انتشار فیلم همسو بود.

این فیلم اساساً درباره‌ی گروهی از زنان و دختران است که یک مرد کثیف و پدرسالار آن‌ها را به برده‌ی جنسی و ماشین جوجه‌کشی خود تبدیل کرده و یکی از این زن‌ها – یعنی فیوروسا – که به‌طور آشکار از بقیه‌یشان باهوش‌تر است، سعی دارد تعدادی از این دختران را از دست ایمورتن جو نجات دهد و به مکانی بهتر ببرد.

فیلم Mad Max Fury Road

داستان فیلم درباره‌ی تلاش فیوروسا برای نجات دادن این دخترها و در ادامه، نابود کردن نظام پدرسالاری بیمارگونه‌ی ایمورتن جو است. همان‌طور که بسیاری خاطرنشان کرده‌اند، تمرکز داستان آنقدر روی این مسئله زیاد است که انگار خود مکس در فیلمی که نامش را یدک می‌کشد، به شخصیت فرعی تبدیل شده است.

مد مکس جاده‌ی خشم

«خون، عرق و کروم: داستان دیوانه‌وار و واقعی مد مکس جاده‌‌ی خشم» کتابی اثر کایل بوکنن است که به فرآیند ساخت طاقت‌فرسا و دیوانه‌وار فیلم می‌پردازد. این فیلم آنقدر با چالش‌های مختلف و سنگین روبرو شد که به پایان رسیدن ساختش یک معجزه است.

این‌که مد مکس در این فیلم تا حد زیادی به حاشیه رانده شده، نقد درستی است،‌ ولی با روحیه‌ی این شخصیت در تضاد نیست. غیر از فیلم اول که در آن مکس می‌خواست انتقام زن کشته‌شده‌اش را بگیرد، در فیلم‌های بعدی او هدف و ماموریت خاصی نداشت و صرفاً به اتفاق‌هایی که در اطرافش می‌افتاد واکنش نشان می‌داد. مثلاً در فیلم دوم هدف او کمک به مردم یک سکونت‌گاه کوچک است، ولی انگیزه‌اش برای این کار صرفاً به دست آوردن بنزین برای ماشین‌اش است. مکس هیچ‌گاه قرار نبود شخصیت پیچیده‌ای باشد. او مثل قهرمان فیلم‌های وسترن در جهانی بی‌قانون و آشوب‌زده پرسه می‌زند و به هر آنچه سرنوشت در مسیرش قرار دهد، به شیوه‌ی خود واکنش نشان می‌دهد. فیلم «جاده‌ی خشم» هم از این قاعده مستثنی نیست؛ صرفاً آن تقلایی که مکس در آن گرفتار می‌شود، معنادارتر و سنگین‌تر از فیلم‌های سابق است و برای همین او کمتر به چشم می‌آید.

حرف حساب من تا به اینجای کار این است که فیلم‌های «مد مکس» همه در ظاهر بسیار ساده به نظر می‌رسند و انگار جذابیت‌شان به بدل‌کاری‌ها و سبک بصری خاص‌شان برمی‌گردد، ولی در زمینه‌ی قصه‌گویی و شخصیت‌پردازی و به‌خصوص اتمسفرسازی هم حرف زیادی برای گفتن دارند، خصوصاً در سبک پساآخرالزمانی؛ و نباید نقش‌شان را در به یاد ماندنی شدن این مجموعه نادیده گرفت.

با این حال، نمی‌توان کتمان کرد که بزرگ‌ترین نقطه‌قوت این فیلم – آن عاملی که باعث شده انگشت‌به‌دهان بمانیم – همان بدل‌کاری‌های خارق‌العاده‌ی فیلم است. به‌شخصه وقتی فهمیدم که تمام ماشین‌ها و بدل‌کاری‌های داخل فیلم واقعی هستند و از حقه‌های سینمایی و CGI استفاده نشده (جز در صحنه‌ی طوفان شن) هرچه بیشتر شگفت‌زده شدم، چون طراحی برخی از خودروهای فیلم بسیار فانتزی به نظر می‌رسد و این‌که برای این فیلم چنین ماشینی ساخته شده که واقعاً می‌توان با آن رانندگی کرد، تحسین‌برانگیز است.

منتها حرف زدن درباره‌ی بدل‌کاری‌ها، ماشین‌ها، موسیقی، افکت‌های صوتی، تدوین شاهکار فیلم و تمام عوامل فنی دیگر که به ساخت یکی از دیوانه‌وارترین فیلم‌های اکشن تاریخ منجر شده‌اند بی‌فایده است، چون باید فیلم را ببینید و تجربه کنید تا به کیفیت آن پی ببرید. زبان ما از توصیف دستاورد فنی‌ای که جورج میلر با این فیلم به آن رسیده ناتوان است، چون همه‌چیز در ریزه‌کاری‌ها خلاصه می‌شود.

«مد مکس جاده‌ی خشم» در زمان انتشارش اثر تازه‌ای بود. حتی اگر از آن خوشتان نمی‌آمد هم می‌توانستید تشخیص دهید که تاکنون فیلم اکشن این مدلی ندیده‌اید. اما پس از گذشت این همه سال، هنوز هم فیلم اکشنی ساخته نشده که از لحاظ دیوانگی – در همه‌ی زمینه‌ها – به پای «جاده‌ی خشم» برسد. این فیلم چنان دستاورد بزرگی بود که حتی به جز خود جورج میلر هنوز کسی جرئت نکرده اثری تقلیدی از آن بسازد. «جاده‌ی خشم» همچنان در حوزه‌ی سینمای اکشن بی‌همتاست.

فیلم‌های «مکس دیوانه» از بدترین تا بهترین

منبع: دیجی‌کالا مگ

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

یک دیدگاه
  1. پدرام.ی

    با تشکر از نویسنده متن؛
    طرفدار Mad Max نبوده و احتمالاً هنوز هم نیستم. وقتی «جاده‌ی خشم» آمد و معرفی آنرا دیدم قصد تماشایش را نداشتم. تا اینکه پس از مطالعه چند نقد کوتاه تصمیم گرفتم امتحانش کنم. بهتر از آنی بود که فکر میکردم. فکر کنم به دلیل کارگردانی، روش ساخت، کیفیت بازی‌ها، کم بودن جلوه‌های ویژه کامپیوتری و …
    برخی فیلمها به آنچه سینما میدانم نزدیک‌تر هستند.

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X