نقد فیلم «مادی‌گرایان»؛ عشق بهتر است یا ثروت؟

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۸ دقیقه
نقد فیلم مادی‌گرایان

در سینمای هالیوود مرسوم است که کارگردان غیر امریکایی بعد از موفقیت فیلم اولشان به سراغ ساخت یک فیلم پرستاره بروند. این در واقع راهی برای بیشتر شناخته شدن و جذب گیشه است که در اکثر مواقع نتیجه موفقیت‌آمیزی را هم به همراه دارد. سلین سونگ، کارگردان کره‌ای کانادایی، سال 2023 با فیلم اولش «زندگی‌های گذشته» (Past Lives) با بازیگران کره‌ای و قصه‌ای که در امریکا می‌گذشت، توانست توجه مخاطبان و منتقدان هالیوودی را به خود جلب کند. این درام عاشقانه که گفته می‌شود برگرفته از روایت شخصی کارگردان است، بسیار تحسین و نامزد جایزه معتبر امریکایی از جمله اسکار بهترین فیلم شد. «زندگی‌های گذشته» به خاطر قصه‌ ساده و جهان‌شمولش درباره عشق اول و مسئله مهاجرت و فرم ساده روایی‌اش با مخاطبان خود ارتباط ملموس برقرار کرد. نگاه ساده کارگردان به موضوعی حساس و لطیف همراه با بازی خوب بازیگران، «زندگی‌های گذشته» را به یک فیلم اول قابل اعتنا تبدیل کرد. سونگ در فیلم دومش «مادی‌گرایان» که در ژانر کمدی عاشقانه معرفی شده است، نگاه متفاوتی به مسئله عشق در دنیای امروز انداخته است. استقبال از این فیلم متفاوت از فیلم اول سونگ بوده است. نقد فیلم «مادی‌گرایان» را در این مطلب بخوانید.

هشدار! در نقد فیلم «مادی‌گرایان» خطر لو رفتن داستان وجود دارد

نقد فیلم «مادی‌گرایان»؛ عشق بهتر است یا ثروت؟

نقد فیلم مادی‌گرایان

«زندگی‌های گذشته» درباره مثلث عاشقانه‌ای بود که یک ضلعش متعلق به تجربه اولین عشق یک زن و مرد است؛ زن و مردی که حالا هر دو به امریکا مهاجرت کرده و در نیویورک مدرن زندگی می‌کنند. نگاه لطیف کارگردان چنانچه موضوع قصه می‌طلبد، صرفاً مواجهه فرد با شکلی از عشق را به نمایش می‌گذارد که احتمالاً در زندگی تمام انسان‌ها (یا دست‌کم تمام شهرنشین‌های مدرن) اتفاق می‌افتد. عشق اول جایگاهی در ذهن افراد پیدا می‌کند که با گذر زمان حتی رنگ و بوی زیباتری به خود می‌گیرد؛ به‌خصوص آنکه در کودکی اتفاق افتاده باشد. «زندگی‌های گذشته» صرفاً راوی مواجهه با عشق اول در دوران بزرگسالی است. رویکرد فیلم در روایت این قصه آن را به یک درام عاشقانه صرف تبدیل می‌کند اما در «مادی‌گرایان» سونگ باز هم با پرداختن به یک مثلث عاشقانه که بر خلاف اولی، پایان غیرقابل پیش‌بینی‌تری دارد، به درام عاشقانه اجتماعی نزدیک‌تر می‌شود.

اگرچه تهیه‌کننده فیلم سعی داشته که با قرار دادن آن در دسته کمدی عاشقانه، گیشه را بیشتر به خودش جذب کند، «مادی‌گرایان» با وجود پایان خوش‌اش المان‌های کمدی عاشقانه‌های مرسوم را ندارد. در واقع، این شکل روایی و کارگردانی سونگ است که باعث می‌شود فیلمش همچنان در ژانر درام عاشقانه، این بار با نگاهی منتقدانه به اجتماع اطرافش قرار بگیرد. رویکرد او همچون فیلم قبلی در اینجا هم واقعگرایانه است. سعی دارد قضاوتی نسبت به جهانی که ترسیم می‌کند، نداشته باشد اما پایانش ترجیح کارگردان را در این جهان مادی‌گرا و مبتنی بر امتیازات مادی به نمایش می‌گذارد؛ جهانی که از نگاه سونگ عشق دیگر در آن معنا و جایگاهی ندارد و چه بهتر است که داشته باشد. شاید فقط همین نقطه است که فیلم را می‌تواند به ژانر کمدی عاشقانه نزدیک کند. چون کارگردان به هیچ وجه نگاه سانتی‌مانتال به رابطه عاشقانه ندارد اما طرفدار عشق است و نمی‌خواهد اجازه دهد رویکرد واقعگرایانه‌اش، پایان تلخی را برای قصه‌اش رقم بزند.

سونگ در انتخاب عنوان فیلم‌هایش درست به اندازه روایت، فرم روایی، دیالوگ‌نویسی و حتی بازی گرفتن از بازیگرانش ساده عمل می‌کند. عنوان هر دو فیلمش اشاره مستقیم به درون‌مایه اصلی قصه دارند. «مادی‌گرایان» چنانچه از عنوانش پیداست، درباره انسان‌های مادی‌گرا یا بهتر است بگوییم مادی‌گرایی افراطی در دنیای امروز است. فیلم داستان لوسی (جانسون) دختر احتمالاً سی و اندی ساله‌ای را روایت می‌کند که کارش جفت‌یابی است؛ البته به شیوه مدرن و سازمانی‌اش. شغل جفت‌یابی از گذشته در جوامع مختلف وجود داشته و هنوز هم در جوامع سنتی دیده می‌شود. این شکل برقراری رابطه که هدفش ازدواج است، نه بر اساس عشق و احساسات داغ طرفین، بلکه معیارهای خاصی که ممکن است فرد به فرد تغییر کند، اتفاق می‌افتد. اما به طور کلی، معیارها طبق آنچه جامعه برای امر ازدواج معقول و منطقی می‌پندارد، تعیین می‌شود.

در گذشته، این معیارها محدودتر و مشخص‌تر بودند. البته صحبت از عوام است؛ چون ازدواج‌های مناسبتی در سطوح بالاتر بر اساس طبقه اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی صورت می‌گرفت. در سطح مردم عادی، عرف این بود که مرد باید مسئولیت مالی و تأمین سقف و زندگی را بر عهده می‌گرفت و زن، خانه‌داری و در نهایت مادری را بلد بود؛ زیبایی ظاهری زن یک امتیاز مازاد بود که آن هم تنها در طبقات اقتصادی اجتماعی‌تر بالاتر اهمیت پیدا می‌کردند. در طبقات به لحاظ اقتصادی و فرهنگی پایین‌تر، زیبایی زن نه تنها امتیاز محسوب نمی‌شد، بلکه خطرناک هم بود و اغلب مایه حسرت و افسوس. آنچه سلین سونگ در فیلم دومش به نمایش می‌گذارد، شکلی از جفت‌یابی مدرن است که در قالب سازمانی قرار گرفته است. این شرکت جفت‌یابی، نیروهایی دارد که تخصص‌شان یافتن جفت برای مردان و زنان بر اساس فهرست بی‌انتهای معیارهایشان است.

تفاوت این جفت‌یابی مدرن با شکل سنتی‌اش دقیقاً در همین معیارهاست و به طرز عجیبی در تضاد با ماهیت ابتدایی مدرنیته که با مفهوم عشق و انتخاب جفت بر اساس آن هم‌سو بود. وگرنه سنت که ازدواج‌های منطقی و از پیش برنامه‌ریزی‌شده را دیکته می‌کرد. آنچه سونگ قصد دارد در «مادی‌گرایان» در نیویورک سرد و خاکستری که نماد شهر ابرمدرن است، کالا و بازاری شدن یکی از انسانی‌ترین مفاهیم دنیاست؛ ویروسی مسری که فراگیر شده و تنها بازماندگان باورمند به عشق این جهان، کسانی هستند که در بدترین وضعیت اقتصادی و معیشتی زندگی می‌کنند. در واقع، فقط یک نفر چنین وضعیتی دارد و سونگ حضور همین یک نفر را غنیمت می‌شمارد.

نقد فیلم «مگان 2»؛ هوش بیش از حد مصنوعی

فیلم مادی‌گراها

لوسی به عنوان قهرمان این قصه از بیرون سرد اما از درون داغ، در ظاهر همرنگ جماعت است. او زیباست، در شغلش موفق است، معیارهای ازدواجش در سطح بالایی قرار دارد و به این سادگی حاضر نیست تجردش را مفت و مسلم با کسی معامله کند. او در یافتن زوج برای مشتریانش موفق عمل می‌کند اما خودش تنهاست و در انتظار رابطه‌ای بی‌نقص که فهرست مطالباتش از یک جفت و ازدواج را در بر بگیرد. حالا وقت آن است که سر و کله یکی از مردان زیبا و جذاب این قصه پیدا شود که پدرو پاسکال است. لوسی در مراسم عروسی یکی از مشتریانش با او که برادر داماد است ملاقات می‌کند؛ مردی که در ظاهر و باطن تمام معیارهای مورد نظر لوسی برای ازدواج را دارد و در صدر آن، خانه و درآمد چندین میلیون دلاری‌اش است. به نظر می‌رسد که لوسی مرد رؤیاهایش را پیدا کرده است. اما دو اتفاق اوضاع را پیچیده می‌کند.

یکی ملاقات لوسی با دوست‌پسر سابقش (کریس ایوانز) که در مراسم عروسی گارسنی می‌کند و بازیگر پاره‌وقت تئاتر است و دیگری اتفاق ناگواری که برای یکی از مشتریانش می‌افتد؛ لوسی مردی را برای او پیدا کرده است که آزارگر روحی و احتمالاً جنسی است. هر دوی این اتفاق‌ها به موازات هم آینه‌ای را در برابر لوسی و زندگی‌اش قرار می‌دهد. روی کاغذ این اتفاقات باید هم نقطه قوس شخصیت باشد و منجر به تحول شود اما در فیلم این تحول، شدت و تأثیرگذاری لازم را ندارد. هم کارگردانی و هم بازیگردانی سونگ به گونه‌ای است که تحول لوسی را از باورپذیری دور می‌کند. کارگردان به قدری در سبک واقعگرایانه‌اش اصرار دارد که نقطه اوج قصه در سردی فضا، سکوت‌ها و بازی‌های زیرپوستی بازیگران گم می‌شود. اگر قرار است فیلم کمدی عاشقانه باشد، در این لحظات به چاشنی تندتری احتیاج دارد که لزوماً سانتی‌مانتال اغراق‌شده نیست. طبعاً کسی انتظار دوئل دو مرد بر سر زن را از این فیلم ندارد اما چنین روندی با پایانی که در انتظار فیلم است، همخوانی ندارد.

داکوتا جانسون در بخش اول فیلم که سرد و مادی‌گرا و غرق در زندگی لوکسش است، به‌مراتب باورپذیرتر است تا زمانی که در برابر رئیسش قرار می‌گیرد و به دروغین بودن کارشان اعتراف می‌کند. سخت بتوان پذیرفت که مواجهه‌اش با عشق قدیمی با آن وضعیت اسفناک زندگی که حتی نمی‌تواند یک شب لوسی را در خانه‌ اشتراکی‌اش بپذیرد، چنین تأثیر و تحولی را در او به وجود آورده باشد. فلاشبک‌های مربوط به گذشته رابطه این دو و سکانس رویارویی لوسی با مشتری زخم‌خورده با تمام گریه‌ها و دیالوگ‌های سرزنش‌آمیزش هم کمکی به اوضاع نمی‌کند. جانسون اینجا از شخصیت دور می‌شود و تا انتها هم نزدیک نمی‌شود. به همین خاطر تغییر مسیرش هم پذیرفتنی است.

دو بازیگر مرد فیلم به‌مراتب باورپذیرترند. پدرو پاسکال در نقش مردی که به خاطر خواستنی و پذیرفتنی شدن عمل جراحی دردناک افزایش قد را انجام داده و حالا با ثروت هنگفتش، کالای بسیار لوکسی در بازار است، قابل درک است؛ به‌خصوص در سکانس خوب اعتراف به جراحی‌اش که شاید تنها لحظه کمدی (از فرط تراژدی کمدی) فیلم است. بازی‌اش به اندازه شخصیتش و مدت‌زمانی که در فیلم حضور دارد، بجا و مناسب است. کریس ایوانز هم در آن سوی این مثلث در نقش بازیگر شکست‌خورده که دلیل شکست‎‌خوردگی‌اش همین باورمندی به عشق و بیزاری از جهان مادیگراست، در زنده کردن شخصیتش موفق است. سخت بشود آن پسر زیبای جذاب را در نقش بازیگر/گارسون ناکام پذیرفت و ایوانز تا حد زیادی خودش را با نقش وفق داده است. گریم و طراحی لباسش هم به این تطبیق‌پذیری کمک می‌کند. نگاه‌های عاشقانه او به داکوتا جانسون و مهر ناتمامش نسبت به او برای آنکه باعث تحولی در شخصیت لوسی شود، کافی است. مشکل این است که جانسون از به نمایش گذاشتن این تحول نسبتاً عاجز است. بیشتر به نظر می‌آید که به حکم فیلمنامه در نهایت عشق را انتخاب می‌کند.

«مادی‌گرایان» عنوان گیرایی دارد اما فیلم با وجود ستارگان جذابش، چندان گیرا نیست. مهم‌ترین عامل این عدم جذابیت هم تضاد رویکرد کارگردان در پرداخت و قصه‌ای است که می‌خواهد روایت کند. این به تمام اجزای فیلم ضربه می‌زند. فضای فیلم با توجه به سردی دنیای بیگانه با عشق و مبتنی بر مادیات امروز طبیعی است که این چنین سرد و تاریک باشد اما چنین فضایی یک پایان تلخ می‌طلبد. پایان از جنس قصه پریانی سونگ از فیلمش بیرون می‌زند. اگرچه پیام زیبایی را منتقل می‌کند اما با واقعگرایی‌اش در تضاد آشکار و اذیت‌کننده است. غیرقابل پیش‌بینی بودنش تحسین‌برانگیز است؛ چرا که در واقعیت، این عشق است که باید شکست بخورد اما کارگردان نمی‌خواهد اجازه دهد این واقعگرایی، جهان خیالی او را تحت تأثیر خود قرار دهد. در جهان خیالی سونگ عشق بر خلاف تمام شواهد باید در نهایت پیروز باشد.

3
از ۵
نکات مثبت
  • قصه و نگاه انتقادی قابل تأمل
  • بازی بازیگران مرد و داکوتا جانسون در نیمه نخست فیلم
  • فضاسازی متناسب با درون‌مایه مرکزی
نکات منفی
  • بازی نامسنجم داکوتا جانسون و باورناپذیری شخصیتش
  • عدم تکمیل قوس شخصیتی زن و نقطه اوج قصه
  • پایان‌بندی متناقض با مسیر و فضای فیلم

شناسنامه فیلم «مادی‌گرایان» (Materialists)

نویسنده و کارگردان: سلین سونگ
بازیگران: داکوتا جانسون، پدرو پاسکال، کریس ایوانز
محصول: 2025، ایالات متحده
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 6.4 از 10
خلاصه داستان: لوسی دختری جوانی است که در نیویورک زندگی می‌کند و کارش جفت‌یابی است. او در مسیر یافتن جفت برای مشتری‌های زن و مرد شرکتی که برایشان کار می‌کند، خود بر سر یک دوراهی و انتخاب بر سر عشق و ثروت قرار می‌گیرد.

نقد فیلم «مادی‌گرایان» دیدگاه شخصی نویسنده است و لزوما موضع دیجی‌کالا مگ نیست.

منبع: دیجی‌کالا مگ

اندروید باکس شیائومی مدل MDZ-28-AA 2ed Gen
6,895,000 تومان
badge-icon
300+ نفر به این کالا علاقه دارند

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X