نقد فیلم «میکی ۱۷»؛ وقتی کارگردان «انگل» بدترین فیلم سال را میسازد!
برای بسیاری بونگ جون هو صرفا کارگردان فیلم «انگل» (Parasite) است که در سال 2019 بر پرده افتاد و آن قدر مورد توجه فستیوالهای مختلف و مراسم اسکار قرار گرفت که تقریبا همگی و به اتفاق جوایز اصلی خود را به پایش ریختند. این حجم از دیده شدن توسط مراجع سینمایی کمتر شامل حال فیلمی در قرن حاضر شده است. قضیه زمانی جذابتر میشود که بدانیم «انگل» یک فیلم کرهای است و اعضای آکادمی اسکار عموما جایزهی بهترین فیلم خود را به اثری غیرآمریکایی اعطا نمیکنند. در چنین چارچوبی بود که «انگل» مورد توجه مخاطب سینما هم قرار گرفت و نام کارگردانش را به جهانیان شناساند. حال او با یک وقفهی شش ساله به سینما بازگشته؛ با فیلمی به نام «میکی 17» (Mickey 17) که یادآور کل کارنامهی بونگ جون هو است. با این تفاوت که همه چیز در این جا ابتداییتر و سطحیتر است. نقد فیلم «میکی 17» را با بررسی همین موضوع آغاز میکنیم.
هشدار: در نقد فیلم «میکی 17» خطر لو رفتن داستان وجود دارد!
مخاطب قدیمیتر سینما به یاد دارد که بونگ جون هو در دوران گذشته فیلمساز درجه یکی بود که اثری با تکیه بر رئالیسم اجتماعی پیرامون یکی از ترسناکترین پروندههای جنایی تاریخ کشورش ساخت و همه را متوجه نبوغ خود کرد. در آن فیلم که «خاطرات قتل» نام داشت و سال 2003 بر پرده افتاد و هنوز هم بهترین فیلم کارگردانش است، نوعی لحن کمدی هم وجود داشت که برای تاکید بر حماقت یک تشکیلات برپا شده بود و البته کمی هم فضای شدیدا تلخ فیلم را تلطیف میکرد. کارگردان کرهای در آن جا توانسته بود هم فضایی مناسب درام ترسناک خود خلق کند و هم شخصیتهایی بسازد که میشد با تمام وجود لمسشان کرد. این چنین به دورانی از تاریخ کشورش حمله میکرد که در آن هیچ کس سر جای خودش نبود.
نقد و بررسی فیلم «میکی 17»؛ یک فاجعه تمامعیار؟

بونگ جون هو بعد از آن پروژهی موفق سراغ اثری ترسناک رفت؛ فیلمی به نام «میزبان» ساخت که در آن هیولایی به جان انسانها میافتد و شهری را به جنون میکشاند. در این میان مانند فیلمهای آمریکایی حادثهمحور تمرکز بونگ جون هو علاوه بر حادثه روی چند شخصیت محوری است. این چنین داستان حضور هیولا و کشتارهایش از طریق بیان سرنوشت این شخصیتها تعریف میشود. نکته این که کارگردان در این جا همان لحن کمیک فیلم قبل را حفظ میکند و به آن بال و پر میدهد. البته این بار سر و کلهی یک موجود عجیب و غریب هم در فیلمی از او پیدا میشود که بعدا و در همین فیلم «میکی 17» هم میتوان جلوههایی از آن را دید.
این کارگردان کرهای پس از «میزبان»، سراغ فیلمی شخصی و جمع و جور میرود که هنوز هم متفاوتترین فیلم کارنامهی او است. «مادر» اثری است دربارهی مادری که تمام وقت خود را گذاشته تا از پسرش که در زندان زندگی میکند و درگیر مشکلات ذهنی مراقبت کند. اگر فیلم «مادر» را دیده باشید متوجه خواهید شد که نوع رابطهی ناشا در «میکی 17» که دختری ثابت قدم و همه فن حریف است با میکی شبیه به همین رابطهی موجد در فیلم «مادر» است؛ چرا که در هر دو فیلم با مردانی ضعیف و بیاراده طرف هستیم که زنانی قدرتمند و صبور از آنها مراقبت میکنند. گرچه این بار جای مادر با معشوقی عوض شده که هم مردش را تر و خشک میکند و هم عاشقانه دوستش دارد.

اما فیلم دیگر کارنامهی بونگ جون هو که یک راست ما را به یاد «میکی 17» می اندازد، اثری است به نام «برفشکن» که در سال 2013 ساخته شد و حسابی سر و صدا کرد. شباهتهای این دو فیلم بسیار بیشتر از آن چیزی است که تصورش را میکنید. اول این که داستان هر دو در یک محیط یخزده میگذرد و هر دو در دنیایی پساآخرالزمانی جریان دارند. در هر دو فیلم افرادی متعلق به طبقات پایین یکی اجتماع ایزوله هستند و افراد دیگری با تکیه بر فریب و نیرنگ در ناز و نعمت زندگی میکنند. در هر دو فیلم مردمان حاضر در قاب در یک وسیلهی نقلیهی بزرگ گرفتار شدهاند و امکان خروج از آن را ندارند.
در هر دو اثر میتوان نشانههایی از عصیان دید و در هر دو اثر میتوان دغدغههای فیلمساز در باب عدالت و حمله به سرمایهداری را تماشا کرد. نکتهای که این دو فیلم را از هم جدا میکند فضای تلخ حاکم بر فیلم «برفشکن» در برابر فضای شوخ و شنگ «میکی 17» است. ضمن این که فیلمساز ظاهرا سالها پیش بدبینتر از اکنون بوده و در ضمن در استفاده از خون و خونریزی و نمایش شتک زدن خون بیپروا عمل کرده است. این در حالی است که فیلم تازه نه عمق فیلم قبلی را دارد و نه میتواند مانند «برفشکن» فضای مخوف خود را به خوبی ترسیم کند.
«اوکجا» که در سال 2017 بر پرده افتاد، قطعهی دیگری از پازل فیلم «میکی 17» تکمیل شد. در آن جا دختری در قاب حاضر بود که تمام وجودش را برای محافظت از یک هیولای عجیب و غریب و البته دوست داشتنی میگذاشت. راحت میتوان چنین چیزی را در «میکی 17» هم مشاهده کرد اما وقتی فیلم «انگل» بر پرده افتاد مشخص شد که فیلمساز کرهای هنوز هم دوست دارد گاهی سراغ کشورش برود و چیزی را نقد میکند که آزارش میدهد؛ همان عدم وجود یک عدالت اجتماعی و نمایشش در قالب یک درام اجتماعی. نکته این که برخلاف تمام نقدهای مثبت نوشته شده و جوایز فراوان، «انگل» نه عمق اثری چون «خاطرات قتل» را دارد و نه مانند فیلمهایی چون «برفشکن» میتواند فضای مورد نظر فیلمساز را درست ترسیم کند. «انگل» در بهترین حالت در جایگاهی پایینتر از آن فیلمها قرار میگیرد.

اما ظاهرا جایزه باران شدن آن فیلم باعث شده که کارگردان محبوب جشنوارههای این سالها در باد موفقیتهای پرشمارش بخوابد. حال فیلم «میکی 17» از هر کدام از آن فیلمها چیزی برداشته؛ لحن کمدی محبوب فیلمساز در این جا حاضر است، موجودات عجیب و غریب اما دوستداشتنی هم حضوری دائمی دارند، کسانی تلاش میکنند از دیگران نردبان بسازند و موفق شوند و کسانی هم تلاش دارند جلوی آنها را بگیرند، عدالت اجتماعی هم وجود ندارد و باید فکری به حالش کرد. نکته این که علاوه بر آثار بونگ جون هو، تمام این موارد را قبلا در فیلمهای دیگر فیلمسازان، آن هم به شکلی کاملا پختهتر دیدهایم. به ویژه که مانند «برفشکن» دغدغهی از بین رفتن محیط زیست و درگیریهای سیاسی سیاستمداران هم به این حال و هوا اضافه شده که سکهی بازار این روزهای سینما است.
«میکی 17» تمام این موارد را در قالبی علمی- تخیلی ریخته اما نه چیز تازهای برای اضافه کردن دارد و نه همان موارد بارها گفته شده را با ظرافت در برابر مخاطب قرار میدهد. حتی بازی بازیگران هم جای دفاع چندانی باقی نمیگذارد. رابرت پتینسون که روزها و سالهای خوبی را پشت سر میگذارد، در این جا چندان قانع کننده نیست. او به درستی درک کرده که قرار است نقش مردی نیمه دیوانه را بازی کند که در یک دنیای فانتزی زندگی میکند. اما مشکل آن جا است که فیلمساز در تمام مدت از او فقط یک شیوهی اجرا خواسته است.
به همین دلیل هم رابرت پتینسون را در همه جا با یک میمیک ثابت میبینیم؛ مهم نیست که در برابر هیولایی برای دفاع از سیارهای ایستاده یا قرار است توسط دیگران کشته شود. شاید این تصور پیش بیاید که او بالاخره به این حال و هوا عادت کرده و دیگر چیزی او را متعجب نمیکند یا نمیترساند (که البته حضور میکی شماره 18 این فرضیه را بر هم میزند) اما باز هم در مواردی شخصیت او چیزی تازه کشف میکند یا به درکی تازه میرسد. حتی ایدهی دو شخصیت واحد با دو رفتار متفاوت هم چندان به او اجازه نداده که دست به خلاقیت بزند و کاری کند که شخصیتش از جایی به بعد مخاطب خود را خسته نکند و به ورطهی تکرار نغلتد.
متاسفانه این مشکل خود فیلم هم هست. از جایی به بعد نه چیز دندانگیری برای ارائه دارد و نه چیز تازهای. همه چیز هم قابل پیشبینی جلو میرود و خبر از هیچ خلاقیتی نیست. مشکل هم از این جا سرچشمه نمیگیرد که فیلم دوست دارد از همه چیز بگوید و عمیق به نظر برسد؛ مشکل اصلی آن جا است که اصلا قصهای ساخته نمیشود که پشتش محتوایی وجود داشته باشد. میتوان با خیال راحت و قاطعانه گفت که بونگ جون هو بدترین فیلم کل کارنامهاش را روانهی پرده سینما کرده است.
شناسنامه فیلم «میکی 17» (Mickey 17)
کارگردان: بونگ جون هو
بازیگران: رابرت پتینسون، نائومی آکی، استیون ین، مارک روفالو و تونی کولت
محصول: 2025، آمریکا و کره جنوبی
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 6.9 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 77٪
خلاصه داستان: سال 2050. میکی بارنز و دوستش برای راه اندازی یک کسب و کار از یک تشکیلات مخوف مافیایی پولی قرض میگیرند. اما موفق به بازپرداخت پول نشده و حال جانشان در خطر است. از آن جایی که این باند تبهکاری روی هر نقطهای از کرهی زمین نفوذ دارد، این دو مجبور میشوند که در پروژهای که توسط یک سیاستمدار راهاندازی شده و قصد دارد مردم را از زمین خارج کند، ثبت نام کنند. مقصد سیارهای دور دست به نام نیفلهایم است. میکی تحت عنوان یک بار مصرف ثبت نام میکند و دوستش تحت عنوان خلبان. کار یک بار مصرفها امتحان کردن هر چیزی است که برای انسانها مرگبار است. در آن دوران بشر به تکنولوژیای دست یافته که میتواند آدمی را دوباره زنده کند اما فقط کسانی که داوطلبانه عنوان یک بار مصرف را انتخاب میکنند، توسط آن دوباره زنده میشوند. اکنون چهار سال از پرواز سفینه گذشته و هفدهمین میکی قرار است توسط موجودی زشت و عجیب و غریب در نیفلهایم کشته شود اما …
منبع: دیجیکالا مگ
