نقد فیلم «اکنون مرا میبینی: دیگر نمیبینی»؛ خبری از خرگوش در کلاه نیست
وقتی ایدههای استودیوها ته میکشد و وقتی اصل «کمترین هزینه، بیشترین سود» بر سینما حکمفرما میشود، سادهترین راه تکیه بر آیپیها و فرنچایزهای پولساز گذشته است که روزگاری با ایدههای تازهاشان جذبمان کردند؛ اما حالا به زور زرق و برقهای توخالی و نوستالژی زنده ماندهاند. «اکنون مرا میبینی» (Now You See Me) سال ۲۰۱۳ یک فیلم احمقانه اما سرگرمکننده بود که با چهار شعبدهباز در مرکز داستان، گروه ابرقهرمانی تازهای را به دنیا معرفی کرد. در ۲۰۱۶ کارگردان جان ام. چو (کارگردانی که در حال حاضر با فیلمهای «شرور» (Wicked) حسابی سر زبانها افتاده است) با دنبالهای که هیچکس منتظرش نبود، «اکنون مرا میبینی» را ادامه داد. حالا و قریب به ۱۰سال پس از فیلم دوم، میراث چهار اسبسوار ادامه مییابد که به قیمت یک دستمزد حسابی و سفری به ابوظبی، گردوخاکها را تکانده و در کنار سه جوان جویای نام، دوباره دست به شعبده میبرند. در نقد فیلم «اکنون مرا میبینی: دیگر نمیبینی» (Now You See Me: Now You Don’t) بیشتر به اهداف استودیو برای فرنچایز و افت محسوس فیلم سوم در مقایسه با قسمتهای قبل میپردازم.
هشدار! در نقد فیلم «اکنون مرا میبینی: دیگر نمیبینی» خطر لو رفتن داستان وجود دارد
نقد فیلم «اکنون مرا میبینی: دیگر نمیبینی»؛ و کاش هرگز نبینم

اولین فیلم «اکنون مرا میبینی» سال ۲۰۱۳ با ایدهای تازه و اجرایی کینتیک روی کار آمد: یک گروه شعبدهباز که جلوی چشم مردم جادو میکنند. البته جادوی اصلی فیلم در ستارههایش، جسی آیزنبرگ، وودی هارلسون، آیلا فیشر و دیو فرانکو نهفته بود که با حضورِ همیشهجذاب مارک رافلو و مورگان فریمن حسابی در گیشه سروصدا کرد؛ اما این سروصداها در فیلم دوم به طبلی توخالی تبدیل شدند.
فیلم دوم در ۲۰۱۶ با اینکه هوشمندی سابق را نداشت، اما با افزودن لیزی کاپلان و دنیل ردکلیف به معامله، همچنان پرزرق و برق و سرگرمکننده بود و در گیشه هم به موفقیت رسید. حالا «اکنون مرا میبینی: دیگر نمیبینی» با سفری به آنتورپِ بلژیک، شاتوهای فرانسوی و هتلهای لاکچری ابوظبی، دُز زرق و برق خود را از همیشه بیشتر کرده است؛ اما فیلم هرچه ظاهرش فریبنده است، باطن پوچی دارد.
در «اکنون مرا میبینی ۲»، که قریب به یک دهه از آن میگذرد، اسبسواران شعبدهباز خودشان را رابین هودهایی فرض میکردند که از سرمایهداران میگیرند و به مردم میدهند. «اکنون مرا میبینی ۳» هم با این ایده شروع میشود. سه دوست جوان، که میخواهند علاقهاشان به چهار اسبسوار را با تقلید از آنها نشان دهند (و این وسط پولی هم به جیب بزنند)، با پوسترهایی مرموز مردم را به برنامهی شعبدهبازیِ اسبسواران دعوت میکنند؛ با این تفاوت که اسبسواران هولوگرامهایی بیش نیستند. البته هیچکس از آن بویی نمیبرد و برنامه با تقسیم محتوی کیف پول دیجیتالی یکی از حاضرین بین تماشاگران به پایان میرسد.
این تردستی توجه رئیس اسبسواران، دنیل اطلس (جسی آیزنبرگ) را جلب میکند که چارلی (جاستیس اسمیت) مغز متفکر برنامه، هم توان تشخیص او از هولوگرام را ندارد. با دعوتنامهای مرموز از «چشم» (The Eye)، سازمان مخفی که اسبسواران را هدایت میکند، قهرمانان سابق برای یک مأموریت دیگر دور هم جمع میشوند: دنی اطلس، شعبدهباز چیرهدست و سردستهی گروه سوارکاران، مریت مککینی با بازی هارلسون، متخصص هیپنوتیزم و منتالیست، جک وایلدر با بازی دیو فرانکو متخصص تردستی و کارتبازی، و هنلی ریوز با بازی آیلا فیشر، استاد فرار که از فیلم اول برگشته است. جای فیشر را در فیلم دوم لولا (لیزی کاپلان) گرفته بود که در این قسمت هم دوباره به جمع اسبسواران میپیوندد و خلاصه، جمع همه جمع است.

«اکنون مرا میبینی: دیگر نمیبینی» به چهار، یا بهتر بگویم، پنج اسبسوار سابق، سه چهرهی تازه را هم اضافه میکند؛ جوانانی که اگر بلایی سر هر یک از چهار ستارهی سابق بیاید یا به هر دلیلی نخواهند بازگردند، بتوانند فرنچایز را ادامه دهند. اما هالیوود زیادی به توانایی خود در ستارهسازی غره است. سردستهی جوانان چارلی است که رازی بزرگ را مخفی کرده و هوشمندیاش هیچ مرز و منطقی نمیشناسند. بازیگر او، جاستیس اسمیت، که سالهاست در سینما و تلویزیون فعالیت میکند، همچنان در پروژههای مستقل و نقشهای فرعی درجا میزند. اوضاع دو بازیگر جوان دیگر – دومینیک سسا و آریانا گرینبلت که به ترتیب در نقش باسکو، استاد تقلید، و جون، جیببر ماهر حضور دارند – از جاستیس اسمیت هم بدتر است و حتی سهتاییاشان با هم هنوز توانایی هدایت کامل یک فرنچایز را ندارند.
«اکنون مرا میبینی ۳» هم این را میداند و در نتیجه ما میمانیم و چهار قهرمان اصلی به اضافهی حضورهای کوتاه از مارک رافلو و مورگان فریمن که سنی از آنها گذشته، اما فیلم اول تنها بهخاطر شیمی و ارتباط جذابشان به موفقیت رسید؛ اما مشخصا برای استودیو قلقلک دادن نوستالژیامان و زمینهسازی برای دنبالههای احتمالی، از قمار روی کاراکترهای تازه بیشتر جواب میدهد.

ترکیب فیلم شعبدهبازی با سرقتی بزرگ بهسبک «یاران اوشن»، ایدهای است که روی کاغذ عالی جواب میدهد؛ کمی کمدی و تنشهای عاشقانه هم به آن بیفزایید و فرمولتان کامل میشود. اما «اکنون مرا میبینی ۳» موفق شده این ایده را به ابلهانهترین شکل ممکن پیاده کند. دو نسل از شعبدهبازان با ترفندهای پیچیده و غیرممکن میخواهند ارزشمندترین الماس جهان را از ورونیکا وندربرگ (رزموند پایک) بدزدند که حاصل سالها بهرهکشی از منابع مردم افریقاست. پایک، که معمولا اجراهای جذابی ارائه میدهد، در «اکنون مرا میبینی ۳» یک شرور کلیشهای دیگر است که با لهجهی جنوب افریقایی تصنعیاش تکمیل میشود. او بیشتر مدت زمان فیلم به کُری خواندن برای زیردستان و دشمنانش قناعت میکند؛ وگرنه هیچ هوشمندی واقعی از خود نشان نمیدهد.
البته این برای قهرمانان داستان هم صدق میکند که با حقهها و شعبدههایشان، تنها زیر بغل یکدیگر هندوانه میگذارند. مخصوصا یک سکانس طولانی در عمارت تادئوس (مورگان فریمن) وجود دارد که در آن شعبدهبازان پیر و جوان هنرهایشان را به رخ هم میکشند؛ فقط برای اینکه بعد از دهدقیقه چارلی کشف کند که شیء پیشبرندهی داستان پشت نقاشی روی دیوار است و میپرسید چطور این کشف خارقالعاده را انجام داد؟ چون خودش آن را آنجا گذاشته بوده است!

تا پایان فیلم، اسبسواران روند شوخیهای بیمزه و جادوهایی که یا جلوههای ویژهاند، یا هیچ منطقی ندارند را ادامه میدهند. مثل نقل و نبات در هر جا اکسپوزیشن گذاشته شده و هرکس هم پیش از آنکه بخواهد حقهاش را پیاده کند، باید در یک نطق طولانی آن را برای تماشاگران توضیح دهد؛ چون مشخصا نویسندگان به ما اطمینان نداشتهاند تا بفهمیم در فیلم چه میگذرد. فیلم به همان اندازه که پرحرفی میکند، با جلوههای پرهیاهو و اکشنهای بیهوده حوصلهاتان را سر میبرد؛ مریت بهثانیهای هرکسی را هیپنوتیزم میکند، هیچ دری جلودارِ جون نیست و کارتهای جک همه به هدف میخورند. تنها کاراکتر تازه که کمی قوس داستانی به او داده شده، شخصیت چارلی است که با همان منطقِ بیمنطق فیلم، ناگهان به مغز متفکر «اکنون مرا میبینی ۳» تبدیل میشود. متأسفانه، پنج نفری که روی فیلمنامهی «اکنون مرا میبینی ۳» کار کردهاند تنوانستهاند حتی یک حقهی واقعا هوشمندانه بسازند؛ اما اطمینان حاصل کردهاند که حتما ابوظبی و پیست فرمول یک آن را نشان دهند. بالاخره «اکنون مرا میبینی: دیگر نمیبینی» هیچچیز برای بیننده نداشته باشد، یک چک درشت و سفری به ابوظبی برای بازیگران و عواملش داشته است.
در غافلگیری پایانی، چارلی برادر ناتنی ورونیکا از آب درمیآید. او بهتنهایی تمام حقهها را ترتیب داده و خودش را جای سازمان چشم جا زده بوده تا اسبسواران را دور هم جمع کرده و انتقام مرگ مادرش را از ورونیکا بگیرد. ورونیکا که تا لحظهی آخر از شرارت خود دست نمیکشد، به چارلی شلیک میکند، اما خبر ندارد که تیرهایش مشقی است. در آخر ورونیکا دستگیر و تحویل مقامات داده میشود و چارلی وعده میدهد درآمد شرکت وندربرگ را به صاحبان اصلیاش، یعنی مردم افریقای جنوبی بازگرداند. اما زود از پای فیلم بلند نشوید که «اکنون مرا میبینی ۳» یک غافلگیری دیگر برایتان دارد: هولوگرام مارک رافلو یا همان دیلن که نهتنها ما، که اسبسواران را هم سر کار گذاشته بوده و زندان هم نرفته. او چارلی، باسکو و جون را اعضای تازهی چشم اعلام میکند و به همین سادگی، زمینه برای ادامهیافتن فیلمهای شعبدهبازی محبوبمان فراهم میشود.
- فیلمبرداری پرزرق و برق در آنتورپ و ابوظبی
- فیلمنامهی بیدروپیکر
- شعبدهبازیهای بیمنطق
- معرفی کاراکترهای تازه اما سطحی
- اجرای کمانرژی گروه بازیگران اصلی
استودیوها چندسالی است که هرچه ریسک کردن بوده را کنار گذاشته و به جای ایدههای تازه، به مانور روی نوستالژی، بازسازیها و دنبالهسازی روی آوردهاند. چه چیز بهتر از قسمت سوم یک فیلم پرستاره که تور تبلیغاتی برای ابوظبی هم به حساب میآید؟ فیلمهای احمقانه و سرگرمکننده هم جای خودشان را در سینما دارند؛ اما وقتی فیلمی عملاً بینندگان را به بازی میگیرد، قضیه کمی فرق میکند. «اکنون مرا میبینی: دیگر نمیبینی» با ایدهی اسبسواران و تقسیم پول آدمبدها بین مردم عادی آغاز میشود، اما جز این است که سازندگان فیلم، خودشان میخواهند پولی از این مردم عادی بگیرند و به جیب بیسروته خودشان بریزند؟ مهم نیست که «اکنون مرا میبینی» چند خرگوش از کلاه بیرون بکشد، حنای این فرنچایز دیگر رنگی ندارد.
شناسنامه فیلم «اکنون مرا میبینی: دیگر نمیبینی» (Now You See Me: Now You Don’t)
کارگردان: روبن فلایشر
نویسنده: مایکل لسلی، پاول ورنیک، رت ریز، سث گراهام اسمیت، اریک وارن سینگر
بازیگران: جسی آیزنبرگ، دیو فرانکو، مورگان فریمن، آیلا فیشر، وودی هارلسون، رزموند پایک
محصول: ۲۰۲۵، ایالات متحده
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۱ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۶۱٪
خلاصه داستان: سه شعبدهباز جوان با تقلید از اسبسواران سابق، برنامهی شعبدهبازی خودشان را راه میاندازند؛ برنامهای که توجه اطلس، رئیس اسبسواران را به آنها جلب میکند. سازمان چشم با دعوتنامههایی، شعبدهبازان کهنهکار را دوباره پیش هم فرامیخواند تا بزرگترین الماس جهان را از ورونیکا وندربرگ بدزدند. آیا نسل قدیمی و جوان شعبدهبازان میتوانند با همکاری با هم به الماس قلبی دست یابند؟
منبع: دیجیکالا مگ
