نقد فیلم «رله»؛ دستهای آلوده
«رله» در نگاه اول، تفاوت چندانی با دیگر آثار تریلر-معمایی سالهای اخیر ندارد اما خیلی زود متوجه میشویم که در اجرا و رویکرد، اندکی متفاوت است. جدیدترین ساختهی دیوید مکنزی شاید کاملا نوآورانه نباشد اما به سبک آثار دلهرهآور دههی 90 میلادی، ما را تا انتها با خود میکشاند. نقد فیلم «رله» -یا همان «واسطه»- (Relay) را در این مطلب میخوانید.
هشدار! در نقد فیلم «رله» خطر لو رفتن داستان وجود دارد.
در «رله»، دیوید مکنزی سکوت را به یک ابزار مهم روایی تبدیل میکند. در نیم ساعت اول، قهرمان قصه عملا حرفی نمیزند. اَش (ریز احمد) تنها از طریق پیامهای تایپشده در یک سرویس تلفنی مخصوص ناشنوایان با جهان بیرون ارتباط برقرار میکند. این رویکرد، بار سنگینی بر دوش زبان بدن احمد میگذارد. هر چین ابرو، نگاه حسابشده یا تغییر اندک در حالت بدن او، همچون انعکاسی از آشوب درونی و محاسبات دقیق ذهنی کاراکتر عمل میکند. فیلم با این سکوت اجباری، مخاطب را وادار میسازد که به ریزترین جزئیات واکنشهای او توجه کند.
این سکوت اجباری تنها یک انتخاب خلاقانه از سوی فیلمساز نیست، بلکه بخشی از جهان روانشناختی شخصیت است. ما در دنیای منزوی اش غوطهور میشویم؛ فضایی که در آن هر حرکت، حتی سادهترین کنش، حامل بار سنگینی از پرسشهای اخلاقی حلنشده است. هنگامی که سرانجام دیالوگها به جریان روایت افزوده میشوند، تاثیرشان چند برابر است. با وجود این، قدرت اصلی روایت همچنان در حضور فیزیکی و بازی غیرکلامی احمد نهفته است؛ او تعلیق و جذابیت فیلم را تنها با بدن و نگاهش پیش میبرد و این دستاوردی کمیاب در سینمای امروز است.

در نقطهی مقابل این حضور خاموش، لیلی جیمز در نقش سارا ظاهر میشود؛ دانشمندی که بر لبهی تیغ ایستاده و در آستانه افشای رازهای تاریک شرکت داروسازیاش است. او حامل اسنادی سرنوشتساز است که میتوانند یک امپراتوری اقتصادی را فرو بریزند و به همین دلیل به اش -واسطهای حرفهای در حوزهی معاملات مخفی میان افشاگران و شرکتهای بزرگ- پناه میآورد. همکاری آنها در ظاهر ساده به نظر میرسد، اما زیر پوست این توافق، بازی خطرناکی از اعتماد شکننده و نوع حس محبت -با اندکی چاشنی عشق- جریان دارد.
اش اما یک واسطهی معمولی نیست، او سازوکارهای ویژهای دارد که حقیقتا مو لای درزش نمیرود. در فیلمهای مشابه، اغلب از خودمان میپرسیم که در عصر مدرن، چگونه میتوان چنین کارهایی کرد و لو نرفت، «رله» پاسخهایی منطقی برای این سوال دارد: مکنزی، سرویس ارتباطی رله -ابزاری واقعی که در اصل برای ناشنوایان طراحی شده- را به مرکز ثقل داستان تبدیل میکند. اش از این سیستم برای ناشناس ماندن و ایجاد کانالهای غیرقابل ردیابی استفاده کرده، و از شکافهای قانونی آمریکا که ضبط چنین تماسهایی را محدود ساخته، سود میبرد. اما این فناوری تنها یک ابزار روایت نیست؛ فیلم به واسطهی آن، آسیبپذیری انسان در عصر دیجیتال را یادآور میشود.

اما وقتی پای ابرشرکتها وسط باشد، کار حتی برای واسطهای محتاط مثل اش هم سخت میشود. شرکت دارویی سمنتیس، داوسن (سم ورثینگتون) را مامور کرده تا مدارک را از سارا پس بگیرد و حالا او باید با اش دستوپنجه نرم کند. از اینجا به بعد، روایت ریتم سریعتری پیدا میکند و شاهد تعقیب و گریزهایی پرهیجان هستیم که یاد و خاطرهی آثار کلاسیکی چون «سه روز کرکس» را زنده میکنند. فیلم موفق میشود تعادل مناسبی میان هیجان لحظهای و یک تعلیق زیرپوستی مستمر برقرار کند. «رله» در بازآفرینی موتیفهای کلاسیک ژانر هم موفق است: از تحویلهای پنهانی و ونهای امنیتی تا حربههایی که شخصیتها استفاده میکنند تا دیگری را فریب دهند. نکته جذاب این است که اش هر بار، خشونت را به حداقل میرساند و در عوض از نبوغ استراتژیک خود بهره میگیرد؛ او با نقشههای گمراهکننده و تلههای هوشمندانه، تنش را زنده نگه میدارد.
اگر فیلم تا انتها همین مسیر را طی میکرد، احتمالا یکی از بهترین فیلمهای سال لقب میگرفت اما متاسفانه مکنزی در یک سوم پایانی، در تلاش برای برهم زدن انتظارات و ایجاد شگفتی، به کلیشه و البته پیچشهای داستانی اضافی پناه میبرد. تعقیبوگریز پایانی با اینکه هیجانانگیز است اما انسجام روایی اثر را خدشهدار میکند. به عبارت دیگر، با نزدیک شدن به پایان، فیلم بیش از پیش به سمت اکشن بلاکباستری متمایل میشود و در نهایت به یک اثر معمولی تبدیل. شخصیت سارا هم که پیشتر با وضوح اخلاقی و ترسهای انسانیاش قابل باور بود، به شکلی ناگهانی، به شرور اصلی تبدیل میشود و همزمان دقت و ظرافتی که در شخصیتپردازی اش به چشم میخورد، اندکی فرو میریزد.
«رله» شاید در کنار «اگر سنگ بیشتری از آسمان ببارد» (2016) که یکی از بهترین فیلمهای سرقتی تاریخ است قرار نگیرد اما دقیقا مثل آن فیلم، بستر را برای درخشش بازیگران فراهم میکند. لیلی جیمز باورپذیر است و سم ورثینگتون نیز با کنار گذاشتن کلیشهی قهرمان خونسرد، چهرهای تازه از خود را به نمایش میگذارد: آرام، باهوش و به طرز خطرناکی کنترلشده. اما ستارهی اصلی را باید ریز احمد بدانیم که بار دیگر ثابت میکند چرا یکی از مهمترین بازیگران نسل خود است. او با همان تسلطی که در «صدای متال» به نمایش گذاشت، قصه را تنها با زبان بدن و نگاهها پیش میبرد. ما در هر لحظه، تنهایی، کشمکشهای درونی و اضطرابهای او را درک میکنیم. آخرین ساختهی دیوید مکنزی شاید بینقص نباشد اما کسی را آزار نمیدهد، هیجانانگیز است و تا انتها سرگرمکننده باقی میماند.
شناسنامه فیلم «رله» (Relay)
کارگردان: دیوید مکنزی
نویسنده: دیوید مکنزی، جاستین پیاسکی
بازیگران: ریز احمد، سم ورثینگتون، لیلی جیمز، ویلا فیتزجرالد، جارد آبراهامسون، ایزا دیویس، ویکتور گاربر
محصول: 2024، ایالات متحده
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.1 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 78٪
خلاصه داستان: اش (ریز احمد) یک واسطهی مرموز است که از شرکتهای فاسد باج میگیرد و افشاگران را از طریق باجخواهی از اقدامات تلافیجویانهی این شرکتها محافظت میکند. او برای پنهان کردن هویتش از سیستم ارتباطی رله که برای ناشنوایان طراحی شده، استفاده میکند. این تماسها طبق قانون هرگز ضبط نمیشوند، که به او اجازه میدهد ناشناس بماند و همچنین بتواند مکالمات بسیار حساسی را با مشتریان و شرکتها بدون هیچ مستنداتی داشته باشد. اش برای اینکه همهچیز درست پیش برود، به قوانین سختگرایانهی خود پایبند است و هرگز به مشتریان خود نزدیک نمیشود. شرایط اما زمانی تغییر میکند که سارا (لیلی جیمز) به سراغش میآید، دانشمندی که توانسته علیه یک شرکت دارویی، مدارک مهمی جمعآوری کند…
منبع: دیجیکالا مگ
