نقد فیلم «چهار شگفتانگیز: گامهای نخست»؛ تولد دوبارهی مارول!
به برههی جالبی از دنیای ابرقهرمانان رسیدهایم؛ برههای که مارول و دیسی هردو مشغول خانهتکانی، یا بهتر بگویم بازسازی خانهاشان هستند. همین امسال فیلم «سوپرمن» جیمز گان را داشتیم؛ فیلمی که نهتنها یک سوپرمن کاملا تازه را معرفی میکند، که پایههای دنیای تازهی دیسی را میگذارد که با هدایت گان و پیتر سفران به مسیری متفاوت از سالهای زک اسنایدر خواهد رفت. همزمان با تغییر و تحولات در دیسی، در مارول هم خبرهای زیادی هست. پس از رسیدن به قلهی MCU در «انتقامجویان: پایان بازی» (Avengers: Endgame)، مسیر دیگری جز رو به پایین برای کوین فایگی و شرکا وجود نداشت. نتیجه؟ سالها دست و پا زدن در انبوهی از محتوای استریمینگ و فیلمهای یکی از یکی بدتر که جز ماشین پولچاپکنیِ مارول، نمیتوان هیچجور دیگر به آنها نگاه کرد. نقدهای منفی، افت میزان مخاطب و فضای اشباعشدهی سینمای ابرقهرمانی، مارول را واداشت تا تکانی به خودش بدهد و بالاخره امسال دارد میوهی تکاندن خود را برداشت میکند. اولین تکان بزرگ سال، فیلم «تاندربولتز» (Thunderbolts*) بود؛ اختتامیهای شایسته برای فاز پنجم دنیای سینمایی مارول که با قمار روی قهرمانهایی شکستخورده و افسرده، از پنج مرحلهی سوگواری کوبلر-راس عبور و به پذیرش رسید. حالا نوبت «چهار شگفتانگیز: گامهای نخست» است؛ تولد دوباره و امید تازهی مارول برای افقهای پیش رو. ولی آیا اولین خانوادهی ابرقهرمانی مارول میتوانند MCU را دوباره به روزهای اوج خود بازگردانند؟ در نقد «چهار شگفتانگیز: گامهای نخست» به دستاوردهای فیلم برای آیندهی MCU میپردازم؛ آیندهای که با بازگشت مارول به ریشهها، از همیشه روشنتر به نظر میرسد.
هشدار! در نقد فیلم «چهار شگفتانگیز: گامهای نخست» خطر لو رفتن داستان وجود دارد
نقد فیلم «چهار شگفتانگیز: گامهای نخست»: اولین خانوادهی مارول پا میگیرد

پس از «انتقامجویان: پایان بازی» دورهای از تلاطم در دنیای سینمایی مارول آغاز شد. اما کنار گذاشتن دنیایی که مارول ده سال برای پایریزیاش تلاش کرده بود، کمتر از دیوانگی به نظر نمیرسید. برای همین، دنیای سینمایی مارول بزرگ و بزرگتر شد و متعاقباً اشتباهاتش بیشتر و متواتر. با «چهار شگفتانگیز: گامهای نخست» (The Fantastic Four: First Steps) مارول جرئت کرده دوباره به خانهی اول برگردد و از نو شروع کند. خوشبختانه، خبری هم از خطوط داستانی بههمپیوسته یا چهرههای آشنا از پروژههای دیگر مارول نیست تا مجبور شوید کلی فیلم و سریال دیگر ببینید تا از اتفاقات فیلم سردرآورید.
سیوهفتمین فیلم دنیای سینمایی مارول روی زمین۸۲۸ (خط زمانی متفاوتی از سایر پروژههای MCU که در زمین۶۱۶ میگذرند) اتفاق میافتد؛ جایی که در آن رید ریچاردز (پدرو پاسکال)، همسرش سو استورم (ونسا کربی)، برادر سو یعنی جانی استورم (جوزف کوئین) و دوست خانوادگی و همکارشان بن گریم (ایبان ماس باکراک) را برای اولین بار میبینیم که با قدرتهای خارقالعادهاشان، حسابی بین مردم محبوبیت پیدا کردهاند. «چهار شگفتانگیز: گامهای نخست» مثل «سوپرمن» جیمز گان، از روی داستانِ چگونه قهرمان شدنِ این کاراکترها میپرد و یکجا ما را وسط دنیایی تثبیتشده میاندازد. در ابتدا اما چهارمین یادبود تبدیل چهار فضانورد داستان به ابرقهرمانان کنونی، بستری فراهم میکند تا ما به سرعت از کیستی و چیستی چهار شگفتانگیز سردربیاوریم که در این تاریخ موازی با ماشینهای پرنده و تلپورترها، مثل ناجی از مردم در برابر تهدیدات زمینی و آسمانی محافظت میکنند.

با وجود فیلمنامهی سبک «چهار شگفتانگیز»، فیلم داستانی ساده و صمیمی دارد که عنصر خانواده در آن میدرخشد. از همان ثانیههای اول میفهمیم که سو بالاخره پس از دوسال تلاش باردار شده است. این خبر خوب همه را به وجد میآورد و برای مدت کوتاهی بهنظر میرسد هیچ چیز نمیتواند جلوی این خوشحالی را بگیرد…تا اینکه گالاکتوس (رالف اینسن) از راه میرسد؛ یک موجود کیهانی که عطش سیریناپذیری برای بلعیدن سیارات دارد. چهار شگفتانگیز سوار بر سفینهی فضایی خود، رد پیامآور گالاکتوس، سیلور سرفر (جولیا گارنر)، را تا سیارهاش میزنند تا با شرور سیارهخوار مذاکره کنند. گالاکتوس در ازای آنکه از خیر خوردن زمین بگذرد، بهای سنگینی میخواهد: نوزادِ هنوز متولد نشدهی سو را که در ادامه فرانکلین نام میگیرد و میفهمیم قدرتی فراتر از حد تصور دارد.
«چهار شگفتانگیز: گامهای نخست» با سبک رترو-آیندهنگرانهاش و تأکید بر عنصر خانواده، به بازسازی لایواکشن «شگفتانگیزان» پیکسار میماند که حتی سروکلهی موش کور (پاول والتر هاوزر) هم در آن پیدا میشود. آنچه صمیمیتی شبیه به انیمیشن پیکسار به داستانش میبخشد، بازگشت به اولین رشته از زنجیرهی روابط انسانی است؛ رابطهی مادر-فرزندی. سو با اینکه میداند فداکردن فرزندش جان میلیاردها نفر را نجات میدهد، اما به هر دری میزند تا جلوی آسیب به فرانکلین را بگیرد. آخرسر حاضر است حتی خودش را بهجای فرانکلین فدا کند. بهخاطر همین اتکا به سادهترین غرایز انسان، میتوان با ترسها و اضطرابهای قهرمانان «گامهای نخست» ارتباط گرفت؛ حتی اگر یک تهدید گودزیلایی در داستان رها شده باشد!

با اینکه «چهار شگفتانگیز: گامهای نخست» در زمینهی داستان و شخصیتپردازی کم میآورد، اما دستاورد بصری تمام و کمالی برای یک فیلم مارول به حساب میآید. در «تاندربولتز» استفاده از ستهای واقعی، دکور و جلوههای ویژهی مکانیکی تاجای ممکن، اصالت و باورپذیری را به فیلمهای مارول بازگرداند و «چهار شگفتانگیز» نیز همین رویه را ادامه داده و حتی پا را یک قدم فراتر گذاشته است. اساسا، کل فیلم به طراحی هنری آن زنده است و پویایی دارد. تم زیباییشناسانهی رترو و دههشصت میلادی که بر کل فیلم غالب است، با رنگهای شاد و گرم حسابی نوستالژی آدم را قلقلک میدهد. این جلوههای بصری رنگارنگ را در فیلمهای پساکرونا چون «سوپرمن» جیمز گان، بیشتر میبینید که نمادی هستند از دوران خوشی که امروز به اندازهی یک خط زمانی دیگر، دور از دسترس به نظر میرسند.
از پوسترهای قهرمانان، کارتون تلویزیونی آنها، طراحی لوگوها و جعبههای کورنفلکس که بگذریم، میرسیم به طراحی دکور شگفتانگیز خانهی شگفتانگیزان، طراحی لباسهای فضانوردی و ابرقهرمانی آنها و حتی سیارهی گالاکتوس که همه یک دیدگاه هنری یکسان را دنبال میکنند. فیلمها و سریالهای اخیر مارول اکثرا محصول جلسات بیپایان مدیران با استراتژیهای مبتنی بر آمار هستند؛ نه اثری که در آن کارگردانی دیدگاه هنری خاص خود را به فیلم آورده باشد. اما «تاندربولتز» نوید تغییر رویهای را در مارول داد که انگار بهموجب آن دست کارگردان برای آزمون و خطا بازتر شده؛ کارگردان «گامهای نخست» هم فرصت را مغتنم شمرده و دیدگاه هنری واحد خود را بر فیلم اعمال کرده است.
اگر کسی بتواند قهرمانان مارول را در یک دههی شصت آیندهنگرانه به تصویر بکشد، او کسی نیست جز مت شکمن که با کارگردانیاش برای سریال «وانداویژن» (Wandavision) تحسین بسیاری را برانگیخت. اساسا «وانداویژن» یکی از بهترین سریالهای دنیای سینمایی مارول و خود آغازی بر عصر تازهای از MCU است که از قِبل آن «آگاتا تمام مدت» (Agatha All Along) و «دکتر استرنج در چندجهانی دیوانگی» (Doctor Strange in the Multiverse of Madness) هم بیرون آمدند. البته یک فیلم ۲۰۰ میلیون دلاری، که از قضا باید کل دنیای سینمایی مارول را از نو پایریزی کند، غول دیگری است که شکستن شاخاش به شکمن سپرده شده و او هم پاسخ اعتماد کوین فایگی را داده است.
کاراکترها از ستارهها بیشتر میدرخشند

ونسا کربی ستارهی بلامنازع «گامهای نخست» است. با وجود تلاش بیحاصلش برای تقلید لهجهی امریکایی، او اجرایی خیرهکننده در نقش نه صرفاً یک قهرمان با قدرتهای فراطبیعی، که مادری پریشانحال ارائه میدهد که تنها فکر و ذکرش، نجات فرزندش است. همزمان، هرچه ونسا کربی در «گامهای نخست» میدرخشد، انتخاب پدرو پاسکال برای نقش رید ریچاردز به دل نمینشیند.
با تمام تبلیغات و استراتژیهای مارکتینگ که مارول تلاش کرد به ما قالب کند، پدرو پاسکال، پدرو پاسکال است، نه آقای شگفتانگیز. البته او از جان و دل مایه گذاشته، اما نمیتوانید بازیگری را، که امروز سروکلهاش در هر فیلم و سریالی پیدا میشود، بیاورید و توقع داشته باشید بیننده او را بهعنوان آقای شگفتانگیز بپذیرد. حتی خود پاسکال هم نتوانسته این شخصیت تازه را برای خود تعریف کند و اجرایش در «چهار شگفتانگیز» مثل اجرایش در «ادینگتون» (Eddington) و «آخرین بازمانده از ما» (The Last of Us) و غیرذلک میماند. او با تکنیکها و میمیکهای تکراری، همسر و پدری مغموم را به تصویر میکشد که دستش در مواجهه با خطرناکترین تهدید زمین بسته است.

این قضیه برای جوزف کویین و ایبان ماس باکراک هم صدق میکند. آنها نیستند که بر کاراکتر سلطه دارند؛ بلکه کاراکترها هستند که بازیگرانشان را در خود هضم میکنند. مخصوصا که این دو بهشدت به حاشیه رانده شده و جز چندتایی جوک که وسط دیالوگهای سنگینتر فضا را تلطیف کنند، خاصیت برجستهای ندارند. شخصیتهای فرعی دیگر چون موش کورِ پاول والتر هاوزر و ریچل رازمنِ ناتاشا لیون نیز کاملا به هدر میروند.
متأسفانه، از شرورهای اصلی داستان هم چندان بهرهای برده نشده. جولیا گارنر، که تلاشهای اخیر او برای تثبیتش بهعنوان یک بازیگر جدی را در «مرد گرگنما» (Wolf Man) و «اسلحهها» (Weapons) دیدهایم، در نقش سیلور سرفر/شالا-بال یک آنتاگونیست فراموششدنی با گذشتهای تراژیک است و رابطهاش با جانی یکشبه ره صدساله را طی میکند. با شخصیت گالاکتوس هم – که قاعدتاً با صدای رالف اینسون باید رعشه به اندام ما و قهرمانان بیندازد – شبیه یک کایجو رفتار شده که از آب برمیخیزد، ابعادی رعبانگیز و پوستی نفوذناپذیر دارد، اما سو استورم یکتنه از پساش برمیآید؛ البته تا آخر فیلم هم هیچکس نمیتواند بگوید قدواندازهی گالاکتوس دقیقا چقدر است.
- تمرکز بر عنصر خانواده
- موسیقی متن حماسی فوقالعاده
- اجرای تأثیرگذار ونسا کربی در نقش سو استورم
- کارگردانی خوب مت شکمن و تثبیت دیدگاه هنری او در فیلم
- فضاسازی و زیباییشناسی دهه ۶۰ میلادی بهسبک رترو-آیندهنگرانه
- استفاده از جلوههای ویژهی مکانیکی و دکورهای واقعی تا جای ممکن
- هدر رفتن آنتاگونیستهای قدرتمندی چون گالاکتوس و سیلور سرفر
- به حاشیه رانده شدن جانی استورم و تینگ و خلاصه هرکسی جز سو استورم و رید ریچاردز
«چهار شگفتانگیز: گامهای نخست» همانی است که از نامش برمیآید: گامهای نخست برای بازتصور دنیایی که مارول در ۲۰۰۸ میلادی خشت اولش را گذاشت و سالها بعد که فهمیده دیوار کج است، دارد دوباره از نو پیریزیاش میکند. حالا که جان تازهای در پیکر دنیای سینمایی مارول دمیده شده، دست MCU باز است تا با درس گرفتن از اشتباهات گذشته، ابرقهرمانان خود را به بینهایت و فراتر از آن ببرد. مارول مثل همیشه در «گامهای نخست» هم زمینهاش را میگذارد. در صحنهی پس از تیتراژ فیلم، دکتر دووم را میبینیم که پشت به ما و جلوی فرانکلین زانو زده و ماسکاش را از صورت برداشته است. نمیدانم داستان دکتر دووم و فرانکلین چطور به هم گره میخورد، اما میدانم قیامت در کمین چهار شگفتانگیز و انتقامجویان جدید است و آخرسر تنها خدا و کوین فایگی میدانند چهکسی از این روز قیامت زنده بیرون خواهد آمد.
شناسنامه فیلم «چهار شگفتانگیز: گامهای نخست» (The Fantastic Four: First Steps)
کارگردان: مت شکمن
نویسندگان: جاش فریدمن، اریک پیرسن، جف کپلن، این اسپرینگر، کت وود براساس «چهار شگفتانگیز» از استن الی و جک کربی
بازیگران: ونسا کربی، پدرو پاسکال، جوزف کویین، ایبان ماس باکراک، جولیا گارنر، رالف اینسن
محصول: ۲۰۲۵، ایالات متحده
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۷٪
خلاصه داستان: «چهار شگفتانگیز: گامهای نخست» چهار سال پس از بازگشت رید ریچاردز، سو استورم، جانی استورم و بن گریم از فضا آغاز میشود؛ جایی که در آنجا چهار فضانورد داستان تحت تأثیر امواج کیهانی قدرتهای ابرانسانی به دست میآورند. آنها زندگی خود را وقف محافظت از مردم میکنند، اما آنچه واقعا زندگیاشان را تغییر میدهد، خبر بارداری سو است. همزمان، آقای شگفتانگیز در آزمایشگاهش پیامهایی به زبانی ناشناخته از اعماق فضا دریافت میکند که ماهیت تهدیدآمیز یا صلحآمیزشان مشخص نیست. مدت زیادی نمیگذرد تا تهدید اصلی بالاخره خود را نشان میدهد؛ تهدیدی که نابودی کل کرهی زمین را در سر دارد…
منبع: دیجیکالا مگ

ادامه سرافکندگی مارول