جو ابرکرومبی؛ فانتزینویسی که جیمز کامرون جدیدترین اثرش را اقتباس میکند
طرفداران جیمز کامرون از بس از او خواستهاند دست از سر دنیای «آواتار» (Avatar) بردارد، دیگر نفسشان بند آمده. کارگردان «ترمیناتور» و «بیگانگان» (Aliens) از سال ۲۰۰۸ بهطرز بیامان سرگرم کار روی یکی از از نسخههای جدید «آواتار» بوده است. اما به نظر میرسد بالاخره آرزوی مخاطبانش در شُرف برآوردهشدن است. گرچه همچنان قرار است کامرون با سه دنبالهی دیگر به دنیای آدمفضاییهای قدبلند و آبیرنگ بازگردد (صدای آه بلند)، اما همزمان اعلام کرده که نگارش فیلمنامهی اقتباسی از رمان «شیاطین» (The Devils)، نوشتهی جو ابرکرومبی، نویسندهی فانتزینویس اهل لنکستر را هم در برنامه دارد. به قول یکی دیگر از نویسندگان فانتزی، «جاده همچنان ادامه دارد» (اشاره به یکی از ترانههایی که بیلبو در «هابیت» میخواند)، اما در مورد کامرون، این جاده بالاخره به ایستگاهی جالبتر منتهی شده است.
ورود کامرون به قلمرو فانتزی حماسی، اتفاقی هیجانانگیز است؛ تنها دلیلش این نیست که شاید بالاخره باعث شود دز «آواتار» در زندگیمان کمتر شود؛ دلیل دیگر این است که پای یکی از جالبترین نویسندگان نسل جدید فانتزی را به هالیوود باز میکند. «شیاطین» که نویسندهاش با حالتی نیمهشوخی نیمهجدی آن را «جوخهی انتحار در قرون وسطی» توصیف کرده، در زمینهای که معادل نیمهافسانهای اروپای قرون وسطی است واقع شده؛ جهانی که در آن یک دختر ۱۰ ساله پاپ است و ارتشی از الفها آمادهی تهاجماند.
قهرمان داستان، برادر دیاز (Brother Diaz)، راهبی است که ناچار میشود با گروهی از هیولاها همکاری کند – از جمله یک خونآشام، یک گرگینه و یک نکرومنسر (احضارکنندهی مردگان) – تا بشریت را نجات دهد. همانطور که ابرکرومبی میگوید، اشاره به «جوخهی انتحاری» بیدلیل نیست، اما رمان را میتوان ترکیبی از «بازی تاجوتخت» و «تیم آ» (The A Team) یا «دوازده مرد خبیث» (The Dirty Dozen) دانست که یک تالکین خونخوار آن را نوشته است.
ساخت فیلمی از «شیاطین» به قلم فیلمنامهنویسی در حد و اندازهی جیمز کامرون میتواند نقطهی اوج کارنامهی جو ابرکرومبی باشد؛ نویسندهای که از زمان انتشار نخستین رمانش در سال ۲۰۰۶، بیسروصدا به یکی از چهرههای اصلی ادبیات گمانهزن بریتانیا تبدیل شده است. البته او برای اثبات خودش نیازی به تایید هالیوود ندارد. «شیاطین» صدرنشین فهرست کتابهای پرفروش ۲۰۲۵ شد و در ایالات متحده هم به موفقیت دست یافت، تا جایی که به رتبهی پنجم فهرست کتابهای جلد سخت پرفروش نیویورک تایمز رسید؛ او میتواند این موفقیت را به پنج میلیون نسخهای که تاکنون از کتابهای قبلیاش به فروش رفته اضافه کند.
این ارقام برای نویسندهای که در قلمروی نهچندان پُر زرق و برق فانتزی حماسی فعالیت میکند، واقعاً خیرهکنندهاند؛ ژانری که این روزها زیر سایهی زیرشاخههایی مُدِ روزتر نظیر «رومنتَسی» (Romantasy) (ترکیب عاشقانه و فانتزی) قرار گرفته، سبکی که سارا جی. ماس (Sarah J. Mass)، برجستهترین نویسندهی آن، بیش از ۴۰ میلیون نسخه کتاب فروخته است.
هیو گرگ (Hiu Gregg)، وبلاگنویس دنیای فانتزی در وبسایت The Fantasy Inn، دربارهی سبک نوشتار جو ابرکرومبی میگوید: «نوشتههایش جذبه دارند و آمیخته به طنز تلخ و خودآگاهی طعنهآمیز هستند. بسیاری از شخصیتهایش مونولوگهای درونی غنی و بهیادماندنی دارند که حتی در میانهی فجایع وحشتناک، اندکی سبکسری و شوخطبعی به فضا اضافه میکنند.» از نظر او، اقتباس سینمایی «شیاطین» باید حالوهوایی شرارتبار و کموبیش بازیگوشانه داشته باشد، مانند آثار جیمز گان (James Gunn)، بهویژه «محافظان کهکشان» (Guardians of the Galaxy).
او هشدار میدهد: «چالش اصلی اقتباس اثری همچون «شیاطین» این است که باید در انتخاب بازیگران دقت زیادی به خرج داد. باید متن داستان را فقط به اندازهای جدی گرفت که خودش خودش را جدی میگیرد. اگر بخواهی با آن کاملاً جدی برخورد کنی، محکوم به شکست هستی. این کتاب را میتوان با پنج کلمه توصیف کرد: جوخهی انتحار با حضور پاپ. اگر جیمز کامرون بخواهد این فیلم را بسازد، باید چشمانداز جیمز گان پیرامون «جوخهی انتحار» را الگوی خود قرار دهد.

جیمز کامرون قرار است «شیاطین»، آخرین اثر جو ابرکرومبی را اقتباس کند.
ابرکرومبی را اغلب با جورج آر.آر. مارتین مقایسه میکنند. او در گفتگویی با تلگراف در سال ۲۰۲۲ فاش کرد که خواندن «بازی تاجوتخت» در اوایل بیستسالگیاش تأثیر شگرفی بر او گذاشت. هر دو نویسنده با جهانهای خیالانگیز تالکین بزرگ شدهاند، جهانهایی متکی بر دوگانهی خیر و شر. اما مارتین این الگو را زیر و رو کرد؛ او این ایده را جا انداخت که شر مطلق الزاماً اربابی تاریک در برجی دورافتاده نیست، بلکه میتواند اشرافزادهای باشد که برای ارتقای جایگاه خودش، حاضر است خنجری در پشتت فرو کند.
ابرکرومبی دربارهی تاثیری که «بازی تاجوتخت» بر او گذاشت، گفته است: «در آن کتاب، عنصری را پیدا کردم که همیشه جای خالیاش را در فانتزی حماسی حس میکردم. کتاب آن عظمت و عمق آشنایی را داشت [که از تالکین به ارث رسیده بود]، اما در کنارش شخصیتهایی داشت که واقعاً غافلگیرکننده و ماندگار بودند. داستان پر از اتفاقات شوکهکننده و غافلگیرکننده بود: قهرمانها همیشه پیروز نمیشدند. ناگهان همه چیز خطرناک و غیرقابل پیشبینی میشد. این مدل قصهگویی را در ژانرهای دیگر دیده بودم، اما هرگز در فانتزی کلاسیک به این شیوه پیاده نشده بود. خواندن این مجموعه در من این فکر را ایجاد کرد: «عجب، واقعاً میتوان در بستر فانتزی حماسی یک اثر شوکهکننده و هیجانانگیز و شخصیتمحور ارایه کرد.»
ابرکرومبی این ایدهها را در رمان نخستش «تیغ شمشیر» (The Blade Itself) پیاده کرد؛ او این رمان را در دورانی از زندگیاش نوشت که بهعنوان ویراستار فریلنسر فیلم مشغول به کار بود. این اثر ابتدا از سوی ناشران و نمایندگان ادبی مختلف رد شد، اما سپس دوستی، نسخهای از آن را به دست زنی که در انتشارات گالانز (Gollancz) کار میکرد و از قضا با او همکلاسی بود رساند. او نگاهی به متن انداخت و چند هفته بعد، ابرکرومبی قرارداد اولین کتابش را بست.

«بازی تاجوتخت» جورج آر. آر. مارتین یکی از منابع الهام مستقیم برای جو ابرکرومبی بود.
«تیغ شمشیر» در زمان انتشارش در سال ۲۰۰۶ سر و صدای زیادی به پا نکرد، اما داستانش که دربارهی بربری بداقبال به نام لوگن نهانگشتی (Logen Ninefingers) و شکنجهگری سابق به نام بازپرس گلوکتا (Inquisitor Glokta) بود، به مرور مخاطبانی وفادار پیدا کرد. این کتاب در بهترین زمان ممکن منتشر شد؛ همزمان با اوجگیری محبوبیت جورج آر.آر. مارتین و نویسندگانی مانند رابین هاب، داستانهای زمخت و خشن جای خود را در دل فانتزی باز کرده بودند. بعدها این سبک داستانها با نام «گریمدارک» (Grimdark) شناخته شدند.
اصطلاح «گریمدارک» در آغاز بهعنوان توهین به کار برده میشد، اما جو ابرکرومبی با طنازی خاص خود آن را با آغوش باز پذیرفت و حتی در توییتر نام کاربریاش را «Lord Grimdark» گذاشت. او بعدها توضیح داد: «وقتی مردم از واژهی گریمدارک استفاده میکردند، در واقع قصد مسخره کردن داشتند. منظورشان این بود که فلان اثر بد است؛ بهعبارت دیگر، اغراقآمیز، پر از خشونت، زیادی بدبینانه و پوچگرایانه. من هم داشتم خودم را مسخره میکردم.»
اما در ورای این شوخطبعی، ابرکرومبی بهخوبی میدانست که آثارش آنقدر خلاقانه و جسورانهاند که نمیتوان آنها را به قالب محدود ژانری خاص تقلیل داد.
هیو گرگ نوشته است: «بخشی از موفقیت ابرکرومبی بهخاطر این است که آثارش فقط گریمدارک نیستند. درست است که او یکی از ستونهای اصلی دوران اوج گریمدارک در دههی ۲۰۰۰ و اوایل ۲۰۱۰ بود، اما در بستر همان ژانر هم قوانین زیادی را شکست. ابرکرومبی جرئت داشت طنز وارد کارش کند. او میتواند مرگ یک شخصیت یا خیانتی بزرگ را تبدیل به یک شوخی تلخ کند. بهجای اینکه ردپای امید را بهکلی نابود کند، یاد گرفته چطور از آن بهعنوان تضاد دراماتیک یا طنزآمیز استفاده کند. همین باعث شده آثارش دوام و عمقی داشته باشند که جایگاه آنها را از یک سری داستان گریمدارک معمولی فراتر برده است.»
آثار جو ابرکرومبی به دغدغههای بزرگ و عمیق اجتماعی نیز میپردازند، آن هم بدون آنکه به دام شعارزدگی بیفتند. سهگانهی «عصر دیوانگی» (Age of Madness) که با انتشار رمان «کمی نفرت» در سال ۲۰۱۹ آغاز شد، نمونهی بارز همین ویژگی است. داستان در جهانی فانتزی میگذرد که در میانهی انقلاب صنعتی به سر میبرد: جادوگران و جنگجویان همچنان حضور دارند، اما در پسزمینه، نبردی شدید میان کارگران و سرمایهداران، میان کسانی که میخواهند وضع موجود را حفظ کنند و کسانی که میخواهند آن را به آتش بکشند، جریان دارد. نتیجه، جهانی است که گویی در آن سرزمین میانه با «بینوایان» ویکتور هوگو درآمیخته شده است.
ابرکرومبی در سال ۲۰۲۲ دربارهی این جنبه از کارش گفت: «من سعی میکنم درون ذهن شخصیتها بمانم. این داستان متعلق به آنهاست، نه من. نمیخواهم حرفم تبدیل به پیام مستقیم یا شعار بشود. با این حال، شما در عصر مدرن زندگی میکنید و در حال نوشتن برای مخاطبانی هستید که آنها نیز در عصر مدرن زندگی میکنند. برای همین همه برداشتها و تفسیرهای مدرن خودشان از اثر را دارند و شما هم نمیتوانید حین نوشتن اثر جلوی اتفاقاتی را که در دنیا میافتند بگیرید. اصلاً نیازی به این کار نیست.»
او در ادامه گفت: «یکی از جنبههای مفرح فانتزی، در مقایسه با رمان تاریخی، این است که این سبک واقعاً دربارهی زمان حال است. شخصیتهای آثار فانتزی عمدتاً شخصیتهایی با ذهنیت قرونوسطایی نیستند. معمولاً شیوهی فکر کردن و حرف زدن آنها بسیار مدرن است. در این شرایط اگر بخواهید میتوانید یک آینه روبروی آنها قرار دهید و به مسائلی بپردازید که شاید کمی بیشازحد یادآور دغدغههای دنیای مدرن باشند.»

جو ابرکرومبی در خانهاش واقع در بث (Bath)، انگلستان
تفاوت بزرگ بین جو ابرکرومبی و جورج آر. آر. مارتین این است که ابرکرومبی آنچه را که شروع میکند به پایان میرساند. از زمان انتشار آخرین رمان «نغمه» مارتین، «رقص با اژدهایان» (A Dance With Dragons) که حدود ۱۴ سال پیش بود، ابرکرومبی شش رمان و دو مجموعه داستان کوتاه منتشر کرده است. مارتین گفته هنوز دو کتاب دیگر برای پایان دادن به مجموعهی «نغمهی یخ و آتش» لازم است، اما با توجه به ۷۶ ساله بودن مارتین، شک و تردیدهای زیادی درباره انتشار این کتابها وجود دارد.
در ادبیات فانتزی، سابقهای طولانی از نویسندگانی وجود دارد که مخاطبانشان را در بلاتکلیفی رها کردهاند. وقتی رابرت جوردن، دوست جورج آر. آر. مارتین، پیش از پایان دادن به مجموعهی بزرگ «چرخ زمان» (The Wheel of Time) درگذشت، برندون سندرسون با استفاده از یادداشتهای او داستان را به پایان رساند. برخی پیشنهاد دادهاند که جو ابرکرومبی میتواند گزینهای ایدهآل برای انجام کاری مشابه در مورد «نغمهی یخ و آتش» باشد. اما با وجود اینکه ابرکرومبی به کاری که سندرسون با چرخ زمان انجام داد احترام میگذارد، همواره این ایده را که خودش ادامهدهندهی کار مارتین باشد، بیتعارف رد کرده است.
او در سال ۲۰۲۲ گفته بود: «این پیشنهاد مایهی افتخار است، چون این مجموعه را واقعاً دوست دارم. ولی خب، در عین حال هم عجیب است، هم کمی وهمآلود. کتاب نوشتن کاری بسیار شخصیست. آنچه باعث بزرگی یک کتاب میشود، صدای خاص نویسنده است؛ صدایی که تقلیدشدنی نیست و هیچکس دیگری از آن برخوردار نیست. تلاش برای تقلید آن صدا کاری بسیار دشوار و در نهایت حتی کمی ناامیدکننده خواهد بود. چون هیچوقت نمیتوانی بهخوبی نویسندهی اصلی بنویسی و در این مسیر، باید صدای نویسندگی خاص خودت را هم سرکوب کنی.»
بنابراین از ابرکرومبی نباید انتظار نوشتن دنبالهای برای «بازی تاجوتخت» داشت. در عوض، او مشغول نوشتن جلد بعدی مجموعهی «شیاطین» است. این خبری بسیار خوشحالکننده برای دوستداران فانتزیهایی زیبا، تاریک و بیمارگونه است.
پنج رمان از جو ابرکرومبی که باید بخوانید
۱. قهرمانان (The Heroes)

- سال انتشار: ۲۰۱۱
روایتی خشن از شجاعت، خیانت و رستگاری که در بستر نبردی سهروزه میان اتحادیهای «متمدن» از جنوب و جنگجویان وحشی و بیقانون شمال رخ میدهد؛ کل ماجرا در اطراف مجموعهای از سنگهای ایستادهی باستانی بهنام «قهرمانان» اتفاق میافتد. این رمان در دنیایی مشترک با دنیای سهگانهی «قانون اول» (The First Law) واقع شده. توانایی ابرکرومبی در به تصویر کشیدن کنش و خشونت، بیآنکه به ورطهی سادیسم بیفتد، بهوضوح در این رمان مشخص است. شخصیتهایی چون کِرندن کراو (Crunden Craw)، بربر نجیبزاده، سرشار از ضعفهای انسانیاند و پرداختی زنده و ملموس دارند.
۲. شیاطین (The Devils)

- سال انتشار: ۲۰۲۵
این رمان اروپای قرون وسطی را بهشکلی به تصویر میکشد که تاکنون مثل و مانندش را ندیدهاید. کلیسا را روحانیونی زن اداره میکنند که در رأس آنها پاپی دهساله نشسته. در ورای مرزها، الفهایی سنگدل در تدارک تهاجمی بزرگاند. تنها امید مردم متمدن، گروهی متنوع از یاغیان و دیوانگان به رهبری مردی خوشاخلاق به نام برادر دیاز است که باید راهی سفری خطرناک به سرزمینی معادل تروای باستان بشوند تا شاهدختی را به تخت پادشاهی بازگردانند. در این رمان قرون وسطی از فیلتر ذهنی ابرکرومبی گذشته که بهترین راه برای توصیفاش این است: «کوئنتین تارانتینو فانتزی مینویسد». خودتان میتوانید حدس بزنید که با چه اثر هیجانانگیزی طرفیم. جای تعجب ندارد که جیمز کامرون شیفتهاش شده.
۳. تیغ شمشیر (The Blade Itself)

- سال انتشار: ۲۰۰۶
اولین رمان ابرکرومبی، ترکیبی از فضای تیرهوتار «بازی تاجوتخت» با حس طنزی خاص و بریتانیایی است که اندکی از تری پراچت (Terry Pratchett) و تا حد زیادی از «مانتی پایتون و جام مقدس» (Monty Python and the Holy Grail) الهام گرفته. «تیغ شمشیر» فانتزیای تمامعیار بود که تمام ژستهای خشک و جدی ژانر را کنار گذاشته بود.
۴. اندکی نفرت (A Little Hatred)

- سال انتشار: ۲۰۱۹
شاید گاهیاوقات این حس بهمان دست بدهد که رمانهای فانتزی دچار رکودی ابدی هستند: مثلاً چرا پس از هزاران سال هنوز کسی در سرزمین میانه یا وستروس تفنگ اختراع نکرده؟ اما ابرکرومبی در «اندکی نفرت» سیر پیشرفت را به خوبی نشان داده است؛ این رمان داستانی پرکشش دربارهی دسیسه و خیانت را در جهانی فانتزی تعریف میکند که در حال تجربهی نخستین لرزههای انقلاب صنعتی است.
۵. سرزمین سرخ (Red Country)

- سال انتشار: ۲۰۱۲
«سرزمین سرخ» همان کاری را برای فانتزی کرد که «نابخشوده» (Unforgiven) کلینت ایستوود برای وسترن انجام داد. سرزمین سرخ سومین رمان مستقل در دنیای «قانون اول» است که با معرفی شای ساوت (Shy South)، که قبلاً راهزن بوده، آغاز میشود؛ او زنی است که به دنبال یافتن خواهر و برادر گمشدهاش پا به دنیایی خشن و بیرحم میگذارد.
منبع: تلگراف





