بهترین کتابهای شوپنهاور؛ از «جهان همچون اراده و تصور» تا «در باب حکمت زندگی»
آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم، یکی از تأثیرگذارترین و در عین حال بدبینترین متفکران تاریخ فلسفه است. کتابهای شوپنهاور، گرچه در زمان زندگیاش چندان مورد توجه قرار نگرفتند، اما بعدها الهامبخش متفکرانی چون نیچه، تولستوی، فروید و حتی نویسندگان ادبی مانند توماس مان و فرانتس کافکا شدند. شوپنهاور با نثری روشن، موجز و بیپرده، فلسفهای عمیق اما دردناک را روایت میکند: جهانی سرشار از رنج، که تنها از راه هنر، اخلاق و انکار خواستهها میتوان اندکی آن را قابلتحملتر کرد.
برای درک آرتور شوپنهاور چه کتابهایی از او را بخوانیم؟
در این مطلب، نگاهی خواهیم داشت به زندگی و اندیشهی این فیلسوف آلمانی و برخی از مهمترین کتابهای شوپنهاور را معرفی خواهیم کرد؛ آثاری که چه از منظر فلسفی و چه از جهت روانشناختی، هنوز هم برای خوانندگان امروز حرفهای تازهای برای گفتن دارند. اگر با دنیای فلسفه بیگانهاید یا در جستجوی نگاهی عمیقتر به مسائل هستی، رنج و معنا هستید، با ما همراه باشید.
زندگینامه آرتور شوپنهاور
آرتور شوپنهاور (Arthur Schopenhauer) در ۲۲ فوریه ۱۷۸۸ در شهر دانتسیش (گدانسک امروزی در لهستان) به دنیا آمد. خانوادهاش از بازرگانان ثروتمند و روشنفکر بودند. پدرش بازرگانی آزاداندیش و علاقهمند به فلسفه بود و مادرش، یوهانا شوپنهاور، نویسندهای مشهور و فردی اجتماعی و فعال در محافل ادبی آلمان بود. پدرش از کودکی قصد داشت که آرتور راه تجارت را در پیش گیرد و به همین دلیل او را به سفرهای متعدد در اروپا برد تا با فرهنگ و زبانهای گوناگون آشنا شود. اما پس از مرگ پدر در سال ۱۸۰۵، آرتور مسیر فلسفه را انتخاب کرد.

آرتور شوپنهاور در دوران جوانی
شوپنهاور در دانشگاه گوتینگن و سپس در برلین تحصیل کرد و فلسفه را با دقت و جدیت دنبال نمود. او بیش از هر چیز تحت تأثیر ایمانوئل کانت و متفکران هندی همچون بودا و متون کلاسیک هندو یعنی اوپانیشادها قرار گرفت. در سال ۱۸۱۸ ویرایش نخست کتاب مهم خود «جهان همچون اراده و تصور» (The World as Will and Representation) را منتشر کرد، اثری که در ابتدا توجه اندکی جلب کرد، اما بعدها به یکی از ستونهای فلسفهی مدرن بدل شد.
شوپنهاور زندگیای نسبتاً منزوی و پر از ناسازگاری با محیط داشت. او فردی بدبین، مغرور، بدخلق و گاه ناسازگار با جامعه و روشنفکران زمانهاش بود. با این حال، آثارش پس از دههها به شهرت رسیدند و تاثیر عمیقی بر اندیشهی غربی گذاشتند. شوپنهاور در سال ۱۸۶۰ در فرانکفورت درگذشت، بیآنکه هرگز ازدواج کرده یا خانوادهای تشکیل داده باشد. آثار او امروز در کنار فیلسوفانی چون نیچه و داستایوفسکی، همچنان منبع الهام برای کاوش در تاریکیهای روح انسان و طبیعت هستیاند.
معرفی کوتاه کتابهای شوپنهاور
در ادامه، بهطور خلاصه و مفید مهمترین کتابهای شوپنهاور را معرفی کردهایم:
۱. جهان همچون اراده و تصور (The World as Will and Representation)
- سال انتشار: ۱۸۱۸ (ویرایش نخست)، ۱۸۴۴ (ویرایش دوم و گسترشیافته در دو جلد)، ۱۸۵۹ (ویرایش سوم و گسترشیافته)
این اثر، شاهکار فلسفی شوپنهاور و مهمترین کتاب اوست که نخستینبار در سال ۱۸۱۸ منتشر شد. در این کتاب، شوپنهاور جهان را بهعنوان «تصور» ذهنی ما و «اراده»یی کور و بیهدف معرفی میکند. او معتقد است که رنج، نتیجهی تمایلات بیپایان انسان است و تنها از راه هنر، اخلاق و انکار خواستهها میتوان از این رنج رهایی یافت. این اثر در دو جلد منتشر شده است: جلد اول شامل چهار بخش اصلی دربارهی معرفتشناسی، هستیشناسی، زیباییشناسی و اخلاق است؛ جلد دوم، که در سال ۱۸۴۴ منتشر شد، شامل توضیحات و تأملات بیشتر بر مفاهیم جلد اول است. ویرایش سوم و نهایی ۱۳۶ صفحهی بیشتر داشت.
۲. متعلقات و ملحقات (Parerga and Paralipomena) (کتاب در باب حکمت زندگی گزیدهای از این اثر است)
- سال انتشار: ۱۸۵۱
این مجموعهی دو جلدی (که عنوان آن به زبان یونانی است) شامل مقالات و تاملات کوتاهتر شوپنهاور دربارهی موضوعاتی چون فلسفه، متافیزیک، اخلاق، زیباییشناسی و طبیعت انسان است. جلد اول شامل مقالات بلندتر و جلد دوم شامل تأملات کوتاهتر است و در آن شوپنهاور دربارهی موضوعات متنوعی جستارنویسی کرده، از خودکشی گرفته تا ادبیات سانسکریت و ماهیت زنان. این مجموعه خلاصهسازی فلسفهی شوپنهاور نبود، بلکه محتوای مکمل برای کسانی بود که با فلسفهی او آشنا بوده و درستی آن را پذیرفته بودند. بخش «در باب حکمت زندگی» در جلد اول این اثر تاثیر زیادی بر نویسندگان و متفکران آتی داشته است و بهخاطر پرطرفدار بودن معمولاً در قالب کتابی جداگانه و کوتاهتر منتشر میشود.
۳. هنر همیشه حق بودن (The Art of Being Right)
- سال انتشار: ۱۸۳۱
این رسالهی کوتاه، نوشتهشده در سال ۱۸۳۱، به بررسی ۳۸ شگرد برای پیروزی در مباحثه میپردازد. شوپنهاور در این اثر، با نگاهی طنزآمیز و انتقادی، روشهایی را معرفی میکند که افراد برای اثبات حقانیت خود در بحثها به کار میبرند، حتی اگر حق با آنها نباشد. این اثر، نگاهی جالب به هنر جدل و مناظره دارد. از بین برخی از این ترفندها میتوان به این موارد اشاره کرد:
- کلی جلوه دادن بیانات جزیینگرانهی طرف بحث
- استفاده از استعارههایی که به نفع موضع خودتان است
- حملهی شخصی
- مجبور کردن طرف بحث به اینکه در ادعایش بزرگنمایی کند
- رد کردن حرف طرف مقابل تنها با یک مثال نقض
۴. دربارهی ریشهی چهارگانه اصل دلیل کافی (On the Fourfold Root of the Principle of Sufficient Reason )
- سال انتشار: ۱۸۱۳
این رساله، پایاننامه دکترای شوپنهاور است و آوردن آن در فهرست کتابهای شوپنهاور شاید کمی عجیب به نظر برسد، اما شوپنهاور از سن پایین چنان سیستم فلسفی منسجمی طرحریزی کرده بود و تا آخر عمر هم به آن وفادار ماند که حتی پایاننامهی دکترایش هم ناگزیر به بخشی مهم از این نظام فلسفی تبدیل شده است. در این رساله شوپنهاور به تحلیل اصل دلیل کافی میپردازد. او این اصل را به چهار نوع تقسیم میکند: دلیل شدن (علیت)، دلیل شناخت (استنتاج منطقی)، دلیل بودن (زمان و مکان) و دلیل عمل (انگیزش). این تقسیمبندی، پایهای برای فهم عمیقتر فلسفه او در آثار بعدیاش فراهم میکند.
۵. دربارهی بینایی و رنگها (On Vision and Colors)
- سال انتشار: ۱۸۱۶
در این رساله، شوپنهاور نظریهای فیزیولوژیکی دربارهی ادراک رنگها ارائه میدهد. او معتقد است که رنگها نتیجهی فعالیتهای خاص شبکیهی چشم هستند و نه ویژگیهای ذاتی اشیاء خارجی. این دیدگاه، نقدی بر نظریه نیوتن است و روی نقش ذهن در ادراک رنگها تاکید دارد. این رساله مثالی از پرداختن شوپنهاور به مسائل علمی روز خود است.
۶. دربارهی آزادی اراده (On the Freedom of the Will)
- سال انتشار: ۱۸۳۹
این مقاله یکی از مهمترین نوشتههای آرتور شوپنهاور دربارهی ارادهی انسان و مفهوم آزادی است. شوپنهاور این اثر را در پاسخ به پرسش مسابقهای نوشت که از سوی انجمن سلطنتی علوم نروژ مطرح شده بود: آیا انسان دارای ارادهی آزاد است؟ پاسخ شوپنهاور به این پرسش پیچیده و در عین حال روشن بود و جایزهی سال ۱۸۳۹ این انجمن را از آن خود کرد.
او در این مقاله، میان سه نوع آزادی تمایز قائل میشود: آزادی جسمانی، آزادی عقلانی و آزادی متافیزیکی. به باور او، انسان از نظر جسمی میتواند آزاد باشد، یعنی کسی او را مجبور به کاری نکند. از نظر عقلانی نیز، او میتواند انتخابهایی انجام دهد، اما این انتخابها همیشه از انگیزهها و شرایط خاصی پیروی میکنند. در واقع، انسان ممکن است احساس کند آزادانه تصمیم میگیرد، اما در عمل، تصمیمهایش نتیجهی علتهایی بیرونی و روانی هستند که از کنترل خودش خارجاند. مثلاً اگر کسی گرسنه باشد، احتمالاً دنبال غذا میرود. این رفتار، مثل یک زنجیرهی علت و معلولی عمل میکند. پس در این سطح، ما «آزاد» نیستیم چون همیشه عاملی خارجی ما را به سمت یک عمل میکشاند.
«انسان میتواند کاری را که اراده میکند انجام دهد، اما نمیتواند اراده کند که ارادهاش چه باشد.» این جملهی کوتاه، ولی عمیق، دیدگاه شوپنهاور نسبت به آزادی عمل انسان را بهخوبی نشان میدهد.از نگاه درونی و متافیزیکی (آنچه به اصطلاح کانتی «شیء در نفس خود» (Thing-in-itself) خطاب میشود) این قسمت از وجود ما، بهزعم شوپنهاور، همان ارادهی خالص است؛ یک نیروی بنیادی که پشت همهچیز قرار دارد. این اراده، مستقل از زمان، مکان و علیت است. در این سطح، میتوان گفت که آزادی واقعی وجود دارد، چون دیگر قانون علیت بر آن حاکم نیست.
به زبان سادهتر: در دنیای روزمره، تصمیمهای ما همیشه دلیلی فراتر از خودمان دارند (پس آزاد نیستیم). اما در عمق وجودمان، جایی که خودمان را بهصورت صرفاً یک نیروی ارادی درک میکنیم، آنجا نوعی آزادی متافیزیکی ممکن است.
7. درباره اساس اخلاق (On the Basis of Morality)
سال انتشار: ۱۸۴۰
شوپنهاور این مقاله را بهعنوان دنبالهای بر بحث اراده و رفتار انسان نوشت. او در اینجا قصد داشت نشان دهد که اخلاق واقعی نه بر پایهی دین است و نه عقل محض، بلکه باید بر شفقت و همدلی استوار باشد. این مقاله در ابتدا به انجمن سلطنتی دانمارک برای دریافت جایزهی سال ۱۸۳۹ ارائه شد، اما بهدلیل اینکه او در این مقاله به هگل توهین کرده بود و داور مسابقه خودش طرفدار هگل بود، از جایزه دادن به این مقاله سر باز زد.
در این اثر، شوپنهاور بهوضوح با اخلاق کانتی مخالفت میکند. کانت معتقد بود که اخلاق باید مبتنی بر «وظیفه» و اصل کلیسازی رفتار باشد. اما شوپنهاور استدلال میکند که عمل اخلاقی واقعی فقط زمانی ممکن است که انسان با درد و رنج دیگری همدلی کند، بدون آنکه چشمداشت یا محاسبهی عقلانی داشته باشد.
این نگاه، پایهگذار نوعی اخلاق بر مبنای احساسات انسانی است، که بعدها در فلسفهی اگزیستانسیالیسم و روانشناسی اخلاقی نیز بازتاب یافت. همچنین، او از این طریق پل ارتباطی میان فلسفه و تجربهی زیستهی انسان برقرار کرد، چون فلسفه گاهی ممکن است بیش از حد وارد عالم انتزاع شود و تجربهی زیستهی انسانها را نادیده بگیرد.
کتاب «جهان همچون اراده و تصور»: شاهکار فلسفی شوپنهاور
کتاب «جهان همچون اراده و تصور» (Die Welt als Wille und Vorstellung) اثر اصلی از بین کتابهای شوپنهاور است که در سال ۱۸۱۸ منتشر شد و در سالهای ۱۸۴۴ و ۱۸۵۹ با افزودههایی تجدید چاپ شد. این اثر بهعنوان یک نظام فلسفی جامع، حوزههای فکری بسیاری را دربرمیگیرد: از معرفتشناسی گرفته تا اخلاق و زیباییشناسی و بهعنوان یکی از تأثیرگذارترین آثار فلسفه غرب شناخته میشود.
ساختار کلی اثر
شوپنهاور در مقدمه کتاب بیان میکند که این اثر در پی انتقال «یک اندیشهی واحد» از زوایای مختلف است. کتاب به چهار بخش اصلی تنظیم شده است:
- جهان بهعنوان تصور: بررسی معرفتشناسی و نقش ذهن در شکلگیری واقعیت
- جهان بهعنوان اراده: تحلیل متافیزیکی اراده بهعنوان جوهرهی اصلی هستی
- زیباییشناسی: نقش هنر و تجربهی زیبایی در رهایی موقت از رنج
- اخلاق: بررسی رنج، شفقت و راههای رهایی از اراده
در پایان، پیوستی با عنوان «نقد فلسفهی کانت» افزوده شده است که در آن شوپنهاور به بررسی و نقد دیدگاههای کانت میپردازد.
بخش اول: جهان بهعنوان تصور
شوپنهاور با تأثیر از ایدهآلیسم استعلایی کانت، بیان میکند که جهان بیرونی آنگونه که ما آن را تجربه میکنیم، صرفاً «تصور» ذهنی ماست. یعنی آنچه ما بهعنوان واقعیت میشناسیم، نتیجهی پردازشهای ذهنی ما از دادههای حسی است و نه واقعیتی مستقل از ذهن. او تاکید میکند که تمام ادراکات ما تابع اصل دلیل کافی هستند که در چهار شکل ظاهر میشود: علیت، استنتاج منطقی، روابط زمانی و مکانی و انگیزش. (همان مواردی که در پایاننامهاش به آنها اشاره کرده بود؛ گفتیم حتی پایاننامهی شوپنهاور هم مهم است!)
بخش دوم: جهان بهعنوان اراده
در این بخش، شوپنهاور به معرفی مفهوم «اراده» میپردازد که بهعنوان جوهرهی اصلی و بنیادین هستی مطرح میشود. او اراده را نیرویی کور، بیهدف و بیمنطق میداند که در پس تمام پدیدهها و موجودات وجود دارد. این اراده در اشکال مختلفی از جمله نیروهای طبیعی، رفتارهای حیوانی و خواستههای انسانی (مثلاً میل به تولید مثل بدون هیچ دلیل و منطقی) تجلی مییابد. شوپنهاور معتقد است که این اراده منبع اصلی رنج و نارضایتی انسانهاست، زیرا خواستههای بیپایان و غیرقابل ارضای آن، انسان را در چرخهای بیپایان از تمایلات سیریناپذیر و ناکامیها گرفتار میکند.
بخش سوم: زیباییشناسی و هنر
شوپنهاور در این بخش به بررسی نقش هنر و تجربهی زیبایی در زندگی انسان میپردازد. او معتقد است که هنر میتواند بهعنوان راهی برای رهایی موقت از سلطهی اراده و رنجهای ناشی از آن عمل کند. در تجربهی زیبایی، فرد میتواند از خواستهها و تمایلات خود فاصله بگیرد و به اندیشه دربارهی زیبایی بپردازد. شوپنهاور هنر را تجلی ایدهآلهای افلاطونی میداند و موسیقی را بالاترین شکل هنر معرفی میکند، زیرا موسیقی مستقیماً با اراده ارتباط دارد و میتواند عمیقترین احساسات انسانی را بیان کند.
بخش چهارم: اخلاق و رهایی
در این بخش، شوپنهاور به بررسی اخلاق و راههای رهایی از رنج میپردازد. او معتقد است که انسانها بهطور ذاتی خودخواه هستند و این خودخواهی منبع اصلی رنج و اختلافهای انسانها با یکدیگر است. با این حال، از راه شفقت و همدلی، انسان میتواند از خودخواهی فراتر رود و به درک عمیقتری از رنج دیگران برسد. شوپنهاور راهحل نهایی برای رهایی از رنج را در انکار اراده میداند که از راه ریاضت و زهد حاصل میشود (این همان بخش از فلسفهی شوپنهاور است که مستقیماً از فلسفهی هندی و بهخصوص بوداییسم الهام گرفته شده است). او تأکید میکند که خودکشی راهحلی واقعی برای رهایی از اراده نیست، زیرا تنها تجلی مشخصی از اراده را از بین میبرد، نه خود اراده را.
نقد فلسفه کانت
در پیوست کتاب، شوپنهاور به نقد فلسفهی کانت میپردازد. او از کانت بهخاطر تمایز بین پدیدار (Phenomena) و شیء فینفسه (The Thing-in-itself) تمجید میکند، اما از پیچیدگیهای غیرضروری و دستهبندیهای مصنوعی کانت انتقاد میکند. شوپنهاور معتقد است که کانت در معرفی شیء فینفسه دچار اشتباهاتی شده و نتوانسته است بهدرستی بین شناخت شهودی و شناخت مفهومی تمایز قائل شود.
یکی از درونمایههای اصلی فلسفهی شوپنهاور این است که دنیا صرفاً تصور ذهنی است که ما از آن داریم، نه خود آن.
تأثیر و اهمیت اثر
«جهان همچون اراده و تصور» تأثیر عمیقی بر فلسفه، هنر و ادبیات داشته است. فیلسوفانی مانند نیچه، هنرمندانی چون واگنر و نویسندگانی مانند توماس مان و ساموئل بکت از این اثر تأثیر گرفتهاند. شوپنهاور با تاکید بر رنج، اراده و نقش هنر در رهایی از رنج، دیدگاهی بدبینانه اما عمیق و تأملبرانگیز از زندگی انسان ارائه میدهد که همچنان مورد توجه و بحث قرار دارد.
چگونه «در باب حکمت زندگی» به ما کمک میکند با چالشهای زندگی روبرو شویم؟
کتاب «در باب حکمت زندگی» (Aphorisms on the Wisdom of Life) یکی از مهمترین آثار شوپنهاور در زمینهی فلسفه عملی و اخلاق فردی است. برخلاف شاهکار پیچیدهاش «جهان همچون اراده و تصور»، این کتاب زبانی سادهتر و ساختاری منسجمتر دارد و برای مخاطبانی نوشته شده که دغدغهی بهبود کیفیت زندگی شخصی خود را دارند. شوپنهاور در این اثر میکوشد به خواننده بیاموزد چگونه با درک واقعبینانه از جهان، رنج را کاهش دهد و آرامش ذهنی بیشتری بهدست آورد.
نقطهی آغاز شوپنهاور در این کتاب، تمایز میان سه منبع اصلی خوشبختی است: آنچه هستیم (شخصیت و سلامت)، آنچه داریم (داراییها و ثروت) و آنچه به نظر میرسیم (اعتبار و دیدگاه دیگران نسبت به ما). به باور او، مهمترین عامل در این میان، «آنچه هستیم» است. یعنی منش، توانایی ذهنی و سلامت جسمی ما تأثیر مستقیم و بلندمدتی بر رضایتمندی ما از زندگی دارند. دارایی و اعتبار ممکن است تحتتاثیر عوامل خارجی و خارج از کنترل خودمان از این رو به آن رو شوند، اما ویژگیهای درونی فرد، پایدارتر و اثرگذارترند.
شوپنهاور بر این باور است که بسیاری از رنجهای انسان از خواستههای بیپایان و مقایسهی خود با دیگران ناشی میشود. او توصیه میکند که انسان باید تا حد امکان به درون خود متکی باشد و خوشی را در چیزهایی جستوجو کند که از وابستگی به دنیای بیرون آزاد هستند، مانند اندیشه، هنر و مطالعه. او بهویژه مطالعه را یکی از مهمترین راههای رسیدن به آرامش در زندگی میداند، زیرا با دور کردن ذهن از هیاهوی روزمره، به انسان فرصتی برای تامل و رشد درونی میدهد.
در برابر جامعهای که اغلب بر رقابت، پُز دادن و مصرفگرایی تاکید دارد، آموزههای شوپنهاور ما را به نوعی سکون درونی دعوت میکنند. او میگوید باید توقعاتمان را از دنیا کاهش دهیم، برای زمان و تنهایی ارزش قائل باشیم و در مسیر زندگی تا حد امکان از دردسر و درگیری پرهیز کنیم.
بهطور خلاصه، «در باب حکمت زندگی»، با نگاه واقعگرایانه اما عمیق، ما را به سادهزیستی، درونگرایی و استقلال ذهنی تشویق میکند. خواندن این کتاب، حتی در روزگار مدرن، میتواند به ما کمک کند تا با رویکردی سنجیدهتر و آرامتر، با چالشهای زندگی روبهرو شویم.
کدام کتاب شوپنهاور برای شروع مناسب است؟
وقتی صحبت از مطالعهی کتابهای شوپنهاور به میان میآید، بسیاری از مخاطبان با این پرسش روبرو میشوند که «از کدام کتاب شروع کنیم؟». پاسخ به این پرسش تا حد زیادی به پیشزمینهی فلسفی خواننده، علاقهمندیهای او و هدفش از خواندن کتابهای شوپنهاور بستگی دارد. با این حال، برای بیشتر خوانندگان علاقهمند به فلسفه که میخواهند با اندیشههای اصلی این متفکر آلمانی آشنا شوند، برخی آثار نقطهی شروع مناسبی به شمار میروند.
یکی از بهترین کتابها برای شروع، «در باب حکمت زندگی» است. این کتاب بخشی از مجموعهی «متعلقات و ملحقات» است و برخلاف برخی از آثار دیگر شوپنهاور، زبانی سادهتر و ساختاری منظمتر دارد. نویسنده در این اثر به جای بررسیهای متافیزیکی و انتزاعی، به موضوعاتی ملموس مثل خوشبختی، رضایت از زندگی و نقش شخصیت، ثروت و شهرت در زندگی انسان میپردازد. این کتاب با نگاهی عمیق ولی قابلفهم به زندگی فردی، نقطهی شروع خوبی برای آشنایی با جهانبینی شوپنهاور است.
اگر خواننده به دنبال درک فلسفهی بنیادین شوپنهاور باشد، میتواند پس از آشنایی مقدماتی، به سراغ «جهان همچون اراده و تصور» برود. با اینکه این کتاب اثر اصلی و فلسفیترین نوشتهی اوست، به دلیل ساختار پیچیده و زبان سنگینش، برای شروع توصیه نمیشود. با این حال، کسانی که از پیشزمینهی فلسفی برخوردارند یا آمادگی خواندن متون دشوار را دارند، میتوانند با خواندن خلاصهها یا تحلیلهای جانبی، کمکم با این اثر هم ارتباط برقرار کنند. این اثر سخت است، ولی بهاندازهی نوشتههای فیلسوفهایی چون هگل و کانت سخت نیست.
کتاب «دربارهی رنج جهان» (On the Suffering of the World) نیز یکی دیگر از گزینههای قابلتوجه برای شروع به خواندن کتابهای شوپنهاور است، خصوصاً اگر دنبال تجربهی بدبینی افسانهای شوپنهاور هستید. این مجموعه مقالات کوتاه، با بیانی ساده و روان، به مضامینی مانند بدبینی، رنج، مرگ و بیثباتی زندگی میپردازد و نگاه تند و تیز شوپنهاور به جهان را بدون پیچیدگیهای متافیزیکی به تصویر میکشد.
در نهایت، بهترین مسیر برای آغاز مطالعهی شوپنهاور، از آثار اخلاقی و عملی اوست. با مطالعهی آنها، خواننده نهتنها با دیدگاههای اصلی او آشنا میشود، بلکه میتواند در زندگی شخصی نیز تاملات عمیقتری داشته باشد و معنای پایدارتری برای رنجها و شادیهای روزمره بیابد.
منبع: دیجیکالا مگ







با تشکر از مولف متن؛
در هر صورت و با هر نوع نگاهی شوپنهاور جایگاه ویژهای در دنیای فلسفه دارد.