ویل دورانت؛ بزرگترین نگارندهی داستان تمدن بشر
ویل دورانت یکی از برجستهترین چهرههای تاریخنگاری و فلسفهی جریان اصلی در قرن بیستم است. او نویسندهای ماهر بود که با نگاهی عمیق، روان و انساندوستانه، توانست روایت تاریخ بشر را از سردی و خشکی تاریخنگاری سنتی بیرون بکشد و به آن روحی تازه ببخشد. آثار دورانت، بهویژه مجموعهی بزرگ «تاریخ تمدن» تلاشی بیوقفهاند برای فهم اندیشهها، آرزوها و رنجهای بشر در طول گذر قرنها. این مقاله به زندگی، آثار و میراث فکری ویل دورانت میپردازد؛ مردی که باور داشت تاریخ تنها زمانی ارزشمند است که بتواند چراغی برای راه آینده باشد.
زندگینامه ویل دورانت
ویلیام جیمز دورانت، که بعدها دنیا او را با نام کوتاهشدهی «ویل دورانت» شناخت، در تاریخ ۵ نوامبر ۱۸۸۵ در شهر کوچک نورث آدامز، واقع در ایالت ماساچوست آمریکا، متولد شد. خانوادهی دورانت اصالتاً فرانسوی-کانادایی و کارگرانی سختکوش و کاتولیکهایی معتقد بودند. این پسزمینهی مذهبی و فرهنگی، تاثیر عمیقی بر تفکر ویل در دوران جوانی گذاشت، اما همان باورهای دینی در سالهای بعد، بستر تردیدها و جستجوهای فکری او شد.
ویل دورانت تحصیلات اولیهی خود را در مدارس مذهبی کاتولیک گذراند، فضایی که در آن سختگیری در آموزش با تاکید بر اخلاق و معنویت همراه بود. او در نوجوانی وارد دانشگاه سنت پیتر در نیوجرسی شد و در همان دوران بود که عشق او به فلسفه، تاریخ، ادبیات و علوم انسانی شکوفا شد. ویل ابتدا قصد داشت کشیش شود، اما عطش سیریناپذیرش برای فهم گستردهتر جهان، او را از مسیر رسمی دین خارج کرد و به دنیای آزاد اندیشه و پژوهش کشاند.
در اوایل دوران کاری، دورانت به عنوان معلم و سپس روزنامهنگار مشغول به کار شد. او در مدارس شبانهی نیویورک که مخصوص کارگران مهاجر بود، تدریس میکرد و همین تعامل بیواسطه با طبقات مختلف جامعه، به او نشان داد سادهسازی مفاهیم فلسفی برای عموم مردم چقدر ضروری و مهم است. در همین دوران، با دختری جوان و پرشور به نام آریل آشنا شد؛ دختری دانشآموز که در اوکراین به دنیا آمده و به آمریکا مهاجرت کرده بود و علایق فلسفی و اشتیاق فکریاش چنان او را جذب کرد که سرانجام به ازدواجی منجر شد که علاوه بر یک پیوند عاشقانه، یک همکاری فکری عمیق و ماندگار بود.

ویل و آریل دورانت در دوران جوانی
نخستین اثر مهم ویل دورانت، «تاریخ فلسفه» (The Story of Philosophy)، در سال ۱۹۲۶ منتشر شد. این کتاب، که زندگی و اندیشهی بزرگترین فلاسفهی غرب را با زبانی ساده و شیوا روایت میکرد، به سرعت محبوب شد و نام دورانت را در میان نویسندگان برجستهی دوران ثبت کرد. موفقیت بیسابقهی این کتاب، به او اجازه داد تا تمام وقتش را به پژوهش و نویسندگی اختصاص دهد و از تدریس و روزنامهنگاری کناره بگیرد.
با پشتوانهی این موفقیت، ویل و آریل پروژهی بزرگ زندگیشان را آغاز کردند: نگارش مجموعهی «تاریخ تمدن» (The Story of Civilization). این پروژه در ابتدا قرار بود چند جلد باشد، اما به مرور زمان گسترش یافت و به یازده جلد رسید که هر کدام دورهی خاصی از تاریخ بشر را با جزییات فراوان و تحلیلهای دقیق پوشش میدادند. نگارش این مجموعه بیش از چهار دهه از زندگی مشترک آنها را به خود اختصاص داد و به یکی از جاهطلبانهترین و ستایششدهترین آثار تاریخنگاری در قرن بیستم تبدیل شد. آریل از همان جلد اول در زمینهی ویراستاری و پژوهش مجموعه به ویل کمک کرد، اما با انتشار جلد هفتم در سال ۱۹۶۱ بود که او رسماً بهعنوان یکی از نویسندگان مجموعه شناخته شد.
نکتهی برجسته در آثار دورانت، تاکید او بر انسان به عنوان محور تاریخ بود. برخلاف مورخان سنتی که بر جنگها و سیاستمداران تمرکز داشتند، دورانت بر فرهنگ، فلسفه، دین، هنر و اندیشهی بشری تمرکز کرد. از نظر او، تمدن چیزی بیش از فهرست نبردها و قراردادهای سیاسی بود؛ تمدن، روایت تلاش انسان برای معنا دادن به زندگیاش بود.
ویل دورانت نویسندهای خوشقلم و فیلسوفی خوشبین بود. او باور داشت که علیرغم همهی جنگها، فروپاشیها و بحرانها، سیر کلی تاریخ بشر به سمت پیشرفت و بلوغ حرکت کرده است. این خوشبینی فلسفی در سراسر آثارش موج میزند و خواننده را به دیدن تاریخ نه به عنوان مجموعهای از شکستها، بلکه به عنوان حماسهای از رشد انسانی دعوت میکند.
ویل دورانت تا پایان عمر به مطالعه، نوشتن و سخنرانی ادامه داد. حتی در دوران کهنسالی، عشقش به دانش و تلاش برای رساندن آن به دیگران خاموش نشد. او و آریل در سال ۱۹۶۸ موفق به دریافت جایزهی پولیتزر برای جلد دهم مجموعهی «تاریخ تمدن» شدند. ویل دورانت سرانجام در سال ۱۹۸۱ و مدت کوتاهی پس از درگذشت آریل، چشم از جهان فروبست.
تاریخ تمدن: شاهکار ویل دورانت و آریل دورانت

مجموعهی «تاریخ تمدن» (The Story of Civilization) که حاصل بیش از چهل سال کار خستگیناپذیر ویل دورانت و همسرش آریل دورانت است، یکی از بلندپروازانهترین و تاثیرگذارترین پروژههای تاریخنگاری در قرن بیستم به شمار میآید. این مجموعهی بزرگ در یازده جلد منتشر شد و هدفش چیزی فراتر از بازگویی رویدادهای سیاسی و نظامی بود؛ دورانتها میخواستند «روح تمدن» را به تصویر بکشند: سیر تحول اندیشهها، هنرها، فلسفهها، ادیان و نهادهای انسانی در طول زمان.
ایدهی اولیهی نگارش «تاریخ تمدن» در دههی ۱۹۲۰ شکل گرفت؛ در آن زمان ویل، تحتتاثیر موفقیت «تاریخ فلسفه»، دریافت که مردم علاقهمند به روایتهایی سادهسازیشده و انسانی از مفاهیم پیچیدهاند. او بر این باور بود که تاریخ، اگر به درستی روایت شود، میتواند تبدیل به داستانی زنده، الهامبخش و آموزنده شود. برخلاف سنت رایج در تاریخنویسی که عمدتاً به روایت وقایع سیاسی و نظامی میپرداخت، دورانتها تصمیم گرفتند تاریخ فرهنگ، اندیشه و زندگی روزمرهی بشر را محور اصلی کار خود قرار دهند.
«تاریخ تمدن» از جلد نخست خود یعنی «میراث شرق» (Our Oriental Heritage)، که به تمدنهای باستانی چین، هند، مصر و تمدنهای خاورمیانه میپردازد، نشان داد که جهان انسانی را نمیتوان صرفاً با تمرکز بر تمدن غرب فهمید. دورانتها با روایتی احترامآمیز و آمیخته به تحسین به فرهنگهای غیرغربی پرداختند و نشان دادند که تمدن یک میراث جهانی است، نه صرفاً محصول اروپا. هرچند برخی از منتقدان خاطرنشان کردهاند که اختصاص دادن یک جلد به تمدنهای شرقی و ده جلد به تمدنهای غربی کمکی به قضیه نکرده و «تاریخ تمدن» همچنان دیدگاهی جهانشمول ندارد و غربمحور است.
در کل هر یازده جلد مجموعه از این قرار است:
- «میراث شرق» (Our Oriental Heritage)، انتشاریافته در سال ۱۹۳۵
- «زندگی یونان» (The Life of Greece)، انتشاریافته در سال ۱۹۳۹
- «قیصر و مسیح» (Caesar and Christ)، انتشاریافته در سال ۱۹۴۴
- «عصر ایمان» (The Age of Faith) ، انتشاریافته در سال ۱۹۵۰
- «رنسانس» (The Renaissance)، انتشاریافته در سال ۱۹۵۳
- «اصلاح دینی» (The Reformation)، انتشاریافته در سال ۱۹۵۷
- «آغاز عصر خرد» (The Age of Reason Begins)، انتشاریافته در سال ۱۹۶۱
- «عصر لویی چهاردهم» (The Age of Louis XIV)، انتشاریافته در سال ۱۹۶۳
- «عصر ولتر» (The Age of Voltaire)، انتشاریافته در سال ۱۹۶۵
- «روسو و انقلاب» (Rousseau and Revolution)، انتشاریافته در سال ۱۹۶۷
- «عصر ناپلئون» (The Age of Napoleon)، انتشاریافته در سال ۱۹۷۵
هرکدام از این جلدها با قلمی روان، اما غنی از تحلیل و تفکر نوشته شدند. در این کتابها، وقایع تاریخی در بستر تحولات فکری، هنری و اجتماعی بررسی میشوند. دورانتها به جای تمرکز صرف بر پادشاهان و جنگها، در روایت خود به اندیشههای فیلسوفان، تلاشهای هنرمندان، دغدغههای دینی، پیشرفتهای علمی و زندگی مردمان عادی نیز پرداختند.
سبک نگارش دورانتها یکی از دلایل ماندگاری این اثر است. برخلاف نوشتههای خشک و فنی بسیاری از مورخان دانشگاهی، آنها زبانی شیوا، داستانپردازانه و گاه شاعرانه داشتند؛ بدون آنکه دقت علمی را فدای زیبایی ادبی کنند. این مهارت کمنظیر در روایتگری، سبب شد که مجموعهی «تاریخ تمدن» نه فقط در میان دانشگاهیان، بلکه در میان مخاطبان عام نیز محبوبیت فراوان پیدا کند.
نکتهی مهم دیگر، همکاری تنگاتنگ آریل دورانت با ویل در نگارش این پروژهی بزرگ بود. اگرچه در ابتدا نام آریل بر روی جلدها ذکر نمیشد، اما بعدها به رسمیت شناخته شد که او نه تنها ویراستار، بلکه همکار واقعی در تحقیق، تحلیل و نگارش اثر بوده است. آریل ذهنی دقیق و درکی عمیقی از تاریخ داشت که کیفیت نهایی «تاریخ تمدن» را ارتقا داد. این شراکت فکری کمنظیر، نمونهای عالی از همکاری خلاقانه در تاریخ نشر محسوب میشود.
با انتشار جلد دهم، «عصر ولتر» (The Age of Voltaire)، دورانتها در سال ۱۹۶۸ موفق به دریافت جایزهی پولیتزر شدند؛ افتخاری که به ارزش علمی و فرهنگی مجموعهی آنها رسمیت بیشتری بخشید. آخرین جلد، «آغاز عصر ناپلئون» (The Age of Napoleon)، پس از دههها پژوهش منتشر شد و بدین ترتیب این پروژهی بزرگ به پایان رسید. هرچند اگر عمر انسان دو برابر حالت فعلیاش بود، شاید دورانتها همچنان در حال نوشتن جلدیهای بعدی مجموعه بودند!
«تاریخ تمدن» امروز نیز همچنان جایگاهی ویژه در کتابخانهی علاقمندان به تاریخ و فلسفه دارد. این اثر نه فقط اطلاعات تاریخی به خواننده میدهد، بلکه نگاهی فلسفی به حرکت تمدن بشری ارائه میکند: نگاهی که تاریخ را به عنوان روایت کوشش انسان برای غلبه بر جهل، خشونت، فقر و بیعدالتی میبیند. از این منظر، «تاریخ تمدن» تنها بازگویی گذشته نیست، بلکه دعوتی به تامل دربارهی آینده است.
بینشهای جالب آثار ویل دورانت
ویل دورانت، با نگاهی عمیق و تلفیقی از تاریخ، فلسفه، دین و فرهنگ، بینشهایی را در آثار خود مطرح کرده که شاید پیش از او بهشکلهای دیگر بیان شده بودند، ولی دورانت آنها را در ذهن مخاطب مدرن جا انداخت. در اینجا به چند نمونهی مهم اشاره میکنیم:
۱. تاریخ، بیش از آنکه روایت جنگها باشد، داستان آرمانهاست
پیش از دورانت، تاریخنگاری عمدتاً معطوف به فهرست پادشاهان، جنگها، قراردادها و مرزکشیها بود. دورانت تاکید میکند که تاریخ واقعی، تاریخ افکار، ارزشها، دستاوردهای علمی و هنری و تلاش بشر برای تحقق آرمانهاست. او نوشته است:
تمدن، رودخانهای است که کنارههایی دارد. این رود گاه با خونِ مردم، با کشتار، دزدی، فریاد و کارهایی که معمولاً تاریخنگاران ثبت میکنند، پر میشود؛ در حالی که روی کرانههای آن، بیآنکه به چشم آید، مردم خانه میسازند، عاشق میشوند، فرزند تربیت میکنند، آواز میخوانند، شعر میسرایند و حتی مجسمه میتراشند. داستان تمدن، در واقع داستانِ آن چیزی است که روی کنارهها رخ داده است. تاریخنگاران بدبیناند، چون کنارههای رود را نادیده میگیرند.
۲. سقوط تمدنها از درون آغاز میشود
ویل دورانت جملهی معروفی دارد که در ابتدای فیلم «آپوکالیپتو» (Apocalypto) مل گیبسون نمایش داده میشود:
هیچ تمدن بزرگی از بیرون مغلوب نمیشود، مگر آنکه پیش از آن خود را از درون نابود کرده باشد.
این جمله اهمیت زیادی دارد، چون بسیاری از پیشفرضها و تعصبهای تاریخی را به چالش میکشد. بسیاری از افراد دوست دارند افول تمدن بزرگ و باشکوه خود را به «قوم بربرها» نسبت دهند و خود را از تقصیر مبرا کنند، ولی دورانت با این جمله بیان میکند که تهدیدهای خارجی تنها زمانی میتوانند تاثیرگذار باشند که یک تمدن دچار بحرانهای داخلی مانند فساد، بیعدالتی و انحطاط فرهنگی شود. این ضعفهای درونی اغلب باعث میشوند که تمدنها در رویارویی با چالشهای خارجی – حتی سادهترینهایشان – ناتوان شوند. وگرنه چطور ممکن است بربرها – که طبق تعریف کمترین امکانات را دارند – یک تمدن بزرگ را به زانو دربیاورند؟
او معتقد است که تمدنها بهجای آنکه تنها بر تهدیدات بیرونی تمرکز کنند، باید از حفظ و تقویت نهادهای داخلی و اصول اخلاقی خود غافل نشوند. چون تمدنی که مردم آن بهخاطر بیاخلاقی و بیعدالتی روحیهیشان را از دست داده باشند، خودشان دروازههایشان را برای سپاه دشمن باز خواهند کرد.
۳. تکرارپذیری الگوهای تاریخی
دورانت با مطالعهی تاریخ در مقیاسی بسیار بزرگ (شاید هیچکس بهاندازهی او دربارهی تاریخ بشر پژوهش و تالیف نکرده باشد)، به این نتیجه رسید که ملتها و تمدنها، با وجود تفاوتهای ظاهری، در الگوهای صعود و سقوط خود شباهتهای عجیبی دارند: دورهی شور و خلاقیت، سپس رفاه و قدرت و در نهایت فساد، تجمل، اختلافات داخلی و فروپاشی. او هشدار میدهد که هیچ جامعهای مصون از این چرخه نیست، مگر آنکه آگاهانه با فساد مبارزه کند و ارزشهای بنیادین خود را حفظ نماید. از او نقل است:
هر ملتی با روحیهای رواقی زاده میشود و با گرایشی اپیکوری میمیرد. در گهوارهاش (بهقول آن ضربالمثل پرمغز) دین ایستاده است و فلسفه او را تا گور همراهی میکند.
در آغاز هر تمدنی، ایمانی دینی و نیرومند، ماهیت خشن جهان را پنهان و ملایم میسازد و به انسانها شهامت میدهد تا رنج و سختی را با شکیبایی تحمل کنند؛ در هر گام، خدایان با مردماند و نمیگذارند نابود شوند، تا اینکه خود نابود شوند. حتی در آن زمان نیز، ایمانی استوار این شکست را با گناهان مردم توجیه میکند و خشم انتقامجوی خدایان را حاصل بیتقوایی بشر میداند؛ شر ایمان را از میان نمیبرد، بلکه آن را تقویت میکند.
اگر پیروزی حاصل شود، اگر در امنیت و صلح جنگ و خونریزی فراموش گردد، آنگاه ثروت رشد میکند؛ در طبقات مسلط زندگی جسمانی جای خود را به زندگی حسی و ذهنی میدهد؛ رنج و تلاش جای خود را به آسایش و لذت میسپارد؛ علم، ایمان را تضعیف میکند و همزمان اندیشه و راحتی، مردانگی و پایداری را. در نهایت، انسانها آغاز به شککردن به خدایان میکنند؛ تراژدیِ دانایی آنها را سوگوار میکند و آنها به هر لذت گذرایی پناه میبرند.
آشیل در آغاز است، اپیکور در پایان. پس از داوود، ایوب میآید؛ و پس از ایوب، کتاب جامعه (Ecclesiastes).
بنابراین ویل دورانت فروپاشی تمدنهای بزرگ را اتفاقی اجتنابناپذیر میبیند، چون این تمدنها اگر از حدی داناتر شوند، به پوچی و لذتگرایی میرسند و از درون فرو خواهند پاشید.
«مسیر امپراتوری» (The Course of Empire)، اثر نقاش آمریکایی توماس کول، مجموعهای از پنج نقاشی است که بین سالهای ۱۸۳۳ تا ۱۸۳۶ کشیده شدند. در این نقاشیها سیر تاریخی شکلگیری یک امپراتوری، رونق گرفتن آن و در نهایت سقوط آن به تصویر کشیده شدهاند. این نقاشیها با دیدگاه ویل دورانت پیرامون تکرارناپذیر بودن الگوهای تاریخی بسیار همسویند.
۴. دین و اخلاقیات، حتی از دیدگاهی سکولار، برای جامعه ضروریاند
ویل دورانت، با وجود دیدگاههای عقلگرایانهاش، نقش دین و اخلاق را در حفظ انسجام تمدنها حیاتی میدانست. او معتقد بود که ادیان، حتی اگر از نظر فلسفی قابلانتقاد باشند، با ارایهی چارچوبهای اخلاقی و معنایی، به جوامع کمک میکنند تا از هرجومرج و انحطاط دور بمانند. در کتاب «درسهای تاریخ» (The Lesson of History)، او و همسرش آریل دورانت نوشته بودند:
پیش از دوران ما، هیچ مثال قابل توجهی از جامعهای در تاریخ وجود ندارد که بتواند زندگی اخلاقی را بدون کمک دین حفظ کند. وقتی که دین یا جایگزین آن قدرت خود را بر روح انسانها از دست میدهد، جامعه شروع به مردن میکند، مانند ساختمانی که ستونهای آن برداشته شده باشد.
این بینش دورانت بهویژه در تحلیل افول امپراتوری روم برجسته است، جایی که او کاهش ایمان به ارزشهای مشترک و جایگزینی آن با لذتجویی و بیتفاوتی را از عوامل کلیدی سقوط میداند. از این نظر دورانت دیدگاهی عملگرایانه به دین دارد، ولی نه بهشکلی منفی و انسانستیزانه («اگر دین نباشد، مردم همدیگر را میخورند»)، بلکه صرفاً آن را یکی از ارکان سازندهی تمدن میبیند و دیدگاه تاریخی گستردهای برای پشتیبانی از این نظر دارد.
۵. پیشرفت تمدن در گرو تعادل بین آزادی و نظم است
ویل دورانت معتقد بود که تمدنها زمانی شکوفا میشوند که بتوانند تعادلی ظریف بین آزادی فردی و نظم اجتماعی برقرار کنند. او استدلال میکرد که آزادی بیشازحد به هرجومرج و خودمحوری منجر میشود، درحالیکه نظم بیشازحد خلاقیت و پویایی را خفه میکند. در کتاب «درسهای تاریخ» آمده است:
آزادی و برابری دشمنان قسمخورده و ابدی یکدیگرند و زمانی که یکی پیروز شود، دیگری میمیرد. اگر مردان را آزاد بگذارید، نابرابریهای طبیعی آنها تقریباً به طور هندسی افزایش خواهد یافت، همانطور که در انگلستان و آمریکا در قرن نوزدهم تحت نظام بازار آزاد این اتفاق پیش آمد. برای مهار رشد نابرابری، باید آزادی فدا شود، مانند آنچه که در روسیه پس از انقلاب ۱۹۱۷ اتفاق افتاد. حتی در شرایط سرکوب نیز نابرابری رشد میکند؛ تنها فردی که از لحاظ اقتصادی پایینتر از حد متوسط است، خواستار برابری است؛ کسانی که از توانایی بیشتر برخوردارند، خواهان آزادیاند؛ و در نهایت، توانایی بیشتر حرف خود را به کرسی مینشاند.
کتابهای دیگر ویل دورانت؛ و چرا باید آنها را خواند؟
غیر از «تاریخ تمدن» ویل دورانت کتابهای دیگری هم نوشته که بهنسبت کمتر مورد توجه عموم قرار گرفتهاند و در عین حال، برای علاقهمندان به فلسفه، تاریخ، و تاملات اخلاقی، گنجینهای ارزشمند محسوب میشوند. دورانت در دیگر کتابهایش، به شیوهای روان، انسانی و عمیق به دغدغههای فکری بشر میپردازد؛ از معنا و هدف زندگی گرفته تا اخلاق، دین، فلسفه و هنر. در ادامه، به برخی از مهمترین آثار دیگر او میپردازیم:
۱. تاریخ فلسفه (The Story of Philosophy)
سال انتشار: ۱۹۲۶
«تاریخ فلسفه» یا «داستان فلسفه» یکی از مهمترین و محبوبترین آثار ویل دورانت است که نقش کلیدی در آشنا کردن عموم مردم با فلسفهی غرب داشته. او در این کتاب، با زبانی روان و روایتگونه، زندگی و اندیشهی فیلسوفان بزرگی چون سقراط، افلاطون، ارسطو، اسپینوزا، کانت، شوپنهاور، ولتر و نیچه را بررسی میکند. دورانت تلاش میکند علاوه بر نظریاتشان، فضای تاریخی، دغدغههای شخصی و اثرشان روی جامعهای را که در آن زندگی میکردند نیز شرح دهد؛ بهگونهای که خواننده احساس نزدیکی و درک عمیقتری نسبت به این اندیشهورزان پیدا میکند.
کتاب هم مقدمهای ساده برای فلسفهخوانی است، هم اثری زنده و پرشور دربارهی تلاش بشر برای فهم زندگی، اخلاق، حقیقت و عدالت. خواندن «تاریخ فلسفه»، حتی برای کسانی که پیشزمینهی فلسفی ندارند، تجربهای روشنگر و دلنشین خواهد بود.
۲. لذات فلسفه (The Pleasures of Philosophy)
سال انتشار: ۱۹۲۹
این کتاب هم یکی دیگر از آثار درخشان دورانت دربارهی معرفی فلسفه به زبان ساده است. هدف او در این اثر، نه ارایهی نظریههای پیچیده، بلکه نزدیک کردن فلسفه به زندگی روزمره است. دورانت در این کتاب نشان میدهد که فلسفه نه یک بحث آکادمیک خشک، بلکه کوششی برای پاسخ دادن به پرسشهای ابدی زندگی است: چه چیزی خوب است؟ عدالت چیست؟ آیا خدا وجود دارد؟ چگونه باید زیست؟
خواندن «لذات فلسفه» به خواننده کمک میکند تا از منظر تاریخی و انسانی با اندیشههای بزرگان آشنا شود، بدون آنکه در پیچوخم اصطلاحات فلسفی گم شود. زبان کتاب دلنشین، آمیخته به طنزی ملایم و صمیمی است و برای کسانی که میخواهند درک عمیقتری از معنای زندگی و تفکر انسانی داشته باشند، گزینهای ایدهآل به شمار میرود.
۳. درسهای تاریخ (The Lessons of History)
سال انتشار: ۱۹۶۸
در این اثر کوتاه و پرمغز، ویل دورانت و همسرش آریل، نکات کلیدی و الگوهای تکرارشونده در تاریخ بشر را بررسی میکنند. این کتاب نهتنها برای علاقهمندان به تاریخ، بلکه برای هر کسی که بخواهد از گذشته برای فهم بهتر حال و آینده بهره گیرد، بسیار مفید است.
آنها در این کتاب از موضوعاتی چون سیاست، اقتصاد، اخلاق، دین، نابرابری، جنگ و پیشرفت علمی سخن میگویند و نشان میدهند که چگونه تاریخ میتواند راهنمایی برای زندگی فردی و اجتماعی ما باشد. این اثر، خلاصهای بسیار غنی از دهها سال پژوهش آنها برای نوشتن «تاریخ تمدن» است و خواندن آن برای کسانی که فرصت مطالعهی آن مجموعهی بزرگ را ندارند، تجربهای ارزشمند خواهد بود.
۴. تفسیرهای زندگی: زندگی، نظرات و آثار نویسندگان مهم معاصر (Interpretations of Life: The Lives, Opinions and Works of Major Contemporary Authors)
سال انتشار: ۱۹۷۰
این کتاب مجموعهای از مقالات و تحلیلهای ادبی است که دورانت در آن آثار نویسندگان بزرگ قرن بیستم را تحلیل میکند. از نویسندگانی که او در این اثر بهشان میپردازد میتوان به ویلیام فاکنر، ارنست همینگوی، جان استاینبک، ازرا پاوند، جیمز جویس، تی. اس. الیوت، مارسل پروست و… اشاره کرد. برخلاف دیگر آثار دورانت که بیشتر بر فلسفه یا تاریخ تمرکز دارند، اینجا با ادبیات سروکار داریم، ولی همچنان با همان نگاه انسانی و فلسفی او. این کتاب مناسب کسانی است که هم به ادبیات و هم به دیدگاه فلسفی دربارهی زندگی علاقه دارند.
۵. دوران گذار: یک خودزیستنامهی ذهنی (Transition: A Mental Autobiography)
سال انتشار: ۱۹۲۷
کتاب «دوران گذار» یکی از آثار کمتر شناختهشده اما مهم ویل دورانت است که در آن، او با صداقتی بیپرده، سیر تحول فکری و شخصی خود را از دوران جوانی روایت میکند. این اثر بهعنوان «خاطرهنگاری ذهنی» شناخته میشود و بهجای تمرکز بر رویدادهای صرف زندگی، بر دگرگونیهای درونی و فلسفی نویسنده تمرکز دارد. برای همین نمیتوان آن را یک خودزیستنامهی استاندارد در نظر گرفت.

دورانت شرح زندگیاش را از دوران کودکی خود در خانوادهای کاتولیک فرانسویتبار در نیوجرسی آغاز میکند (هرچند که در ماساچست به دنیا آمد و اصالتاً متعلق به کوبک کانادا بود) و سپس به ورودش به مدرسهی دینی برای کشیش شدن میپردازد. اما بهتدریج، با مطالعهی آثار فیلسوفانی چون اسپینوزا و رویارویی با واقعیتهای اجتماعی، از ایمان مذهبی فاصله میگیرد و به سوی سکولاریسم و انسانگرایی گرایش پیدا میکند. او همچنین از تجربیاتش در مدرسهی فرر (Ferrer Modern School) در نیویورک سخن میگوید؛ جایی که با آریل کافمن (همسر آیندهاش) آشنا شد.
کتاب «دوران گذار» روایتی از تحول فکری یک فرد و بازتابی از دغدغههای اجتماعی و فلسفی او در مواجهه با مسائل زمانهاش است. دورانت در این اثر، با نثری شاعرانه و تأملبرانگیز، از تلاشهایش برای یافتن معنای زندگی، عدالت اجتماعی و نقش انسان در جهان سخن میگوید و پتانسیلهای ادبی خود را نیز به رخ میکشد.
چرا باید این کتابها را خواند؟
خواندن آثار دیگر ویل دورانت به چند دلیل ارزشمند است: نخست، زبان او روشن، انسانی و شاعرانه است، حتی زمانی که از مفاهیم دشوار سخن میگوید. دوم، نگاه او به زندگی، نگاهی سراسر امید و خرد است؛ نگاهی که در دوران آشفتگی و بحران، میتواند همچون چراغی راهنمای انسان باشد. سوم، دورانت نویسندهای انساندوست و خردمحور است. او در تمام آثارش در جستجوی درک بهتر انسان، تاریخ و معنای زندگی است و برخلاف برخی از مورخان دیگر کاری نمیکند که پس از خواندن تاریخ کلاً از بشریت بیزار شوید.
البته ویل دورانت از چند نظر مورد انتقاد قرار گرفته: ۱. آثارش بیش از حد متمرکز روی اروپا هستند، با اینکه ادعای جهانشمول بودن دارند ۲. او دیدگاهی جدید دربارهی تاریخ ارایه نمیدهد، بلکه تاریخ را در یک بستهبندی بسیار شکیل و جذاب بازنویسی میکند ۳. او بیشازحد روی «مردان بزرگ» متمرکز است و گاهی تاریخ یک کشور را به نامهای بزرگش تقلیل میدهد.
با این حال اگر میخواهید با نگاهی فلسفی، ولی زنده و پرشور، به جهان بنگرید، آثار ویل دورانت گزینههایی ارزشمند، جذاب و در بسیاری از موارد، آرامشبخش هستند. ویل دورانت شاید در حوزهی تخصصی تاریخ و حلقههای آکادمیک حرف زیادی برای گفتن نداشته نباشد، ولی هیچکس بهاندازهی او تاریخ را برای مردم عادی قابلدسترس نکرده است.
منبع: دیجیکالا مگ






