چرا جهان‌های موازی باید وجود داشته باشند؟ (بخش دوم)

۲۰ فروردین ۱۳۹۸ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۲ دقیقه
جهان‌های موازی

در بخش قبلی مقاله‌ با دو نظریه پیرامون وجود جهان‌های موازی آشنا شدیم: یکی نظریه‌ی چندجهانی وصله‌دوزی و دیگری نظریه‌ی چندجهانی انبساطی. در ادامه‌ی این بحث می‌توانید سه نظریه‌ی مهم دیگر را در این باب مطالعه کنید.

انتخاب طبیعی کیهانی (cosmic natural selection)

نوع دیگری از نظریه‌ی چندجهانی پاسخی برای مسئله‌ی «شرایط مساعد برای پیدایش حیات» ارایه می‌دهد؛ و در استدلال آن به اصل انسان‌نگر استناد نمی‌شود.

یک فیزیک‌دان نظری به نام «لی اسمولین» در سال ۱۹۹۲ این ایده را مطرح کرد که جهان هم مثل موجودات زنده تولید مثل می‌کند و دستخوش تکامل می‌شود.

روی زمین ما، انتخاب طبیعی به اشاعه و دوام ویژگی‌های مفید مثل سریع دویدن یا این قابلیت که بتوانیم انگشت شست‌مان را به دیگر انگشتان‌مان برسانیم کمک می‌کند. اسمولین می‌گوید احتمالا در عالم هم نیرویی وجود دارد که به پیدایش سیاره‌هایی مثل سیاره‌ی ما کمک می‌کند. او این پدیده را انتخاب طبیعی کیهانی می‌نامد.

ایده‌ی اسمولین این است که یک جهان مادر می‌تواند درون خودش جهان‌های نوزادی را تولید کند. البته اگر جهان مادر سیاه‌چاله داشته باشد، می‌تواند این کار را انجام دهد.

black hole

یک سیاه‌چاله

سیاه‌چاله وقتی تشکیل می‌شود که یک ستاره‌ی بسیار بزرگ تحت فشار جاذبه‌ی خودش از هم می‌پاشد. در نتیجه‌ی این فروپاشی همه‌ی ذرات اتم آنقدر فشرده می‌شوند که تراکم آنها به بی نهایت می‌رسد.

در دهه‌ی ۶۰ میلادی استیون هاوکینگ و «راجر پنروز» عنوان کردند که این انفجار در واقع نوعی مهبانگ کوچک است که به طور وارونه اتفاق افتاده. بنابراین این فکر به ذهن اسمولین رسید که سیاه‌چاله‌ها می‌توانند به یک مهبانگ تبدیل شوند و یک جهان کاملا جدید به وجود بیاورند.

اگر این طور باشد، ویژگی‌های جهان جدید کمی با جهان قبلی متفاوت خواهد بود (یعنی جهانی که در آن سیاه‌چاله به وجود آمده بود). این روند مثل جهش ژنتیکی تصادفی است که در نتیجه‌ی آن فرزندان با والدین‌شان در عین اینکه شباهت‌هایی دارند، تفاوت‌هایی هم دارند.

اگر جهان متولد شده قوانینی فیزیکی داشته‌ باشد که بر پایه‌ی آنها اتم‌ها، ستاره‌ها و حیات شکل می‌گیرند، پس قطعا سیاه‌چاله‌هایی هم باید در آن وجود داشته باشد. این بدین معنی است این جهان جدید هم به نوبه‌ی خود می‌تواند فرزندانی از خودش داشته باشد. با گذر زمان، تعداد جهان‌هایی به این شکل از تعداد جهان‌هایی که سیاه‌چاله ندارند، بیشتر خواهد بود. چرا که جهان‌های بدون سیاه‌چاله نمی‌توانند بازتولید کنند.

p03n5r15

آیا یک جهان می‌تواند جهان‌های دیگری به وجود بیاورد؟

این ایده‌، ایده‌ی جالبی است. چون نشان می‌دهد که عالم ما به طور کاملا تصادفی به وجود نیامده. فرض کنید جهانی با قوانین فیزیکی مناسب برای پیدایش حیات به طور تصادفی به وجود آمده است. بعلاوه این جهان با جهان‌های دیگری که برای پیدایش ستاره‌ها و حیات مناسب نیستند، احاطه شده است. در این صورت انتخاب طبیعی در مقیاس کیهانی حکم می‌کند که تعداد جهان‌های دارای حیات بیشتر باشد.

البته جزییات این ایده چندان دقیق و مفهوم نیست، اما اسمولین معتقد است که یک مزیت بزرگ دارد و آن اینکه می‌توانیم آن را آزمایش کنیم. به عنوان مثال، اگر اسمولین درست گفته باشد، ما می‌توانیم انتظار داشته باشیم که عالم ما طوری طراحی شده که برای تشکیل سیاه‌چاله‌ها مناسب باشد.

اما تاکنون هیچ مدرکی وجود نداشته که نشان بدهد این ایده درست است. چه برسد به اینکه ثابت شود سیاه‌چاله‌ها می‌توانند یک جهان جدید تشکیل دهند.

نظریه‌ی چندجهانی غشایی (The brane multiverse)

وقتی نظریه‌ی نسبیت عام آلبرت اینشتین در دهه‌ی ۲۰ میلادی در مرکز توجه عموم قرار گرفت، بسیاری از افراد درباره‌ی بعد چهارمی که اینشتین مطرح کرده بود ، فرضیه‌های مختلفی داشتند. چه چیزی ممکن است در آنجا باشد؟ آیا ممکن است در بعد چهارم یک جهان پنهان وجود داشته باشد؟

این افکار مهمل بودند. اینشتین ایده‌ی یک بعد جدید را مطرح نکرده بود. بلکه او صرفا می‌گفت مثل سه بعد فضایی، زمان هم یک بعد است. همه‌ی این چهار بعد در یک ساختار یگانه به نام فضا-زمان با هم ترکیب شده‌اند.

با این حال، دیگر فیزیک‌دانان شروع به گمانه‌زنی درباره‌ی ابعاد جدید در فضا کردند.

اولین بار در مقاله‌ی یک فیزیک‌دان نظری به نام «تئودور کالوزا» به ابعاد پنهان اشاره شد. کالوزا در مقاله‌ای که سال ۱۹۲۱ منتشر شده بود نشان داد که او با افزودن یک بعد دیگر به معادلات نظریه‌ی نسبیت عام اینشتین می‌تواند به معادله‌ی دیگری برسد که وجود نور را پیش‌بینی می‌کند.

این ایده امیدوارکننده به نظر می‌رسید. اما این بعد اضافه کجا بود؟

p03n5q1d

نظریه‌ی ریسمان این پتانسیل را دارد که نظریه‌ی همه‌چیز باشد.

«اسکار کلاین»، فیزیک‌دان سوئدی در سال ۱۹۲۶ پاسخی را برای این سوال پیشنهاد داد. او گفت که شاید بعد پنجم در فاصله‌ای بسیار بسیار کم از ما چنبره زده باشد: چیزی حدود کسری از یک میلیارد تریلیون تریلیون یک سانتی‌متر.

این مفهوم که یک بعد چنبره بزند عجیب به نظر می‌رسد، اما در واقع یک پدیده‌ی آشنا است. مثلا شیلنگ باغبانی یک شی سه بعدی است، اما اگر به اندازه‌ی کافی از آن فاصله بگیریم، مثل یک خط یک بعدی به نظر می‌رسد. چون در این صورت، دو بعد دیگر بسیار کوچک به نظر می‌رسند. عبور از کنار بعد دیگری که کلاین معرفی کرده، آنقدر سریع اتفاق می‌افتد که ما متوجه آن نمی‌شویم.

از آن زمان، فیزیک‌دانان ایده‌های کالوزا و کلاین را در نظریه‌ی ریسمان به کار بستند. براساس نظریه‌ی ریسمان، ذرات بنیادی در واقع لرزش‌ها و نوسانات هستی‌های کوچک‌تری هستند که ریسمان نام دارند.

وقتی نظریه‌ی ریسمان در دهه‌ی ۸۰ میلادی مطرح شده بود، به نظر می‌رسید که فقط در صورت وجود یک بعد دیگر جواب می‌دهد. در نسخه‌ی مدرن نظریه‌ی ریسمان که نظریه‌ی M نام دارد، هفت بعد مخفی وجود دارد.

p03n5py2

جهان‌های موازی غشایی: انباشته‌ای از جهان‌ها

علاوه بر این، لزومی ندارد که این ابعاد فشرده باشند. بلکه می‌توانند بر سطح مناطق وسیعی گسترده شده باشند که فیزیک‌دانان به آن «غشاء» (brane) می‌گویند؛ و ممکن هم هست که این غشاها چند بعدی باشند.

یک غشا به‌تنهایی می‌تواند مکانی برای پنهان شدن یک جهان کامل باشد. براساس نظریه‌ی M، جهان‌های‌چندگانه متشکل از غشا‌هایی با ابعاد مختلف است که مثل انباشته‌ای از کاغذ با هم همزیستی می‌کنند.

اگر این فرضیه درست باشد، باید دسته‌ی جدیدی از ذرات به نام ذرات کالوزا-کلاین وجود داشته باشد. به صورت نظری، ما می‌توانیم آن ذرات را در یک دستگاه شتاب‌دهنده‌ی ذرات مثل «برخورد‌دهنده‌ی هادرونی بزرگ» (Large Hadron Collider) بسازیم. این ذرات ویژگی‌های متمایزی خواهند داشت، چون بعضی از گشتاورهای آنها در ابعاد پنهان انجام می‌شود.

این جهان‌های غشایی باید کاملا متمایز و جدا از هم باشند چون نیروی‌هایی مثل گرانش از میان آنها عبور نمی‌‌کند. اما اگر غشاها با هم برخورد کنند، پیامد آن بسیار عظیم و سرنوشت‌ساز خواهد بود. همین مهبانگ خودمان می‌تواند نتیجه‌ی این برخورد باشد.

p03n5rfb

گفته می‌شود جهان ما حاصل برخورد دو غشا است.

علاوه بر این، یک فرضیه‌ی دیگر هم که مطرح شده این است که نیروی گرانش می‌تواند بین غشاها نشت کند. این نشتی می‌تواند توضیح دهد که چرا نیروی گرانش، به عنوان یک از نیروهای بنیادی در مقایسه با دیگر نیروهای بنیادی تا این حد ضعیف است.

همان‌طور که «لیسا رندال» از دانشگاه هاروارد می‌گوید: «اگر گرانش در پهنای ابعاد بزرگتری به جز چهار بعدی که می‌شناسیم گسترده شده باشد، طبیعتا نیروی آن کمتر می‌شود.»

در سال ۱۹۹۹، رندال و همکارش عنوان کردند که غشاها صرفا دارای گرانش نیستند، بلکه آنها با خم کردن فضا آن را ایجاد می‌کنند. در واقع، این بدین معنی است که یک غشا گرانش را متمرکز می‌کند. به همین دلیل نیروی آن در یک غشای دیگر نزدیک به آن ضعیف به نظر می‌رسد.

این گفته همچنین توضیح می‌دهد که چرا ما می‌توانیم روی غشایی با تعداد نامحدودی از ابعاد زندگی کنیم، بدون اینکه متوجه ابعاد دیگر بشویم. اگر ایده‌ی آنها درست باشد، برای جهان‌های دیگر هم حجم بسیار زیادی از فضا وجود دارد.

نظریه‌ی چندجهانی کوانتومی

نظریه‌ی مکانیک کوانتومی یکی از موفق‌ترین نظریه‌ها در تمام حوزه‌های علمی است. این نظریه رفتار اجرام بسیار کوچک مثل اتم و ذرات بنیادی تشکیل‌دهنده‌ی آنها را توضیح می‌دهد. مکانیک کوانتومی می‌تواند انواع پدیده‌های مختلف را از شکل مولکول‌ها گرفته تا نحوه‌ی تعامل میان نور و ماده با دقت اعجاب‌انگیزی پیش‌بینی کند.

مکانیک کوانتومی با ذرات مثل امواج رفتار می‌کند و آنها را با عبارت ریاضی به نام «تابع موج» (wave function) توصیف می‌کند.

شاید عجیب‌ترین ویژگی تابع موج این باشد که به موجب آن یک ذره‌ی کوانتومی می‌تواند هم‌زمان در چند وضعیت قرار داشته باشد. به این پدیده می‌گوییم «برهم‌نهی» (superposition).

p03n5qfx

برهم‌نهی یعنی شیئی در یک لحظه در دو یا چند وضعیت متفاوت قرار دارد. مثلا یک گربه می‌تواند در آن واحد هم زنده باشد هم مرده.

اما اغلب اوقات همین که می‌خواهیم این اجرام را در هر حالتی مشاهده‌ کنیم، این برهم‌نهی از بین می‌رود. در واقع، مشاهده‌ی ما آن جرم را مجبور می‌کند که یک وضعیت خاص را انتخاب کند و مطابق همان رفتار کند.

این گذار از برهم‌نهی به یک وضعیت واحد که در صورت مشاهده و اندازه‌گیری اتفاق می‌افتد، «فروریزش تابع موج» (collapse of wave function) نام دارد. مشکل اینجاست که نظریه‌ی مکانیک کوانتومی روشی برای توضیح این پدیده ندارد، بنابراین هیچ‌کس نمی‌داند که چرا و چگونه این اتفاق می‌افتد.

یک فیزیک‌دان آمریکایی به نام «هیو اورت» در تز دکترایش در سال ۱۹۵۷ گفت که شاید ما باید طبیعت عجیب فروریزش تابع موج را فراموش کنیم و آن را کنار بگذاریم.

اورت عنوان کرد که اجرام هنگام مشاهده و اندازه‌گیری از یک وضعیت چندگانه به یک وضعیت واحد تغییر حالت نمی‌دهند. بلکه تمام احتمالاتی که در تابع موج کدگذاری شده‌اند به یک اندازه واقعی هستند. یعنی وقتی که ما اندازه‌گیری می‌کنیم، فقط یکی از آن واقعیت‌ها را می‌بینیم، اما واقعیت‌های دیگر هم وجود دارد که ما به آنها دسترسی نداریم.

این نظریه هم با عنوان «دنیاهای چندگانه‌ی» (many worlds interpretation) مکانیک کوانتومی شناخته می‌شود. البته اورت به طور مشخص نگفت که این وضعیت‌های دیگر دقیقا کجا وجود دارند. اما در دهه‌ی ۷۰، فیزیک‌دانی به نام «برایس دیویت» گفت که احتمالا هر وضعیت دیگری باید در یک واقعیت موازی یعنی جهانی دیگر وجود داشته باشد.

فرض کنید که شما می‌خواهید در آزمایشی مسیر یک الکترون را پیش‌بینی کنید. این الکترون در این جهان به یک سمت و در جهان دیگر به سمت دیگری می‌رود. برای مشاهده‌ی مسیر این الکترون باید ابزاری موازی وجود داشته باشد تا الکترون از میان آن عبور کند. همچنین باید یک مشاهده‌کننده‌ی موازی باشد تا آن را اندازه‌گیری کند. در واقع، شما باید جهان‌هایی موازی به دور آن یک الکترون بسازید که از هر نظر شبیه به هم هستند به غیر از مسیری که الکترون در آن حرکت می کند. به طور خلاصه، برای جلوگیری از فروریزش تابع موج باید جهان دیگری بسازیم.

براساس دیدگاه دیویت، هر گونه تعامل بین دو وجود کوانتومی، مثلا بیرون جهیدن یک فوتون از یک اتم، می‌تواند خروجی‌های گوناگون و در نتیجه جهان‌های موازی را تولید کند. طبق گفته‌ی دیویت: «هر گذار کوانتومی که در ستاره‌ها، کهکشان‌ها یا هر گوشه‌ای از جهان شکل می‌گیرد، هزاران کپی از دنیای روی زمین ما می‌سازد.

البته همه‌ دیدگاه اورت نسبت به دنیای چندگانه را قبول ندارند. عده‌ای معقتدند بانیان این نظریه صرفا با قواعد ریاضی کار خودشان را راحت می‌کنند. علاوه بر این، درباره‌ی محتویات آن جهان‌های دیگر هم نمی‌توانیم صحبت معناداری داشته باشیم.

اما گروهی دیگر به این ایده که تعداد بی‌شماری از «ما» وجود دارد، نگاهی جدی دارند. هر بار که یک اندازه‌گیری کوانتوم انجام می‌شود، یک نفر دقیقا شبیه به ما تولید می‌شود. نظریه‌ی چندجهانی کوانتومی باید واقعیت داشته باشد، چون براساس نظریه‌ی کوانتوم باید همین‌طور باشد و اینکه نظریه‌ی کوانتوم همیشه جواب می‌دهد.

شما این استدلال را یا قبول دارید یا قبول ندارید. اما اگر آن را می‌پذیرید باید یک واقعیت نسبتا ناخوشایند را هم بپذیرید.

انواع دیگر جهان‌های موازی، مثل آنهایی که در نتیجه‌ی انبساط ابدی به وجود آمده‌اند، به معنی واقعی کلمه جهان‌های دیگری هستند. شاید جایی در فضا و زمان یا در بعد دیگری این جهان‌ها وجود داشته باشند. شاید افرادی دقیقا شبیه به شما در آن جهان‌ها زندگی کنند، اما آن کپی‌ها جدا از شما هستند، مثل یک بدل که در قاره‌ی دیگری زندگی می‌کند.

اما جهان‌های دیگر دنیای چندگانه در ابعاد دیگری یا مناطق دیگری از فضا وجود ندارند. این جهان‌ها همین جا هستند و بر عالم ما نهاده شده‌اند، اما نامرئی و غیرقابل دسترس هستند. این افراد دیگری که در این جهان‌ها زندگی می‌کنند، دقیقا خود “ما” هستند.

در واقع، اصلا هیچ «ما»ی هدفمندی وجود ندارد. در هر ثانیه با دفعات بسیار زیادی «ما» به موجودات متمایزی تبدیل می‌شویم. به تمام آن اتفاقات کوانتومی فکر کنید که در هر لحظه با عبور یک سیگنال الکتریکی در طول نورون‌های مغز شما رخ می‌دهد. «ما» به عنوان یک فرد در انبوهی از «ما» گم شده‌ایم.

به عبارت دیگر، ایده‌ای که با یک سری معادلات ریاضی مطرح شد، در نهایت به این رسید که چیزی به نام فردیت وجود ندارد.

p03n5q8z

بخشی از برخورددهنده‌ی هادرونی بزرگ

آزمایش جهان‌های موازی

با توجه به این که دلالت‌ها و پسایند‌های نظریه‌های مختلف جهان‌های موازی عجیب به نظر می‌رسند، بنابراین اگر بخواهید درباره‌ی وجود آنها شک کنید، حق دارید.

اما آیا واقعا ما در جایگاهی هستیم که درباره‌ی عجیب بودن یا نبودن پدیده‌ای قضاوت کنیم؟ ایده‌های علمی یا رد می‌شوند یا ثابت. اما این احساس ما نسبت به آنها نیست که سرنوشت آنها را تعیین می‌کند، بلکه با انجام آزمایش‌های مختلف اعتبار و ارزش یک نظریه‌ی علمی مشخص می‌شود.

و البته مشکل هم همینجاست. یک جهان دیگر از جهان ما جداست و درنتیجه فراتر از دسترس و دیدرس ما قرار دارد. روی هم رفته نمی‌توانیم نظریه‌های چندجهانی را با نگاه کردن به جهان‌های دیگر آزمایش کنیم.

اما اگر هم نتوانیم این جهان‌های دیگر را مستقیما تجربه کنیم، شاید بتوانیم شواهدی برای دفاع از دلایل وجود آنها پیدا کنیم.

به عنوان مثال، شاید بتوانیم شواهد مستند و استواری برای نظریه‌ی انبساطی مهبانگ پیدا کنیم. البته چنین مدرکی به این نظریه قوت می‌دهد، اما آن را ثابت نمی‌کند.

بعضی از کیهان‌شناسان عنوان کرده‌اند که احتمال آزمایش مستقیم چندجهانی انبساطی بیشتر است. یک برخورد میان جهان حبابی ما و جهانی دیگر در تابش زمینه‌ی کیهانی ردپایی قابل تشخیص برجای می‌گذارد که اگر ما به اندازه‌ی کافی به آنها نزدیک باشیم می‌توانیم آنها را ببینیم.

البته عده‌ای هم معتقد هستند که به اثبات نظریه از طریق آزمایش زیادی بها داده می‌شود. آنها می‌گویند که ما می‌توانیم اعتبار یک ایده‌ی علمی را با روش‌های دیگری هم بسنجیم مثلا می‌توانیم ببینیم که آیا آن نظریه بنیان منطقی دارد یا خیر.

در هر صورت، به نظر عجیب می‌رسد که به هر سمتی که نگاه می‌کنیم، جهان‌های موازی ظاهر می‌شوند. فیزیک‌دانی به نام «مکس تگمارک» می‌گوید: «نوشتن نظریه‌ای که بتواند جهانی دقیقا شبیه به جهان ما را تولید کند، بسیار سخت است.»

با این حال، به نظر نمی‌رسد که به این زودی‌ها کشف یک جهان جدید از سر تیتر روزنامه‌ها سر در بیاورد. در حال حاضر، این ایده‌ها در محدوده‌ی فیزیک و متافیزیک هستند.

بنابراین، در غیاب هرگونه مدرکی برای جهان‌های موازی، حداقل کاری که می‌توانیم بکنیم این است که نظریه‌های چندجهانی را براساس میزان محتمل بودن‌شان دسته‌بندی کنیم؛ به این صورت که اولین نظریه محتمل‌ترین آنهاست.

چندجهانی وصله‌دوزی: اگر عالم ما نامحدود و همگن باشد، بنابراین این نظریه به واقعیت نزدیک می‌شود.

چندجهانی انبساطی: اگر نظریه‌ی انبساطی درست باشد، احتمال وجود جهان‌های موازی هم افزایش می‌یابد. در حال حاضر انبساط جهان بهترین استدلال ما برای مهبانگ است.

انتخاب طبیعی کیهانی ایده‌ی هوشمندانه‌ای است اما به فیزیک نظری مربوط می‌شود و تعداد زیادی سوال بی‌پاسخ در این نظریه وجود دارد.

نظریه‌ی جهان‌های غشایی تا حد بسیاری بر پایه‌ی فرضیات بنا شده چرا که فقط در صورت وجود ابعاد دیگر، جهان‌های غشایی وجود خواهند داشت و در این مرحله هم هیچ مدرکی برای ابعاد دیگر وجود ندارد.

جهان‌های موازی کوانتومی: می‌توان گفت ساده‌ترین برداشت از نظریه‌ی کوانتوم است، اما مفاهیم آن بسیار گنگ هستند و علاوه بر این به دیدگاه‌های نامنسجمی از فردیت منجر می‌شود.

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

۸ دیدگاه
  1. سعید

    سلام
    نظرات همه ی دوستان رو خوندم جالب بود . بنده تقریبا ۳ ساله دارم راجعبه این موضوع تحقیق میکنم استارت قضیه هم از جایی خورد که استاد محمد علی طاهری درباره ی جهانهای موازی و عدالت الهی صحبت کردند روش زیاد مطالعه کردم و با چندین استاد فیزیک دربارش صحبت کردم
    جهانهای موازی رو به زبان ساده میتوان اینگونه بیان کرد که : سرنوشت از پیش تعیین شده ای وجود ندارد زیرا انسان اختیار دارد و اختیار زمانی معنا دارد که حداقل ۲چیز برای انتخاب وجود داشته باشد . و زندگی هر انسان تنها در یک خط زمانی خلاصه نمیشود در واقع انسان با هر تصمیمی که میگیرد وارد خط جدیدی از وقایع میشود (گربه ی شرودینگر) وچون اجزای هستی با هم وحدت دارند (وحدت اجزای هستی در علم اثبات شدست میکرو کازمیک = ماکرو کازمیک) وقتی که ما تصمیم به انجام یک کاری را میگیریم تمام هستی به نوعی مرتعش شده و از تصمیم ما تاثیر میگیرد و هر تصمیم کوچکی در بردار زمان میتواند یک برآیند بزرگتری داشته باشد مانند نظریه اثر پروانه (آشوب) حالا سوال مهم اینست که چه چیزی باعث میشود ما از بین بینهایت حالت ممکن با یکی از حالتها همفاز میشویم برای جواب دادن به این موضوع میتوان به حدیثی از حضرت علی (ع) توجه کرد که میفرماید : مراقب افکارت باش به گفتارت تبدیل میشود / مراقب گفتارت باش به کردارت تبدیل میشود / مراقب کردارت باش به عادت تبدیل میشود / مراقب عادتت باش به شخصیتت تبدیل میشود / ومراقب شخصیت خود باش آن سرنوشت تو خواهد بود . در واقع اگر دقت کنید همه چیز از افکار شروع میشود و نهایتا به سرنوشت ختم میشود تصمیمات امروز ما حاصل افکار گذشته ی ماست ( این موضوع تا حدی در علم هم اثبات شده ) و به نوعی جهان بیرون انعکاس جهان درون ماست و بطور کلی هر آنچه که ناظر به عنوان واقعه تجربه میکند بازتاب افکار و ناشی از تشعشعات شعوریست که در گذشته به هستی انعکاس داده هر فکر و دعای مثبتی مسیر زندگی و وقایع پیش روی انسان تغییر میدهد و به سعادت نزدیک میکند و هر فکر و شعور منفی که ما به هستی بدهیم بازتابش مسیر زندگی مارا از راه حقانیت و وحدت دور میکند . بطور کلی میتوان گفت که هر کس هر جایگاهی که در جهان هستی دارد چه خوب و چه بد خودش باعث رسیدن به آن جایگاه بوده و خداوند هیچ فرقی بین بنده های خویش نمیگذارد . هرکس به ادراک این موضوع برسد با خداوند به صلح میرسد و دیگر خدایا چرا اینجوری چرا اونجوری ندارد ( مثل اینکه چرا فلانی پولدار تره یا سالم تره یا … ) زیرا خداوند بد هیچکدام از بنده های خود را نمیخواهد و حق کسی را پایمال نمیکند
    اینکه چرا یک نفر در خانواده فقیر یا ثروتمند به دنیا میاد یا در کدام کشور یا سالم به دنیا میاد یا ناقص بحث مفصل تری داره که اینجا نمیشه زیاد راجعبش صحبت کرد …. فقط در همین حد بدانیم که خود فرد جایگاهشو تعیین میکنه نه کسی دیگه …
    یک اتم یا اتم های بدن یک فرد میتواند همزمان بینهایت جا باشد ( اصل عدم قطعیت هایزنبرگ) و هر ناظر جایگاهش محدود به یک نقطه نمیشود
    البته این موضوع خیلی مفصله من بسیار ساده و عامیانه گفتم بخواهم کاملشو بنویسم خیلی زیاد میشه و ممکن است کسی حوصله ی خوندنشو نداشته باشه ولی در کل نظریه جالبیه و اگر اثبات بشه خیلی از سوالات بشر حل میشه

  2. سام

    و نظریه آخرم در باره «ما» کوانتومی

    برای این نظریه دوتا مثال میارم که شما بتونین درک کنین من چی تو ذهنم هست

    فک کنین ما سوار یک قطار شدیم ، بعدقطار حرکت داره میکنه و مناظر بیرون رو نگاه میکنیم ، خب اگه اینجوری نگاه کنیم که ما در حال حرکت هستیم و از کنار مناظر رد میشیم این میشه یعنی واقعیت ، حالا تصور کنین ما ثابت هستیم و مناظر دارن از کنار ما عبور میکنن این یعنی توهم !!! منظورم اینه ما نقش خودمون رو بازی کردیم و مناظر میشن دنیای موازی

    مثال اول درگفتم که به این مثال دوم که اصلی هست برسم

    تصور کنین من الان تو خونه هستم حالا اگه من تصمیم بگیرم بمون خونه یا برم بیرون یا بخوام اصلا خودکشی کنم یا بخوام کسی رو بکشم در این لحظه !!! از نظر مطلب گفته شده یعنی الان چهار جهان موازی شکل گرفته که من تو یکیش مردم ، تو یکیش قاتل هستم خخ و تویکی دیگه اش خونمون و تو یکی دیگه اش بیرونم خب این بی نهایت جهان موازی میشه !!!!
    اصل مطلب اینجاست من این رو رد میکنم !!!!
    از نظر من تا زمانی که من اون کار رو عملی نکردم جهان موازی شکل نگرفته ، یعنی چطوری ؟ یعنی اینکه میرم سر همون مثالم که من تو خونه هستم و تو که داری مطلب من رو میخونی هم خونه هستی ، حالا من بلند بشم بخوام برم بیرون ، تو تصمیم گرفتی خونه باشی ، حالا ثانیه ما در نظر گرفتیم در دنیای واقعی ولی در بیرون یک میلیاردم ثانیه به ثانیه ما توسط ابر رایانه در نظر بیگیرین باهم مطابقت پیدا میکنیم یعنی اون صد هزارم ثانیه که من بلند دارم میشم با صد هزارم ثانیه تو که نشستی باهم تطبیق پیدا میکنه ، حالا ما دوتایی وارد دنیای موازی بعدی شدیم

    یعنی دنیای موازی جدا از هم نیستن و من چند تا نیستم ، ما خودمون هستیم که اختیار داریم که کدوم جهان موازی بشیم یا کدوم جهان موازی از کنار ما داره عبور میکنه ( طبق اون مثال قطاری که زدم )

    و برعکس نظریه اصلی در صورتی بین بنگ اتفاق می افته که این جهان موازی از هم جدا بشن ، مثل اینکه قطار دو تیکه بشه و واگنی با واگنی دیگه برخورد شدید کنه

    نظرتون چیه ؟؟؟؟؟؟؟

    1. farid

      دوست عزیز ، “حرکت” در فیزیک مساله ایی نسبی محسوب میشه، یعنی حرکت رو باید نسبت به یک معیاری سنجید ، در مورد مثال قطار اگر مبدا مختصات بیرون از قطار باشه ، شما نسبت به مناظر بیرون در حال حرکت هستید ، اما اگر مبدا مختصات در درون قطار یا حتی خود شما باشد، مناظر بیرون نسبت به شما در حال حرکت هستند و این توهم نیست.
      در مورد جهان های موازی آنطور که توضیح داید رو تا حدودی می پذیرم، انگار هر لحظه در حال ورود به جهان دیگری و پشت سر گذاشتن جهان قبلی هستیم! حتی اگر در اتاق نشیمن روی مبل نشسته باشیم و هیچ کاری هم انجام ندهیم در حال گذار از جهان هایی هستیم که در واحد زمان بوجود می آید ..که بنظرم به شدت با مفهوم زمان گره خورده … گذر زمان یعنی همین که ما در هر لحظه در حال سیر بین بی نهایت جهان هستیم… اما این “لحظه” یعنی چقدر ؟ یک ثانیه ؟ یک هزارم ثانیه ؟ یک میلیاردیم ثانیه؟ خود واحد زمان هم بی نهایت به سمت کوچکتر شدن است … اما این همه ی ماجرا نیست ، نکته اینجاست که “زمان” هم نسبی است !!!!! سوال اینجاست که آیا “زمان” باعث شده که ما وادار شدیم به نوبت از جهانی به جهان دیگر سیر کنیم ( منظوم این است جهانی که الان در آن هستم با جهانی که دو ثانیه پیش در آن بودم متفاوت است گرچه در ظاهر چیزی عوض نمی شودو من همچنان در حال تایپ این مطلب هستم) ، اگر شرایطی ایجاد کنیم که از قوانین فیزیک طبیعی خارج شویم ( طبق قوانین نسبیت انیشتین) می توانیم در هر کجا که میخواهیم باشیم و دیگر زمان و مکان معنی نخواهد داشت! مثل فیلم های تخیلی سفر در زمان !
      برای اینکه ذهن شما رو بیشتر درگیر کنم یادآوری می کنم که دانشمندان توانستنددر محیط آزمایشگاهی این را اثبات کنند . آزمایش بر روی براده ایی فولادی به ضخامت موی انسان انجام شده بود که در آن واحد در دو جای متفاوت وجود داشت!

      1. سید

        یعنی طی الارض اثبات میشه این طوری

      2. اریا

        این اصطلاحات چیزی را ثابت نمی کند هفت اسمان و حبروت و ناسوت طی الارض همش در عالم هپروت ایجاد شدند و ربطی به مسایل علمی ندارد لطفا بحث علمی را با علم جواب دهید نه با تخیلات

  3. سام

    منم یک نظریه بدم 😀 جدیه
    به نظر نظریه گرانشی غشا درست باشه نشون میده به نظر من ، در یکی از غشا ها موجودات هوشمندی هستند که به این درک و فناوری رسیدن که با فرستادن امواج گرانشی به ما پیام میفرستن در خیلی از سالها ولی ما تازه به وجود امواج گرانشی پی بردیم ویکدونه اش رو متوجه شدیم

    و شاید همون هفت آسمانی باشه که خدا در قرآن به اون اشاره کرده ، میشه هفت غشا

    در مورد کپی از ما در جهان دیگر هم ، این دیوانه وار میتونه باشه یعنی دیوانه کننده چون به این فکر می افتی که نکنه اصلا ما خودمون کپی هستیم !!!!

  4. pouya

    خیلی ممنونم بابت این دو مقاله عالـــــــــــی 🙂

  5. داود

    درود… بسیار نقد عالی ایی بود … اگر براتون ممکنه در اینده درمورد احتمال وجود حیات در سیارات دیگر و احتمال وجود ان و اینکه ایا ما تنها هستیم یا خیر بنویسید….با تشکر…

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه