لری الیسون؛ موسس اوراکل، بیمارِ شکست دادن همه
بعد از تولد، مادرش او را به یکی از اقوام سپرد و ترکش کرد. پدر ناتنیاش همیشه به او میگفت که به دردِ هیچ کاری نمیخورد. اما وقتی بزرگ شد هدفش یک چیز شد: «اثبات تواناییاش». با زندگینامهی «لری الیسون» (Larry Ellison)، یک ترک تحصیل کردهی موفق و موسس «اوراکل» (Oracle) همراه باشید.
«لورنس جوزف لری الیسون» در ۱۷ اوت ۱۹۴۴ از مادری یهودی و پدری نامعلوم در نیویورک متولد شد. مادرش فقط ۱۹ سال داشت که او را به دنیا آورد. لورنس نه ماهه بود که سینهپهلو (ذاتالریه) گرفت؛ مادر مجردش که تحمل آن شرایط را نداشت لری را به خواهر و خواهر شوهرش در شیکاگو میدهد و میرود. لری در خانوادهای کارگری در یک آپارتمان کوچک در جنوب شهر، بزرگ میشود. تا ۱۲ سالگی نمیدانست به فرزندخواندگی پذیرفته شده. پدر ناتنیاش مدتی در زمینهی املاک فعالیت میکرد اما کسبوکارش در رکود آن موقع زمین خورد و مجبور شد به عنوان حسابرس در یک دفتر حسابداری مشغول به کار شود.

لورنس پسربچهی ناآرامی بود و حاضر به تبعیت از پدر ناتنیاش نمیشد؛ رابطهی آنها اغلب با مشکل همراه بود و زیاد دعوا میکردند. از همان اول علاقهی زیادی به ریاضیات و علوم داشت؛ همه به او میگفتند که باید پزشک شود و به قول خودش آنقدر این حرف را در گوشش گفته بودند که آرزوی آنها آرزوی او شده بود. بعد از دبیرستان برای تحصیل پزشکی به دانشگاه «ایلینوی» رفت. درسش خوب بود حتی به عنوان «دانشجوی علمی» هم برگزیده شد.
وسط امتحانات سال دوم دانشگاه بود که خاله و مادر ناتنیاش از دنیا رفت. این واقعه باعث شد لری دانشگاه را رها کند. پاییز همان سال دوباره در دانشگاه ثبتنام کرد و این بار دانشگاه شیکاگو را انتخاب کرد. اما فقط یک ترم در آنجا دوام آورد و باز هم دانشگاه را ناتمام ترک کرد. پدر ناتنی لری دیگر به این نتیجه رسیده بود که او به درد هیچ کاری نمیخورد. اما او در همان یک ترمی که در دانشگاه شیکاگو بود با برنامهنویسی رایانه آشنا شده و به آن علاقه پیدا کرد.
الیسون برخلاف «بیل گیتس» تا قبل از دانشگاه هیچ آشناییای با برنامهنویسی نداشت و تازه اولین بار در همان دانشگاه شیکاگو با آن برخورد میکند. مدتی بعد از سرکوفتهای ناپدری خسته میشود، شال و کلاه میکند و با اندک پولی که فقط کفاف خوراکش را میداد راهی «برکلی» کالیفرنیا میشود. با همان آموختههای برنامهنویسی، شغلی پیدا میکند. طی هشت سال چندین بار شغلش را عوض میکند ولی همهشان در زمینهی برنامهنویسی بودند. در شرکت «امدال» (Amdahl) اولین سامانهی بزرگرایانهی منطبق بر آیبیام (IBM-Compatible Mainframe System) را میسازد.

در سال ۱۹۷۷ الیسون به همراه دو تن از همکارانش در «امدال» به نامهای «رابرت ماینر» و «اد اوتس»، شرکت Software Development Labs را تاسیس میکنند. از همان ابتدا الیسون مدیر عامل شرکت شد. در همین اثنا به مقالهای با عنوان «مدل رابطهای داده برای بانک دادههای بزرگ و اشتراکی» نوشتهی «ادگار کاد» بر میخورد. کارمندان در SQL قابلیت تجاریسازی نمیدیدند اما الیسون میدید.
الیسون و شرکایش موفق شدند یک قرارداد دو ساله با سازمان اطلاعات و امنیت آمریکا ببندند و برایشان یک سامانهی مدیریت پایگاه دادهی رابطهای (RDBMS) درست کنند. اسم رمز پروژه «اوراکل» (Oracle) گذاشته شد. آنها پروژه را یک سال زودتر از زمان مقرر به اتمام رساندند و از زمان مانده برای توسعهی کاربردهای تجاری سامانهی خود استفاده کردند. آخر سر همان نام اوراکل را به عنوان برند تجاری خود انتخاب کردند. در ۱۹۸۰ شرکت الیسون فقط هشت کارمند و درآمدی کمتر از ۱ میلیون دلار داشت. اما یک سال بعد شرکت IBM تصمیم گرفت خودش اوراکل را با سامانههای بزرگرایانهاش منطبق کند؛ از آن پس تا هفت سال هر سال فروش اوراکل دو برابر شد و شرکت میلیون دلاری آنها تبدیل به یک غول میلیاردی شد. به خاطر فروش خوب محصول اوراکل، الیسون تصمیم گرفت نام شرکت را به Oracle Corporation تغییر دهد.

شرکت اوراکل در ۱۹۸۶ به بازار سهام وارد شد و در عرضهی اولیهی خود تا ۳۱٬۵ میلیون دلار بالا رفت؛ اما کارکنان جوان و نا وارد شرکت پشت سر هم اشتباهاتی کردند که نهایتا در ۱۹۹۰ اولین سقوط اوراکل رخ داد. سهم بازار شرکت تا ۸۰ درصد تنزل کرد و در آستانهی ورشکستگی قرار گرفت. الیسون با پذیرش مشکل داخلی دست به تغییرات بنیادی زد و کارمندان اصلی را با مدیران باسابقه عوض کرد. او برای اولین بار مسایل مدیریتی را به اهل فن سپرد و فکرش را معطوف توسعهی محصولات کرد. نسخهی جدید پایگاه داده اوراکل ۷ در ۱۹۹۲ عرضه شد و بهسرعت اوراکل را به اصلیترین نرمافزار مدیریت پایگاه داده تبدیل کرد. فقط ظرف دو سال نهتنها ارزش سهام بالا رفت بلکه از مقدار قبلی هم بیشتر شد.
حتی در دوران خوش شرکت اوراکل، ناگواریهای شخصی زیادی برای الیسون اتفاق افتاد. او علاقهی زیادی به ورزشهای هیجانی دارد و همین باعث میشد مدام مصدوم شود. هرچند هیچ کدام از این اتفاقات مانع ادامهی این نوع فعالیتها نشد. از قایقرانی و جتسواری تا حتی خلبانی هواپیمای جنگنده تقریبا کار پرخطری نیست که او انجام نداده باشد. تحت مدیریت الیسون پیشرفت اوراکل ادامه یافت و در دههی نود میلادی از بانکها و شرکتهای هواپیمایی و خودروسازی تا فروشندگان خرد، همه کاربر پایگاه دادهی اوراکل شدند و محصول آنها در زمینهی خود برترین زمان بود.

اوراکل از رشد تجارت الکترونیکی نفع زیادی برد. فقط طی یک فصل در سال ۲۰۰۰ سود آنها ۷۶ درصد افزایش یافت. در حالیکه شرکتهای بزرگ رو به زوال بودند و با کاهش درآمد دستوپنجه نرم میکردند اوراکل به رشدش ادامه میداد و هر روز موسس اصلی خود را ثروتمندتر میکرد تا بتواند به آرزوی دیرینهاش دست پیدا کند: «جلو زدن از بیل گیتس و ثروتمندترین انسان روی زمین شدن»

در ۲۰۰۴ میلادی الیسون تصمیم گرفت با چند خرید راهبردی سهم اوراکل را در بازار افزایش دهد. طی ۳ سال، ۲۵ میلیارد دلار برای تصاحب چندین شرکت بزرگ و کوچک در زمینههای مختلف خرج شد. اولین خرید در اواخر ۲۰۰۴ انجام گرفت و ۱۰٬۳ میلیارد دلار برای شرکت PeopleSoft هزینه شد. هنوز جوهر کاغذ خرید قبلی خشک نشده بود که به سراغ شرکت رقیب، Retek رفت. بعد از آن Siebel Systems را هم به زیر پرچم خود آورد. در سال ۲۰۰۷ شرکت نرمافزاری Hypersion Solutions را هم خرید. دو سال بعد باز هم شرکت بزرگ دیگری را هدف گرفت و با ۷٬۴ میلیارد دلار تولیدکنندهی بزرگ نرمافزار، Sun Microsystems را تصاحب کرد. بعد از این خرید، اوراکل با تامین نیاز همهی ۱۰۰ شرکت برتر فورچن (Fortune)، بزرگترین شرکت نرمافزاری دنیا شد. این موفقیت ادامه یافت و برآوردی مربوط به سال ۲۰۱۴ نشان میدهد اوراکل بازاری ۱۸۵ میلیارد دلاری را در دست دارد و در سراسر جهان ۱۳۰ هزار نفر در این شرکت مشغول کارند.

چند وقتی است اوراکل به تجارت پردازش و فضای ابری هم وارد شده. الیسون معتقد است شرکتش در جنگ خدمات ابری «سیلزفورس» (Salesforce) (یکی از ۵ شرکت مهم در پردازش ابری) را پشت سر گذاشته و حالا باید به مبارزه با آمازون و جف بزوس برود. «ما خیلی بهتر از آمازون میتوانیم پایگاه دادههای اوراکل را [در فضای ابری] مدیریت کنیم.» او این حرف را در یکی از مجمعهای سالانه اوراکل خطاب به سرمایهگذاران گفته. بخش ابری اوراکل در حال رشد است و در سال گذشته میلادی نزدیک به ۵۰ درصد رشد کرده. البته چیزی که آمارها نشان میدهند این است که اوراکلِ الیسون فعلا باید رقبای قدرتمندی چون مایکروسافت، آیبیام و گوگل را شکست دهد تا بتواند به آمازون در صدر برسد.
طی ۳۹ سالی که از تاسیس شرکت اوراکل میگذرد الیسون سمتهای مختلفی داشت. از ۱۹۷۸ تا ۱۹۹۶ رییس بود و از ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۲ و دوباره از ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۴ رییس هیات مدیره بود. هرچند در تمام مدت مدیریت عامل را خودش بر عهده داشت اما بالاخره در سال ۲۰۱۴ مدیر عاملی را واگذاشت. او اکنون علاوه بر ریاست هیات مدیره به عنوان مدیر فناوری در اوراکل حضور دارد؛ هرچند هنوز هم به خاطر چهره شناختهشدهاش بهنوعی سخنگوی شرکت محسوب میشود.
جام قایقرانی و فعالیتهای غیر کاری
بعد از چند سالی شرکت در جام قایقرانی آمریکا بالاخره در ۲۰۱۰ میلادی جام قهرمانی را به مجموعهی افتخارات خود اضافه کرد. با برنده شدن تیم اوراکل بعد از ۱۵ سال این جام بینالمللی به خانه باز گشت. این جام ۱۵۹ ساله در دهههای اخیر هر سه سال یک بار برگزار میشود. تیم اوراکل دوباره در سال ۲۰۱۳ توانست از عنوان قهرمانی خود دفاع کند و جام را نگه دارد.
زندگی خصوصی
لری الیسون هیچوقت نتوانست به یک نفر به عنوان همسر پایبند بماند. اولین بار در سال ۱۹۶۷ با «آدا کوین» ازدواج کرد و در ۱۹۷۴ طلاقش داد. سه سال بعد در ۱۹۷۷ با «ننسی جنکینز» عقد کرد اما یک سال نشده او را هم طلاق داد. چند سالی مجرد ماند تا باز در ۱۹۸۳ ازدواج کرد؛ همسرش «باربارا بوث» بود و علیرغم عشق آتشین اولیه این ازدواج هم ۳ سال بیشتر دوام نیاورد و در ۱۹۸۶ از هم جدا شدند. برای بار چهارم در ۲۰۰۳ با «ملانی کرفت» پیمان همسری بست؛ علیرغم اینکه این بار بیشتر طول کشید ولی باز هم در ۲۰۱۰ از او نیز جدا شد. [توضیح: اینکه تقاضای طلاق در هر چهار ازدواج از سمت چه کسی بوده نامعلوم بود].

الیسون دو فرزند دارد که هردو از همسر سوم «باربارا بوث» هستند. پسرش «دیوید» و دخترش «مگان» هیچیک حرفهی پدر را دنبال نکردند و هردو سراغ سینما رفتند و تهیهکنندگان مشهوری شدند. همانطور که گفتیم مادر الیسون فقط نوزده سال داشت که او را به دنیا آورد و مجرد هم بود؛ او هیچوقت پدر حقیقیاش را ندیده و از هویتش هم ناآگاه است ولی برای اولین بار در ۴۸ سالگی مادر تنی خود ملاقات کرد. لری الیسون اکنون در منزل شخصی خودش در «وودساید» کالیفرنیا سکونت دارد.
نیکوکاری
الیسون ابایی از خرج کردن ندارد و بهراحتی چکهای پرصفر میکشد، خواه این خرجها برای تفریح و خوشگذرانی باشد خواه نیکوکاری. او بهتازگی ۲۰۰ میلیون دلار جهت راهاندازی مرکزی برای درمان مبتلایان به سرطان اختصاص داد. هدف این مرکز گردآوری متخصصان این حوزه زیر یک سقف است تا بتوانند با همفکری روشهای جدید برای مقابله با این بیماری پیدا کنند.

«دیوید آگوس» یکی از متخصصان سرطان میگوید که او و الیسون دو سال پیش به فکر چنین مرکزی افتادند و تصمیم بر این شد با همکاری دانشگاه USC کار انجام شود. آگوس پزشک بزرگان فناوری مثل «استیو جابز»، «اندی گرو»، «بیل کمبل» و خیلیهای دیگر بوده. او تعریف میکند که: «روزی در کنار جابز نشسته بودم و او به من گفت دکتر چرا نمیتوانی باگ سیستم ]باگ اصطلاحی نرمافزاری است و به معنی نقص[ من را رفع کنی؟» «گاهی همین حرفهای بهظاهر ساده میتوانند شما را به راهحلهای واقعی برسانند.»

الیسون به سخنرانی و «ارشاد» جوانان هم علاقهی فراوان دارد و هر از گاهی در مراسم فارغالتحصیلی یکی از دانشگاههای بزرگ آمریکا آنچه در زندگی شخصیاش یاد گرفته را بیان میکند. معمولا مهمترین بخش سخنرانیهای او به این توصیه اختصاص دارد که «آرزوهای دیگران را آرزوهای خود نکنید؛ دنبال آرزوهای خودتان بروید و از سرزنش دیگران نترسید.»
سبک زندگی پرزرقوبرق
لری الیسون را «تونی استارک» (مرد آهنی) دنیای حقیقی میدانند؛ او عاشق خرید چیزهایی است که از هر کسی بر نمیآید.
۱- جزیرهی «لانای»، ششمین جزیره هاوایی از نظر بزرگی
۲- چندین عمارت بزرگ و چندین محله با جا. لقب «ویلاخر بزرگ» را بیخود به او ندادهاند؛ یکی از علایق الیسون خرید ویلاها و منازل پرزرق و برق و کاخگونه است؛ بعضی وقتها هم کلا یک محله را با مایحتوی یک جا میخرد و خیال خود را راحت میکند.
۳- یاتهای مسابقه [نوعی کرجی که در مسابقات سرعت دریایی استفاده میشود] آن هم پیشرفتهترینشان که مجهز به انواع فناوریها هستند. الیسون یک تیم یات به نام Oracle USA دارد که در جام آمریکا شرکت میکند. تیم آنها چندین بار برندهی جام بوده؛ خود السیون هم این ورزش را انجام میدهد.

۴- شرکت هواپیمایی خودش را هم دارد. بسیاری از آدمهای پولدار یک یا دو جت شخصی دارند که برای سفرهایشان استفاده میکنند. الیسون برای اینکه نشان دهد چقدر از همهی آنها سرتر است یک خط هوایی را برای خودش خریده. میپرسید به چه کارش میآید؟ کلی رفیق و آدم خوشگذران همیشه همراهش هستند و از این هواپیماها برای انتقال آنها به و از جزیرهی شخصیاش استفاده میکند.
۵- اتاقک زمزایشی (شاید)؛ اسمش هم سرگیجهآور است؛ اتاقک زمزایشی (Cryogenic Chamber) محفظهای است که در آن بدن انسان زنده را بعد از تخلیه خون و جایگزینی آن با مواد شیمیایی خاص در دمای پایین نگه میدارند. در این شرایط فرد نمیمیرد و میتوان سالهای سال او را در این شرایط زنده نگه داشت. الیسون هیچوقت این موضوع را تایید یا تکذیب نکرده ولی در زیر مجموعههای بنیاد لاورنس الیسون، سَمنی (سازمان مردمنهاد) قرار دارد که هدفش پژوهشهای بنیادی زیستپزشکی در زمینههای پیری و طول عمر است. کسی چه میداند شاید دنیا به الیسون خیلی خوش میگذرد و قصد دارد روی دوباره از گور برخیزد و به قول خودش این بار جایگاه شایستهاش را به دست آورد.

۶- مارک موسس و مدیر عامل شرکت «سیلزفورس» (Salesforce) است؛ شرکت او یکی از پیشگامان پردازش ابری است و خودش با ۴ میلیارد دلار یکی از ثروتمندان عالم. آنها رابطه بسیار نزدیکی دارند و بیشتر فعالیتهای خود را با هم انجام میدهند. نزدیکی آنها در درهی سیلیکون مثالزدنی است.
۷- تفریحات الیسون به جز قایقرانی در آبهای خروشان، خلبانی انواع هواپیماها حتی جنگنده، تنیس و نواختن گیتار است.
گفتههای جنجالی
- وقتی چیزی را ابداع میکنی باید خود را برای تمسخر دیگران آماده کنی. آدمها هرچه را نفهمند یا با آن مقابله میکنند یا مسخره.
- هدف اصلی یک شرکت پول در آوردن است. نقش اصلی دولت هم این است که قسمت بزرگی از این پولها را بگیرد و به دیگران بدهد.
- بیل گیتس، پاپِ (روحانی بزرگ مسیحیان کاتولیک چیزی مشابه مرجع اعلم در اسلامی شیعی) صنعت رایانههای شخصی است. او است که تصمیم خیلی مسایل را میگیرد.
- بیل گیتس دلش میخواهد مردم او را مثل ادیسون (یک مخترع) زمان ببینند. در صورتی که در حقیقت او «راکفلر» (یک تاجر) است. اینکه بیل گیتس را باهوشترین فرد در آمریکا میدانند درست نیست؛ پولدار بودن با باهوش بودن یکی نیست.
- من همهی مشکلاتی که جلوی موفقیت را میگیرند با هم داشتهام.
- مایکروسافت در برابر بشریت قرار گرفته؛ پیروزی هر کدام نابودی دیگری است.
- هدف ما خیلی ساده تبدیل شدن به میز کار تجارت الکترونیک است.
- هر وقت یک نرمافزار نوآور عرضه میشود مایکروسافت آن را کپی میکند و به ویندوز اضافه میکند؛ این که نوآوری نیست این مرگ نوآوری است.
- مایکروسافت امروز پرقدرتترین شرکت روی زمین است؛ فقط دیدنش چشم بصیرت میخواهد.
- به نظرم فضای اپها تا ۵ سال دیگر متنوع و پیچیده میشود.
- شرایط ما موقع راهاندازی اوراکل مثل بچهای است که میخواهد یک جورچین سخت را حل کند.
روحیهی برتریطلب
لری الیسون به شخصیت گستاخ و سلطهجویش شهره است. بارها و بارها نشان داده که حاضر است از وقت و مال خود مایه بگذارد و در هر چالشی از تجارت تا فعالیتهای ورزشی برنده شود.
۱- الیسون دوست دارد در هر کاری که وارد میشود برتر از دیگران باشد. در مورد رقابت با مایکروسافت برای برترین شرکت نرمافزاری دنیا شدن او یک بار گفته: «ما در جای دومیم. داریم سعی میکنیم از آنها جلو بزنیم؛ البته آنها هم بیکار ننشستهاند؛ مایکروسافت بازار را تکقطبی و از آنِ خود کرده. ما این وضعیت را تحمل نمیکنیم.
۲- الیسون سالها در حسرت شکست بیل گیتس بود. یکی از دوستانش میگوید: «وقتی کسی خودش این همه پول دارد فکرش را هم نمیکنید چقدر نسبت به این که فلان کس (بیل گیتس) از او بیشتر دارد چقدر حسادت میکند. حسادت او به حد دیوانگی رسیده.
۳- وقتی وارد جام قایقرانی آمریکا شد استانداردهای یک رقابت سادهی ورزشی را با یک تفریح تجملی و گرانقیمت با ادوات و قایقهای آنچنانی تغییر داد تا مطمئن شود خودش اول میشود. تیم او تا حالا دوبار برندهی این جام شده؛ او در این باره گفته: «من معتاد بردنم.»

۴- یکی از جملات قصار او این است: «هرچه بیشتر میبری، بیشتر میخواهی ببری.»
۵- الیسون در ورزش تنیس هم ید طولایی دارد. در ۲۰۰۹ میلادی ۱۰۰ میلیون دلار داد تا یک ورزشگاه بزرگ مخصوص تنیس را بخرد.
از آن موقع ۱۰۰ میلیون دلار دیگر خرج کرده تا آنجا (Indian Wells) به محل بزرگترین رویداد این ورزش تبدیل کند. در آخرین ترنمنتی که در «ایندین ولز» برگزار شد بیش از ۴۳۸ هزار نفر شرکت کردند.
۶- الیسون در ۲۰۱۰ سر شرطبندی به تیم همشهری خود باخت. بعد از این باخت به «بلومبرگ» اینطور گفت: «من آدمی هستم که میخواهد برنده باشد برای رسیدن به این هدف بهترین مربیان و بازیکنان استخدام میکنم و همه جور تجهیزات گرانقیمت برای تیم تهیه میکنم تا مطمئن شوم رقبا قادر به رقابت نیستند.»

۷- بعضی ثروتمندان در مناطق خوشآبوهوا خانههای ویلایی میخرند ولی الیسون در سال ۲۰۱۲ با پرداخت ۳۰۰ میلیون دلار یکی از جزایر هاوایی را با جا خرید. او قصد دارد جزیرهاش را به یک نمونهی دوستدار محیط زیست بدل کند.
۸- در آمریکا به الیسون لقب «بزرگترین خریدار ملکهای باارزش» دادهاند. او خیلی وقتها نه فقط یک خانه که کلا یک محله را میخرد.
۹- الیسون چندین هواپیمای جت دارد و در مسابقات هوایی هم شرکت میکند.
میگویند او یک بار نصفشب با یکی از جتهایش از زیر پل مشهور «گلدن گیت» سنفرانسیسکو گذشته، کاری که فقط خلبانهای آموخته (آموزشدیده) آن هم با رعایت مسایل ایمنی انجام میدهند.

۱۰- چنگیز خان مغول از شخصیتهای مورد ستایش او است و یکی از حرفهایش را بیش از باقی دوست دارد: «پیروز شدن برای من کافی نیست؛ باید هرکس غیر من شکست بخورد.» الیسون یک کلکسیون از جنگافزارهای قدیمی ژاپنی هم دارد؛ یکی از آنها مجموعهی زرهی است که به امانت در موزهی هنر آسیا در سنفرانسیسکو نگه داشته میشود.
۱۱- یک بار به برنامهی ۶۰ دقیقهی آمریکا گفت: «فکر میکنم این سوال را از هر کسی که خیلی برنده شدن را دوست دارد باید پرسید؟ اینکه مثلا من به خاطر سهامداران اوراکل است که دوست دارم برنده شوم یا برای شخص خودم است؟ برای من که بیشترش برای خودم است. به نظر من بیشتر ما کارها را برای خودمان انجام میدهیم.

در سال ۲۰۱۶ دارایی شخصی الیسون ۵۱٬۶ میلیارد دلار برآورد شده (جایگاه ششم) و هنوز تا رسیدن به هدف پشت سر گذاشتن بیل گیتس با ۹۰ میلیارد دلار دارایی فاصلهی زیادی دارد؛ البته با توجه به اینکه او ۷۱ سال دارد و بیل گیتس ۶۰ سال بعید به نظر میرسد دیگر فرصتی برای عقدهگشایی پیدا کند؛ یا شاید هم برعکس کسی چه میداند!
حالا که با زوایای مختلف زندگی این کارآفرین بزرگ آشنا شدید چه نظری دربارهاش دارید؟ با توجه به اینکه پیشتر زندگینامهی بیل گیتس را هم مطالعه کردهاید کدام یک از این بزرگان را بزرگتر میدانید؟ به نظر شما چه عواملی در جامعهی آمریکا وجود دارد که به بیل گیتس از خانوادهای ثروتمند و لری الیسون از خانوادهای سطح پایین، فرصت برابر پیشرفت میدهد؟
نقش کودکی الیسون و سختیهای روحیای که کشیده را در شخصیت و رفتار امروز او چه میبینید؟
شبکهی اجتماعی لری الیسون:


در ثروتمند شدن و وموفقیت شدن افراد هیچ عامل بیرونی(مکان ,سن,پدرو مادر ,سرمایه,استعدادو………….) تاثیر نداره ,بحث اصلی محدودیت های ذهن افراد است .
فرق مهندس جمشیدی و ایلان ماسک هم در مورد ایده های ماشین برقی شامل همین محدودیت ذهنییشون, ایلان در سخت ترین شرایطی که داشته ادامه داده (زندگی نامه اش و مطالعه بفرمائید)
در جوانی پیر بودن شیوه ی ایرانی هاست…چقدر دوست زیاده اینجا..اینجا میام یه کم دق دلم خالی میشه تو خیلی از سایتا که سر میزنم فقط ۲ یا سه جا همچین دوستایی پیدا میشن که یه حس درددلکردن رو به آدم بدن اینجا از اون جاهاست…دوستوون دارم فراوون
من دیوونهی لری الیسون هستم. تا حدی که بک گراند کامپیوترم عکس لری الیسون هست. بنده خودم از دانشگاه انصراف دادم و تا حدودی وارد صنعت شدم (برنامه نویسی). اما واقعا دانشگاه نرفتن در ایران یک معضل بزرگیه. ابتدا اینکه بر طبق قوانین کشور، فقط کسانی که دانشجو هستند و یا خدمت مقدس سربازی و رفتند میتونن بیمهی تامین اجتماعی بشن، گواهی نامه بگیرند. همچنین بیشتر شرکتها در شرایط استخدامیشون کارت معافیت یا پایان خدمت میخوان. به هر حال اینها مشکلاتی هست که آدم و مجبور میکنه که بریم دانشگاه، اونم چه دانگاههایی. تازه اگر هم قصد سربازی رفتن و داشته باشیم، با مدرک دیپلم، پستترین کارها رُ در خدمت به آدم میدن. طوری که وقتی اون شخص خدمتش تموم میشه، همهی شخصیت خودش و از دست داده و نابود شده.
سپاس از این مطلب عالی 🙂
به نظر من کسی که میخواد موفقیت رو به دست بیاره، جا و مکان و … براش کوچکترین اهمیتی نداره…
مسئله اصلی اینه که ما دنبال موفقیت نیستیم و اصولا برداشتمون از موفقیت چیز دیگه ای هست…
طرز تفکرتونو ارجاع میدم به اون شخصی در وطنم که خودشو هلاک کرد ۱۵ سال پیش زمانیکه که هنوز تسلا و ماسک رو کسی نمیشناخت، ماشین الکتریکی تولید کنه و تا الان هم تلاش میکردو به آرزوش نرسید.ازین مثالها فراوانند.پا درین مسیر بگذارید انشالله دیدگانتان بهتر لمس خواهد کرد
جالب بود
این آدم هیچ وقت به بیل گیتس نخواهد رسید چون در رقابت با شخصی هست که خودش در حال رقابت با خودش هست.
چقدر جالبه که اکثر نظرها به مقایسه این افراد اگر در ایران بودند اشاره می کند.
دوستان یقینا آمریکا به علت وضعیتی که دارد مثل زمینی است که مستعد کشاورزی است و فقط کافیست دانه ای در آن کاشته شود تا رشد کند و ایران زمین اقتصادیش هم مثل همین کویرهایش است. دانه را که کاشتی تازه اول دردسر است تا کمک کنی و مراقبت کنی تا رشد کند و غیر از آب و هوا که برای اینکار مناسب نیست داعم هم باید حواست به آفت ها باشد.
ولی همینجا هم میشود کارهایی کرد و مطمئن باشید همین شرایطی که امروز از آن ناراحتیم و همین محیط بسته خودش می تواند یک راه حل برای رشد باشد.
نگاه کنید به همین دیجی کالای عزیز که اگر آمازون اجازه فعالیت در ایران داشت شاید اصلا پا نمی گرفت. یا شبکه سایت های کلوب، آپارات و فیلمیو که هرچند پرقدرت اند و زحمت فراوان برای راه اندازی آنها کشیده شده ولی همگی در سایه فیلترینگ یوتیوب و فیس بوک رشد کرده اند.
شمارشو ندارین یه دویست تومن دستی بهمون بده؟
خیلی جالب بود، پشت هر کار موفقی یا ترس یا اراده س، ولی شخصا بیل گیتس عشقه
واقعا آمریکا سرزمین فرصت هاست
من هم آرزوی بیل گیتس شدن دارم و اهدافی بزرگ .
امروز ۲۷ سالم است. امیدوارم قبل از ۳۰ سالگی، دیجی کالا مقاله ای در مورد من بنویسد.
عزیز بیل گیتس شدین؟
الان سال ۱۴۰۳ کامنت شمارو خوندم میخواستم ببینم ثروتمند شدین؟
نتیجه اخلاقی برای دوستان هم سنوسال که ناراحت نباشید ازینکه چرا نشدید یکی ازین مدل اشخاص و از بابت تبدیل نشدنتون تا آخر عمر هم به این سطح بازهم ناراحت نباشید.
تو وطن ما بودن جفتشون هیچی نمیشدن.البته گیتس بواسطه خونوادش شاید یچیزی میشد ولی خیلی خیلی کمترز اونچیزی که الان هست.درکل بنظرم درصد تبدیل شدن این دو شخص به اونی که الان هستن یک به میزان ثروتشون میبود
آقای برادران عزیز،ممنون بابت مقاله خوبتون. سوال هایی که تو چند خط پایانی طرح کردید واقعا من رو به فکر فرو برد.مخصوصا اون قسمتی که به فرصت دادن اشاره کرده بودید.شاید بی ربط باشه از قضا،الان تو ایامی هستیم که داوطلبان آزمون سراسری منتظر اعلام شدن نتایج انتخاب رشته شون،هستند.میتونیم یک مقایسه جالبی بین شرایط کشور الیسون و کشور خودمون انجام بدیم:فشار های خانواده و جامعه،بچه ها رو به سمت رشته هایی مثل پزشکی و…سوق میده(شرایط یکسان)لری اریسون مشغول تحصیل در رشته مذکور شده ودر ایران همه میدانند که وارد شدن به رشته های پر طرفداری مثل پزشکی ،تا چه حد کار دشواری است.درواقع تو این سیستم بیشتر از اینکه اون چیزی که خود فرد دوست داره (یا فکر میکنه دوست داره)مهم باشه ،اون چیزی که بقیه میخوان مهمه{هرکس که نمره ی بالاتری داشته باشد،تقدم انتخاب،با اوست.در واقع نفرات بهتراز شما،رشته شما را تعیین میکنند} (شرایط نا برابر)لری اریسون علاقه خود را پیدا کرده ،از تحصیل انصراف داده و با دانشی که از برنامه نویسی به دست آورده(به عنوان دانشجوی انصرافی نه کارشناس یا هر چیز دیگر)وارد بازار کار میشود.در حالی که درایران ،بسیاری از فارغ التحصیلان،تازه بعد از گرفتن مدرک،متوجه میشن که به رشته شون علاقه نداشتندبه علاوه بسیاری از دارندگان مدرک کارشناسی،کارشناسی ارشدو…نمیتواند وارد بازار کار شود.گویا در ایران،مدرک تحصیلی،به معنای تخصص داشتن نیست (شرایط نابرابر)در سال ۱۹۷۷ الیسون به همراه دو تن از همکارانش،شرکت خودش رو تاسیس میکنه.خوب الیسون طبق همین مقاله متولد۱۹۴۴ بوده که به این ترتیب در سن۳۳ سالگی به کارآفرینی میرسه.(سرمایه لازم رو جذب کرده)اما در ایران،از همین طریق(کارمندی شرکت های مختلف)شاید فقط معاش خود فرد تامین بشه. کارآفرینی که دیگه جای خود داره.
ببخشید خیلی طولانی شد راستی خیلی خوشحال میشم بدونم نظر خود شما در این مورد چیه؟
امکانات و ساپورت میشن که ما به هیج وجه نمیشیم
من خودم برنامه نویسیم خوبه و خودم کلاس های بسیاری رفتم در این زمینه ، درس تو دانشگاه که هیچ!اصلا بچه ها هیچ کدوم چیزی یاد نمی گرفتند من به لطف کلاس های بیرون موفق شدم تو برنامه نویسی
بعد الان دارم اندروید کار میکنم و شاگرد ممتاز تو رشته خودمون شدم تو دانشگاه دریغ از دادن یه خوابگاه برای ترم بعدم یا مثلا تشویقی چیزی ، کمکی یا …!
امید نمیمونه برای ادم
انشالله هر چی خیر پیش بیاد
به نظر شما اگر این فرد در ایران متولد میشد چه سرنوشتی داشت…..؟
کمی فکر کنید
خدمت شریفتون عرض کنم که بنده در تمام دوران مدرسه شاگرد اول بودم یا دوم.جایزه هم میخواستن بهمون بدن زنگ میزدن خونه که برای بچتون جایزه بفرست. میخوام بگم تا چه حد ارزشمند بودیم برای سیستم آموزشی و چقد دنبال استعداد یابی بودن لای اونهمه دانش آموزایی که میییدیدن فقط برای قبولی میان.سرمونم فقط تو کتاب بود ولاغیر، تا رسیدیم به سدکنکور و نشد اون چیزی که باید اتفاق بیفته تو یه امتحان ۴ ساعته( چون مغزمون سالهای سال برای آزمون تشریحی طراحی شد نه تستی و سهمیه هم که خداروشکرنداشتیم).درکل بنظرم سیستم آموزشی اگر بها بده به امثال ماها بود باید تو همون دوران ابتدایی رو مغزمون سرمایه گذاری میکرد و جهتمونو مشخص میکرد.
بقول شما حالا بیایم به این فکرکنیم که آقای الیسون با اون ترکیب در اینجا بدنیا میومد،آیا حداقل معتاد نمیشد؟ مهمترز همه ی اینها سوال اصلیی که همیشه ذهنمو مشغول کرده اینه که واقعا افرادی مثل این آقا یا بیل گیتس یا هرشخص کله گنده ی دیگه اندازه من نوعی وقت خالص خودشون گذاشتن تو حفظ کردن خط به خط کتاب که نمرات بالا بگیرن؟واقعا در فرهنگ اونها با اونهمه تفریحات سالمو ناسالم اصلا پیدا میشن اشخاصی که عین ماها ۱۲ سال خالص زندگیشونو بذارن برای مطالعه؟(مطالعه چه مطالبی که بماند)
هرچی حساب کتاب میکنم میبینم جواب سوالم چیزی جز ” نه” نیست.این اشخاص کاسبکارن نه درسخونده و واسه همینه فرت از دانشگاه میزدن بیرون چه این, چه جابز … ؛چون اصلا حوصله خوندن نداشتن و دوسداشتن برن سر عشقشون مانور بدن برای همینم بود که اگر اشراف داشته باشیم رو غول شدنشون متوجه میشیم که فقط یه ایده داشتنو باهاش شروع کردن بلیعدن افکارو تلاشهای اشخاص دیگه و میدونستن وطنشون عین اوپن سورس کشش همچیو داره.
از سوی دیگه بنظرمن با عقل ناقصم
اگر خیلی از پدرهای علوم ایران مثل دکتر حسابی,دکتر سمیعی … اینجا میموندن هیییچی نمیشدن.
تنازع در اینجا برای بقاست ولی گویا بین گیتسو جابو الیسونو . . . تنازع برای رشدو پیشرفته و این دقیقا همون نکته ایه که باعث میشه شخص الیسون در سن ۷۰ هم امید به زندگی و رقابت داشته باشه درصورتی که ما زیر ۲۰ از رقابت خسته میشیم.و همینجاهاست که فرهنگ جامعمون میره سمت رقابت برای نشون دادن تجملات زندگیمون.چون این راه هم سادتره و تازه نمودو بازخورد ارزش اجتماعیش هم بیشتر.و این میشه سرمنشع تمااام مشکلاتی که امروز درش غوطه وریم
تامل برانگیز بود ..