نقد قسمت سوم فصل هشتم سریال بازی تاج و تخت
قسمت سوم فصل هشتم مجموعه تلویزیونی «بازی تاج و تخت» که یکی از موردانتظارترین قسمتهای این مجموعه بود ساعاتی پیش از شبکه HBO پخش شده است.
خیلیها پیش از دیدن این قسمت درباره شخصیتهای محبوبی که قرار است بمیرند گمانهزنی میکردند و بسیاری نبرد سرنوشتساز فعلی را از لحظات کلیدی سریال میدانستند. در ادامه بخشهایی از نوشتههای سه منتقد آمریکایی را درباره قسمت سوم فصل هشتم گیم آف ترونز میخوانید:
دینو-ری راموس / ددلاین
در روزی که به نوعی رویداد سال تلویزیون به حساب میآید، شبکه HBO قسمت مربوط به نبرد وینترفل را با عنوان «شب طولانی» (The Long Night) منتشر کرد.
قسمت سوم فصل هشتم که اغلب قهرمانهای محبوب وستروس را با خود داشت، جنگ این شخصیتهای محبوب و سپاه نایت کینگ را نشان داد. میتوان ادعا کرد قسمت دوم و حتی کل این فصل به نوعی برای نمایش همین جنگ ساخته شدهاند.
با دیدن قسمت سوم متوجه شدیم که صبر طولانی مدتمان برای دیدن این جنگ بزرگ ارزشش را داشت. یک نزاع بزرگ و تمامعیار که گرههای غیرقابل پیشبینی داشت و با کشتهشدن برخی شخصیتها حسابی حیرتزدهمان کرد.
این قسمت باعث شد دوباره آرزو کنیم کاش بیش از سه قسمت دیگر تا پایان این مجموعه تلویزیونی باقی مانده بود.
لیز شنن میلر / ایندیوایر
در حالی که دو اپیزود قبلی بیشتر در خدمت توسعه شخصیتهای داستان بود اما این قسمت تمرکزش را بر درگیری اصلی قرار داده که شهروندان وستروس مشغول آن شدند و از پا درآمدند: اینکه سرزمینشان را از یورش وایت واکرها محافظت کنند.
شایعه شده بود که قسمت سوم فصل هشتم نوعی اکشن بدون وقفه است و در تمام طول این قسمت شاهد جنگ و نبرد خواهیم بود؛ شایعهای که البته چندان هم غلط نبود.
میتوان ادعا کرد این قسمت یکی از باکیفیتترین اپیزودهای جنگی بازی تاج و تخت بود. چرا؟ به این خاطر که به مخاطب امکان میدهد تک تک لحظات ترسناک آن را با تمام وجود حس کنید.
جنگ در سیاهترین لحظات شب در میگیرد که جنبه بسیار بیرحمانه آن را بهتر بازتاب میدهد.
حتی هنگامی که صحنه با آتش روشن شده است هم به شکل جالب توجهی شاهد استفاده از لنزهای ضد نور توسط فیلمبردار هستیم.
در واقع میشود گفت این قسمت بیش از آنکه یک اکشن ماجراجویی باشد به یک فیلم ترسناک شبیه است. به هر حال فراموش نکنید که شخصیتهای محبوبمان دارند با نوعی لشکر زامبیها میجنگند و وقتی سربازان مرده از زمین برمیخیزند و چشمهای قهوهای آبی رنگ میشوند همه چیز از آنچه انتظارش را داریم ترسناکتر میشود.
اما سرنوشت نهایی که برای نایت کینگ رقم خورد نشان میدهد درگیری و نزاعهای سه قسمت آینده در درون وستروس رخ میدهند و تمرکز دیگر از تهدیدهای خارجی برداشته شده. اتفاقی که واقعا باید آن را به فال نیک گرفت چون اپیزود سوم اگرچه بسیار مهم بود اما شرایط را برای رسیدن به مهمترین بخشهای باقیمانده فراهم میکرد.
اگر بخواهیم به شکل کلی ساختار فصل هشتم را بررسی کنیم باید تاکیدی ویژه روی این نکته داشت که هر قسمت آجرهایش را به دقت روی قسمت قبل میگذارد. دو قسمت اول بسیار عمیق کاراکترها و قصههایشان را بررسی کردند و حال در این قسمت شاهد جنگی بودیم که همیشه یکی از محبوبترین بخشهای مجموعه بازی تاج و تخت در نظر گرفته میشود. در عین حال هنگام دیدن این قسمت و این جنگ میدانیم این پایان ماجرا نیست…
دیوید سیمز / آتلانتیک
در دو قسمت قبل مدام آرزو میکردم سریال هر چه زودتر وایت واکرها را از سر راه بردارد تا بینندهها بتوانند دوباره روی مسائل مهمتری متمرکز شوند؛ سیاستورزی وستروسی و تنشهای رمانتیک.
دو عاملی که باید گفت اصلیترین دلایل موفقیت این مجموعه تلویزیونی در یک دهه اخیر بودهاند… اما به نظر میرسد رسیدن به این نقطه تنها با تجربه یک جنگ بزرگ دیگر ممکن بود.
قسمت سوم فصل هشتم بازی تاج و تخت را میگل سپاچنیک کارگردانی کرده. مردی که سابقه کارگردانی چندین و چند قسمت دیگر مجموعه را هم دارد و این قسمت با جلوههای بصری خاص مورد علاقه او قابل تشخیص بود.
می دونم اکثرتون مثل خودم دیونه این سریال بودین.
من الان ۴ ساله هر روز انواع تحلیل ها رو در سایت های داخلی و خارجی می خونم. هر روز توی یاهو اخبار گات رو دنبال میکنم.
انواع پیش بینی ها رو رد کردم (از این پیش بینی “برن=نایت کینگ” متنفر بودم)
خودم چندین مدل پیش بینی کردم
اما بیاین واقع بین باشیم، این قسمت اونی نبود که هیچ کدوممون دلمون میخاست.
69 قسمت منتظر حمله نایت کینگ بودیم که بیاد و خودشو به کشتن بده؟؟؟
ارتش میلیونی وایت ها می تونست قلعه وینترفل رو در عرض نیم ساعت غرق کنه، مگه مساحت و کل جمعیتی که از وینترفل دفاع میکرد چند نفر بود؟
دوتراکی ها با اون عظمتشون در عرض ۱ دقیقه محو شدن. و واقعی ترین صحنه هم همون بود.
ملیساندرا چرا اومد، چه کمکی کرد؟ چرا مرد؟
پسرابی نایت کینگ (آدرها) چیکاره بودن؟
چرا منتظر نموندن همه کشته شن بعد بیان؟ چرا اصلا مجال ندادن برن رو هم وایت های معمولی بکشن؟
چرا نایت کینگ انقد احمق بود؟
بخدا این اونی نبود که چندین سال منتظرش بودیم.
این قسمت قشنگ بود، صحنه های زیبا داشت، اما اونی نبود که من میخاستم…
منم با نظر شما موافقم.. در طول این چند سال همیشه داستان مبهم وایت واکرها برام از همه داستانهای تو سریال جذاب تر بود.. کلی ابهامات داشتم که اصلا هدف وایت واکرها چیه؟ چجوری به وجود اومدن؟ فکر میکردم هدف بالاتری به جز کشتن و نابود کردن داشته باشن
قسمت سوم از فصل هشتم این سریال هم نقاط قوت داشت و زیبایی خلق شده بود هم نقاط ضعف بسیار ک مهمترینشون اینه که پادشاه شب علارغم اینکه کارگردان با اعصاب همه بازی کرد و این حس رو تا لحظه ی آخر القا کرد که کار همه تمومه و زنده ها شکست خوردن و ما فکر میکردیم نهایتا چندنفر زنده میمونن و فرار میکنن،یدفه خیلی راحت با ی خنجر از بین رفت و کار همشون یکسره شد! در کل بحث های زیادی میشه کرد راجع به نقاط قوت و ضعف این قسمت ولی یچیز برای من مشخص نشد! اینکه برن دقیقا چه غلطی میکرد اون وسط و کلا کارگردان گذاشتتش اون وسط ک کلاغ برونه؟! ما همه دیگه آخرش امیدمون به برن بود و فکر میکردیم اون بالاخره یه کاری میکنه ولی فقط یذره کلاغ بازی کرد و بعدشم منتظر مرگش شد که اونیکی اومد با یه خنجر پادشاه شبو کشت و اینجا کارگردان و نویسنده حکم گاو ۹ من شیرده رو داشتن و همه چیو خراب کردن…بهرحال منکه حالم از شخصیت این مرتیکه کلاغ باز بهم خورد و تمام ذهنیتم فرو ریخت چون غیر از کلاغ سواری هیچ غلطی نکرد تو این سریال…بنظر من بهتر این بود که حداقل تو یه صحنه همه ی شخصیت های اصلی باهم جمع میشدن و با ترفندهای مختلف پادشاه شبو میکشتن یااینکه مردگان پیروز میشدن و چندتا شخصیت اصلی سریال با اژدها فرار میکردن و با سرسی ادامه میدادن… لطفا نظرتونو بگید …
پس خوبه شما نویسنده داستان نشدی..وقتی هنوز نفهمیدی نقش برن جیه و بهش میگی مرتیکه کلاغ باز????مخصوصا ایده هات واسه این قسمت واقعا عالیه کاش ب کار میبستن و ما ی فیلم کمدی میدیدیم????
شدیدا باهات موافقم، هشت سال انتظار برای همچین اپیزودی ! بسیار بسیار ضعیف بود. نه موسیقی تاثیر گذاری، نه مرگ ناجوانمردانه ای، نه سکانس تاثیر گذاری، ( قشنگ ترین سکانس سعود دو اژدها بالای ابرها بود) نه داستان پردازی ! مرگ مسخره نایت کینگ، اینهمه سئوال از ماهیت و هدف وایت واکرها! اصلا بود و نبودشون چه فرقی میکرد ! اونهمه داستان از برن و کلاغ شدن که چی؟! امیدوارم من اشتباه کنم و تو این ۳ قسمت مانده اتفاقی بیوفته که منو راضی کنه! در غیر اینصورت که به نظرم با یکی از فاجعه بار ترین پایانهای سریالهای محبوب مواجه هستیم.
بعد از هفت سال انتظار دیشب سرنوشت جنگی ک منتظرش بودم معلوم شد خیلی حال کردم واقعن نفس گیر بود واس من هنوز معلوم نشد اژدهای جان مرد یا زنده هست اگر باشه ک دنریس هنوزم قدرتمنده سرسی رو سریع پایین میکشونن
خوشم میاد همه منتقد شدن..باباااااا جم کنین بساطتونو….این سریال بده؟ارزش دیدن نداره؟!!!!!!! برین قهوه تلختونو ببینین…
این سریال شاهکاربود و انتقادها به این خاطره که همه این قسمت رو باقسمتهای دیگه سریال مقایسه میکنن. متاسفانه این قسمت افتضاح بود.
اونایی که از این قسمت ناراحت شدن باهاش حال نکردن فازشون چیه از اول تا اخر میخکوب شدم عالی بود هیچ جای انتقادی نداره حرف نداشت… البته اونیکه کل سریال رو دو هفته ایی دیده بیشتر از اینم ازش انتظار نمیره پنج ساله دارم میبینم منتظر این قسمتم من که حال کردم حالم خوب شد …
میخکوب کجاش شدی. اونجاش که مرده ها با شخصیتهای اصلی فیلم کشتی میگرفتن ولی سربازا رو تو ی لحظه سلاخی میکردن یا جنگیدن دو اژدها که مثل کلاف کاموای گره خورده هیچیش معلوم نبود یا تاریکی و موسیقی رومخ فیلم یا دلاوری گریجوی؟ حالا خوب شد پادشاه شب اومد و کشتش والا نصف ارتشش بدست گریجوی کشته میشدن خوبتر اینکه اریا پادشاه شب رو کشت چون اگه نمیکشت نصف دیگه ارتشش بدست سرجورا و کالیسی کشته میشدن اونوقت علی میموند با حوضش.
ناراحتی از کیفیتی پایین نورپردازی بود. تاریکی مطلق در اکثر صحنه ها چیزی را برای دیدن ارائه نمی داد
تناقض زیاد داشت مثلا:
جان اسنو و جیمی یک دست و بریان تو محاصره اونهمه واکر رو یه تنه میکشن و چند ساعت دووم میارن
اونوقت لشکر ۱۰ هزار نفری دوتراکی چند ثانیه بیشتر نمیتونه دووم بیاره و قتل عام میشه
نخیرم چی میگی اولا دوتراکی ها انتظار نداشتن با غول روبه رو بشن یا مردگان ندیده بودن ارتشش شون سریع شکست خورد بعدم اونجا اول جنگ بود جان اسنو که گیر افتاد سریع عشقش اومد نجات دادش اونم با آتش اژدها نصف مردگان رو از سر راه جان برداشت بعدم جیمی و برین ک داخل قلعه بودن و مردگان کمی اونجا بودن جایی هم که دوباره مردگان زنده شدن افراد خودشون بود ک مرده بودن یا نه با دراگون گلس کلا یک مرده میمیره
با اینکه چند قسمت پیش را با احترام به ۴ سال دوشتنی که با این سریال داشتم سعی کردم این سه قسمت را هم با کمی و کاستی هایش دوست داشتنی بدانم . اما متاسفانه به نظر من یک خرابی کار بزرگ برای یک سریال دوست داشتنی بود. واقع جایی تاسف دارد که اینگونه جنگ طولانی را نوشته بودند.
کاملا فیلم هندی بود . یاد فیلم پاشاخان افتادم که دارند طرف میزنند یکدفعه پدر که روی تخت بیمارستان سر و کلش پیدا میشود و دست ادم بد را میگیرد و سیر میزندش.
اصلا با دوستانی که میگن پادشاه به سادگی مرد موافق نیستم، همون طور که دیدیم او یکبار توسط دنریس با آتش اژدها مورد حمله قرار گرفت و هیچ اتفاقی براش نیفتاد و یکبار هم جان بهش حمله کرد که در واقع تحقیر شد
این سریال از ابتدا تا الان شاهکار تضادها بوده مثلا در همین قسمت خلق لحظه رمانتیک بین سانسا و ترین در اوج جنگ…
کشته شدن پادشاه مردگان هم از همین جنس بود، به نظر من اصلا نمیشه گفت ساده مرد چون آریا چندین قسمت توی فیلم رو مشغول آموزش در معبد بود و این صحنه چند دقیقه ای عقبه ای در حد یک فصل داشت
لحظه کشته شدن پادشاه تاریکی شاهکار و اوج شهامت نویسنده و کارگردان بود و بینظیر و تکرار نشدنی…
دوستان من از قسمت دوم فصل ۱ هر هفته که فصل ها امده به دقت هر قسمت رو دو یا ۳ بار دیدم تا الان…ولی امروز شوکه شدم. احساس کردم تو این ۷ سالی که دارم سریال رو مرتبط نگاه میکنم به خودم خیانت کردم… آخه چرا وایت واکرها که پایه ای اصلی این سریال بود باید به همین راحتی نابود بشن؟؟؟؟؟مگه یادتون نیست قسمت اول فصل اول که سریال اصلا با چی شروع شد؟ با وایت والکرها
حالا اینا به کنار به دا اگه سرسی جان اسنو و ملکه و نکشه و روی تخت پادشاهی نشیه من این سریال رو جز بدترین سریال های که تا الا دیدم میزارم..چرا باید تو همچین سریالی اونایی که خوبن پیروز باشن؟؟
من یادمه ۱۰ سال پیش یه فیلم وستری میدیدم که راهزن بودن و به دنبال دستبرد زدن یا دزدیدن مقدار زیادی طلا بودن..من وقتی نگاه کردم به این فیلم گفت خب تابلوه دیگه کلانتر دخلشونو میاره ولییییی کلانتر رو هم کشتن و طلاها رو غارت کردن..من اون موقع فهمیدم فیلم یعنی چی.. آرزو دارم همچین سرنوشتی برای گیم اف ترونز رقم بخوره..
مرسی
نخیرم خیلی از شخصیت های خوب داستان ک من جمله ند استارک راب استارک شیرین براتیون مورمونت اون فرمانده وحشی ها آتش کشیده شد عشق اول جان اسنو همشون کشته شدن و خیلی ها رو واکرها کشتن ب همین آسونی مگه نابود شدن آریا چقد سختی کشید تا اینکه خدای چهرها شد بعدش هم از اول فیلمه ک سرسی داره فرمانروایی و عشق و حال میکنه دنریس و جان زحمت کشیدن با مردگان مبارزه کردن و سرسی شونه که خالی کرد طرف مردگان هم ب طور غیرمستقیم گرفت با دروغ های که گفت حقشه بمیره
همیشه فیلم ها تقابل خوبی و بدی و در نهایت پیروزیه خوبیه
سم کارش تو فیلم این بود که راه گشتن واکرها رو یاد بگیره
تو قسمت های قبلم که بچه های جنگل گفتن چون واکر با فروکردن شیشه اژدها تو قلبش ایجاد شده با همونم میمیره
کجاش عجیبه؟؟
کاملا موافقم با شما
واقعا مسخره بود.۸سال مقدمه چینی کردند و هی گفتند Winter Is Coming و اینکه باهاش وایت واکرها میان آخرش هم نایت کینگ با یه خنجر کارش تموم شد به همین سادگی!!!
جواب سوال که اریا از کجا اومد اریا قدرت تغییر چهره رو داشت از او قدرتش استفاده کرده بخاطره اون دوازده نفر بودن یکیش اضافه بود.واقعا کیف کردم از لحظه کشته شدش اصلا ادمو مات و مبهوت گذاشت همه چی یه دفه ایی شد.اینه که فیلمو جذاب میکنه
خوب باید یکشون میکشد و چهره شا بر می داتش تا بشد.
منطقی نیست! چون آریا برای تغییر چهره نیاز داشت که صورت یه وایت واکر رو بدست بیاره که همچین چیزی در سریال وجود نداشت! سریال نمی تونه قواعد خودش رو زیر پا بذاره!
اگه دقت کنی تو یه جایی از فیلم قبل حمله اریا به کینگ واکرها یکی از واکرها موهای سفیدش تکون میخوره به این معنیه که انگار یکی رد سد از کنارش
آریا تمام سوراخ سمبه ها وینترفل رو میدونست انگار بنظرم از روی درخت خودش رو انداخت ولی تو قسمت اول فصل هشت ک چقد آسون پشت سر جان اسنو اومد که جان شوکه شد گفت تو کی اومدی پشت سرم
واقعا کشک بود من اینهمه رفتم فیلم دیدم که بفهمم نایت کینگ کیه یه بار گفتم از اجداد استارکا در میاد یه بار گفتم برنه یه بار گفتم تارگرینه اخه منطقی هم هست سه اژدها سه تارگرین حالا معلوم نیست سومی وجود داشته باشه یا نه
اونوقت زرت اریا کشتتش یعنی دوباره last of us بازی میکردم بهتر بود که این همه وقت علاف این شم
اصلا انگیزه نایت کینگ چی بود نایت کینگ کی بود
بیاد دنیارو نابود کنه؟ مگه گودزیلاست!
بعضی دوستان پرسیدن آریا از کجا پیداش شد. موقعی که زن جادوگر به آریا فهموند با عوض کردن چهره خودشو شکل مرده ها کنه. در اصل آریا همون بود که سرشو تکون داد پشت نایت کینگ و اونو غافلگیر کرد.
نمیشه! باید چهره یه واکر رو بست آورده باشه تا تغییر چهره بده
آریا اول باید یکی از اون ۱۲ واکر رو میکشت و بعد چهره ش رو برمیداشت
تازه اون واکرهای اصلی وقتی می مردن مثل شیشه خورد میشدن و چهره ای باقی نمیموند
چند روز و انتظار و لحظه شماری. ولی یک ساعت و نیم فیلم در تاریکی مطلق. رزولشین ۱۰۸۰ میزان روشنایی صفحه مونیتور ۱۰۰ ولی دریغ از درک یک صحنه. فقط از ابتدا تا انتهای این قسمت صدای زامبی در حال غرولند و گاهی صدای ضجه و فریاد. بدترین اپیزود از ابتدا تا الآن. کاش وقت نمیزاشتم فقط نتیجه این قسمت را از دیگران میشنیدم.
وقتی خود سریال نایت کینگ رو یک شخصیت قوی با اون همه توانایی و با اون ارتش بزرگ ترسیم میکنه، کشته شدنش به این سادگی توی ذوق میزنه. این سریال توی فصل ۱ تا ۶ اوج واقعگرایی بود و جوری داستان رو جذاب روایت میکرد که حتی اگه از لحاظ منطق یکم هم ایراد داشت بیننده داستان رو با دقت دنبال میکرد. ولی نمیدونم چرا انقدر منطق سریال ضعیف شده. توی صحنه کشته شدن نایت کینگ، اریا دقیقا از پشت به نایت کینگ حمله میکنه یعنی دقیقا سمتی که کل ارتشش اونجا وایساده بودن. یکی بیاد برای من توضیح بده چجوری ممکنه اریا از وسط اون جمعیت برسه به نایت کینگ؟؟؟؟؟؟. در کل به نظرم این نبرد از نبرد حرام زاده ها ضعیف تر بود و من خوشحالم که زودتر تموم شد چون به نظرم سه قسمت بعدی جذاب تر و تعیین کننده تره.
آریا خودش را شبیه نزدیکترین مرده به نایت کینگ کرده بود .دقیقا پشت سرش.تغییر چهره به مرده…
سلام خب آریا قدرت تغییر چهره رو داره و اون نایت واکری که وقتی شاه شب میخواست برندون رو بکشه سرشو چرخوند آریا بود که چهرشو تغییر داده بود
آریا با قدرت تغییر چهرش همون زن قرمز به آریا فهموند که با تغییر چهره میتونه خودشو شبیه مردا کنه آریا هم خودش شبیه وایت واکر ها کرد و لحظه ای که نایتینگ داشت به طرف برن میرفت آریا هم پشت اون بود حالا understand شدی دوست عزیز؟
آریا برای تغییر چهره نیاز داره که صورت یه وایت واکر رو بدست بیاره! پس حرفتون منطقی نیست
داداشه من الکیه مگه پشت نایت کینگ راه بیاد قدرتش خیلی بالاتر از این حرفاس که وقتی برن میره به گذشته تنها کسی که میتونه برن ببینه و دست بهش بزنه اونه بعد قدرت تشخیص اینو نداره که بفهمه اون آریا هستش یانه؟؟
با سلام
دوستان دقت کردین تعداد فرماندهان پادشاه شب چند تا بود.تو سکانسی که دارن از دروازه رد میشن
دقیقا ۱۲ تا
این برا شما معنی نداره؟
من فقط یه سوال دارم…. آریا از کجا پیداش شد؟!
آریا تغییر چهره کرده بود و خودشو شبیه وایت واکر ها کرده بود
آریا برای تغییر چهره نیاز داشت که صورت یه وایت واکر رو بدست بیاره که همچین چیزی در سریال وجود نداشت! سریال نمی تونه قواعد خودش رو نقض کنه!
چند تا کامنت اینجا رو خوندم و همونجور که حدس میزدم تمام حواس بیننده به جنگ جلب شده بود..
درسته این قسمت مربوط به جنگ یا شب پایانی بود اما مهمترین نکته این قسمت که خط داستانی رو همچنان مرموز نگه میداره یه نکته غیر از جنگ بود
وقتی واکر ها اومدن
برن میگه خوب من دیگه باید برم
و اطرافیان میپرسن کجا؟
برن وارد کالبد کلاغ میشه و دوباره به گذشته میره و وقتی بر میگرده که نایت کینگ روی سرش وایساده
برن این مدت کجا رفته بود؟؟؟؟
من نظرم اینه برن این بار باز هم به عقب برگشته بود به قدری به عقب برگشته بود که حتی نایت کینگ هم متوجه برن نشد(برن وقتی در کالبد کلاغ به نایت کینگ نزدیک میشد نایت کینگ متوجه میشد اما اینبار از کنارش رد میشه و نایت کینگ متوجه نمیشه)
این برگشت به عقب تا نزدیکی خود ازورا های بود
و به نظر من این برن بود که نایت کینگ رو نابود گرد (بدست آریا)
بنظر من حجم ارتش مرده ها تو همه سکانس ها انقدر زیاد بود که هیچ شخصیتی از وینترفل زنده بیرون نیادو اریا خیلی راحت به پادشاه شب رسید،بهتر میبود دو یا سه شخصیت با اژدها به سمت جنوب فرار میکردن،این مجموعه با پایان باز بسیار جذاب تر میشد،ظمنا لحضه قرار گرفتن هر دو اژدها با نمایی از ماه بسیار زیبا بود.E.r
افتضاح بود افتضاح
چقدر ساده و مزخرف وایت واکر ها به پایان رسیدن باید یه خورده بیشتر مانور میدادن روشون . آریا بین اونهمه زامبی که حلقه زده بودن چجور سر و کله اش پیدا شد!؟
در حالی که لشکر دوتراکی در عرض چند ثانیه بلعیده شد(که تنها صحنه جذاب این قسمت بود) و زامبی ها ریختن تو قلعه چجوری همه آدم خوبا زنده موندن؟!
به نظرم بهتر بود نایت کینگ پیروز میشد و دنریس و جان و تیریون و اژدهاشون و … فرار میکردن به قاره اسوس و تخت آهنین و لشکر سرسی هم توسط زامبی ها بلعیده میشد
به نظرم اون ایده که برن همون نایت کینگ هست خیلی جذاب تر میشد
دوست عزیز شما فکر نکنم قسمت های قبل رو دیده باشید اگر هم دید باشید اصلا متوجه نشدید آریا قدرت تغییر چهره داره
خوب چرا کسی به این قضیه که اریا اموزش دیده بود که هیچکس باشه دقت نمیکرد شاید اریا از این ترفند استفاده کرده
اصلا قشنگ نبود این قسمت. من که خیلی برای دیدن این نبرد هیجان داشتم حداقل از اول تا اخر فیلم سه بار چرت زدم. مدت زمان طولانی، تاریکی بیش از حد شب (با اینکه کیفیت ۱۰۸۰دیدم)و جنگ هایی که به ندرت چنگی به دل میزد،
دیگه خالی نبود چرت که نمیشد وسطش زد
نقطه آشیل پادشاه شب ، نویسنده ترسوئی بود که حتی در دنیای خیالی فیلمش هم از پادشاه شب میترسید -به نظر من دیگه این سریال ارزش نقد و نظریه پردازی و …. نداره چون مثل بقیه فیلم ها آدم خوب ها برنده میشن حالا به هرروشی (فقط این وسط یه خورده هیجان کاذب به بیننده وارد می کنن و یکی دوتا شخصیت متوسط رو میکشن )
دقیقا، عروسی خونین به خاطر هزینه ای که در مردن شخصیت های مهم داشت ماندگار شد ولی این جنگ هیچ مرگ بزرگ و مهمی نداشت! همه شخصیتهایی که برای مخاطب مهم بودند رو به طرز غیر منطقی زنده نگه داشت
پاشنه اشیل نایت کینگ غرور زیاد و توجه نکرده به اریا و دست کم گرفتنش بود که این قسمت فوق العاده بود چون جوری به بینیده القا میکرد که دنریس یا شاید جان قرارن نقش بزرگی ایفا بککنند ولی بی نقصم نبود این قسمت واینه فیلم برداری فاجعه بود و ای کاش بخشی اژ نبرد توی نور سپیده دم و روشنایی اتفاق میوقتاد ولی در کل غافل گیری بزرگی که این قسمت داشت این بود که همه فکر میکردن کلی بازیگر قرار توی این قسمت بمیرن مثل عروسی سرخ ولی این اتفاق نیوفتاد که فوق العاده بود چون برخلاف تصور ببینده بود
واقعا کامل ترین و بهترین تحلیل رو درباره قسمت ۳ با گفتن همین جمله انجام دادی///…
(این قسمت باعث شد دوباره آرزو کنیم کاش بیش از سه قسمت دیگر تا پایان این مجموعه تلویزیونی باقی مانده بود)