نقد سریال «بیگانه: زمین»؛ جاده‌ای به ناکجاآباد

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۰ دقیقه
نقد سریال بیگانه زمین

فرنچایز «بیگانه» مدت‌هاست به بستری برای هنرمندان متفاوت تبدیل شده تا داستان‌ها و ایده‌های خود را در سایه‌ی حضور زینومورف و فیس‌هاگر روایت کنند. «بیگانه: زمین» (Alien: Earth) تازه‌ترین عنوان در فرنچایز «بیگانه» است که با اینکه زینومورف و فیس‌هاگر در آن کم پیدا نمی‌شود، اما به داستانی درباره‌ی هوش مصنوعی و معنای انسانیت می‌ماند که محض تنوع هیولاهایی در آن از سینه یا حدقه‌ی مردم بیرون می‌زنند! نوآ هاولی، شورانر سریال‌هایی چون «فارگو» (Fargo) و «لژیون» (Legion)، «بیگانه: زمین» را برای پلتفرم FX ساخته و دنیای علمی-تخیلی ریدلی اسکات را برای اولین بار در تاریخ فرنچایز، به عرصه‌ی سریال‌های تلویزیونی آورده است. در نقد «بیگانه: زمین» به پتانسیل دنیاسازی و بسط جهان «بیگانه» در سریال می‌پردازم.

هشدار!‌ در نقد سریال «بیگانه: زمین» خطر لو رفتن داستان وجود دارد

نقد سریال «بیگانه: زمین»؛ هیولای واقعی کیست؟

نقد سریال بیگانه زمین

این فرنچایز باسابقه پس از مدت‌ها همین پارسال با «بیگانه: رومولوس» (Alien: Romulus) دوباره بر سر زبان‌ها افتاد؛ یک فیلم خوش‌ساخت با گروه بازیگران خوش‌آتیه که با نخ گرفتن از دو فیلم اول و جلوه‌های ویژه‌ی مکانیکی به ریشه‌ها برگشت. امسال هم با انیمیشن «غارتگر: قاتل قاتلان» (Predator: Killer of Killers)، سریال «بیگانه: زمین» و «غارتگر:‌ بدلندز» (Predator: Badlands)، که نوامبر همین امسال اکران می‌شود، دوباره بحثِ هرچه «بیگانه» و «غارتگر» است داغ شده؛ اتفاقی که نشان می‌دهد حالا و بیش از ۴۵ سال بعد از فیلم اصلی ریدلی اسکات، تازه دوره‌ی جولان دادن طرفداران «بیگانه» رسیده است.

اگر شما هم از این طرفداران باشید، می‌دانید که تاکنون تقریبا هرچه از فرنچایز «بیگانه» دیده‌ایم، شامل گروهی از افراد بوده که در سفینه‌ای گیر می‌افتند و زینومورفِ داستان تک‌تک کلک‌اشان را می‌کند، تا جایی که فقط یک نفر زنده بیرون می‌ماند؛ این وسط چندتا فیس‌هاگر، چست‌برستر و گاهی دیالوگ‌های فلسفی هم بیندازید و فرمول «بیگانه» شما کامل می‌شود. «بیگانه: زمین» اما به مسیری متفاوت می‌رود. مشخصا، پیش‌فرض فیلم‌های «بیگانه» که تابه‌حال دیده‌ایم در فرمتِ سریال‌های چندفصلی جواب نمی‌دهد و بله، داستان «بیگانه: زمین» در همین یک فصل جمع نمی‌شود؛ اما اول بریم سراغ جایی که داستان از آنجا شروع می‌شود.

سیدنی چندلر

همانطور که از عنوان سریال برمی‌آید، این مجموعه برای اولین بار در فرنچایز «بیگانه» اکثریت داستان خود را بر زمین متمرکز می‌کند؛ آن هم سال ۲۱۲۰، یعنی دوسال قبل از اتفاقات فیلم «بیگانه» (۱۹۷۹). در این دنیا پنج شرکت بزرگ عملاً کنترل زمین را به دست دارند. روزی سفینه‌ی فضایی یکی از این شرکت‌ها، به نام ویلند-یوتانی (Weyland-Yutani) که احتمالا اسمش به گوشتان آشناست، در محدوده‌ی کنترل شرکت دیگری، به نام پرادیجی (Prodigy) سقوط می‌کند. با اینکه این سقوط، ویرانی بسیاری به بار می‌آورد، اما ویرانی بزرگتری در راه است! کارکنان این سفینه نمونه‌هایی از گونه‌های بیگانه را جمع کرده و برای ویلند-یوتانی می‌آوردند؛ گونه‌هایی که زینومورف کم‌خطرترین آن‌هاست. یکی‌اشان چشمی است که انگار تن اختاپوس دارد و می‌تواند خودش را در حدقه‌ی هر انسان یا حیوانی فروکرده و اختیارش را به دست بگیرد.

با سقوط سفینه، این هیولاها آزاد می‌شوند، اما رئیسِ نابغه‌ی پرادیجی، بوی کاوالیر (ساموئل بلنکین) گروهی را برای تحقیق و بازیابی‌اشان می‌فرستد؛ گروهی که با سربازهای معمولی فرق دارند. آن‌ها هیبرید خوانده می‌شوند، اختراع تازه‌ای برای جاودانگی بشریت. درواقع، هیبریدها بدن‌های رباتیکی دارند که هوشیاری بچه‌هایی با بیماری لاعلاج روی آن‌ها کار گذاشته شده است. آنطور که سریال توضیح می‌دهد، دلیل استفاده از بچه‌ها و نه بزرگسالان این است که تنها مغز کودکان آن سیالیت لازم را دارد تا فرایند انتقال به بدن مصنوعی را تحمل کند.

بچه‌ها/هیبریدها با نظارت یک سینثتیک به‌نام کرش (تیموتی الیفنت)، که جذاب‌ترین شخصیت سریال است، مأموریت گردآوری هیولاها را شروع می‌کنند. کرش با اینکه به جز چندتا طعنه‌ی نیش‌دار و یک مواجهه‌ی تن‌به‌تن با مارو، کار خاصی در داستان نمی‌کند، اما حضورش با اجرای الیفنت هر صحنه را ارتقاء می‌دهد. او نقش سینثتیک را به نحوی بازی کرده که نه سینثتیک‌های سابق فرنچایز را تقلید می‌کند، نه به وادی کمیک وارد می‌شود. تاریخ هم ثابت کرده هر کاراکتری که موهای سفید دارد نمی‌تواند باحال نباشد!

تیموتی الیفنت

به ماجرا برگردم، بچه‌ها موفق می‌شوند هیولاها را جمع کرده و به آزمایشگاه پرادیجی برگردانند تا بوی کاوالیر هرچه دلش می‌خواهد رویشان آزمایش کند. اما یک‌نفر تنهایی دست به کار شده تا نگذارد آب راحت از گلوی پرادیجی پایین برود. مارو (بابو سیسی) یک سایبورگ با دست مصنوعی و تنها کسی است که از سقوط سفینه جان سالم به در برده. وفاداری مارو به ویلند-یوتانی، او را مجاب می‌کند تا هرطور شده گونه‌های بیگانه را به مقصد اولیه‌اشان بازگرداند.

اما یک‌نفر دست‌تنها مانع تحقق نقشه‌ی مارو می‌شود: وندی (سیدنی چندلر) هیبرید موردعلاقه‌ی بوی کاوالیر، که به‌عنوان اولین نمونه‌ی موفقیت‌آمیز، قدرت‌های فوق‌العاده‌ای دارد. وندی نه‌تنها می‌تواند سیستم‌های اطلاعاتی را هک کند، که پس از مواجهه با زینومورف حتی زبان هیولا را یاد می‌گیرد. از اینجا به بعد وندی مثل مادر اژدها زینومورف را کنترل می‌کند؛ تا جایی که در اپیزودهای پایانی عملاً به هیولا دستور قتل این و آن را می‌دهد و تهدیدات را از دوستانش دور نگه می‌دارد. وندی تا پایان ماجرا حتی خالق خود را کنار می‌زند و رهبری گروه هیبریدها را به دست می‌گیرد.

بهترین سریال‌های علمی-تخیلی ترسناک که باید تماشا کنید

«بیگانه: زمین»، غرق در نوستالژی

بابو سیسی

«بیگانه: زمین» بهترین چیزی نیست که تاکنون از فرنچایز «بیگانه» بیرون آمده؛ جای تعجب هم ندارد؛ بالاخره، سطح استانداردهایمان برای «بیگانه» در فضاست. اما نوآ هاولی با اختیارات و بودجه‌ی کلفتی که داشته یک سریال معقول و سرگرم‌کننده تحویل داده است؛ حتی اگر ایرادات زیادی به آن وارد باشد. هاولی کسی است که فیلم «فارگو» برادران کوهن را برداشت و از دلش سریالی بیرون کشید که با اینکه دقیقا ایده‌های عمیق «فارگو» را دنبال نمی‌کند، اما حداقل دو فصل اول آن از بهترین چیزهایی است که از تلویزیون پخش شده است. برای آی‌پی بزرگی مثل «بیگانه» دقیقا به کسی مثل هاولی نیاز دارید تا بتواند کلیت و حال‌وهوای فرنچایز را حفظ کرده و در عین حال، ایده‌های خود را به میدان بیاورد؛ در اینجا این ایده‌ها حول هوش مصنوعی و عمر جاودانه در قالبی رباتیک می‌گردند که اتفاقا با مباحث امروز هم مناسبت دارد. البته نمی‌توان منکر شد که داستان او آنطور که بایدوشاید در فصل اول محقق نشده است. مخصوصا با اپیزود پایانی سرهم‌بندی‌شده‌ی سریال که در آن جای هیبریدها را با آدم‌ها (و سینثتیک‌ها) عوض کرده، ویلند-یوتانی را در مسیر حمله به پرادیجی نشان می‌دهد و عملاً هیچ خط داستانی را نمی‌بندد.

«بیگانه: زمین» می‌توانست به‌راحتی یک فصل ۱۰ قسمتی یا بیشتر داشته باشد، اما در همین هشت اپیزود هم کلی وقت تلف می‌کند. حتی یک اپیزود کامل را به بازسازی «بیگانه» (۱۹۷۶) و نوسترومو اختصاص می‌دهد. اما «بیگانه: زمین» به بازسازی نیاز ندارد. اصلا بهترین بخش‌های سریال آن بخش‌های تازه‌ای است که دنیای «بیگانه» را بسط می‌دهد، از کمپانی‌ها، رقابت سران آن‌ها و کاراکترهای سینثتیک، رباتیک و هیبرید حرف می‌زند؛ نه وقت‌هایی که فیلم‌ها و عناوین قبلی را بازسازی می‌کند.

نقد سریال بیگانه زمین

این بزرگترین مشکل «بیگانه: زمین» است؛ اینکه مدام در نوستالژی غرق می‌شود. البته وقتی اسم «بیگانه» به میان می‌آید، بالاخره همه توقع دارند زینومورف و فیس‌هاگر و بیرون جهیدن هیولاها از سینه‌ی ملت را ببینند. اما «بیگانه: زمین» زیادی از فیلم‌های سابق فرنچایز وام می‌گیرد؛ مثلا، لحن اکشن فیلم جیمز کمرون، «بیگانه‌ها» (Aliens)، را دارد، سپس به جو ترسناک و دلهره‌آور فیلم اصلی رجوع می‌کند و گاهی با فلسفیدن‌های تصنعی، به لحن فیلم «پرومتئوس» (Prometheus) خود ریدلی اسکات ارجاع می‌دهد. «چه موقع ماشین، ماشین نیست؟»، «چه موقع چیزی را انسان می‌نامیم، چه موقع ماشین؟». شخصیت مارو زیاد از این حرف‌ها می‌زند؛ حرف‌هایی که حتی بیشتر از «بیگانه» به دیالوگ‌های «بلید رانر» (Blade Runner) خود ریدلی اسکات می‌ماند. اما پرسش‌های این ‌چنینی باید در طول جریان طبیعی داستان در ذهن بیننده شکل بگیرد. وقتی کاراکترها علناً آن را بیان می‌کنند، لوس می‌شود.

این وسط آنچه بیش از همه لوس می‌شود، استعاره‌ی مربوط به پیتر پن، نام‌گذاری اولین هیبرید به نام وندی و نابغه‌‌ای است که خود را ناجی پسران گمشده (و گاهی دختربچه‌ها) می‌داند. تمام این القاب و داستان‌چینی‌ها حول پیتر پن دقیقا معنای خاصی نمی‌دهد جز اینکه نویسندگان می‌خواسته‌اند با تم‌سازی ذهن ما را به سمت موتیف‌های آشنا سوق دهند؛ وگرنه چرا بوی کاوالیر باید برای اختراعات خود از کاراکترهای داستانی استفاده کند که بیش از ۲۰۰ سال قدمت دارد! مشکل اصلی‌اش اینجاست که سریال نه‌فقط با نام‌گذاری‌ها، که با تمام دیالوگ‌هایش این استعاره را برایتان هجی می‌کند و آخرسر اگر باز هم دستگیرتان نشد، بوی کاوالیر می‌نشیند و علناً برای بچه‌ها داستان پیتر پن را می‌خواند؛ انگار سریال به مای بیننده می‌گوید «از این واضح‌تر یا باز هم توضیح دهم؟»

پتانسیل بالقوه‌ای که بالفعل نمی‌شود

نقد سریال بیگانه زمین

راستش را بخواهید، هرچقدر هم که «بیگانه: زمین» یک سریال سرگرم‌کننده باشد، ولی نباید خیلی در داستانش دقیق شوید که فیلمنامه‌ی شاهکاری ندارد؛ مثلا، چطور است که تکنولوژی دوسال پیش در پرادیجی و ویلند-یوتانی، از دستاوردهای تکنولوژیک فیلم اصلی «بیگانه» پیشرفته‌ترند؟ یا چرا بچه‌ها در سال ۲۱۲۰ همچنان با انیمیشنی مثل «عصر یخبندان» خاطره دارند و توپ‌های بیسبال جام جهانی ۱۹۷۷ را جمع می‌کنند؟ چرا وندی، که از اپیزود اول می‌دانیم می‌تواند در کامپیوترها دست ببرد و دست‌تنها زینومورف‌ها را رام کند، تا اپیزود آخر به ذهنش نرسید که خودی نشان دهد؟

قدرت‌های فراطبیعی وندی، که انگار هیچ حدوحدودی نمی‌شناسند، با منطق دنیای «بیگانه» نمی‌خواند. به‌خاطر همین قدرت‌های وندی هم هست که زینومورف، به‌عنوان جدی‌ترین تهدید کل فرنچایز، از یک‌جایی از سریال برایمان عادی می‌شود؛ چون می‌دانیم او مثل یک حیوان دست‌آموز و با هدایت وندی حمله می‌کند و نه از روی غریزه و اینگونه عنصر غیرقابل پیش‌بینی آن از دست می‌رود.

فیلم‌های اول «بیگانه» به‌خاطر محدودیت‌های تکنیکی و بودجه‌ای نمی‌توانستند مدام زینومورف را روی تصویر نشان دهند. برای همین، این هیولا تبدیل شد به تهدیدی که همیشه در سایه‌ها و ناشناخته‌ها در کمین است و به کسی رحم نمی‌کند. اما با بودجه‌ی سنگینِ نوآ هاولی برای «بیگانه: زمین»، نشان دادن زینومورف دیگر مسئله‌ای نبوده است و البته تیم تولید هم چیزی برایش کم نگذاشته‌اند. در «بیگانه: زمین» برای محیط و هیولاها تا جای ممکن از جلوه‌های ویژه‌ی مکانیکی بهره برده‌اند؛ به‌ویژه برای زینومورف که به سه حالت عروسکی، گریم و کامپیوتری در سریال وجود دارد.

سریال بیگانه زمین

«بیگانه: زمین» یکی از معدود سریال‌های عصر کنونی استریمینگ است که از یک‌سری اصول زیبایی‌شناسی پیروی می‌کند؛ نورپردازی و تدوین درست و درمان دارد؛ اصلا معلوم است یک نورپردازی روی آن کار کرده! متأسفانه، اوضاع در عالم نورپردازی حرفه‌ای در سینما و تلویزیون آنقدر خراب است که که یک نورِ درست‌جاگذاری‌شده می‌تواند کل قاب را از این رو به آن رو کند. نکته‌ای که متأسفانه گران‌ترین فیلم‌های امروز مثل «شرور» (Wicked) هم آن را فراموش کرده‌اند؛ چه رسد به سریال‌هایی که هرروز به پلتفرم‌های استریمینگ می‌آیند.

«بیگانه: زمین» در طراحی دکور و هیولاها هم که حرفی برای گفتن نمی‌گذارد. معماری و طراحی داخلی هر کدام از کمپانی‌ها موتیف‌های بصری خودشان را دارند که هرچه بیشتر دنیای «بیگانه» را بسط می‌دهد. حتی برای اپیزود پنجم هم، که بازسازی فیلم ۱۹۷۹ به حساب می‌آید، طراحی‌های قدیمی محیط و سفینه «بیگانه» را برداشته‌اند و موبه‌مو آن را ساخته و حتی از کوچک‌ترین جزئیات هم غفلت نکرده‌اند.

3.5
از ۵
نکات مثبت
  • اجرای تیموتی الیفنت و بابو سیسی به‌ویژه در رفت‌وبرگشت‌های کرش و مارو
  • دنیاسازی و بسط جهان فرنچایز «بیگانه» با معرفی ایده‌های تازه‌ای چون هیبریدها
  • استفاده از جلوه‌های ویژه‌ی مکانیکی مخصوصا در ساخت هیولاهایی مثل زینومورف و فیس‌هاگر
نکات منفی
  • تأکید بیهوده بر استعاره‌ی پیتر پن و وندی
  • فیلمنامه‌ی ضعیف با پایان‌بندی که ره به جایی نمی‌برد
  • ساده‌انگاری مخاطب و هجی‌کردن ایده‌های سنگین‌تر داستان
  • تکیه بر عنصر نوستالژی به ویژه در اپیزود پنجم که عملا فیلم اول را بازسازی می‌کند

پتانسیل بالایی در دنیاسازی «بیگانه: زمین» نهفته است. با بودجه‌ای که حتی از ۲۵۰میلیون دلار بودجه‌ی FX برای سریال «شوگون» (Shōgun) هم فراتر می‌رود، «بیگانه: زمین» موفق شده دنیایی بسازد که از تمام عناوین اخیر فرنچایز «بیگانه» پویاتر و چندلایه‌تر به نظر می‌رسد؛ معرفی گونه‌ی تازه‌ی هیبریدها، اشاره به جهانِ بزرگتری که کمپانی‌ها بر آن سلطه دارند، ایده‌ی بچه‌هایی که در بدن بزرگسالان گیر افتاده و با وحشت‌های دیستوپیایی کاپیتالیستی دست به گریبان‌اند که یک نابغه‌ی ثروتمند مثل ایلان ماسک سرشان می‌آورد. اما فیلمنامه‌ی فصل اول تنها به اشارات ریز به این ایده‌ها و جهانِ بزرگتر اکتفا می‌کند و آخرسر موفق نمی‌شود حتی یکی از آن‌ها را به خانه‌ی پایانی برساند.

با پایان باز «بیگانه: زمین» ساخت فصل (یا فصل‌های) بعدی برای سریال به‌شدت محتمل به نظر می‌رسد که البته با معیارهای کنونی معلوم نیست چند سال طول بکشد. اما امیدوارم اگر فصل بعدی در کار هست، و ما هم بودیم که آن را ببینیم، نوآ هاولی دیگر به نوستالژی یا خواسته‌های طرفداران فرنچایز کاری نداشته باشد، فیلمنامه‌ای منسجم‌تر و شایسته‌ی برند «بیگانه» دست و پا کرده و به ستاره‌های واقعی سریال، تیموتی الیفنت و بابو سیسی، فرصت درخشش بیشتری دهد.

شناسنامه سریال «بیگانه: زمین» (Alien: Earth)

سازنده: نوآ هاولی
نویسنده: نوآ هاولی
بازیگران: سیدنی چندلر، تیموتی الیفنت، الکس لاوثر، ساموئل بلنکین، بابو سیسی
محصول: ۲۰۲۵، ایالات متحده
امتیاز سایت IMDb به سریال: ۷.۴ از ۱۰
امتیاز سریال در سایت راتن تومیتوز: ۹۳٪
خلاصه داستان: پس از آنکه فضاپیمای مخصوص تحقیق روی گونه‌های بیگانه متعلق به شرکت ویلند-یوتانی در محدوده‌ی تحت کنترل شرکت رقیب، پرادیجی، سقوط می‌کند، بوی کاوالیر، نابغه‌ی جوانی که ریاست پرادیجی را برعهده دارد، گروهی را به مأموریت تحقیق روی فضاپیمای ساقط‌شده می‌فرستد تا هر گونه‌ی تازه‌ای که این فضاپیما در خود حمل می‌کرده به پرادیجی بازگردانند. رهبری این گروه را یک سینثتیک به نام کرش، برعهده دارد. اما سربازان کرش، سربازان معمولی نیستند. بوی کاوالیر آن‌ها را هیبرید می‌خواند؛ راهی برای ادامه‌ی حیات بشریت در قالب‌هایی تازه. وندی یکی از این هیبریدهاست که در مواجهه با گونه‌های رهاشده در سطح فضاپیما، متوجه می‌شود قدرت‌های فوق‌العاده‌ای دارد…

نقد سریال «بیگانه: زمین» دیدگاه شخصی نویسنده است و لزوما موضع دیجی‌کالا مگ نیست.

منبع: دیجی‌کالا مگ

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X