۵ صحنه‌ی غذاخوری ماندگار دنیای ادبیات که از یاد نمی‌روند

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۹ دقیقه
صحنه‌ی غذاخوری در آثار ادبی

درست مثل زندگی واقعی، بهترین صحنه‌ی غذاخوری در آثار ادبی هم معمولاً در اوج لحظات احساسی از راه می‌رسند. خوردن یک دونات ژله‌ای حال می‌دهد، اما خوردن همان دونات پس از این‌که زنی متوجه می‌شود شوهرش در حال خیانت کردن به او با خواهرش بوده، کلاً دنیای دیگری‌ست.

شرایطی که غذا در آن صرف می‌شود، به اندازه‌ی خود غذا یا شاید بیشتر از آن اهمیت دارد. شما ترجیح می‌دهید خوشمزه‌ترین غذای دنیا را با آدم‌هایی که ازشان متنفرید بخورید یا غذایی متوسط را با کسانی که دوست‌شان دارید؟ حدس می‌زنم اغلب مردم گزینه‌ی دوم را انتخاب کنند.

وقتی تصمیم گرفتم رمانم، «آدم اهل غذا» (Food Person)، را بنویسم (توضیح مترجم: نویسنده‌ی متن آدام رابرتز، نویسنده‌ی بریتانیایی است) می‌خواستم داستانی خلق کنم که در آن غذا نه‌تنها با یک موقعیت دراماتیک گره خورده، بلکه خودش هم درام را تشدید کند. شخصیت اصلی رمان که نویسنده‌ای تازه‌کار در حوزه‌ی غذاست، قبول می‌کند برای یک سلبریتی که قرار است کتاب آشپزی منتشر کند، سایه‌نویسی کند؛ در این میان، غذا به‌نوعی انگیزه‌ی حرکت داستان می‌شود – دو نیروی متضاد مجبورند در یک آشپزخانه با هم همکاری کنند – و در عین حال، جنبه‌هایی از شخصیت درونی آن‌ها را هم آشکار می‌کند.

8 توصیف به‌یادماندنی غذا در کتاب‌های مشهور؛ از هاروکی موراکامی تا مارسل پروست

ایزابلا، نویسنده‌ی حوزه‌ی غذا، هر روز شیرینی خانگی به محل کار می‌برد تا مجبور نباشد با همکارانش معاشرت کند؛ مالی، سلبریتی‌ای که با وجود نفرت از غذا یک قرارداد برای نوشتن کتاب آشپزی دریافت کرده، در لایو اینستاگرام سرِ یک کلم‌برگ بیچاره را می‌بُرد و فقط  در کمال بی‌حوصلگی کمی آب‌لیمو روی آن می‌ریزد.

از بریا-ساوارَن، سیاست‌مدار فرانسوی نقل است: «بگو چه می‌خوری تا بگویم کیستی.» این 5 صحنه‌ی غذاخوری در آثار ادبی که در ادامه آن‌ها را مرور می‌کنیم هم دقیقاً همین کار را انجام می‌دهند: عمق شخصیت‌ها و داستان را در محیط آشپزخانه آشکار می‌کنند.

۱. صحنه‌ی زدن پای توی صورت در  نقطه‌ی اوج «سوزش قلب» (Heartburn)

  • نویسنده: نورا افران

Heartburn؛ صحنه‌ی غذاخوری در آثار ادبی

همین که «غذا» و «ادبیات» را در یک جمله به کار ببری، ذهن بی‌درنگ می‌رود سمت «سوزش قلب» نورا افران. آیا کتابی پیدا می‌شود که غذا را این‌قدر روان و خنده‌دار در دل روایت جا داده باشد؟ بعید می‌دانم.

این رمان خودزندگی‌نامه‌ای درباره‌ی ازدواج افران با کارل برنستین (Carl Bernestein) و خیانت زناشویی است که برنستین زمانی مرتکب می‌شود که نویسنده هفت‌ماهه باردار است. کتاب پر است از توصیف‌های غذایی و دستور پخت‌ه غذاهایی مثل خوراک گوشت لیلیان هِلمن. سرانجام همه‌ی اتفاقات داستان به لحظه‌ای فراموش‌نشدنی ختم می‌شوند که در آن نورا (یا بدل داستانی‌اش، ریچل سَمستَت) یک پای لیموی تازه را در صورت شوهر خیانت‌کارش می‌کوبد.

دلیل تاثیرگذار بودن این صحنه، دودلی‌ای است که حین انجام این کار حس می‌کند: «اگر این پای را پرت کنم سمتش، دیگر هیچ‌وقت دوستم نخواهد داشت. اما خب، حالا هم دوستم ندارد. پس اگر بخواهم، می‌توانم پای را پرت کنم.» پای «بیشتر روی سمت راست» صورت مارک فرود می‌آید؛ «کرم و مغز لیمویی» به «ریش و دماغ و مژه‌هایش» می‌چسبد. اما به‌جای آن‌که کار به دعوا بکشد، ماجرا با خنده تمام می‌شود.

نورا افران در این صحنه به‌طرز استادانه‌ای انفجار احساسات، طنز، خشم و توجه به جزییات دسری خوشمزه را با هم ترکیب کرده و نتیجه، یکی از ماندگارترین صحنه‌های غذاخوری در آثار ادبی است.

۲. صحنه‌ی خوردن شام کریسمس در خانه‌ی خانواده‌ی کراچیت در «سرود کریسمس» (A Christmas Carol)

  • نویسنده: چارلز دیکنز

سرود کریسمس

در این داستان معروف دیکنز درباره‌ی کریسمس، وقتی روح کریسمس حال به خانه‌ی اسکروج می‌آید، اسکروج وارد اتاق می‌شود و با صحنه‌ای روبه‌رو می‌شود که انگار از دل رویای فردی غذادوست بیرون آمده: کف اتاق «پُر از گوشت، خوک‌ شیر‌مک، ریسه‌های بلند سوسیس، پای میوه، پودینگ آلو، بشکه‌های صدف، شاه‌بلوط داغ، سیب‌های گل‌گون، پرتقال‌های آبدار، گلابی‌های وسوسه‌انگیز، کیک‌های پادشاه و کاسه‌های بخارآلود پانچ بود که با عطرشان اتاق را در بخاری عطرآگین فرو برده بودند.»

از همان ابتدا، غذا به نمادی از شکوه و فراوانی زندگی تبدیل می‌شود، شکوهی که اسکروج تا آن لحظه خود را از آن محروم کرده بود. در ادامه‌ی سفر، روح کریسمس حال اسکروج را به بازار می‌برد و دیکنز با لحنی شاعرانه از «گلابی‌ها و سیب‌هایی که در قالب هرم‌هایی چشم‌نواز روی هم چیده شده بودند» و «خوشه‌های انگوری که مغازه‌داران با سخاوت آویزان کرده بودند تا دهان رهگذران بی‌آن‌که چیزی بخرند آب بیفتد» می‌نویسد.

پس از این توصیفات، اسکروج به خانه‌ی کارمندش، باب کراچیت می‌رسد، جایی که این وفور نعمت با «استخوان ریزه‌ای از غاز در ظرف» قیاس می‌شود. با این حال، اعضای خانواده چنان رفتار می‌کنند که انگار شاهانه‌ترین ضیافت را دارند. دیکنز می‌نویسد: «هرگز غازی از این بهتر وجود نداشت… لطافت و طعمش، اندازه و ارزانی‌اش، موضوع تحسین همگانی بود.»

در این صحنه، غذا از یک نماد فراتر می‌رود و به عاملی برای دگرگونی تبدیل می‌شود: همین که اسکروج بیدار می‌شود، اولین کاری که می‌کند چیست؟ فرستادن یک «بوقلمون ویژه» برای خانواده‌ی کراچیت.

کتاب سرود کریسمس اثر چارلز دیکنز نشر افق
177,150 تومان
badge-icon
100+ بازدید در 24 ساعت اخیر

۳. صحنه‌ی منتقد داخل آشپزخانه در داستان «فوگوی تاسف‌برانگیز» (Sorry Fugu) از مجموعه داستان «اگر رودخانه ویسکی بود» (If the River Was Whiskey)

  • نویسنده: تی. سی. بویل

If the River Was Whiskey؛ صحنه‌ی غذاخوری در آثار ادبی

در میان داستان‌های کوتاه درباره‌ی غذا، این یکی – به‌معنای واقعی کلمه – «کیک را می‌بَرد» (اشاره به اصطلاح انگلیسی Takes the Cake به معنای برنده شدن). تی. سی. بویل آن‌قدر نویسنده‌ی زبردستی‌ست که احتمالاً چک‌های شخصی‌اش هم از رمان اول بسیاری از دانشجویان ادبیات جذاب‌تر است. اینجا با موقعیتی تقریباً کلیشه‌ای روبرو هستیم: سرآشپزی ایتالیایی به نام آلبرت که ناامیدانه چشم به راه منتقد بی‌رحم و پرنفوذ شهر، ویلا فرانک، نشسته تا شاید با دریافت یک نقد خوب از جانب او بیشتر دیده شود.

داستان با زهرآگین‌ترین جملات ویلا آغاز می‌شود: «کاسنی قرمز پلاسیده»، «فوگوی تاسف‌برانگیز»، «توهینی به کاهوی بره، فریزه و آندووی»، «کولیبیاکی که در جهنم پخته شده». شب اولی که ویلا فرانک بالاخره پا به رستوران آلبرت می‌گذارد، همه‌چیز در آشپزخانه درهم و برهم است: یکی از گارسون‌ها دیر می‌کند، قناد از برنامه عقب می‌افتد، خامه فاسد شده و ظرف‌شور با عصبانیت محل را ترک می‌کند. ویلا هم طبق معمول دوست همیشگی‌اش «ذائقه» را همراه آورده که کارش بو کشیدن و پس زدن بشقاب‌هاست.

بار دوم نیز اوضاع از این بهتر نیست. همه‌چیز برمی‌گردد به شب سوم؛ وقتی آلبرت می‌شنود که خوراکی محبوب «ذائقه»، غذاهای ساده‌ای مثل استیک، سیب‌زمینی و نخودفرنگی‌ست. او نقشه‌ای می‌کشد تا این بار ویلا را تنها به آشپزخانه بکشاند. ناگهان، هنرمند رو در روی منتقد قرار می‌گیرد و در آن موقعیت، با انگشتان خودش، حلقه‌های ماهی مرکب را که در سس آیولی فرو رفته‌اند، به او می‌خوراند.

این صحنه‌ای است بس عجیب، تحریک‌کننده، روان‌شناسانه و دراماتیک؛ تجربه‌ای هیجان‌انگیز برای هر آدم خلاقی که روزی آرزو کرده بتواند با خالص‌ترین شکل استعدادش، بی‌رحم‌ترین منتقد زندگی‌اش را به زانو درآورد.

۴. ضیافت پس از شکار گرگ در «جنگ و صلح» (War and Peace)

  • نویسنده: لئو تولستوی

جنگ و صلح

سوگند می‌خورم هدفم از آوردن «جنگ و صلح» در این فهرست، فخرفروشی در راستای این‌که آن را خوانده‌ام نیست. در دوران قرنطینه‌ی کرونا بعد از گوش دادن به خاطرات پتی لوپون (Pattie LuPone) (بازیگر و خواننده‌ی آمریکایی) و تمام‌کردن بازی «افسانه‌ی زلدا: نفس وحش» (The Legend of Zelda: Breath of the Wild)، دنبال چالشی می‌گشتم. پس از خواندن ۱۲۱۵ صفحه، بنا به دو دلیل در پوست خود نمی‌گنجیدم: ۱. رسیدن به چنین دستاورد بزرگی ۲. تجربه کردن نثر دست و دل‌باز، غنی، شوخ‌طبع و سرشار از مهر تولستوی.

جای تعجب ندارد که صحنه‌ای که از همه بیشتر در ذهنم مانده، مربوط به غذاست: بعد از شکار هیجان‌انگیز و خشنِ یک گرگ، ناتاشا و برادرش نیکولای به خانه‌ی عمویی که یکی از فامیل‌های دورشان است دعوت می‌شوند تا شب را آنجا بگذرانند. همین که وارد اتاق مطالعه‌ای می‌شوند که «بوی شدید تنباکو و سگ» می‌دهد، با سفره‌ای از خوراکی‌های محلی روبرو می‌شوند: «عرقیات گیاهی، لیکور، قارچ، نان‌های مسطح پخته‌شده از آرد تیره و پس‌آب کره، عسل شانه‌ای، مید کف‌دار و بی‌کف، سیب، آجیل تازه و برشته و آجیل آغشته به عسل».

همه‌ی این خوراکی‌ها را خانه‌داری سرو می‌کند که ظاهراً نقش همسر عمو را هم دارد. تولستوی می‌نویسد: «همه‌چیز از شادابی، پاکیزگی، سفیدی و لبخندی دلنشین حکایت داشت.» این صحنه، که در نهایت با گیتار زدن عمو و فریادِ «بیشتر، بیشتر!» ناتاشا به اوج می‌رسد، نمونه‌ای کامل از درون‌مایه‌های اصلی رمان است: تقابل و تضاد ویرانی‌های جنگ با شیرینی‌های زندگی.

و راستش را بخواهید، می‌دانید چیست؟ آن غذا هم واقعاً خیلی خوشمزه به نظر می‌رسد.

کتاب جنگ و صلح اثر لئون تالستوی - چهار جلدی
1,245,000 تومان
badge-icon
400+ نفر به این کالا علاقه دارند
badge-icon
در سبد خرید 40+ نفر

۵. خوردن املت میگو در «یادبود» (Memorial)

  • نویسنده: برایان واشنگتن

Memorial a Novel؛ صحنه‌ی غذاخوری در آثار ادبی

تصور کنید مادرِ شریک زندگی‌تان برای دیدن‌تان آمده و درست در همان لحظه، خود شریک زندگی‌تان فلنگ را می‌بندد و به کشوری دیگر می‌رود. این سناریویی‌ست که رمان «یادبود» با آن آغاز می‌شود: بنسون، معلم مهدکودک، با مادرِ معشوقش، میتسوکو، در خانه تنها می‌ماند؛ زنی که از ژاپن برای بازدید نزد آن‌ها آمده.

در ابتدا این دو در جوار هم بسیار معذب‌اند؛ اما صبح یک روز، میتسوکو از بنسون می‌پرسد: «غذا می‌خوری؟» و او جواب می‌دهد: «می‌خورم.» این آغاز یک دگرگونی و آب شدن یخ بین این دو است. برخلاف اغلب صحنه‌های این فهرست که در پایان داستان‌ها می‌آیند، غذا این‌جا حکم جرقه‌ی ماجرا را دارد: میتسوکو میگو، تخم‌مرغ، آرد و عسل را در غذاساز می‌ریزد، ترکیب به‌دست‌آمده را در تابه می‌ریزد، کمی به آن سس سویا می‌زند و به‌آرامی خمیر را تا می‌زند.

در آخر کاری انجام می‌دهد که واقعاً فضا را عوض می‌کند: «او کاسه‌ای را با خیارشور پُر می‌کند، بشقابی برای املت کنار می‌گذارد و بشقابی دیگر هم برای من.» هنگام غذا خوردن، میتسوکو می‌پرسد: «چند وقت است با پسرم می‌خوابی؟» غذای میتسوکو همچون طلسمی جادویی دیوارهای بین این دو را فرو می‌ریزد و بالاخره دو غریبه می‌توانند با هم ارتباط برقرار کنند.

۳ کارکرد جذاب غذاخوردن شخصیت‌ها در فیلم‌های تارانتینو

سه صحنه‌ی غذاخوری دیگر در آثار ادبی که جالی خالی‌شان در فهرست حس می‌شود:

  • هیچ فهرستی درباره‌ی غذا خوردن در ادبیات بدون اشاره به صحنه‌ی معروف فرو کردن شیرینی مادلن در چای در «طرف خانه‌ی سوان» (Swann’s Way)، جلد نخست مجموعه‌ی «در جستجوی زمان از دست‌رفته» از پروست کامل نیست؛ این کار ساده به هفت جلد بیان خاطرات ختم می‌شود که شاید حتی پروپاقرص‌ترین دوست‌داران شیرینی مادلن هم ممکن است نتوانند آن را تا آخر بخوانند. (من بعد از صفحه‌ی ۱۸۵ کتاب را رها کردم).
  • نمی‌دانم سانسور کردن صحنه‌ی معروف خودارضایی پورتنوی با جگر در رمان «شکایت پورتنوی» (Portnoy’s Complaint) از فیلیپ راث کار درست‌تری‌ست یا به رسمیت شناختنش. در هر حال، این صحنه چه بخواهیم چه نخواهیم، جایگاه خاصی در تاریخ ادبیات دارد.
  • آیا ظرف شستن هم حساب است؟ اگر صحبت از «پنین» (Pnin)، اثر ناباکوف در میان باشد، قطعاً بله. در این رمان پنین، شخصیت اصلی، در حین شستن ظروف، فندق‌شکنی را درون سینک ظرف‌شویی می‌اندازد، در آنجا «ظرفی بزرگ از جنس شیشه‌ی درخشان آکوامارین» بین کف مایع ظرف‌شویی قرار دارد؛ هدیه‌ای از پسرِ همسر سابقش. خوشبختانه، فقط یکی از لیوان‌ها ترک می‌خورد. پنین آن را به «قفسه‌ای مرتفع و امن» منتقل می‌کند و «حس امنیت آنجا به خودش هم آرامش می‌دهد». اگر او ماشین ظرف‌شویی داشت، این اتفاق هیچ‌وقت نمی‌افتاد.
  • علاوه بر این‌ها، ۱۰ سکانس به‌یادماندنی غذاخوری در فیلم‌ها را هم فراموش نکنید.

منبع: Lithub.com

راهنمای خرید کتاب
برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

یک دیدگاه
  1. محمد سعید پذیرنده

    فقط صحنه خوردن غذا در داستان کباب غاز جمال زاده

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X