۱۰ مفهوم انیمه «قلعه‌‌ی متحرک هاول» که تنها بعد از چندبار تماشا متوجه‌شان خواهید شد

۱۶ مرداد ۱۴۰۱ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۰ دقیقه
قلعه متحرک هاول

«قلعه‌ی متحرک هاول» (Howl’s Moving Castle) یکی از بهترین فیلم‌های استودیو گیبلی و از لحاظ محبوبیت تقریبا هم‌تراز با «شهر اشباح» (Spirited Away) است. مانند «شهر اشباح» در این انیمه هم نکات ریز و قابل تجزیه و تحلیل زیادی وجود دارد که تنها وقتی بیش از دو بار تماشایش‌ کنید، متوجه‌شان خواهید شد.

اکثر طرفداران وقتی برای اولین بار به تماشای «قلعه‌ی متحرک هاول» می‌نشینند، با توجه به پیچش‌ها و چرخش‌های مختلف داستان، در ابتدا این فیلم را عجیب و غریب می‌دانند. بعضی حتی معتقدند درک درست از سطح داستان و آن‌چه می‌کوشد به تصویر بکشد هم نیازمند تماشای چندباره‌ی آن است. چند نکته و پیچش داستانی مانند انگیزه‌های واقعی سالیمان، حلقه‌ی زمانی داستان و ماهیت واقعی نفرین سوفی وجود دارد که تنها بعد از دومین بار تماشای فیلم معنا پیدا می‌کند.

۱. آرک شخصیتی سوفی نمودی از رشد اعتماد به نفس او استآرک شخصیتی سوفی

 

قبل از این که سوفی دچار نفرین شود و در قلعه‌ی متحرک هاول شروع به کار کند، کلاه‌دوزی شلخته و نه چندان زیبا بود. حتی سربازان برای آزار او، او را موش می‌نامیدند. در همان ابتدای فیلم هم جادوگر وست او را نفرین کرد، هرچند که خود سوفی نمی‌توانست درباره‌ی این نفرین با کسی حرف بزند. به این ترتیب اوضاع از چیزی که بود بدتر می‌شود و سوفی به یک پیرزن با انبوهی از مشکلات جسمی تبدیل می‌شود.

به تدریج مشخص می‌شود که وقتی او به اندازه‌ی کافی قوی شود که بتواند روی پای خود بایستد، نفرین ضعیف می‌شود. سوفی کلاه‌دوز انرژی کافی برای تمیز کردن قلعه را پیدا می‌کند و کم‌کم می‌تواند در حالی که هین را حمل می‌کند از پله‌های کاخ پادشاه بالا رود. اولین بار هم در همین قصر و هنگام رویارویی سوفی با مادام سالیمان اشاره می‌شود که سوفی به خود جوان‌تر خود باز خواهد گشت.

با ضعیف‌تر شدن نفرین در طول فیلم، ظاهر واقعی سوفی آشکار می‌شود. او بالاخره می‌تواند اعتقاد به زیبا نبودن یا مهم نبودنش را با کمک کردن به دیگران کنار بزند. این تجلی کامل دوست داشتن خود در سوفی، باعث می‌شود که او در نهایت موفق به شکستن طلسم شود.

۲. استعاره‌های فراوان

دروازه قلعه متحرک هاول

مانند بسیاری از فیلم‌های استودیو گیبلی، نماد و استعاره در تمام لحظات فیلم «قلعه‌ی متحرک هاول» گنجانده شده است. خود قلعه‌ی مذکور نمادی از شخصیت هاول است: او فردی بسیار قدرتمند و آشفته است که همواره در سفر است. در جادویی قلعه به چند مکان‌ مختلف باز می‌شود، مثلاً در قرمزی که به مکانی متعلق به سوفی باز می‌شود و هاول آن را بعد از این که به سوفی دل باخت برای او ایجاد کرد. یا دروازه‌ی سیاه که به دلایل متعددی عبور از آن برای هرکس به‌جز هاول ممنوع بود.

دروازه‌ی سیاه درواقع دریچه‌ای به روان و ناخودآگاه هاول است که سوفی بالاخره می‌تواند به آن دسترسی پیدا کند و در پایان او را نجات دهد. در پیروزی سوفی بر مارکل و کالسیفر که در فیلم به روح و قلب بی‌گناه هاول تعبیر تعبیر شده بودند، استعاره‌ای از برافروختن دوباره عشق هاول دیده می‌شود.

موارد دیگری نیز وجود دارد، مانند راه رفتن سوفی و ​​هاول در ارتفاع در همان سکانس‌های ابتدایی فیلم. یا زمانی که سوفی باید با بازگشت به عقب در زمان، قلب هاول را با خودش آشتی می‌داد. پیام‌های ضدجنگ فیلم، با وجود داشتن شکل و شمایل دوران جنگ جهانی اول، از نگاه منتقدانه‌ی میازاکی نسبت به جنگ عراق الهام گرفته شده است.

۳. پیام‌های ضدجنگ

پیام های ضد جنگ قلعه متحرک هاول

باز هم مانند بسیاری از فیلم‌های دیگر میازاکی، «قلعه‌ی متحرک هاول» نیز مضمونی ضد جنگ دارد. با وجود این که جنگ تنها در پس‌زمینه‌ی داستان است، تصاویر زیادی از این که واقعاً چقدر وحشتناک است در فیلم به چشم می‌خورد. رژه و مانور تانک‌ها و سربازان در ابتدای فیلم نمایش عادی میهن‌پرستانه‌ای به نظر می‌رسد ولی حقیقت موضوع در ادامه و به طور برجسته نمایش داده می‌شود.

چهره‌ی زشت و هزینه‌های گزاف و ضدانسانی جنگ به طرق مختلف در طول فیلم نشان داده می‌شود. برای مثال در صحنه‌ای که سربازان سوفی را آزار می‌دهند. زشتی این مردان مسلح در قالب موجودات جوهرمانند و سیاه‌رنگی که سوفی و ​​هاول را تعقیب می‌کنند به تصویر کشیده شده است.

یا در کشتی مورد حمله قرار گرفته و شکسته‌ای که به سختی به بندر می‌رسد در یک‌سوم اول فیلم دیده می‌شود. همچنین زمانی نشان داده می‌شود که زادگاه سوفی در حمله‌ای هوایی و آتش‌سوزی بعد از آن ویران می‌شود و سوفی از دور تماشا می‌کند که خانه‌ها از بین می‌روند مردم در حال فرار فریاد می‌زنند.

‌۴. خدمتکاران سالیمان

شباهن خدمتکاران سالیمان به هاول

پادشاه که در میانه‌ی ملاقات سالیمان با سوفی وارد اتاق می‌شود با دیدن هاول که با تغییر قیافه شبیه او شده است، اعلام می‌کند که هاول بهترین بدلی است که سالیمان تابه‌حال از او ساخته است. این ماجرا به اندازه‌ی کافی عجیب است، اما می‌توان انتظارش را داشت. زیرا معمولاً در زمان جنگ به رهبران کشورهای درگیر سوء قصد می‌شود و به همین دلیل بدل‌هایی برای آنان آماده می‌کنند. اما چیزی که از بدل پادشاه هم عجیب‌تر است، پسران خدمتکاری هستند که سالیمان در اطراف خود دارد.

این پسران تقریباً شبیه به هاول‌های جوان هستند اما با موهای متفاوت. این مساله به چند چیز اشاره دارد، از جمله اینکه سالیمان ممکن است هنوز هم احساساتی نسبت به شاگرد سابقش داشته باشد. او این پسران را به عنوان یادآوری نوستالژیک در اطراف خود نگه می‌دارد.

در جریان یک جلسه‌ی پرسش و پاسخ، توشیو سوزوکی، تهیه‌کننده‌ی فیلم، این نکته را فاش کرد که میازاکی یک فیلم پیش درآمد کوتاه در رابطه با داستان زندگی گذشته‌ی هاول، به نام «روزی که یک ستاره خریدم» (The Day I Bought a Star)، ساخته است. به عنوان خلاصه‌ی داستان، هم جادوگر وست و هم مادام سالیمان ادعای تملک قلب هاول را دارند. اما هاول در نهایت هر دوی آنها را رد می‌کند و به همین دلیل جادوگر وست او را تعقیب می‌کند و مادام سالیمان خدمتکارانی شبیه به او برای خود نگه می‌دارد.

۵. داستان در واقع در یک حلقه‌ی زمانی اتفاق افتاده است

حلقه‌ی زمانی

یکی از اولین چیزهایی که هاول به سوفی در «قلعه‌ی متحرک هاول» گفت این بود که او همه‌جا به دنبال او بوده است. دلیل این امر این است که او سوفی را به نحوی می‌شناسد. یا در اولین مشاهده فکر می‌کند که او زیباست؟ فیلم به صراحت اشاره می‌کند که هاول به دنبال دخترانی با چهره‌های زیبا می‌رود و شایعه شده است که قلب آن‌ها را می‌دزدد.

به هرحال همانطور که معلوم است، این فقط یک خط داستانی تصادفی برای نجات سوفی از آزار و اذیت سربازان نیست. در اوج فیلم، سوفی برای نجات جان هاول وارد در سیاه ممنوعه‌ی قلعه می‌شود. با ورود به این سیاهی، او کودکی هاول را می‌بیند و متوجه می‌شود که چگونه با کلسیفر آشنا شده و رابطه‌ی آن‌ها چیست. در واقع هاول کلسیفر را که ستاره‌ای در حال سقوط بوده، نجات داده، او را می‌بلعد و قلبش را به او می‌دهد تا کلسیفر بتواند زنده بماند.

سوفی این ستاره‌های در حال سقوط را در میانه‌ی فیلم هم در قالب رویایی از سالیمان شاهد است. سوفی در این صحنه به هاول می‌گوید او را به خاطر بسپارد و در آینده پیدایش کند. همین یک صحنه این داستان عاشقانه را به داستان سفر در زمانی با پایانی خوب و خوش تبدیل می‌کند که در آن هاول و کلسیفر هر دو می‌توانند به زندگی ادامه دهند.

۶. وضعیت قلعه‌ی متحرک هاول

با انبوه وسایلی که در قلعه‌ی متحرک هاول وجود دارد، اینطور انتظار می‌رود که هاول از آن‌ها به درستی نگهداری می‌کند. اما متأسفانه اصلاً اینطور نیست. هاول بیشتر اوقات از قلعه دور است، حال یا به دنبال دختران زیبا یا صرفاً در سفر و تجربه‌های جدید. معمولاً هم وقتی به خانه برمی‌گردد که به دلیل استفاده‌ی بیش از حد از فرم پرنده‌ای خود از خستگی رو به مرگ است.

وقتی سوفی برای اولین بار وارد قلعه شد، کاملاً کثیف و نامرتب بود. تارهای عظیم عنکبوت در هر کنجی وجود داشت و گرد و غبار و حشرات کف قلعه را پوشانده بودند. درکل قلعه بیشتر شبیه به غار جانوری وحشی بود تا محل زندگی جادوگری بزرگ. تا این که سوفی شروع به تمیز کردن مکان کرد.

اتاق هاول که پر از وسایل است

همچنین نشان داده می‌شود که اتاق خود هاول هم مملو از خرده‌ریز است. برخی از پرندگان به ویژه جغدها، به جمع‌آوری اشیاء ریز برای ساختن لانه و موارد مشابه معروف هستند. درست است که در تمام فیلم معلوم نیست که هاول به چه نوع پرنده‌ای تبدیل می‌شود، اما جمع کردن و نگهداری از مجموعه‌ای از اشیاء خرده‌ریز و بی‌مصرف این واقعیت را تأیید می‌کند.

۷. داستان کله‌شلغمی

مترسک کله‌شلغمی که دوروبر سوفی در اطراف قلعه‌ی متحرک هاول می‌پلکد، در واقع شاهزاده‌ی کشور دشمن است. در ابتدای فیلم که کشور سوفی خود را برای جنگ آماده می‌کند، گفته می‌شود که شاهزاده‌ی کشور دشمن مفقود شده است.

مترسک کله شلغمی

در انتهای فیلم معلوم می‌شود که تنها بوسه‌ی عشق واقعی شاهزاده را به شکل واقعی خود بازمی‌گرداند. اما تنها موضوع قطعی در این فیلم این است که سوفی شیفته‌ی هاول شده بود. وقتی هم که شاهزاده‌ی گمشده این مسأله را متوجه می‌شود، به کشور خود می‌رود تا جنگ بین دو ملت را متوقف کند. همین نکته قطعاً می‌تواند توضیح دهد که چرا مترسک سوفی را همه‌جا دنبال می‌کرده و بیش از حد با او مهربان بود.

از دیالوگ‌های او این‌طور به نظر می‌رسد که جادوگر وست این شاهزاده را نفرین کرده است. تنها سؤال باقی مانده این است که چرا؟ طرفداران در این مورد هم تئوری‌های زیادی مطرح کرده‌اند: از تلاش او برای جلوگیری از جنگ گرفته تا رد کردن محبت‌های وست نسبت به او.

۸. ماهیت حقیقی کلسیفر

وقتی سوفی برای بار اول شروع به تمیز کردن قلعه هاول می‌کند، تقریباً باعث خاموشی کلسیفر می‌شود و هاول آن را دوباره روشن می‌کند. وقتی هاول کلسیفر خاموش شده را بلند می‌کند، کلسیفر به شکل یک قلب تپنده‌ی در حال دود کردن به تصویر کشیده می‌شود. این نشان‌دهنده‌ی ارتباط واقعی هاول و کلسیفر است.

کلسیفر نه تنها قلب قلعه است، بلکه همانطور که قبلاً هم ذکر شد، قلب واقعی هاول هم است. وقتی کلسیفر در دوران کودکی هاول را ملاقات می‌کند، قلب هاول را می‌گیرد که  همین نکته خیلی چیزها را توضیح می‌دهد. مثلا همین نکته نشان می‌داد که هاول واقعاً عاشق سوفی شده است، زیرا کلسیفر قلب اوست و سوفی آن را گرم می‌کرد. بارها توسط هاول هم به تمایزهایی که کلسیفر بین سوفی و دیگران قائل می‌شد اشاره شد.

۹. شخصیت‌های شرور و جابه‌جایی‌هایشان

هاول در این فیلم شاهزاده‌ای جذاب است که به شکل کلاغی سیاه و پلید در می‌آید و اینطور گفته می‌شود که او دخترهای زیبا را شکار می‌کند و قلب آن‌ها را می‌دزدد. شما هرگز در طول فیلم مطمئن نیستید که او هیولاست یا شخصیتی خوب. اما سوفی به آنچه در درون او می‌بیند اعتماد می‌کند.

جادوگر وست زنی نسبتاً درشت اندام با چهره‌ای زیبا و پوشیده در لباس‌های تیره است. این لباس و رفتار معمول شرورهای داستان‌ها است. علی‌رغم این که این شخصیت در ابتدای فیلم نقش شرور را در «قلعه‌ی متحرک هاول» داشت، اما باز هم بعد از بلای وحشتناکی که سالیمان بر سرش می‌آورد، سوفی با او مهربانی کرده و به او پناه می‌دهد.

برخلاف جادوگر وست، مادام سالیمان است، سرجادوگر پادشاه. او جادوگری قدرتمند است و خواسته‌هایش هم ساده است: خودتان در صف اعزام به جنگ قرار بگیرید و یا اگر کشته نشدید، به اجبار سرباز می‌شوید. به‌جز این مورد، رفتار و ظاهر آرام او هیچ چیز اشتباهی را در مورد او نشان نمی‌دهد تا زمانی که جادوگر وست نزد او آورده می‌شود.

سالیمان همچنین سخن‌وری بسیار ماهر و خونسرد است که حتی زمانی که سوفی با او با عصبانیت صحبت می‌کند هیچ نشانه‌ای از عصبانیت بروز نمی‌دهد. همین نکته او را به شخصیت شروری بسیار مؤثر تبدیل می‌کند.

۱۰. زیبایی، غرور و سن

در طول داستان پر فراز و نشیب سوفی در قلعه‌ی متحرک هاول، مضامین زیبایی و غرور در همه‌جا طنین می‌اندازد. سوفی در ابتدا خود را زنی با ظاهر خسته‌کننده می‌داند، اگرچه خواستگارهای زیادی دارد. اما مثل قدیمی «بالا رفتن سن خرد را بالا می‌برد» (with age comes wisdom.) درباره‌ی سوفی هم صادق بوده و او بعد از طلسم شدن و بالا رفتن سنش اعتمادبه‌نفس پیدا می‌کند.

البته که بحث درباره‌ی غرور و زیبایی بدون به میان آوردن نام هاول کامل نخواهد بود. هاول که همواره لباس‌های پر زرق و برق به تن می‌کند، وقتی بر اثر اشتباه موهایش را قرمز می‌کند، معتقد است دیگر زیبا نیست و زندگی فایده‌ای ندارد. به همین دلیل هم ارواح تاریکی را احضار می‌کند. به نظر می‌رسد او از ظاهر خود راضی و خوشحال است، اما تا پایان فیلم که توسط سوفی نجات پیدا می‌کند هرگز واقعاً خوشحال نبوده. دقیقاً جایی که از رنگ کردن موها و پوشیدن لباس‌های پر زرق و برق دست می‌کشد و عاشق سوفی می‌شود.

با این اوصاف، یک چیز درباره‌ی پیام فیلم مسلم است: وقتی عاشق می‌شوید، دیگر پیری معنا ندارد. در خیلی از صحنه‌های فیلم، ما اغلب سوفی را می‌بینیم که جایی بین پیری (موهای خاکستری که دیگر هرگز به رنگ قبلشان بازنگشتند) و قدرت جوانی (اوقاتی که صورتش عاری از چین و چروک شده و باز دوباره به پیر می‌شود) نوسان می‌کند: این نوسان‌ها مربوط به زمانی است که احساساتش نسبت به هاول قوی‌تر هستند.

منبع: SPORTSKEEDA

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

۷ دیدگاه
  1. Avatar صفورا

    حقیقتا دمتون گرررررم.خیلی خوب نوشته بودین.

  2. Avatar نازنین زهرا

    ما ریختیم داخل فلش از بس دوست داریم خیلی کارتون قشنگیه به این چیزاش کی کار داره بابا به خود کارتون بچسبید

    1. Avatar حانیه

      اتفاقا این چیزهاست که یه انیمیشن یا انیمه رو جالب تر می کنه، محتوا، فرم ، پیام و … عناصری هستند که به زیبا تر شدن یه اثر کمک می کنند

  3. Avatar M

    مطالب خیلی قشنگی بود. خسته نباشید
    جیگرم حال اومد

  4. Avatar حمید

    این دیدگاه ها نظر نویسنده می باشد،و آنچنان پایه و اساس درستی ندارد.
    خیلی از موارد در داستان وجود داشته که اصلا در موردش سخنی به میان نیومده.
    تمام شخصیت های اصلی این انیمه حرفی برای گفتن داشتند،که نویسنده فقط به چند مورد به صورت سطحی پرداخته است.

  5. Avatar Ana

    پسر کوچیکه چی؟ اون جریانش چیه چیکار میکردی تو قلعه؟

    1. Avatar mahtab

      اون پسر بچه روح پاک و شیطون و مهربون هاول و نشون می ده

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه