وارهمر شناسی (قسمت چهاردهم): معرفی پرایمارک‌ها – بخش اول

۲۲ خرداد ۱۴۰۲ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۲۱ دقیقه
spycraft

اگر گیمر باشید، احتمالا اسم وارهمر ۴۰۰۰۰ (Warhammer 40K) به گوشتان خورده است و شاید حتی بازی‌های معروف و تحسین‌شده‌ای مثل سری استراتژی طلوع جنگ (Dawn of War) را که در دنیای وارهمر ۴۰۰۰۰ واقع شده‌اند بازی کرده باشید. اما مشکل اینجاست که دنیاسازی وارهمر ۴۰۰۰۰ آن‌قدر گسترده و غنی است که اگر با اطلاعات صفر یکی از بازی‌های آن را شروع کنید شاید از حجم اسم‌ها و اشارات ناشناخته گیج شوید و نتوانید با داستان ارتباط برقرار کنید. در سری مقالات «وارهمرشناسی» قصد بر این است که در مطالبی جمع‌وجور هرچه لازم است درباره‌ی دنیای وارهمر ۴۰۰۰۰ بیان کنیم، طوری که با خواندن این مطالب بتوانید با خیال راحت هر اثری در دنیای وارهمر ۴۰۰۰۰ را بازی کنید/تماشا کنید/بخوانید و مطمئن باشید که در دنیاسازی پیچیده و حجیم این مجموعه‌ی علمی‌تخیلی حماسی و تاریک گم نخواهید شد. با ما همراه باشید.

مقدمه

ایمپریوم بشریت (The Imperium of Mankind) قلمرویی است که در آن تریلیون‌ها انسان زندگی می‌کنند. این یعنی درصد بسیار کمی از آن‌ها قرار است در حدی برجسته باشند که نام‌شان در کتاب‌های تاریخی ثبت شود.

گاهی این اشخاص برجسته انسان‌های عادی هستند، مثل کاییفِس کین (Caiphas Cain) و اسلای ماربو (Sly Marbo). برخی دیگر مارین‌های فضایی بزرگ هستند، مثل لوگان گریمنار (Logan Grimnar) یا دانته، یکی از اعضای گروه فرشتگان خونین (Blood Angels).

با این حال، به استثنای امپراتور بشریت (The Emperor of Mankind) – که با فاصله‌ی زیاد مشهورترین و برجسته‌ترین انسان است – برجسته‌ترین ساکنین ایمپریوم پرایمارک‌ها (Primarch) هستند. پرایمارک‌ها فرزندان امپراتور هستند که او با ژن خودش آن‌ها را ساخته است.

از زمان به وجود آمدنشان، پرایمارک‌ها تغییرات و تحولات زیادی را پشت‌سر گذاشته‌اند و از بزرگ‌ترین قهرمانان بشریت به بزرگ‌ترین دشمنان بشریت تغییر موضع داده‌اند و فرماندهان جنگ‌های بزرگی بوده‌اند، هم در دفاع از ایمپریوم و هم در راستای نابودی آن. هرکدام از پرایمارک‌ها به‌هنگام تولد از امپراتور جدا و در طول کهکشان پراکنده شدند. برای همین هرکدام از آن‌ها شخصیت، روش جنگی و هویت فرهنگی بسیار متفاوتی را نسبت به بقیه اتخاذ کرد.

در این مطلب هدف این است که بدون پرداختن بیش‌ازحد به جزییات، نگاهی کلی به همه‌ی پرایمارک‌ها و خاستگاه و تاریخچه‌ی پشت هرکدام داشته باشیم.

بیشتر بخوانید: با دنیای غنی و جذاب وارهمر ۴۰۰۰۰ آشنا شوید؛ مجموعه مقالات وارهمرشناسی

خاستگاه پرایمارک‌ها

پرایمارک‌ها ۲۰ نفر – یا به‌طور دقیق‌تر ۲۱ نفر – بودند. تاریخ به وجود آمدن آن‌ها به هزاران سال پیش – یعنی هزاره‌ی بیست‌ونهم –  روی سیاره‌ی زمین (یا Terra) برمی‌گردد. امپراتور بشریت قصد داشت با ژن‌های خودش چند ژنرال جنگی برای خود بسازد تا آن‌ها رهبری جنگجویانی را برای متحد کردن دوباره‌ی زمین بر عهده بگیرند.

محض یادآوری: در هزاره‌ی بیست‌ونهم، بشریت عصر تکنولوژی بزرگی را پشت‌سر گذاشته، به پیشرفت بسیار زیادی دست پیدا کرده و بین ستارگان و سیاره‌های دوردست گسترش پیدا کرده بود.

با این حال، بنا به دلایل بسیار، این عصر طلایی تکنولوژی به پایان رسید. یکی از این دلایل، شورش مردان پولاد (Revolt of the Men of Iron)‌ بود که در اصل ماشین‌هایی هوشمند بودند. یکی دیگر از دلایل به وجود آمدن سایکرها (Psycher) بود که عمدتاً تکنسین‌هایی بی‌ثبات و خطرناک بودند.

در نهایت، بشریت از هم گسست و پراکنده شد. سیاره‌ی زمین نیز از جانب طوفان‌های وارپ (Warp Storms) احاطه و به حال خود رها شد. تقریباً تمام آثار تمدن از روی سیاره‌ی زمین پاک شدند و صرفاً یک سری تکنو-بربر (Techno-Barbarians) سر تصاحب بقایا به جان هم افتادند.

این مسئله امپراتوری را بر این داشت که نژادی از سربازهایی با ژنتیک دستکاری‌شده به نام جنگجوهای رعد (Thunder Warriors) به وجود بیاورد. امپراتوری با کمک جنگجوهای رعد، در جریان نهضتی به نام نهضت بزرگ (The Great Crusade) زمین را متحد کرد و قلمروهای جداشده‌ی بشریت را دوباره زیر پرچم خود درآورد.

جنگجوهای رعد، با وجود قدرتمند بودن، عمر کوتاهی داشتند و سرکش بودند. برای همین، برای این‌که امپراتور دوباره بتواند کهکشان را تصاحب کند، نیاز به جایگزینی برای آن‌ها داشت. بدین ترتیب پروژه‌ی پرایمارک و آفرینش لژیون‌های مارین‌های فضایی کلید خورد.

فرآیند دقیقی که امپراتور با دنبال کردن آن پرایمارک‌ها را به وجود آورد، یک راز باقی مانده است، چون افراد کمی در این فرآیند دخیل بودند.

پرایمارک‌ها کلون‌های امپراتور نبودند، بلکه بر پایه‌ی ژن‌های امپراتور و شخص دیگری به نام اردا (Erda) به‌کمک مهندسی ژنتیک ساخته شدند. امپراتور و اردا هردو جزو همیشگی‌ها (Perpetuals) بودند، نوع منحصربفردی از انسان که عملاً عمر جاودان دارد. طبق گفته‌ی اردا، همیشگی‌ها قدم بعدی در تکامل انسان بودند.

Primarch Lab

تصویری از پرورش پرایمارک‌ها در آزمایشگاه

همچنین طبق گفته‌ی برخی امپراتور از نوعی دانش ماوراءطبیعه یا قدرت‌هایی که از وارپ برگرفته شده بودند، کمک گرفت تا پرایمارک‌ها را به وجود بیاورد.

بدین ترتیب، ۲۱ تن از پسران امپراتور آفریده شدند. این پسران در محفظه‌های پرورش سریع ژن (Accelerated Gene Culturing Chambers) به وجود آمدند. با این حال، پیش از بلوغ یافتن‌شان، خدایان کیاس (Chaos Gods) با کمک یک گرداب بزرگ از جنس وارپ موفق شدند آن‌ها را در طول کهکشان پراکنده کنند.

برخی می‌گویند که در طی این پروسه خدایان کیاس ذهن آن‌ها را دستکاری و به‌نحوی فاسدشان کردند. برخی دیگر می‌گویند که خود شخص امپراتور بنا بر اهدافی خاص فرزندانش را در طول کهکشان پراکنده کرد. اردا هم ادعا کرد که خودش فرزندانش را در کهکشان پراکنده کرد تا آن‌ها را از سرنوشت شومی که در انتظارشان بود نجات دهد.

این پراکندگی – به هر دلیلی که اتفاق افتاد – باعث شد پرایمارک‌های جوان هرکدام از سیاره‌های مختلف سر در بیاورند و فاصله‌ی فیزیکی زیادی با امپراتور پیدا کنند. جالب اینجاست که هرکدام از این پرایمارک‌ها از سیاره‌ای سر در آوردند که یک کلونی دوردست از انسان‌ها در آن ساکن شده بود و هیچ‌کدام وارد سیاره‌ای با شرایط (و موجودات) وحشتناک نشدند. این نشان می‌دهد هرکس که مسئول این تصمیم‌گیری بود، به‌شکلی حساب‌شده و عمدی آن‌ها را به سیاره‌هایی که رویشان فرود آمدند فرستاده بود.

امپراتور که حس می‌کرد فرزندانش زنده‌اند، تصمیم گرفت در جریان نهضت بزرگ همه‌یشان را پیدا کند و با استفاده از دی‌ان‌ای آن‌ها لژیون مارین‌های فضایی را به وجود آورد. محتوای ژنتیکی هر پرایمارک برای ساختن یک لژیون به کار رفت و برای همین تعداد لژیون‌ها به ۲۰ عدد رسید.

با این‌که رقم واقعی مشخص نیست، تخمین زده می‌شود که در جریان نهضت بزرگ ۲ میلیون مارین فضایی حضور داشتند. شاید در مقاله‌ای جدا به‌طور کلی به هرکدام از لژیون‌ها پرداخته شود.

در طی هزاره‌ی سی‌ام، همه‌ی پرایمارک‌های گمشده پیدا شدند و اولین‌شان هم هوروس لوپرکال (Horus Lupercal) بود. به هر پرایمارک، کنترل لژیونی که بر اساس ژن‌های او ساخته شده بود، سپرده شد و هرکدام به‌شکلی منحصربفرد توسعه پیدا کردند.

حال بیایید به‌ترتیب به هرکدام از پرایمارک‌ها بپردازیم:

پرایمارک اول: لاین ال‌جانسِن (Lion El’Jonson)

Lion El'Jonson

لاین ال‌جانسن، که با عنوان لاین (شیر) و نخستین (The First) نیز شناخته می‌شود، به سیاره‌ی خطرناک کالیبان (Caliban) فرستاده شد. کالیبان سیاره‌ای آغشته به وارپ است که از جنگل‌های انبوه پوشیده شده که در آن حیوانات بسیار وحشی ساکن‌اند.

لاین به‌مدت یک دهه تنها در حیات وحش زندگی کرد تا این‌که گروهی از شوالیه‌های جنگجو او را با خوشی وحشی و سر و وضع خونین پیدا کردند. در ابتدا شوالیه‌‌ها تصمیم گرفتند او را بکشند، ولی مردی به نام لوثر (Luther) حس کرد که او فردی خاص است و موفق شد او را آرام کند و نزد خود ببرد.

لوثر اسم او را لاین ال‌جانسن گذاشت. دلیلش برای این اسم‌گذاری این بود که خوی پرجوش‌وخروش‌اش او را یاد وحشی‌ترین حیوان جنگل‌های کالیبان یعنی شیر کالیبانی (The Calibanite Lion) می‌انداخت. ال‌جانسن هم به معنای «فرزند جنگل» بود.

مردم کالیبان به‌مدت ۵۰۰۰ سال از بقیه‌ی بشریت جدا بودند و در سیستم فئودالی متشکل از محفل‌های شوالیه‌ای زندگی می‌کردند. لاین ال‌جانسن در نهایت به استاد بزرگ این محافل تبدیل شد و موفق شد همه‌ی این محفل‌ها را متحد کند تا در کنار هم، سیاره را از وجود حیوانات وحشی پاک کنند.

وقتی امپراتور لاین را پیدا کرد، فرماندهی لژیون‌اش به او سپرده شد. او اسم لژیون را فرشتگان تاریک (The Dark Angels) گذاشت. ریشه‌ی این اسم‌گذاری یک افسانه‌ی کالیبانی قدیمی بود.

در طی نهضت بزرگ، لاین به‌عنوان استراتژیستی باهوش و جنگجویی توانمند شناخته شد، ولی بسیاری از پرایمارک‌ها به‌خاطر ذات درون‌گرا و مخفی‌کارش، به او اعتماد نداشتند.

Lion El'Jonson

تصویری از لاین ال‌جانسن

او هم در زمینه‌ی اعتماد کردن به برادرانش با چالش مواجه شد و برای همین با تعدادی از آن‌ها رابطه‌ی شکرآب داشت. در طی جریان ارتداد هوروس (Horus Heresy) (اگر نمی‌دانید قضیه‌ی ارتداد هوروس چیست، به شماره‌ی اول سری مقالات رجوع کنید)، لاین به امپراتور وفادار ماند، ولی به‌خاطر تاخیرش نتوانست خود را به نبرد بزرگ برساند.

لاین و لژیون مارین‌هایش با حس عذاب وجدان به کالیبان برگشتند، ولی در آنجا یار و همراه دیرینه‌اش لوثر به او خیانت کرد. پس از این‌که این دو با هم مبارزه کردند، لاین مخفیانه به صخره (The Rock) برگشت. صخره، صومعه‌دژ (Fortress Monastery) فرشتگان تاریک، در اصل یک فضاپیما بود. او در آنجا به خوابیدن و انتظار کشیدن مشغول شد تا در زمان نیازی بزرگ دوباره برخیزد.

Lion El'Jonson

تصویری از لاین ال‌جانسن

اخیراً لاین اعلام کرد که در حال بازگشت برای کمک‌رسانی به ایمپریوم است.

پرایمارک دوم: ناشناخته

بله،‌ درست خواندید: در حال حاضر هیچ اطلاعاتی درباره‌ی هویت پرایمارک دوم (و همچنین یازدهم) موجود نیست. تمام بایگانی‌ها، مجسمه‌ها، آیکون‌ها و اطلاعات مربوط به پرایمارک‌های دوم و یازدهم، در کنار لژیون‌های مربوط به آن‌ها، از اسناد تاریخی حذف شده است.

مشخصاً اطلاعات دقیق‌تر درباره‌ی دلیل این کار مشخص نیست. تنها چیزی که می‌دانیم این است که این کار قبل از وقوع ارتداد هوروس انجام شد و حتی پرایمارک‌های دیگر هم درباره‌ی دو برادر گمشده‌یشان حرفی نمی‌زنند. گفته می‌شود بسیاری از مارین‌های فضایی که عضوی از لژیون‌های مربوط به این دو پرایمارک بودند، در نهایت به اولترامارین‌ها (Ultramarine)، لژیون سیزدهم، پیوستند.

با این حال سانگویینیوس (Sanguinius)، پرایمارک نهم، به‌طور ضمنی اشاره کرد دلیل پاکسازی حداقل یکی از لژیون‌ها، ناخالصی ژنتیکی بود. به‌طور کلی پرداختن به این مسئله از حوصله‌ی این مطلب خارج است، ولی باید اشاره کرد که این دو پرایمارک گمشده هیچ تاثیری روی وقایع فعلی ندارند.

پرایمارک سوم: فولگریم (Fulgrim)

Fulgrim

فولگریم پرایمارک سوم است که با نام فنیقی (The Phoenician) و روشنایی‌بخش (The Illuminator) نیز شناخته می‌شود. فولگریم از سیاره‌ی فقیر کیموس (Chemos) سر در آورد. ساکنین کیموس مجبور بودند در طول زندگی ناخوشایندشان دائماً کار کنند تا زنده بمانند.

فولگریم سریع به زندگی در کیموس عادت کرد و طولی نکشید که مشغول اعمال تغییرات روی تکنولوژی‌ای شد که مردم در فولگریم با آن از معدن منابع استخراج می‌کردند. او عملکرد این تکنولوژی را به‌طور قابل‌توجهی ارتقا داد.

در سن ۱۵ سالگی، او به یکی از مدیران اجرایی سیاره تبدیل شد و تحت رهبری او، تیم‌هایی از مهندسان در طول سیاره سفر کردند تا بسیاری از معدن‌های از دست‌رفته را تعمیر یا دوباره تصاحب کنند.

به‌لطف تلاش‌های او، اقتصاد کیموس جانی دوباره گرفت و طولی نکشید که او به تنها فرمانده‌ی این سیاره‌ی متحدشده تبدیل شد. پس از این‌که امپراتور وارد سیاره شد، فولگریم بدون این‌که کلمه‌ای حرف بزند، به او نگاهی کرد و بعد زانو زد و شمشیرش را به او تقدیم کرد.

پس از آن، فولگریم به زمین برده شد تا لژیون مارین‌های فضایی‌اش را ملاقات کند. او متوجه شد که به‌خاطر وقوع یک سانحه، بیشتر ژن‌دانه‌های (Gene-Seed) آن‌ها نابود شده بود و به‌خاطر همین فقط ۲۰۰ نفر از آن‌ها باقی مانده بودند.

Fulgrim

تصویری از فولگریم

گفته می‌شود که سخنرانی او به هنگام ملاقات با این لژیون آنقدر الهام‌بخش و قوی بود که امپراتور به‌هنگام شنیدن آن تصمیم گرفت اسم این لژیون را فرزندان امپراتور (Emperor’s Children) بگذارد و به آن‌ها اجازه دهد نشان آکیلا (Aquila)، سمبل شخصی امپراتور را روی زره‌یشان درج کنند.

با این حال، طولی نکشید که فولگریم به یک درگیری ذهنی مخرب دچار شد: او روز به روز بیشتر به این باور پیدا کرد که او و لژیونش باید هرچه بیشتر برای رسیدن امپراتور به کمال تلاش کنند؛ آن هم کمال در همه‌چیز: از تاکتیک‌های نظامی گرفته تا هنر و ظاهر فیزیکی. در طی یکی از کارزارهای نهضت بزرگ، فولگریم شمشیری پیدا کرد که موجودات بیگانه آن را ساخته بودند و تصمیم گرفت شخصاً از آن استفاده کند.

Fulgrim

تصویری از فولگریم و همرزمانش

ولی معلوم شد که این شمشیری شیطانی است که به‌تدریج نفوذ کیاس را روی ذهن و روح او بیشتر کرد. این مسئله، در کنار دوستی فولگریم با هوروس، برای هوروس امکانی فراهم کرد تا در جریان ارتداد هوروس او را به سمت جناح خود جذب کند. استدلال هوروس برای جذب کردن او این بود که امپراتور  در اصل مانعی برای رسیدن بشریت به کمال مطلق است.

فولگریم سعی کرد فروس مانوس (Ferrus Manus) را متقاعد کند تا او هم به جناح هوروس ملحق شود، ولی وقتی موفق به این کار نشد، او را کشت. بعداً برادرش پرتورابو (Perturabo) بدن فانی فولگریم را از بین برد، ولی فولگریم با هویتی جدید از نو متولد شد: یکی از شاهزادگان شیطانی اسلنش (Daemon Prince of Slaanesh).

Fulgrim

تصویری از فولگریم پس از تبدیل شدن او به یکی از شاهزادگان شیطانی

پس از پایان ارتداد هوروس، فولگریم همچنان به خدمت‌گزاری به اسلنش ادامه داد و هم او و هم لژیون‌اش، فرزندان امپراتور، تا هزاره‌ها مایه‌ی آزار و اذیت ایمپریوم بودند.

پرایمارک چهارم: پرتورابو (Perturabo)

Perturabo

پرتورابو، که با عنوان پرایمارک جنگجویان پولادین (Primarch of the Iron Warriors) نیز شناخته می‌شود، از سیاره‌ای به نام المپیا (Olympia)، سیاره‌ای کوهستانی و پرفراز و نشیب، سر در آورد.

پرتورابو به خانه‌ی یکی از اربابان جنگی سیاره برده شد. این ارباب جنگی او را طوری تربیت کرد که به یک ژنرال خونخوار و سنگدل تبدیل شود و با استفاده از هوش و مهارتش اربابان جنگی رقیب را از بین برد.

پرتورابو، که استعدادی ذاتی در زمینه‌ی منطق سرد و تکنولوژی داشت، نسبت به مردم به‌شدت مذهبی المپیا حس انزجار پیدا کرد و هیچ‌گاه به هیچ‌یک از آن‌ها اعتماد پیدا نکرد، من‌جمله پدری که او را به فرزندخوادگی قبول کرده بود.

برخلاف بسیاری از پرایمارک‌های دیگر، پرتورابو در زمانی که امپراتور وارد سیاره‌اش شد، به فرمانده‌ی آنجا تبدیل نشده بود. به‌جایش، پس از این‌که امپراتور سر رسید و او را به لژیون‌اش معرفی کرد، او از مارین‌های فضایی تحت فرمانش استفاده کرد تا پدرخوانده‌اش را کله‌پا و سیاره را تصاحب کند.

پس از آن، او مدتی در سیاره‌ی زمین ماند و وقت خود را صرف اکتشاف رازهای گذشته‌ی بشریت کرد. گفته می‌شود که پرتورابو از بیشترین پتانسیل برای یادگیری دانش علمی و فنی برخوردار بود. بیشتر پرایمارک‌های دیگر به‌خاطر لجباز بودن، بی‌رحم بودن و زود عصبانی شدنش عمدتاً از او دوری می‌کردند.

Perturabo

تصویری از پرتورابو

پس از این‌که او فرماندهی جنگجویان پولادین را بر عهده گرفت، سابقه‌ی عملکرد آن‌ها در جنگ‌ها را بررسی کرد و بابت تمام شکست‌هایشان مجازات تعیین کرد: این‌که از هر ۱۰ سرباز، یکی‌شان تا حد مرگ کتک زده شود. به این مجازات ده‌یک‌کشی (Decimation) گفته می‌شود.

در جریان ارتداد هوروس، پرتورابو متوجه شد که در غیبت او، مردم المپیا شورش کرده‌اند. برای همین او یک پاکسازی بزرگ را داخل سیاره ترتیب داد و پنج میلیون نفر را کشت، من‌جمله هر جنگجوی پولادینی که حاضر نشد در این کشت‌وکشتار شرکت کند. او حتی خواهر ناتنی خود را در جریان این پاکسازی با دستان خود خفه کرد و بعد متوجه شد که امپراتور هیچ‌گاه او را بابت اتفاقی که در آن سیاره افتاد نخواهد بخشید.

Perturabo

تصویری از پرتورابو و همرزمانش

اما هوروس او را به‌خاطر اقدام قاطعانه‌اش ستود و برای همین پرتورابو به او سوگند وفاداری یاد کرد. پس از پایان ارتداد هوروس، پرتورابو به شاهزاده‌ی شیطانی کیاس مطلق (Daemon Prince of Chaos Undivided) تبدیل شد.، فرقه‌ای از پرستندگان کیاس که همه‌ی خدایان کیاس را به یک میزان می‌پرستند.

پرایمارک پنجم: جاگاتای خان (Jagatai Khan)

Jagatai Khan

پرایمارک پنجم جاگاتای خان است که با عنوان خان بزرگ یا شاهین جنگی نیز شناخته می‌شود. جاگاتای از سیاره‌ای به نام چوگوریس (Chogoris) سر در آورد، سیاره‌ای سرسبز با دشت‌های گسترده و بزرگ و کوه‌های مرتفع. در آن زمان، امپراتوری حاکم بر سیاره، خاندان اشرافی سازمان‌یافته‌ای بود. ولی به‌جای این امپراتوری، قبیله‌ای کوچک که در یکی از چمن‌زارهای سیاره ساکن بودند، خان را پیدا کردند.

رییس این قبلیه خان را به چشم هدیه‌ای از جانب خدایان دید و او را به فرزندخواندگی پذیرفت. بنابراین وقتی یکی از قبایل رقیب، ناپدری خان را به قتل رساند، خان، با وجود سن کمش، گروهی از سربازان را علیه این قبیله شوراند تا انتقام ناپدری‌اش را بگیرد.

این انتقام‌گیری بسیار خونین و بی‌رحمانه بود، ولی پس از پایان آن، خان قسم خورد که جنگیدن را به پایان برساند و همه‌ی قبیله‌ها را متحد کند. بدین ترتیب، او به رهبری بزرگ تبدیل شد.

Jagatai Khan

تصویری از جاگاتای خان

در نهایت، خان موفق شد کل سیاره را فتح کند، ولی با توجه به این‌که او علاقه‌ای به حکومت بر این امپراتوری نداشت، مردمش به حالت زندگی قبلیه‌ای برگشتند. وقتی امپراتور وارد سیاره شد، خان به او سوگند وفاداری یاد کرد و فرماندهی لژیون مارین‌های فضایی‌اش به او سپرده شد. این لژیون با نام زخم‌های سفید (White Scars) شناخته می‌شود. در طول نهضت بزرگ، خان عمدتاً به کار کسی کار نداشت و فقط با هوروس و مگنوس سرخ (Magnus the Red) رابطه‌ی دوستی برقرار کرد.

ولی وقتی ارتداد هوروس اتفاق افتاد، جاگاتای خان طرف کسی را نگرفت و برایش سوال بود که دلیل این همه خون‌ریزی چیست. او در طی گفتگویی با مورتاریون (Mortarion) گفت که با وجود این‌که قبول دارد امپراتور به یک دیکتاتور تبدیل شده است، ولی در کنارش باید این را هم در نظر گرفت که هوروس برده‌ی کیاس شده بود.

خان و زخم‌های سفید چهار سال آتی را صرف مبارزه با خیانت‌کاران کردند و در جریان محاصره شدن زمین،‌ او با مورتاریون مبارزه کرد. در نهایت او موفق شد سر مورتاریون را قطع کند، ولی در جریان این مبارزه به‌شدت زحمی شد.

Jagatai Khan

تصویری از نبرد جاگاتای خان با مورتاریون

امپراتور بدن او را شفا داد، او بیدار شد و به خدمت در ایمپریوم ادامه داد. ولی در طی نبردی با الدارها (Eldar)، او در تارراه (Webway)، بعد زمانی/مکانی هزارتومانند آن‌ها گم شد و از آن موقع تاکنون کسی او را ندیده است.

پرایمارک ششم: لیمن راس (Leman Russ)

Leman Russ

پرایمارک ششم، لیمن راس یا گرگ بزرگ (The Great Wolf) است که به‌عنوان فرمانده‌ی لژیون گرگ‌های فضایی (Space Wolves) شناخته می‌شود. لیمن راس از یک سیاره‌ی یخی دورافتاده به نام فنریس (Fenris) سر در آورد. در آنجا دسته‌ای از گرگ‌ها او را بزرگ کردند. در یک مقطع، در طی زمستانی بسیار سخت، این گرگ‌ها به یک دهکده حمله کردند تا به منابع غذایی آن‌ها دست پیدا کنند. مردم دهکده موفق شدند حمله‌ی گرگ‌ها را دفع کنند، ولی به‌لطف کمک لیمن راس، همه‌ی گرگ‌ها موفق شدند از این حمله جان سالم به در ببرند و فرار کنند.

پادشاه مردم دهکده گروه‌هایی از سربازها را مامور کرد تا سراغ گرگ‌ها بروند و تهدید آن‌ها را برای همیشه خنثی کنند. حمله‌ی آن‌ها به مرگ تعدادی از گرگ‌های محافظ راس و دستگیری خود راس منجر شد.

پس از این اتفاق، راس نزد پادشاه برده شد و یاد گرفت چطور بین انسان‌ها زندگی کند و حرف بزند. طولی نکشید که او به جنگجویی فوق‌العاده تبدیل شد و فهمید که بیشتر انسان است تا گرگ، ولی هم از انسان‌ها و هم از گرگ‌ها برتر است.

در اینجا، به او لقب لیمنِ مردم راس (Leman of the Russ People) داده شد و پس از درگذشت پادشاه قبلی، به‌عنوان پادشاه جدید سیاره انتخاب شد. وقتی امپراتور وارد سیاره شد، از جادوی استتار و گیج‌سازی استفاده کرد و به‌خاطر همین، راس حاضر نشد او را به‌عنوان ارباب بشریت بپذیرد.

Leman Russ

تصویری از لیمن راس

به‌جایش لیمن راس او را به تعدادی آزمون دعوت کرد. اولین آزمون، آزمون خوردن بود. امپراتور در آن شکست خورد. آزمون دوم، آزمون نوشیدن بود. امپراتور در آن هم شکست خورد. با این حال، آزمون سوم یک دوئل بود و پس از چند ساعت گلاویز شدن، امپراتور بالاخره موفق شد راس را شکست دهد و او هم به امپراتور اعلام وفاداری کرد.

به او فرماندهی لژیون‌اش، گرگ‌های فضایی، سپرده شد. در طی نهضت بزرگ، او هویت خود را به‌عنوان یک جنگجوی هوشیار، سرسخت و کمی تا قسمتی بی‌ثبات تثبیت کرد. راس به‌لطف قابلیت‌ها و وفاداری بی‌چون‌وچرایش، به جلاد غیررسمی امپراتور تبدیل شد. امپراتور او را سراغ مگنوس سرخ فرستاد تا کلکش را بکند، چون در نظرش مگنوس یک کافر واقعی بود.

به‌جای این‌که راس مگنوس را به زمین برگرداند، فریب هوروس را خورد و به منزلگاه خودش حمله و آسیبی جبران‌ناپذیر به آنجا وارد کرد. بعداً راس تصمیم گرفت شخصاً از هوروس انتقام بگیرد و در طی دوئل‌شان، او موفق شد زخمی کاری به هوروس وارد کند. اما پس از وارد کردن این ضربه، او وارد حالت کما شد و برای همین در جریان محاصره‌ی زمین غایب بود.

Leman Russ

تصویری از دوئل لیمن راس و انگران

بعد از آن، او اعلام کرد که در نبرد نهایی او برخواهد گشت و پس از گفتن این حرف، وارد یک شکاف وارپ بزرگ به نام چشم وحشت (Eye of Terror) شد. از آن موقع تاکنون، او هزاران سال است که دیده نشده و هر از گاهی، گرگ‌های فضایی عازم شکار بزرگ می‌شوند تا رهبر گمشده‌یشان را پیدا کنند.

پرایمارک هفتم: روگِل دورن (Rogal Dorn)

Rogal Dorn

روگل دورن پرایمارک لژیون مشت‌های امپراتوری (Imperial Fists) است. او از سیاره‌ی یخی اینویت (Inwit) سر در آورد و رییس طایفه‌ای به نام خداندان دورن (House of Dorn) او را به فرزندخواندگی پذیرفت.

از دوران کودکی و نوجوانی روگل دورن اطلاعات زیادی موجود نیست. با این حال، طولی نکشید که او به فرمانده‌ی سیاره تبدیل شد و سال‌های زیادی را صرف فعال کردن یک فضاپیمای دژمانند به نام فیلنکس (Phalanx) کرد  که در مدار سیاره قرار داشت.

پس از این‌که امپراتور به سیاره‌اش وارد شد، روگل فیلنکس را به او تقدیم کرد، ولی امپراتور از پذیرش آن سر باز زد. برای همین فیلنکس به صومعه‌دژ لژیون دورن تبدیل شد.

در جریان نهضت بزرگ، دورن هویت خود را به‌عنوان یک نابغه‌ی نظامی تثبیت کرد. گفته می‌شود که او از بهترین ذهن نظامی بین پرایمارک‌ها برخوردار بود.

Rogal Dorn

تصویری از روگل دورن

از آن مهم‌تر، او و لژیون‌اش استاد طراحی تمهیدات دفاعی بودند و استعداد خاصی در ساختن و نگه داشتن دژهای دفاعی – حتی در بغرنج‌ترین شرایط – داشتند.

به‌خاطر همین، طراحی قلعه‌ی امپراتوری (Imperial Palace) در زمین به دورن سپرده شد. این تصمیم‌گیری باعث رنجیده شدن خاطر پرتورابو شد، چون در نظر او، استاد ساختن سازه‌های دفاعی تکنولوژیک خودش بود.

وقتی ارتداد هوروس رخ داد، دورن در راه بازگشت به زمین بود و به‌خاطر طوفان‌های وارپ شدید برای مدتی در مسیر گیر کرد. وقتی خبر خیانت هوروس به گوش او رسید، او بیشتر اعضای لژیون‌اش را فرستاد تا با هوروس مبارزه کنند. خودش هم به زمین برگشت تا اخبار وقایع را شخصاً منتقل کند.

Rogal Dorn

تصویری از روگل دورن

در اینجا او برای مدتی کوتاه به فرماندار ارشد ایمپریوم تبدیل شد و سازه‌های دفاعی قلعه‌ی امپراتوری را حتی بیشتر از قبل تقویت کرد. با این وجود، او احساس کرد که او با این کار در حال آسیب زدن به کمال و زیبایی این قلعه است.

مدتی بعد، او در محاصره‌ی زمین شرکت کرد و ماه‌ها بیدار ماند تا از سیاره دفاع کند. در نهایت، به‌خاطر شکست ایمپریوم و سقوط شخص امپراتور رگال دورن به‌شدت غمیگن شد و مدتی بعد دورن با تعداد کمی نیرو به یک ناوگان کیاس حمله کرد و پس از آن ناپدید شد. تنها اثری که از او باقی ماند، دستش بود که مارین‌های فضایی تحت‌فرمانش آن را در حالت سکون (Stasis) نگه داشته‌اند. همه فرض را بر این گرفته‌اند که او مرده است.

پرایمارک هشتم: کنراد کورز (Konrad Curze)

Konrad Curze

پرایمارک هشتم کنراد کورز نام دارد که با لقب شبح شب (Night Haunter) نیز شناخته می‌شود و رهبری لژیون لردهای شب (Night Lords) را بر عهده دارد. کنراد کورز از سیاره‌ی کابوس‌ناک نوسترامو (Nostramo) سر در آورد که سیاره‌ای فرو رفته در تاریکی دائمی است و در ابرهای آلوده پوشیده شده است.

قتل، اخاذی و دزدی در سیاره رواج زیادی داشتند و کسانی که قدرت را قبضه کرده بودند، با اراذلی که استخدام کرده بودند، به کارگران زور می‌گفتند. برخلاف بیشتر پرایمارک‌ها، هیچ خانواده‌ای کورز را به فرزندخواندگی قبول نکرد. او خودش خودش را بزرگ کرد و صرفاً با تکیه بر ذکاوت و اراده‌ی قوی‌اش زنده ماند. او با شکار کردن حیوانات وحشی خودش را سیر می‌کرد.

به‌مرور زمان، کورز به یک مبارز پارتیزان افسانه‌ای به نام شبح شب تبدیل شد که در سطح شهر بزرگ نوسترامو کویینتوس (Nostramo Quintus) کلک خلافکارها را می‌کند. در عرض یک سال، نرخ جرم و جنایت در شهر تقریباً به صفر رسید و تغییرات بزرگی را در سطح جامعه ایجاد کرد.

Konrad Curze

تصویری از کنراد کورز

پس از آن، کورز در برابر اشراف‌زادگانی ظاهر شد که از این پاکسازی جان سالم به در برده بودند و او به اولین پادشاه شهر تبدیل شد، هرچند در مقام پادشاه نیز به تعقیب و کشتن هر خلافکار جدیدی که در شهر ظاهر می‌شد، ادامه داد. در تمام این مدت، تصاویر وحی‌شده‌ای از آینده‌ی تاریکی که انتظارش را می‌کشید، ذهن او را آزار می‌داد.

وقتی امپراتور وارد سیاره‌ی او شد، شهروندان شهر که به تاریکی دائمی شهر عادت کرده بودند، نمی‌توانستند روشنایی وجود او را تحمل کنند. همچنان که امپراتور و چند تن از پرایمارک‌های دیگر به قصر کورز نزدیک شدند، تصویری آن‌چنان واضح و وحشتناک به او وحی شد که او سعی کرد چشمان خود را با دستانش از کاسه دربیاورد، ولی امپراتور جلوی او را گرفت.

در جریان نهضت بزرگ، کورز به‌سرعت خود را به راه‌وروش ایمپریوم عادت داد، ولی تصاویر وحی‌شده از ارتداد هوروس همچنان ذهنش را آزار می‌دادند. فرماندهی لژیون لردهای شب به او سپرده شد. اعضای این لژیون به‌عنوان نیرویی موثر و بسیار خشک و جدی شناخته شدند که در دشمنان ترس و وحشت ایجاد می‌کردند.

تاکتیک‌های جنگی بی‌رحمانه‌ی او باعث شد که پرایمارک‌های دیگر از او انتقاد کنند و طولی نکشید که او در برابر نیروهای کیاس آسیب‌پذیر شد. پس از مدتی، او دیگر برای امپراتور و ایمپریوم نمی‌جنگید، بلکه هدفش از جنگیدن فقط القای ترس و کشت‌وکشتار محض بود.

وقتی ارتداد هوروس رخ داد، او به‌سرعت وفاداری خود را به هوروس اعلام کرد و در نهایت لاین ال‌جانسن او را دستگیر کرد. او برای مدتی زندانی ایمپریوم باقی ماند، تا این‌که سانگویینیوس تصمیم گرفت او را، در حالی‌که در یک تابوت به حالت سکون درآمده (Stasis) و منجمد شده بود، به فضا پرتاب کند.

Konrad Curze

تصویری از دوئل کنراد کورز با لاین ال‌جانسن

مدت‌ها بعد، یکی از قاتلان حرفه‌ای امپراتوری او را پیدا کرد و کشت، سرنوشتی که او سال‌های طولانی پیش‌بینی کرده بود. گفته می‌شود که کورز اجازه داد کشته شود، چون خودش را به چشم یک شرور قاتل و فاسد می‌دید.

منبع: The Exploring Series


کنسول بازی سونی مدل PlayStation 5 ظرفیت 825 گیگابایت ریجن 1200 آسیا

کنسول بازی مایکروسافت مدل XBOX SERIES S ظرفیت 512 گیگابایت

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه