نقد سریال «زامبیهای مارول»؛ ابرقهرمانان خون به پا میکنند!
پس از فیلم «ددپول و ولورین» (Deadpool & Wolverine) و سریال «دردویل: تولد دوباره» (Daredevil: Born Again) دنیای سینمایی مارول کمی از سیاستهای پیشین خود عقب کشیده و بالاخره روی خوشی به فیلمها و سریالها با ردهبندی سنی بالاتر نشان میدهد. «زامبیهای مارول» (Marvel Zombies) مینیسریال تازهی دیزنیپلاس و اسپینآفی از اپیزود پنجم سریال «چه میشود اگر…؟» (What If) است که ابرقهرمانان مارول را در دنیای آخرالزمانی میاندازد که زامبیها از سروکولاش بالا میروند. این مجموعه، اولین مجموعهی انیمیشنی باردهبندی سنی بالا در تاریخ MCU به حساب میآید که از خون و خونریزی ابایی ندارد. اما «زامبیهای مارول» هرچندتا فیتالیتی هم روی قهرمانان خود بزند، نمیتواند فیلمنامهی بیدروپیکر خود را جبران کند. در نقد «زامبیهای مارول» به گیروبندهای حقوقی و مشکلات داستانگویی اورجینال در این سریال میپردازم.
هشدار! در نقد سریال «زامبیهای مارول» خطر لو رفتن داستان وجود دارد
نقد سریال «زامبیهای مارول»؛ یکی برای همه، همه برای هیچ و پوچ

«زامبیهای مارول» با الهام از سری پرطرفداری از کمیکهای مارول ساخته شده که مدت کوتاهی بین ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۷ میلادی منتشر میشد. همانطور که گفتم، داستان «زامبیهای مارول» در دنیای زامبیزدهای آغاز میشود که برایان اندروز و زب ولز برای یک اپیزود از فصل اول «چه میشود اگر…؟» ساختند. حالا، رفقای ابرقهرمان، کامالا خان (ایمان ولانی)، ریری ویلیامز (دامینیک ثورن) و کیت بیشاپ (هیلی استاینفلد) برای بقا در این دنیا نهتنها با زامبیهای معمولی، که با انتقامجویانِ ازمرگبرخاسته هم دست به گریباناند. سروکار اینسه به یک دستگاه ترانزمیتر میافتد که گویا میتواند با امپراتوری نووا (Nova Empire) ارتباط گرفته و از آنها برای نجات زمین درخواست کمک کند. مشکل اینجاست که امواج این دستگاه تنها بیرون از جو زمین جواب میدهد. پس کامالا خان و دیگران برای یافتن یک سفینهی فضایی به راه میافتادند.
سریال با اینکه از کمیکهای محبوب بیست سال پیش مارول الهام میگیرد، اما همانطور که گفتم، اقتباس دقیق آن به حساب نمیآید؛ بلکه مسیر «چه میشود اگر…؟» را ادامه میدهد؛ هم در لحن روایی، هم سبک نقاشی و انیمیشن. کمیکهای اصلی به لحن تیرهوتار خود شناخته میشوند و شخصیتهایی چون رید ریچاردز (آقای شگفتانگیز) و کاپیتان امریکا در آن نقش مهمی ایفا میکنند. در مینیسریال تازه نهتنها خبری از رید ریچارزد نیست، که حضور نصفهونیمهی کاپیتان امریکا (که عملاً از وسط نصف شده است!) هم به یک سکانس مبارزه با رد گاردین محدود شده است.

جای آنها را شخصیتهای جوانتر دنیای سینمایی مارول مثل کامالا خان، مردآهنی تازه یعنی ریری ویلیامز و کیت بیشاپ گرفتهاند که بازیگران اصلیاشان هم برای دوبلهی کاراکترها بازگشتهاند. استفاده از شخصیتهای تازه (که جز بیشاپ، دوتای دیگر حتی موقع انتشار کمیکهای اصلی وجود نداشتند) خوبیهای خودش را دارد؛ مثل اینکه به برایان اندروز و زب ولز اجازه میدهد رفاقت این کاراکترها را از نو پایریزی کنند؛ به هیچجای خط زمانی اصلی هم برنخورد.
مشکل اینجاست که کامالا خان هنوز هم بدترین کاراکتر کل دنیای سینمایی مارول است. قرار دادن او در کنار ریری ویلیامز و کیت بیشاپ (که به زور در دو-سه تا پروژهی مارول حضور داشتهاند) بهعنوان سه نقش اصلی داستان، انتخاب اشتباهی از سوی سازندگان است؛ مخصوصا با توجه به عموم مخاطبانی که «زامبیهای مارول» میبینند. خود سریال هم موفق نمیشود رابطهای بین مای بیننده و این شخصیتها شکل دهد؛ چون بهجز خان، بقیه یکی پس از دیگری میافتند و برای هیچ و پوچ میمیرند.

«زامبیهای مارول» بدون اینکه داستان را ببندد، تمام میشود. بعد از سه اپیزود کامالا خان با همتیمیهایش، که هر لحظه از تعدادشان کم و به جمعیت زامبیها اضافه میشود، بالاخره خودش را به نیوآسگارد میرساند و پس از مواجهه با اسکارلت ویچ، سوار کشتی فضایی شده و ترانزمیتر را به بالای جو زمین میرساند. اما معلوم میشود امپراتوری نووا نهتنها نمیخواهد به زمینیها کمک کند، که عملاً جلوی خروج هرچیز و هرکسی را از زمین میگیرد تا مانع گسترش ویروس زامبیها به سایر سیارات شود.
در قسمت چهارم، قهرمانان که میدانند جز اتکا به خودشان، راهی برای شکست اسکارلت ویچ ندارند، به اینفینیتیهالک امید میبندند تا دنیا را نجات دهد. اما مواجههی قهرمانان و ارتش مردگان به هیچ و پوچ میانجامد، کامالا با اسکارلت ویچ دست همکاری داده و دنیا از بین میرود. در صحنهی پایانی میفهمیم ریری یکجوری زنده مانده و کامالا در دنیایی توهمی که ویچ ساخته فرورفته و این تمام چیزی است که پیش از پخش تیتراژ پایانی از عاقبت دنیای «زامبیهای مارول» دستگیرمان میشود.
«زامبیهای مارول» محصول استراتژیها و درگیریهای حقوقی است

در دفتر کار سران مارول خط زمانی مقدس و Canon همه چیز را دیکته میکند؛ باتوجه به این موضوع و با تاریخچهای طولانی از کمیکها و عمر تقریبا ۲۰سالهی MCU، داستانسرایی اورجینال در مارول کار دشواری شده است. مشکلات حقوقی را هم به این مسائل اضافه کنید و میبینید چرا بسیاری از پروژههای مارول آنطور که انتظار دارید از آب درنمیآیند. «زامبیهای مارول» هم در گیرودار مسائل اینچنینی افتاده است. مثلا با یک نگاه به «زامبیهای مارول» دستگیرتان میشود که این مینیسریال قرار نبوده سریال باشد؛ فیلمی است که آن را چهارتکه کرده و به دیزنیپلاس آوردهاند. فیلمنامهی آشفتهی سریال هم آن را تصدیق میکند. اما مثل اینکه مشکلات حقوقی بین مارول و سونی، مانع برایان اندروز و زب ولز شده تا ایدهاشان برای فیلم «زامبیهای مارول» را آنطور که میخواستند محقق کنند.
قضیه این است که تامدتها، سونی حقوق انحصاری استفاده از مردعنکبوتی را داشت که میتوانست برای توسعه و تولید فیلمهای سینمایی یا انیمیشنی، سریالهای تلویزیونی و انیمیشنی با اپیزودهای طولانیتر از ۴۴ دقیقه از این شخصیت استفاده کند. طبق آخرین قرارداد بین سونی و مارول/دیزنی، حالا مارول هم میتواند در موارد خاصی از مردعنکبوتی در فیلمهایش استفاده کند. چندتایی فیلم مستقل مردعنکبوتی نیز که در سالهای اخیر داشتهایم به خاطر همین قرارداد تازه است. اما مقاد قرارداد به مارول اجازه نمیدهد مرد عنکبوتی را در چیزهایی که طولانیتر از ۴۴دقیقه هستند، استفاده کند. خلاصهاش این است که ریزهکاریهای حقوقی مانع شدند تا سازندگان فیلم «زامبیهای مارول» را با حضور شخصیت مرد عنکبوتی بسازند؛ پس آن را تبدیل به یک مینیسریال چهاراپیزودی کردند تا این مشکل را دور بزنند.

پیشتر اشاره کردم که یک مشکل اساسی در هر فیلم یا سریالی که از دنیای سینمایی مارول بیرون میآید، مسئلهی وفاداری به Canon و اساسا تمام چیزهایی است که تاکنون در MCU ساخته شده. با اینکه «زامبیهای مارول» اساسا در یک دنیای موازی و در امتداد داستان اپیزود ۵ «چه میشود اگر…؟» اتفاق میافتد، اما باز هم سازندگان سریال باید حواسشان به نحوهی بازنمایی شخصیتها باشد. نیاوردن بازیگر تازه برای شخصیت تچالا، یا حذف رید ریچاردز و مردان ایکس از داستان به همین مسئله برمیگردد. هنوز در مارول برنامهی مشخصی برای آوردن مردان ایکس به MCU اعلام نشده و یک پروژهی کوچک +۱۸ بیشک چیزی نیست که مارول بخواهد رویش حساب باز کند.
یکی از شخصیتهای مارول که حساسیت زیادی حول او وجود دارد، بلید است؛ شخصیتی که از ۲۰۱۹ ماهرشالا علی را برای اجرایش انتخاب کردند؛ اما بهجز چند جمله زمینهچینی در «جاودانگان» (Eternals)، علی هنوز شخصا در هیچ فیلم یا سریالی در نقش بلید پا به میدان نگذاشته. حتی با اینکه کاراکتر بلید با چهرهی علی در «زامبیهای مارول» حضور دارد، اما دوبلهی او به کس دیگری سپرده شده. این اولین باری است که شخصیت بلید را با چهرهی ماهارشالا علی در MCU میبینیم. از آنجا که معلوم نیست این کاراکتر در پروژهی مستقل بلید چه سرنوشتی خواهد داشت، سازندگان «زامبیهای مارول» بهجای استفاده از نسخهی اصلی کاراکتر بلید، سراغ یک نسخه از او رفتهاند که با کاراکتر مون نایت (یا همان شوالیه ماه) ترکیب شده است: بلید نایت که تجسم خانشو به حساب میآید. با این روش دیگر خیال سازندگان راحت است که شخصیت بلید در پروژههای احتمالی بعدی مارول، هیچ ربطی به نسخهی «زامبیهای مارول» نخواهد داشت.
«زامبیهای مارول» هیجان محض است، پر از خون و خونریزی و صحنههای اکشن که اگر انیمیشن «چه میشود اگر…؟» را دوست داشتید، امکان ندارد از آنها لذت نبرید. اما داستانپردازی بهشدت ضعیف «زامبیهای مارول» کلیت آن را پایین میکشد. سریال نه ترسناک است و نه آن عمق احساسی را دارد که کمیکهای اصلی بهخاطرش شناخته میشوند. مثال بارزش عاقبت خانوادهی الکسی است. در اپیزود اول، همسر الکسی خودش را فدا میکند و شوهر و دخترش چندثانیهای فرصت دارند برای مرگ او سوگواری کنند. در اپیزود دوم یلنا خودش را فدا میکند و پدرش را تنها میگذارد. اینجاست که با خودتان میگویید لابد الکسی هم در اپیزود سوم میمیرد…و همینطور هم میشود! اینجاست که تمام بار احساسی داستان از بین رفته و کل قضیهی فداکاری و مرگ قهرمانان دیگر هم لوس میشود.
- طراحی صحنههای اکشن هیجانانگیز پر از خون و خونریزی
- سبک نقاشی و انیمیشن جذاب شبیه سریال «چه میشود اگر...؟»
- پایانبندی افتضاح با نصفهونیمه رها کردن داستان
- تقطیع داستان به چهار بخش بهخاطر مسائل حقوقی
- قرار دادن کاراکترهای کمترشناختهشده در نقش قهرمانان اصلی
طی دوسال اخیر مارول با پروژههای کوچکتری مثل «چشمان واکاندا» (Eyes of Wakanda)، که مثل «زامبیهای مارول» یک مینیسریال انیمیشنی چهاراپیزودی است، به هنرمندان فرصت میدهد تا ایدههای خاصترشان را محقق کنند و خلاصه، خودی نشان دهند. «زامبیهای مارول» مثل «چشمان واکاندا» انیمیشن و طراحی اکشن جذابی دارد، اما بویی از تاریخسازی، اسطورهسازی و شخصیتپردازی «چشمان واکاندا» نبرده است. «چشمان واکاندا» باوجود فیلمنامهی سادهاش، به بسط دنیا و تواریخ واکاندا میانجامد؛ «زامبیهای مارول» اما از هیچجا شروع میشود و به هیچجا نمیرسد.
هر روز دلمان را صابون میزنیم که شاید مارول بالاخره یک فیلم یا سریالی بسازد که قبل و بعدش ربطی به پروژههای دیگر MCU ندارد، پروژهای که لازم نیست برای فهمیدن عاقبت داستانش، منتظر خبر تمدید آن برای فصل بعدی باشیم. اما «زامبیهای مارول» آن روز نیست. تا زمان نوشتن این نقد حتی معلوم نیست سریال فصل دومی داشته باشد؛ چون همهچیز به میزان بینندگان آن روی دیزنیپلاس بستگی دارد. درنهایت، پروژهای که حیاتش به آمار و ارقام بسته است، بهتر از این هم نمیتواند از آب دربیاید.
شناسنامه سریال «زامبیهای مارول» (Marvel Zombies)
سازنده: برایان اندروز، زب ولز
نویسنده: برایان اندروز، زب ولز
بازیگران: هیلی استاینفلد، ایمان ولانی، دومینیک ثورن، فلورنس پیو
محصول: ۲۰۲۵، ایالات متحده
امتیاز سایت IMDb به سریال: ۷.۳ از ۱۰
امتیاز سریال در سایت راتن تومیتوز: ۶۵٪
خلاصه داستان: کامالا خان، ریری ویلیامز و کیت بیشاپ در دنیای آخرالزمانی گرفتار شدهاند که زامبیها از سروکولاش بالا میروند. آنها راهی برای نجات زمین از این ویروس مهلک پیدا میکنند؛ اما برای عملی کردنش نیاز به کمک سیارات دیگر دارند. این، سه قهرمان جوان داستان و چندین ابرقهرمان دیگر مارول را به دنبال راهی برای ارتباط با امپراتوری نووا میفرستد؛ ماجراجویی که اکثرشان را به کام مرگ میکشاند…
منبع: دیجیکالا مگ
