نقد سریال «پایتخت ۷»؛ آیینه‌ای که ترک برداشت

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۷ دقیقه
نقد پایتخت 7

«پایتخت» در طی سال‌ها به چیزی فراتر از یک سریال تلویزیونی شد. ظرفیت‌هایی داشت که این مجموعه را تبدیل به یک پدیده‌ فرهنگی فراگیر کرد. آیینه‌ای که خانواده‌های ایرانی خودشان را در آن تماشا می‌کردند. اما حالا با فصل هفتم، انگار آن آیینه ترک برداشته است. خانواده نقی معمولی با ماجراهای همیشگی‌شان آن‌قدر پیش مخاطبانشان محبوب هستند که در فصل هفتم هم همچنان در آن‌ها همذات‌پنداری ایجاد کنند اما چیزی این میان تغییر کرده است که «پایتخت» را از سادگی و اصالت اولیه‌اش دور می‌کند. در این مقاله، به واکاوی این فصل تازه بازگشته می‌پردازیم؛ از نیت‌های پشت تولید گرفته تا ضعف‌های روایی، تا پاسخ این پرسش را پیدا کنیم که چرا «پایتخت 7» با «پایتخت» محبوب مردم فاصله فاحش دارد. نقد «پایتخت 7» را در این مطلب بخوانید.

سریال «پایتخت» از همان ابتدا با خانواده‌ای متفاوت از خانواده‌های سریال‌های رایج تلویزیون آغاز شد. نه خبری از خانه‌ای لوکس در شمال تهران بود، نه شخصیت‌هایی همه شسته‌رفته و بی‌نقص در مقابل شخصیت‌های تماماً شرور. خانواده معمولی نقی معمولی، با لهجه مازنی، خطاها، شوخی‌ها و دعواهای هر روزه‌ و آرزوهای کوچک‌شان خیلی زود و سریع توانستند با مخاطبان دلزده از تلویزیون ارتباط برقرار کنند. به طوری که آشنایی جامعه با زبان و خطه مازندران بیشتر شد. رمز این موفقیت سادگی و اصالت شخصیت‌ها و قصه‌هایشان بود که دل مخاطب را برد. «پایتخت» از دل مردم آمد و برای مردم ساخته شد. حتی در لحظاتی که لحن سیاسی‌تر می‌شد یا شعار می‌داد، باز هم ریشه‌اش در همان دغدغه‌های خانوادگی و انسانی باقی می‌ماند. شخصیت‌هایی مثل هما، نقی، ارسطو و باباپنجعلی حالا دیگر بخشی از حافظه فرهنگی ما هستند.

رده‌بندی 7 فصل سریال «پایتخت» از بهترین تا بدترین

نقد پایتخت 7؛ بازگشت بی‌رمق

بعد از جنجال‌های فصل ششم و توقف ناگهانی آن، فصل هفتم با وعده بازسازی اعتماد مخاطب و بازگشت به ریشه‌ها برگشت. اما نه تنها آن جادوی قدیمی را نداشت، بلکه ضعف‌های جدیدی به آن اضافه شد. روند تغییر فضای «پایتخت» از فصل پنجم به وضوح دیده شد. توسعه شخصیت‌ها از روند منطقی خود خارج شد و مسیر قصه به سمت و سویی از پیش‌تعیین‌شده رفت. در واقع، دیدگاه الحاقی به سریال تعیین کرد که سرنوشت شخصیت‌ها و قصه‌هایشان چگونه رقم بخورد. بعد از موفقیت فصل اول و ورود سرمایه‌گذارها به مجموعه «پایتخت»، در واقع زمانی که «پایتخت» به یک بنگاه اقتصادی موفق تبدیل شد، فیلمنامه تحت الشعاع قرار گرفت و در هر فصل، ضعیف و ضعیف‌تر شد.

آخرین باری که شاهد تلاش عوامل سازنده «پایتخت» برای خلق یک قصه خوب با فیلمنامه‌ای استخوان‌دار و طنز خلاقانه بودیم، در فصل سوم بود که از نگاه بسیاری بهترین فصل این مجموعه است. فصل چهارم، با اینکه فیلمنامه ضعیفی داشت، به دلیل فاصله کمی با سه فصل قبلی داشت همچنان به فضای اولیه خود نزدیک بود. اما از فصل پنجم همه‌چیز تغییر کرد. از کیفیت دوربین و استانداردهای فنی سریال گرفته تا رویکرد قصه. این روند در دو فصل بعدی هم تکرار شد. البته فصل ششم به خاطر همه‌گیری کووید نیمه‌کاره ماند اما تغییر ناگهانی شخصیت‌پردازی‌ها و تمرکز بیش از اندازه روی شخصیت نقی، با فیلمنامه‌ای نه چندان قوی که در غیاب خشایار الوند نوشته شد، به آن ضربه زد.

روایت شلخته، خرده‌پیرنگ‌های نیمه‌کاره و شوخی‌های اینستاگرامی و پشت وانتی، امضای سه فصل آخر مجموعه «پایتخت» بوده است. البته فصل پنجم را می‌توان در نیمه اولش از سایرین فاکتور گرفت. پایان این فصل خود آغاز انتقادهای زیادی بود که به تیم «پایتخت» وارد شد. تو گویی عوامل سازنده و هر آنکه در ساخت «پایتخت» نقش دارد، صرفاً برای سود مالی و در پاسخ به تقاضای بالای مخاطبان زیاد، باز دور هم جمع می‌شوند که خاطره بسازند. البته که هنوز می‌سازند اما آشکارا به قوت فصل‌های ابتدایی نیستند. شخصیت‌ها بیشتر به تیپ‌های کلیشه‌ای تبدیل شده‌اند و این میان شخصیت تلف‌شده ارسطو، سردمدار است. محسن تنابنده چنان با نقی یکی شده که احتمالاً تا ابد در هر نقشی یادآور نقی خواهد بود. او همچنان محبوب‌ترین شخصیت «پایتخت» است و هنوز بیشتر از سایر شخصیت‌ها اصالت و هویت دارد.

آیا «پایتخت» هنوز برای مردم است؟

یکی از بزرگ‌ترین نقاط ضعف «پایتخت ۷» از دست دادن ارتباطش با جامعه است. بله، مخاطب آن‌قدر به این شخصیت‌ها علاقه دارد که به شوخی‌هایشان بخندد. اما به‌نظر می‌رسد سازندگان یا از جامعه دور شده‌اند، یا جامعه را دست‌کم گرفته‌اند. شوخی‌ها دیگر آن شادابی و طراوت سابق را ندارند. گویی انگار مجموعه، دیگر حرفی برای گفتن ندارد و فقط برای تکرار خود ادامه می‌دهد. بازیگران هم دیگر آن پویایی را ندارند. رابطه‌ها درون قصه به جای پیشروی، به عقب‌گرد تبدیل شده‌اند. ارسطو، نقی، و حتی بچه‌ها هم دچار رکود شده‌اند؛ نه رشدی، نه چالشی، نه تحول درونی.

پایتخت از سال 1390 تا امروز هفت فصل را پشت سر گذاشته است. در این ده سال، اتفاقات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زیادی را پشت سر گذاشتیم. اما سریال انگار در همان نگاه اولش مانده. نه زبانش به‌روز شده، نه دغدغه‌هایش. در فصل‌های قبلی به طور ضمنی انتقادهایش به وضعیت کشور و مسئولان را از زبان شخصیت‌ها و در دل موقعیت‌ها مطرح می‌کرد اما حالا به نظر می‌رسد دست و پایش بسته است و بنابراین، دیگر آن دغدغه‌مندی سابق را ندارد. در عوض، طنز را از دل موقعیت‌های خنثی و تکراری بیرون می‌کشد.

مثل کلیشه کهنه بیزاری پدرزن از داماد و تعصب روی فرزند دختر که این خود نشان از دوری فرهنگی شخصیت‌های «پایتخت» از جامعه اطرافش دارد. این شخصیت‌ها دیگر مثل گذشته ساده نیستند اما دغدغه‌هایشان ساده‌انگارانه است. در دورانی که سریال‌هایی چون «یاغی»، «زخم کاری» یا حتی سریال‌های ترکی و خارجی، قصه‌هایی با ساختار قوی و شخصیت‌پردازی پیچیده ارائه می‌کنند، «پایتخت» هنوز روی شوخی‌های بدنی، بداهه‌های آشنا و موقعیت‌های تکراری حساب می‌کند. اوج خلاقیتش در استفاده از ترندهای شبکه‌های اجتماعی و پست‌های اینستاگرامی است که بلافاصله بعد از پخش به نقل قول‌ها و تکیه‌کلام‌های روز تبدیل شدند.

پایتخت 7

«پایتخت 7» بعد از ناکامی فصل ششم می‌توانست فرصتی برای یک شروع دوباره باشد. اما با همان روند روایی فصل پنجم و ششم پیش رفت که خرده‌روایت‌ها را در هم می‌تند و بعد در انتها با یک پایان‎بندی تحمیلی به حال خود رها می‌کند. نه تنها، هیچ‌یک از گره‌های فصل‌های پیشین در این فصل باز نشد، بلکه گره‌هایی تازه اضافه شد، مثل ماجرای بیماری نادر بهتاش و شهاب‌سنگ که آن‌ها هم از هم باز نشد. در عوض، وقت زیادی صرف بده‌بستان‌های همیشگی نقی و ارسطو شد که عمده بار طنز سریال را به دوش می‌کشند و در فصل هفتم در کم‌جان‌ترین حالت خود هستند.

با میمون‌بازی و گریم اغراق‌شده هم نمی‌شود از مخاطب خنده گرفت. دست‌کم مخاطبی که به طنز خلاقانه فصل‌های ابتدایی عادت دارد. گرچه امکانات فنی گروه از فصل پنجم بیشتر شده و هر بار آن را به رخ می‌کشد. از تصادف و سقوط بالن در فصل پنجم گرفته تا تعقیب و گریز در فصل ششم و حمله گراز به نقی، به آسمان رفتن سالار با بادکنک و حمله خرس به کمپر ارسطو که همه قابل تحسین بوده‌اند (و از نکات مثبت «پایتخت 7»). اما به روند روایی قصه کمکی نکرد که حتی وقت و فرصت کافی برای روایت درست را هم گرفت. اپیزود حمله خرس جز آنکه توانایی فنی سازندگان را به رخ بکشد و موقعیتی را به وجود آورد که بهتاش همچون فصل پنجم ثابت کند برای خانواده حاضر است جانش را فدا کند، توجیهی ندارد.

ایجاد همین موقعیت خود استفاده از تهمیدات تکراری عوامل سازنده در خلق موقعیت درام است که «پایتخت» از ابتدا روی آن تأکید ویژه‌ای داشته است. قسمت‌های آخر «پایتخت 7» به این خاطر تلف شد. البته در رویارویی شخصیت بهتاش به عنوان نماینده نسل جوان و نقی که نماینده نسل سنتی‌تر جامعه است، نگاه منتقدانه سریال به وضعیت جوانان مطرح شد. در سکانسی که می‌شد کوتاه‌تر باشد. با این حال، این چند قسمت به جای حرف‌های شعاری، می‌توانست صرف به سرانجام رساندن قصه‌ای شود که تا آنجا روایت کرده بود؛ قصه‌ای که به دم‌دستی‌ترین شکل ممکن سرهم‌بندی شد تا پایتختی‌ها بالاخره با هم به مشهد بروند و عکس یادگاری بگیرند.

3
از ۵
نکات مثبت
  • دستاوردهای فنی قابل توجه
  • ترویج فرهنگ روان‌درمانی و فرزندآوری
  • نقد هوشمندانه به فرهنگ‌ها و باورهای نادرست جمعی
نکات منفی
  • پایان‌بندی شتابزده
  • شوخی‌ها و موقعیت‌های طنز تکراری و سطحی
  • فیلمنامه چندپاره با قصه‌ای بی‌سرانجام
  • توسعه شخصیت خارج از روند منطقی داستان کلی

چرا هنوز «پایتخت» را تماشا می‌کنیم؟

واقعیت این است که ما هنوز «پایتخت» را با تمام ضعف‌هایش تماشا می‌کنیم و نکات مثبتش را هم می‌بینیم. مثل ترویج فرهنگ روان‌درمانی و فرزندآوری. یا استفاده از لهجه‌های مختلف با هدف توجه به قومیت‌های مختلف. برای بسیاری از ما، «پایتخت» بخشی از تعطیلات نوروزی‌ است. صدای خنده‌ها، دیالوگ‌های تکراری، حتی موسیقی تیتراژ ابتدایی که از نقاط قوت سریال است، یادآور لحظات خانوادگی ماست. اما نوستالژی، نمی‌تواند همیشه پشتیبان کیفیت باشد. اگر «پایتخت» می‌خواهد همچنان زنده بماند، باید جسارت تغییر و شروعی دوباره داشته باشد. «پایتخت ۷» بازگشتی پیروزمندانه نبود، بلکه صرفاً یادآور این شد که هر قصه‌ای، هر چقدرهم محبوب، اگر بیش از حد ادامه پیدا کند، به سایه‌ای از خودش بدل خواهد شد. اگر قرار است «پایتخت» ادامه پیدا کند، باید با پوست‌اندازی جدی برگردد. یا اگر قرار است پایان یابد، باید با شأنی درخور آن‌چه بود و آنچه برای مردم ساخت، خداحافظی کند.

شناسنامه سریال «پایتخت 7»

کارگردان: سیروس مقدم
نویسنده: محسن تنابنده
بازیگران: محسن تنابنده، ریما رامین‌فر، احمد مهرانفر، هومن حاجی عبداللهی، نسرین نصرتی، بهرام افشاری
خلاصه داستان: سارا و نیکا فرزندان نقی و هما در آستانه ازدواج هستند. این در حالی است که نقی با ازدواج آن‌ها مشکل دارد. ارسطو با زنی تازه وصلت کرده و دوباره به علی‌آباد برگشته است.

نقد «پایتخت 7» دیدگاه شخصی نویسنده است و لزوما موضع دیجی‌کالا مگ نیست!

منبع: دیجی‌کالا مگ

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۲ دیدگاه
  1. سام.

    پایتخت هفت ، یکی از ضعیفترین سری ساخته شده این سریال پر مخاطب بود. کل داستان راجع به یک سنگ و ازدواج مجدد زن میانسال خانواده می‌گذشت. ایکاش مانند قسمت‌های قبل زندگی ساده یک خانواده شهرستانی در محیط آرام و صمیمی ساخته میشد

  2. کوروش

    سلام و احترام
    شادی و خنده، کالایی است که صدا و سیما از مردم به گروگان گرفته، زیرا در رفتارهای اجتماعی و انتخابات انگونه که حکومت میخواسته رفتار نکرده اند.
    از یک طرف صدا و سیما میخواهد با بازیگران نه چندان کاربلد و نویسندگان نابلد، به مقابله با تولیدات شبکه خانگی بپردازد.
    این هم که آمده اند و پایتخت ساخته اند، ببینید ذهن ان نویسنده چه قدر ترس سانسور شدن داشته و در نهایت هم میتوان حدس زد چه بخش هایی از جمله نمایش زن بهتاش دچار سانسور شده است تا نپرداختن به ادامه روند بازی بازیگران مثلا خارجی
    .
    صداو سیما باید روند خودش را تغییر دهد اما با عدم ساخت ادامه یا جایگزین برای سریالهایی مانند دودکش (پادری) ، نون خ، پایتخت، میخواهد به مردم دهن کجی کند و بگوید ما تعیین میکنیم شما چه ببینید .
    تلویزیون پر شده از برنامه های خرده الکی که هیچکدام نمیتواند به تنهایی مخاطب را به پای تلویزیون بکشد. فقط برای دل خوش کنک خودشان است.
    مردم خنده میخواهند، درام و اجتماعی و … کار تلویزیون نبو ده و نیست.

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X