هنجارهای اجتماعی؛ قواعد نانوشته رفتار در جامعه
هنجارهای اجتماعی به عنوان قواعد نانوشتهای که رفتار افراد در گروهها و جوامع را شکل میدهند، همواره مورد توجه پژوهشگران علوم اجتماعی بودهاند. انسان شناسان نقش این هنجارها را در فرهنگهای گوناگون بررسی کردهاند، جامعه شناسان به کارکردهای اجتماعی آنها و نحوه تأثیرگذاری شان بر رفتار افراد پرداختهاند و اقتصاددانان نیز تأثیر رعایت این هنجارها را بر بازارها و تعاملات اقتصادی مطالعه کردهاند. در سالهای اخیر، حقوق دانان از هنجارهای اجتماعی به عنوان جایگزینهای مناسبی برای قوانین رسمی یاد کردهاند، چرا که این قواعد نانوشته میتوانند پیامدهای منفی را کاهش داده و بدون تحمیل هزینههای سنگین، رفتارهای مطلوب را در جامعه تقویت کنند.
در بیشتر پژوهشهای علوم اجتماعی، هنجارها به عنوان عواملی بیرونی در نظر گرفته شدهاند. از آنجا که هنجارها اغلب به عنوان محدودکننده رفتار شناخته میشوند، مرزهای میان هنجارهای اخلاقی، اجتماعی و قانونی در برخی مطالعات کمرنگ شده است. از سوی دیگر، تمرکز اصلی پژوهشگران بر شرایطی بوده که موجب پایبندی افراد به این هنجارها میشود. در همین راستا، بحث ضمانتهای اجرایی و پیامدهای سرپیچی از هنجارها، جایگاه ویژهای در بررسیهای علمی داشته است. افزون بر این، با توجه به اینکه هنجارهای اجتماعی نقشی اساسی در ایجاد نظم و هماهنگی در جامعه ایفا میکنند، مطالعات زیادی بر کارکردهای آنها متمرکز شده است.
با این حال، اگرچه یک هنجار ممکن است کارکردهای مهمی همچون افزایش رفاه عمومی یا کاهش آسیبهای اجتماعی داشته باشد، اما نمیتوان آن را صرفاً بر اساس این کارکردها توضیح داد. منتقدان دیدگاه کارکردگرایانه بر این باورند که هرچند یک هنجار ممکن است به عنوان ابزاری برای دستیابی به اهداف خاص در نظر گرفته شود، اما معمولاً دلیل شکل گیری اولیه آن با این اهداف یکسان نبوده است. همچنین، برخی از هنجارها ممکن است علی رغم تأثیرات مثبت شان در جامعه باقی بمانند، اما بسیاری دیگر ناکارآمد و حتی نامحبوباند.
1. رویکرد فلسفی به هنجارهای اجتماعی
2. موضوعات کلی
3. نظریههای اولیه: نظریه اجتماعی شدن در اندیشه پارسونز
4. نظریههای اولیه: هویت اجتماعی
5. نظریههای اولیه: مدلهای هزینه-فایده
6. رویکردهای نظریه بازی در تحلیل هنجارها
7. شواهد تجربی در بررسی هنجارهای اجتماعی
8. مدلهای تکاملی در ظهور و پایداری هنجارهای اجتماعی
نتیجهگیری
1. رویکرد فلسفی به هنجارهای اجتماعی
این بین، فیلسوفان رویکردی متفاوت به هنجارهای اجتماعی داشتهاند. در مطالعات مربوط به هنجارها و قراردادهای اجتماعی، این مفاهیم به عنوان پدیدههایی درون زا و برآمده از تعاملات افراد مورد بررسی قرار گرفتهاند. طبق این نگاه، هنجارها همچون نقاط تعادل در بازیهای استراتژیک عمل کرده و مجموعهای از انتظارات خود تحقق بخش را به همراه دارند. ازاینرو، باورها، انتظارات، دانش گروهی و آگاهی مشترک، مفاهیمی کلیدی در تحلیل فلسفی هنجارهای اجتماعی محسوب میشوند. توجه به نقش انتظارات در پایداری این هنجارها، امکان تمایز میان هنجارهای اجتماعی، قراردادها و هنجارهای توصیفی را فراهم میآورد. موضوعی که در بسیاری از مطالعات علوم اجتماعی نادیده گرفته شده، اما برای شناخت دقیق الگوهای رفتاری و ارائه راهکارهای عملی برای اصلاح آنها، امری ضروری است.
2. موضوعات کلی

هنجارهای اجتماعی، همچون بسیاری دیگر از پدیدههای اجتماعی، نتیجهای ناخواسته از تعاملات میان افراد هستند. برخی پژوهشگران این هنجارها را به نوعی “دستور زبان” تعاملات اجتماعی تشبیه کردهاند. همانگونه که دستور زبان مشخص میکند چه ساختارهایی در یک زبان پذیرفتنی هستند و چه ساختارهایی خیر، هنجارهای اجتماعی نیز حدود رفتارهای قابل قبول را در جامعه تعیین میکنند، بدون آنکه محصول طراحی آگاهانه انسان باشند. از این منظر، بررسی شرایط شکلگیری هنجارهای اجتماعی، درک تفاوتهای آنها با دیگر قواعد رفتاری نظیر اصول اخلاقی یا قوانین حقوقی را امکانپذیر میسازد.
یکی از چالشهای مهم در مطالعات مربوط به هنجارها، رابطه میان باورهای هنجاری و رفتار افراد است. برخی محققان هنجارها را به الگوهای رفتاری تکرارشونده تقلیل میدهند، در حالی که برخی دیگر، تنها بر باورها و انتظارات هنجاری تمرکز دارند. اما چنین برداشتهایی نمیتوانند پیچیدگی رفتارهای مبتنی بر هنجار را به طور کامل توضیح دهند و معمولاً تنها بخشی از سازوکار پایبندی به هنجارها را روشن میسازند.
چرا هنجارهای اجتماعی شکل میگیرند؟
دیدگاههای مختلفی درباره علل شکل گیری هنجارهای اجتماعی وجود دارد. برخی نظریه پردازان معتقدند که هنجارها ابزارهایی کارآمد برای افزایش رفاه اجتماعی، جلوگیری از شکستهای بازار و کاهش هزینههای اجتماعی هستند. نظریههایی دیگر، هنجارها را به عنوان تعادلهای پایدار در بازیهای راهبردی، همچون معمای زندانی یا بازیهای هماهنگی، تبیین میکنند.
به عنوان نمونه، مطالعه آکرلوف درباره هنجارهای حاکم بر نظامهای کشاورزی نشان میدهد که این قواعد میتوانند کارایی اقتصادی را افزایش دهند. در سیستمهایی که کارگر کشاورزی بسیار فقیرتر از مالک زمین است، در صورت بروز خسارت محصول، مسئولیت این زیان منطقیتر است که بر عهده مالک باشد. اما اگر کارگر تنها حقوق ثابت دریافت کند، انگیزهای برای تلاش بیشتر نخواهد داشت. در مقابل، در نظام “زراعت مشارکتی”، که بخشی از محصول به کشاورز تعلق میگیرد، انگیزه کارگر برای تلاش بیشتر افزایش یافته و بهرهوری بهبود مییابد.
از سوی دیگر، پژوهشهای نظریه پردازانی چون اولمان-مارگالیت نشان داده که هنجارها میتوانند معضلات اقدام جمعی را حل کنند. در شرایطی که انتخابهای فردیِ عقلانی منجر به نتایج ناکارآمد جمعی میشود، هنجارهای اجتماعی، با اعمال مجازات یا پاداش، افراد را به تبعیت از الگوهای رفتاری مطلوب ترغیب میکنند. همچنین، کلمن تأکید دارد که هنجارها اغلب در واکنش به پیامدهای خارجی رفتارها شکل میگیرند. به این معنا که اگر فعالیتی اثرات منفی یا مثبتی بر دیگران داشته باشد، اما این آثار در جبران یا هزینههای مستقیم آن لحاظ نشود، هنجارهای اجتماعی برای تنظیم این فعالیتها پدیدار میشوند.
هنجارهای اجتماعی و مسئولیتپذیری
پژوهشگران دیگری همچون برنان و همکاران (۲۰۱۳) بر نقش هنجارها در ایجاد مسئولیتپذیری اجتماعی تأکید کردهاند. از نظر آنها، هنجارها افراد را در قبال پایبندی به ارزشهای اجتماعی پاسخگو میکنند و این امر موجب میشود که جامعه بتواند افراد را به دلیل رفتارهایشان تحسین یا سرزنش کند. این نقش هنجارها، علاوه بر ایجاد هماهنگی اجتماعی، باعث شکلگیری معانی اجتماعی در رفتارها و حتی هویتهای جمعی میشود.
انتقادات به رویکرد کارکردگرایانه
هرچند دیدگاه کارکردگرایانه در تبیین هنجارهای اجتماعی نقش مهمی ایفا کرده است، اما منتقدان معتقدند که این نظریهها اغلب به توجیههای پسینی بسنده میکنند و نمیتوانند توضیح دهند چرا برخی هنجارهای ناکارآمد همچنان باقی میمانند. به عنوان مثال، بسیاری از هنجارهای تبعیضآمیز علیه زنان و اقلیتها، علیرغم زیانهای آشکارشان، بهآسانی از بین نمیروند. همچنین، برخی هنجارها چنان سختگیرانهاند که انعطافپذیری لازم برای سازگاری با شرایط جدید را ندارند.
ظهور، گسترش و زوال هنجارهای اجتماعی
مطالعات نشان داده که هنجارها ابتدا در گروههای کوچک و به واسطه تعاملات مکرر میان افراد شکل میگیرند، سپس به تدریج در جوامع بزرگتر گسترش مییابند. نظریهپردازانی چون اکسلرود (۱۹۸۴) با استفاده از نظریه بازیهای تکاملی، نشان دادهاند که هنجارهای همکاری، همچون صداقت، وفاداری و رعایت تعهدات، در جوامعی که اعضای آن بهطور مداوم با یکدیگر تعامل دارند، شانس بیشتری برای شکلگیری دارند.
از سوی دیگر، همانگونه که هنجارها به وجود میآیند و گسترش مییابند، ممکن است دچار زوال شوند. تغییر ناگهانی در الگوهای رفتاری پذیرفتهشده، پدیدهای است که در بسیاری از جوامع مشاهده شده است. برای مثال، در گذشته مصرف سیگار در اماکن عمومی امری عادی تلقی میشد، اما در سالهای اخیر بهطور چشمگیری کاهش یافته است. انتظار میرود که هنجارهای ناکارآمد (مانند تبعیضهای جنسیتی) با سرعت بیشتری از بین بروند، اما مطالعات نشان میدهند که ناکارآمدی به تنهایی برای حذف یک هنجار کافی نیست. به عنوان نمونه، فساد اداری اگرچه هزینههای سنگینی بر جامعه تحمیل میکند، اما این هزینهها لزوماً موجب تغییر فوری هنجارهای مرتبط با آن نمیشود.
هنجارهای اجتماعی؛ انتظارات و رفتارها
یکی از دیدگاههای مهم در تحلیل هنجارهای اجتماعی، نظریه انتظارات خودتحققبخش است. طبق این نظریه، اگر افراد انتظار داشته باشند که دیگران از یک هنجار پیروی کنند، خود نیز به همان رفتار گرایش خواهند داشت. در همین راستا، بیکیری (۲۰۰۶) استدلال میکند که تبعیت از هنجارها وابسته به دو نوع انتظار است: انتظار تجربی (باور به اینکه دیگران از هنجار پیروی خواهند کرد) و انتظار هنجاری (باور به اینکه افراد باید از هنجار تبعیت کنند).
نکته مهم آن است که هنجارهای اجتماعی را نباید صرفاً به عنوان مجموعهای از انتظارات یا الگوهای رفتاری تکراری در نظر گرفت. بسیاری از الگوهای رفتاری ممکن است فراگیر باشند، اما ویژگیهای یک هنجار اجتماعی را نداشته باشند. برای مثال، مسواک زدن در صبح یک عادت رایج است، اما به این دلیل که فرد انتظار ندارد دیگران نیز حتماً چنین کنند، نمیتوان آن را یک هنجار اجتماعی دانست. در مقابل، انتظار دریافت دستمزدی متناسب با سطح تحصیلات، نمونهای از هنجارهای اجتماعی است که بر اساس انتظارات مشترک شکل گرفته است.
مطالعات نشان دادهاند که در برخی موارد، افراد رفتارهای نوعدوستانهای از خود نشان میدهند، اما در عین حال انتظار دارند که دیگران انگیزههای خودخواهانه داشته باشند. به عنوان مثال، افرادی که بهطور داوطلبانه خون اهدا میکنند، اغلب تصور میکنند که دیگران تنها در ازای دریافت پول حاضر به این کار خواهند شد. چنین شکافهایی میان باورها و رفتارها، پدیدهای است که در بسیاری از جوامع مشاهده میشود و میتواند بر پایداری یا تغییر هنجارها تأثیر بگذارد.
در مجموع، هنجارهای اجتماعی سازوکارهایی پیچیده و پویا هستند که در چارچوب انتظارات، رفتارها و تعاملات اجتماعی شکل گرفته و دستخوش تغییر میشوند. درک دقیق این پدیدهها میتواند به سیاست گذاران و پژوهشگران کمک کند تا راهکارهایی مؤثر برای مدیریت و اصلاح هنجارهای اجتماعی ارائه دهند.
3. نظریههای اولیه: نظریه اجتماعی شدن در اندیشه پارسونز

تالکوت پارسونز، جامعه شناس برجسته، در نظریه «کنشگر اجتماعی شده» (۱۹۵۱) به بررسی این موضوع میپردازد که چگونه کنشهای فردی در چارچوبی سودگرایانه و بر اساس انتخاب میان گزینههای مختلف شکل میگیرند. از دیدگاه او، هرچند سودگرایی لزوماً به معنای خود خواهی محض نیست، اما جامعه شناسی مدرن، از جمله خود پارسونز، این برداشت را پذیرفته است. در این راستا، پرسش اساسی این است که چگونه نظم و ثبات اجتماعی در جامعهای که در غیاب این عوامل ممکن است به وضعیت طبیعی و آشوبناک توصیف شده توسط هابز سقوط کند، تحقق مییابد.
به باور پارسونز، این نظم اجتماعی از طریق نظامی مشترک از ارزشها شکل میگیرد؛ ارزشهایی که همچون «چسب» جامعه را به هم پیوند میدهند. این ارزشهای مشترک در قالب هنجارها متبلور شده و با پیروی از آنها، نظم و بازتولید اجتماعی تضمین میشود. اما پارسونز توضیح نمیدهد که این نظام ارزشی چگونه به وجود میآید یا تغییر میکند، بلکه بر این مسئله تمرکز دارد که چرا افراد از این هنجارها تبعیت میکنند.
بر اساس نظریه پارسونز، افراد به دلیل آنکه ارزشهای مشترک جامعه را درونی سازی کردهاند، به طور داوطلبانه از آنها پیروی میکنند. او هنجار را به عنوان «توصیفی کلامی از یک الگوی کنش مطلوب که همراه با الزام به تبعیت از آن در آینده است» تعریف میکند.
نقش هنجارهای اجتماعی در انتخابهای فردی
هنجارها نقش مهمی در انتخابهای فردی دارند، چراکه نیازها و ترجیحات افراد را شکل داده و معیارهایی برای تصمیمگیری ارائه میدهند. این معیارها توسط جامعهای خاص به اشتراک گذاشته شده و نظام ارزشی مشترکی را منعکس میکنند. در نتیجه، افراد هر چند انتخابهای خود را انجام میدهند، اما این انتخابها در چارچوبی قرار دارد که با انتظارات اجتماعی هماهنگ است.
پارسونز معتقد است که جامعه پذیری از دوران کودکی آغاز شده و با تعاملات طولانی مدت با افراد مهم زندگی، مانند والدین، ارزشهای مشترک جامعه به فرد منتقل و درونی میشود. این فرآیند، نوعی نیاز یا انگیزه روانی برای پایبندی به هنجارها ایجاد میکند، به گونهای که فرد، رعایت هنجارها را امری درست و انحراف از آنها را ناپسند تلقی کرده و حتی در صورت تخطی، دچار احساس گناه یا شرم میشود. اگر درونی سازی موفق باشد، دیگر نیازی به کنترل بیرونی نخواهد بود و فرد به صورت خود جوش از هنجارها تبعیت خواهد کرد.
هرچند پارسونز تحلیل خود را با کنش فردی آغاز میکند، اما در نهایت، فرد را در جایگاه نقش پذیری در چارچوب هنجارهای اجتماعی میبیند. این رویکرد باعث شده است که نظریه پارسونز مورد انتقاد قرار گیرد، چرا که فردیت انسان در آن کم رنگ شده و ساختارهای اجتماعی بهعنوان بازیگران اصلی عمل میکنند.
با این حال، نظریه کنشگر اجتماعی شده را میتوان از منظر تجربی نیز آزمود. این نظریه چندین پیش بینی ارائه میدهد:
۱. هنجارها بسیار کند تغییر میکنند و تنها از طریق تعامل اجتماعی مداوم دگرگون میشوند.
۲. باورهای هنجاری با رفتار افراد همبستگی مثبت دارند؛ هر زمان که این باورها تغییر کنند، رفتار نیز تغییر خواهد کرد.
۳. در صورتی که یک هنجار بهدرستی درونیسازی شده باشد، انتظارات دیگران از میزان پایبندی فرد به آن تأثیری نخواهد داشت.
تقابل شواهد تجربی و پیشبینیهای نظریه کنشگر اجتماعی
با این حال، شواهد تجربی از روانشناسی اجتماعی برخی از این ادعاها را رد میکنند. برای مثال، تحقیقات نشان دادهاند که باورهای هنجاری افراد همواره بر رفتار آنها تأثیر مستقیم ندارد. در پژوهشی مشهور، لاپیر (۱۹۳۴) به اختلاف چشمگیری میان نگرشهای منفی آمریکاییها نسبت به چینیها و رفتار واقعی آنها در مواجهه با گردشگران چینی پی برد. همچنین، مطالعات دیگر نشان دادهاند که در موقعیتهای گذرا، باورهای هنجاری تأثیر اندکی بر رفتار افراد دارند و بیشتر، باورهای افراد درباره آنچه جامعه از آنها انتظار دارد، رفتار آنها را تعیین میکند.
به طور کلی، تحقیقات روانشناختی نشان دادهاند که رابطه میان باورهای هنجاری و رفتار فردی پیچیدهتر از آن است که پارسونز تصور میکرد. به ویژه، میان «باورهای هنجاری شخصی» (اینکه یک رفتار باید انجام شود) و «انتظارات هنجاری» (اینکه دیگران چه رفتاری را مطلوب میدانند) تمایز مهمی وجود دارد؛ و شواهد نشان میدهند که در بسیاری از موارد، آنچه بر رفتار افراد اثرگذار است، انتظارات هنجاری است، نه باورهای شخصی آنها.
این نقد، چالشی جدی برای نظریه پارسونز محسوب میشود، چراکه او معتقد بود که درونیسازی هنجارها به شکلی جامع، انگیزهای قوی برای پیروی از آنها ایجاد میکند. اما شواهد تجربی نشان دادهاند که این همبستگی همواره برقرار نیست. افزون بر این، برخلاف ادعای پارسونز که تغییر هنجارها را فرآیندی طولانیمدت میداند، تحقیقات نشان دادهاند که هنجارها میتوانند بسیار سریع تغییر کنند و حتی در گروههای جدیدی که افراد آنها پیشتر هیچ تعاملی نداشتهاند، هنجارهای تازهای در مدت کوتاهی شکل بگیرند.
4. نظریههای اولیه: هویت اجتماعی

برخی پژوهشگران بر این باورند که رفتارهای اجتماعی به شدت در شبکهای از روابط شخصی ریشه دارند و نمیتوان نظریهای درباره هنجارها ارائه کرد که زمینه اجتماعی خاص را نادیده بگیرد. منتقدان نظریه بازیگر اجتماعیشده، در تلاش برای ارائه جایگزینی، تأکید دارند که هویت اجتماعی عاملی کلیدی در انگیزش فردی است. این دیدگاه، که در میان انسان شناسان نیز طرفداران بسیاری دارد، روابط اجتماعی را عنصر بنیادین در تبیین کنش اجتماعی میداند.
مفهوم هویت اجتماعی
هویت اجتماعی ارتباط تنگاتنگی با رفتار گروهی دارد. به گفته تاجفل، هویت اجتماعی آن بخشی از خود پنداره فرد است که از آگاهی او نسبت به عضویتش در یک گروه اجتماعی و ارزش و اهمیت عاطفی آن عضویت نشأت میگیرد. نکته کلیدی در هویت اجتماعی این است که تعلق به یک گروه تنها زمانی معنا مییابد که فرد به طور آگاهانه خود را عضوی از آن گروه بداند. طبق نظریه تاجفل، زمانی که افراد خود را عضو یک گروه خاص تلقی میکنند، ادراک، انگیزهها و تعریف آنها از خود تغییر میکند. در این شرایط، افراد خود و دیگر اعضای گروه را بر اساس ویژگیهای کلی و نقشهای گروهی میبینند.
نظریه خود دستهبندی و نقش آن در رفتار گروهی
نظریه خود دستهبندی ترنر و همکاران این فرایند را دقیقتر تشریح کرده است. آنها معتقدند که افراد بر اساس الگوهای شناختی، اطلاعات را پردازش کرده و خود را یا بر مبنای هویت شخصی (ویژگیهای فردی، تواناییها و علایق) یا بر مبنای هویت اجتماعی (عضویت در گروهها) تعریف میکنند. بسته به موقعیت، یکی از این دو نوع هویت برجستهتر میشود.
اگر فرد خود را در مقایسه با اعضای گروه متمایز ببیند، هویت شخصی او برجستهتر خواهد شد. اما اگر در یک موقعیت گروهی باشد که تأکید بر انسجام و همکاری گروهی دارد، هویت اجتماعی او پررنگتر خواهد شد. در چنین شرایطی، افراد تمایل دارند رفتارهای خود را با هنجارهای گروه هماهنگ کنند و حتی ممکن است بر خلاف منافع فردیشان عمل کنند.
تأثیر هویت اجتماعی بر هنجارهای گروهی
ترنر هویت اجتماعی را ساز و کاری شناختی میداند که رفتار گروهی را امکان پذیر میکند. وقتی افراد خود را به عنوان عضو یک گروه درک کنند، فرایند دستهبندی شناختی فعال شده و منجر به تغییرات ادراکی و رفتاری میشود. در این فرایند، افراد نه تنها دیگران را بلکه خودشان را نیز بر اساس ویژگیهای کلی گروه دستهبندی میکنند. این امر منجر به خود قالب ریزی میشود، یعنی افراد خود را مطابق با ویژگیهای گروه تصور کرده و رفتارهایشان را بر اساس آن تنظیم میکنند.
هنجارهای گروهی معمولاً برای کاهش تفاوتهای درون گروهی و افزایش تمایز با برون گروهها طراحی میشوند. به همین دلیل، اعضای گروه، پایبندی به هنجارها را به عنوان بخشی از هویت خود تلقی کرده و انحراف از آنها را تهدیدی برای انسجام گروه میدانند. در چنین ساختاری، افراد به طور طبیعی تمایل دارند هنجارهای گروه را رعایت کرده و متخلفان را مجازات کنند.
پویایی تغییر هنجارها و نقش هویت اجتماعی
برخلاف نظریه بازیگر اجتماعیشده که هنجارها را پایدار و وابسته به فرآیندهای طولانی مدت اجتماعی سازی میداند، نظریه هویت اجتماعی نشان میدهد که هنجارها میتوانند به سرعت تغییر کنند. تغییر در موقعیت اجتماعی یا عضویت گروهی ممکن است منجر به تغییر در هنجارهای مورد پذیرش فرد شود. افراد میتوانند بدون تعاملات طولانی مدت، هنجارهای جدید را بپذیرند، زیرا پذیرش این هنجارها بخشی از فرایند تأیید هویت آنها در گروه جدید خواهد بود. در مطالعات آزمایشگاهی مربوط به معضلات اجتماعی، نشان داده شده است که هویت گروهی میتواند موجب افزایش رفتارهای همکاری جویانه شود. با این حال، برخی محققان معتقدند که چنین همکاریهایی لزوماً به دلیل هویت گروهی نیست، بلکه ناشی از اعتماد متقابل میان اعضای گروه است.
محدودیتهای نظریه هویت اجتماعی
با وجود قدرت این نظریه در تبیین نقش هویت در رفتار گروهی، برخی چالشها و محدودیتهایی نیز مطرح شده است:
- تعارض هویتهای چندگانه: افراد در زندگی خود همزمان دارای چندین هویت هستند (مانند کارمند، والد، عضو یک حزب سیاسی). مشخص نیست که در شرایطی که هنجارهای این هویتها با یکدیگر در تعارض باشند، فرد چگونه تصمیمگیری خواهد کرد.
- سرعت تغییر هنجارها: نظریه هویت اجتماعی توضیح روشنی برای پیشبینی سرعت تغییر برخی هنجارها (مانند تغییرات مد و سبک زندگی) در مقایسه با سایر هنجارهای پایدارتر (مانند قوانین اخلاقی) ارائه نمیدهد.
- عدم تبیین تفاوت در میزان تأثیرگذاری هنجارهای گروهی: این نظریه مشخص نمیکند که چرا برخی گروهها (مانند فرقههای مذهبی) هنجارهای خود را با شدت بیشتری اعمال میکنند، در حالی که سایر گروهها در رعایت هنجارهایشان انعطافپذیرترند.
5. نظریههای اولیه: مدلهای هزینه-فایده

الف) تعریف مدلهای هزینه-فایده
نظریههای اولیه انتخاب عقلانی دربارهی همنوایی بر این اصل تأکید داشتند که از آنجا که هنجارها با مجازاتها حفظ میشوند، رعایت آنها صرفاً یک استراتژی برای حداکثرسازی سود است. طبق این دیدگاه، تأیید یا عدم تأیید دیگران بهعنوان ابزارهای تنبیهی یا تشویقی عمل میکنند و موجب ایجاد یک مدل هزینه-فایده از همنوایی میشوند. و در این مدلها، پیروی از قوانین بهصورت عقلانی انتخاب میشود تا از مجازاتهای منفی اجتناب شود یا پاداشهای مثبت کسب گردد.
در این چارچوب، هنجارها از منظر رفتاری تعریف شده و با الگوهای رفتاری یکسان تلقی میشوند، درحالیکه انتظارات یا ارزشهای اجتماعی در نظر گرفته نمیشوند. بهعنوان نمونه، اکسلرود (1986) استدلال میکند که اگر مشاهده کنیم افراد از یک الگوی رفتاری ثابت پیروی کرده و در صورت تخطی مجازات شوند، درواقع با یک هنجار اجتماعی مواجه هستیم. بهطور مشابه، کلمن (1990) هنجارها را مجموعهای از مجازاتها میداند که به هدایت یک رفتار خاص کمک میکنند.
ب) محدودیتهای مدلهای مبتنی بر مجازات
۱. عدم وابستگی تمامی هنجارها به مجازاتها
تحقیقات نشان داده است که همهی هنجارهای اجتماعی الزاماً با مجازاتهای رسمی همراه نیستند (Diamond 1935؛ Hoebel 1954). بهویژه در گروههای کوچک و تعاملات تکراری که نظارت بر افراد آسانتر است، مجازاتها مؤثرتر عمل میکنند.
۲. مشکل تأمین «کالای عمومی مرتبهی دوم»
حتی در گروههای کوچک نیز مشکل دیگری مطرح است: اجرای مجازات برای متخلفان به نفع همهی اعضای گروه است، اما فردی که تخلفی را مشاهده میکند، با یک دوراهی مواجه میشود: آیا باید متخلف را مجازات کند؟ این کار هزینههایی برای فرد مجازاتکننده دارد، و هیچ تضمینی وجود ندارد که دیگران نیز همین اقدام را انجام دهند. برای حل این مشکل، برخی نظریهپردازان مانند اکسلرود (1986) مفهوم «فراهنجار» (meta-norms) را مطرح کردهاند که افراد را به مجازات متخلفان تشویق میکند. اما این راهحل، مشکل را یک سطح بالاتر منتقل میکند: برای حفظ خود فراهنجار نیز نیاز به یک سیستم مجازات سطح بالاتر وجود دارد.
۳. ابهام در تشخیص مجازات از خود رفتار
برای مؤثر بودن مجازات، افراد باید بتوانند آن را بهعنوان یک اقدام تنبیهی تشخیص دهند. اما در بازیهای تکراری مانند معمای زندانی، همان عمل میتواند هم بهعنوان مجازات و هم بهعنوان یک انتخاب استراتژیک انجام شود. بنابراین، صرفاً با مشاهدهی رفتار، نمیتوان تعیین کرد که یک عمل تحت تأثیر یک هنجار انجام شده یا نتیجهی یک تصمیم فردی بوده است.
۴. وجود همنوایی در شرایط عدم نظارت
یک چالش مهم دیگر برای نظریهی مبتنی بر مجازات این است که بسیاری از افراد حتی در شرایط ناشناس که احتمال شناسایی و مجازات آنها تقریباً صفر است، همچنان از هنجارها پیروی میکنند. در چنین مواردی، ترس از مجازات نمیتواند نیروی محرکهی همنوایی باشد. ازاینرو، برخی پژوهشگران استدلال کردهاند که اینگونه همنوایی «خود انگیخته» ناشی از درونیسازی هنجارها است. در این دیدگاه، افرادی که یک سیستم مجازات درونی ایجاد کردهاند، هنگام تخلف احساس گناه یا شرمندگی میکنند.
پ) دیدگاههای جایگزین دربارهی درونیسازی هنجارها
۱. دیدگاه کلمن: درونیسازی به عنوان یک استراتژی عقلانی
کلمن (1990) پیشنهاد میکند که درونیسازی هنجارها را میتوان از منظر انتخاب عقلانی تحلیل کرد. به این معنا که یک گروه ممکن است در راستای منافع خود، گروهی دیگر را به درونیسازی برخی هنجارها ترغیب کند. اما این دیدگاه همان ایراداتی را دارد که نظریهی پارسونز با آن مواجه بود: اگر هنجارها از طریق اجتماعیسازی از نسلی به نسل دیگر منتقل شوند، باید تغییرناپذیر باشند. درحالیکه پژوهشها نشان دادهاند که حتی هنجارهایی مانند صداقت، که از کودکی آموزش داده میشوند، لزوماً با رفتار فردی همخوانی ندارند.
۲. دیدگاه بیچییری: درونی سازی شناختی
بیچییری دیدگاه سوم و جایگزینی را دربارهی درونی سازی ارائه داده است. در این دیدگاه، درونی سازی بر اساس فرایندهای شناختی توضیح داده میشود. مطابق این نظریه، هنجارها در گروههای کوچک و نزدیک که تعاملات مداوم دارند، شکل میگیرند. فرد پس از یادگیری یک هنجار، آن را به عنوان یک قاعدهی پیش فرض حفظ میکند، مگر آنکه هزینهی رعایت آن به طور قابل توجهی افزایش یابد. این دیدگاه با یافتههای روانشناسی شناختی همخوانی دارد که نشان میدهد هنجارها حتی در مواجهه با موقعیتهای جدید یا دور شدن از گروه اولیه همچنان بر رفتار افراد تأثیر میگذارند.
۳. نقش عقلانیت محدود در پیروی از هنجارها
شواهد تجربی نشان میدهند که همنوایی با هنجارها لزوماً نتیجهی یک محاسبهی هزینه-فایده نیست. در بسیاری از موارد، رعایت هنجارها راهی برای صرفه جویی در تلاش ذهنی جهت اتخاذ یک استراتژی جدید است. این رویکرد که به «عقلانیت محدود» معروف است، توضیح میدهد که چرا افراد حتی در شرایطی که رعایت هنجارها به ضرر آنها تمام میشود (مانند صداقت در معاملات)، همچنان از آنها پیروی میکنند.
ت) تمایز هنجارهای اجتماعی از عادتها و قواعد قانونی
نهایتاً، دیدگاهی که پیروی از هنجارها را صرفاً ناشی از ترس از مجازات میداند، نمیتواند تفاوت میان رعایت هنجارهای اجتماعی و عاداتی مانند وسواس فکری یا رفتارهای تثبیتشده را توضیح دهد. علاوه بر این، هنجارهای اجتماعی را نمیتوان با قواعد قانونی که با مجازات اجرایی میشوند، یکسان دانست. برای مثال، منع آفتاب گرفتن بهصورت برهنه در سواحل عمومی ممکن است صرفاً به دلیل ترس از مجازات رعایت شود، نه به دلیل انتظارات اجتماعی.
در مدلهای سنتی انتخاب عقلانی، تنها انتظارات مربوط به مجازاتهای ناشی از رعایت یا عدم رعایت هنجارها اهمیت دارند. اما این دیدگاه که تنها مجازاتها تعیینکنندهی رفتار هستند، پیشبینیهایی ارائه میدهد که در بسیاری از موارد با شواهد تجربی سازگار نیستند. بنابراین، برای توضیح کاملتر همنوایی با هنجارها، باید به عواملی مانند درونی سازی شناختی، عقلانیت محدود و انگیزههای اجتماعی توجه کرد.
6. رویکردهای نظریه بازی در تحلیل هنجارها

مدل سنتی انتخاب عقلانی در تبعیت از هنجارها، فرد را در موقعیتی منفرد تصور میکند که در آن تصمیمگیری مستقلانه صورت میگیرد: اگر مجازاتهایی برای عدم تبعیت وجود داشته باشد، فرد منافع تخطی را در مقابل هزینههای رعایت هنجار میسنجد و در نهایت، گزینهای را برمیگزیند که بیشترین مطلوبیت مورد انتظار را برای او به همراه داشته باشد. اما در عمل، تصمیمات افراد بهطور مستقل اتخاذ نمیشود؛ آنها میدانند که نتیجه انتخابشان به اقدامات و باورهای سایر افراد بستگی دارد. نظریه بازیها چارچوبی رسمی برای مدلسازی این تعاملات راهبردی ارائه میدهد.
هنجارها بهعنوان تعادلهای راهبردی
چهرههایی مانند توماس شلینگ (۱۹۶۰)، دیوید لوئیس (۱۹۶۹)، ادنا اولمان-مارگالیت (۱۹۷۷)، رابرت ساگدن (۱۹۸۶) و متأخرتر، پیتون یانگ (۱۹۹۳)، کریستینا بیچیری (۱۹۹۳) و پیتر واندرشراف (۱۹۹۵) مدلی نظری مبتنی بر نظریه بازیها ارائه دادهاند که هنجار را بهعنوان یک تعادل در تعاملات راهبردی تعریف میکند. بهویژه، تعادل نش یک ترکیب از راهبردها (برای هر فرد) است که در آن راهبرد هر فرد بهترین پاسخ به راهبردهای دیگران است. چون این تعادل مبتنی بر انتظارات خودتحققبخش است، باورهای افراد با کنشهای آنها همخوانی دارد و این امر به تقویت هنجارها منجر میشود. این رویکرد، اهمیت انتظارات را در پایداری هنجارها برجسته میکند، اما بهروشنی توضیح نمیدهد که چرا افراد ترجیح میدهند به یک هنجار پایبند باشند، صرفاً به این دلیل که انتظار دارند دیگران نیز چنین کنند.
تفاوت هنجار اجتماعی و قرارداد اجتماعی چیست؟
برای نمونه، قراردادهایی مانند قرار دادن چنگال در سمت چپ بشقاب، پیروی از یک کد لباس، یا استفاده از یک زبان اشاره خاص، همگی وابسته به این انتظار هستند که دیگران نیز همین رویه را دنبال کنند. هنگامی که این انتظار برآورده شود، دلیلی برای انحراف از آن وجود ندارد، زیرا هدف اصلی، هماهنگی با دیگران است. این پیوستگی میان منافع فرد و منافع جمع، دلیلی است که لوئیس (۱۹۶۹) قراردادها را بهعنوان تعادلهای بازیهای هماهنگی مدلسازی میکند. این بازیها تعادلهای متعددی دارند، اما وقتی یک تعادل تثبیت شود، انگیزهای برای تغییر آن وجود ندارد، زیرا هرگونه انحراف هزینهبر خواهد بود.
در مقابل، هنجارهای همکاری، ماهیتی متفاوت دارند. در چنین مواردی، صرف وجود انتظارات اجتماعی از همکاری، لزوماً به تبعیت از آن منجر نمیشود. حتی اگر همه انتظار داشته باشند که افراد همکاری کنند، ممکن است وسوسه شود که در صورت نبود نظارت از همکاری سرباز زند. در اینجا، برخلاف قراردادها، همسویی فوری میان منافع فرد و منافع جامعهای که هنجار را حمایت میکند، وجود ندارد.
تأثیر هنجارها بر ساختار بازیهای اجتماعی
بازیهایی مانند معضل زندانی یا بازی اعتماد نمونههایی از موقعیتهایی هستند که در آنها پیروی از یک هنجار میتواند به نتایجی مطلوبتر از نتایج ناشی از رفتارهای خودمحورانه منجر شود. در چنین بازیهایی، تعادل نش منجر به نتیجهای نامطلوب میشود. اما بیچیری (۲۰۰۶) استدلال میکند که وقتی یک هنجار اجتماعی وجود داشته باشد، میتواند ماهیت این بازیها را تغییر دهد و آنها را به بازیهای هماهنگی تبدیل کند.
فرض کنید در یک معضل زندانی کلاسیک، تنها تعادل نش انتخاب گزینهی خیانت (D) است که نتیجهای کمتر از بهینه را برای هر دو بازیکن به همراه دارد. اما اگر در جامعهای یک هنجار همکاری وجود داشته باشد یعنی این فهم عمومی که در موقعیتهای مشابه، افراد باید رفتار همکاری جویانهای داشته باشند، بازی جدیدی شکل میگیرد که دو تعادل دارد: یا هر دو بازیکن خیانت میکنند، یا هر دو همکاری میکنند. تفاوت این بازی جدید با بازی اولیه در این است که باورها و ترجیحات افراد، تحت تأثیر وجود این هنجار قرار گرفته است. در نتیجه، در این چارچوب جدید، انتخاب خیانت، هنگامی که طرف مقابل همکاری میکند، گزینهی مطلوبی نخواهد بود.
انتظارات به عنوان محرک تبعیت از هنجارها
بیچیری (۲۰۰۶) مجموعهای از انتظارات را که مبنای رعایت هنجارها هستند، به این صورت تعریف میکند:
- انتظارات تجربی: فرد باور دارد که بخش قابل توجهی از جمعیت مربوطه در موقعیتهای مشابه از هنجار پیروی میکند.
- انتظارات هنجاری: فرد باور دارد که بخش قابل توجهی از جمعیت انتظار دارد که او نیز از هنجار پیروی کند.
- انتظارات هنجاری همراه با تحریم: فرد باور دارد که علاوه بر انتظار پیروی، جامعه ممکن است رفتارهای انحرافی را نیز تنبیه کند.
وجود یک هنجار، مستلزم رعایت همگانی آن نیست، اما میزان انحرافی که میتوان تحمل کرد، بستگی به ماهیت آن هنجار دارد. در هنجارهای تثبیت شده، میزان تبعیت معمولاً بالاست، اما در هنجارهای جدید یا کم اهمیتتر، میزان پذیرش انحراف بیشتر خواهد بود. از سوی دیگر، چون معمولاً تعداد واقعی افراد پیرو یک هنجار مشخص نیست، افراد مختلف برداشتهای متفاوتی از میزان پایبندی دیگران دارند و در نتیجه، آستانههای متفاوتی برای تعداد کافی پیروان دارند.
پیوند نظریه بازی با تحلیل نهادها و رفتار اجتماعی
رویکردهای نظریه بازی به نهادها نیز تسری یافته است. برای مثال، گوالا (۲۰۱۶) نهادها را بهعنوان مجموعهای از قواعد در تعادل مدلسازی میکند. بر این اساس، نهادها هم نقش تعیین قواعد رفتاری را دارند و هم بهعنوان راهحلهایی برای مشکلات هماهنگی عمل میکنند. این مدل نشان میدهد که قواعد نهادین، انگیزههایی برای پیروی ایجاد میکنند، زیرا عدم پیروی با هزینه همراه است.
برخی پژوهشها همچنین پایداری هنجارهای ناکارآمد را بررسی کردهاند. برای نمونه، ابینک و همکاران (۲۰۱۷) از آزمایشهای مربوط به کالاهای عمومی استفاده کردهاند تا نشان دهند که مجازاتهای همتایان میتوانند باعث تثبیت هنجارهای ناکارآمد شوند. این چارچوب میتواند توضیح دهد که چرا رسم دوئل یا قتلهای ناموسی در برخی جوامع پایدار میمانند.
تمایز میان هنجارهای اجتماعی و ترجیحات اجتماعی
باید میان هنجارهای اجتماعی و ترجیحات اجتماعی تمایز قائل شد. ترجیحات اجتماعی شامل گرایشهای ثابت به اصول رفتاری مشخص است، اما هنجارهای اجتماعی به عنوان راهحلهای گروهی برای مشکلات راهبردی مطرح میشوند. از این رو، انتظارات درونی و برونزا نقش مهمی در پایداری هنجارها دارند.
7. شواهد تجربی در بررسی هنجارهای اجتماعی

یکی از مهمترین روشهای بررسی هنجارهای اجتماعی، آزمایشهای تجربی در محیطهای کنترلشده آزمایشگاهی است که امکان سنجش دقیق انتظارات تجربی و هنجاری را فراهم میکند. در ادامه، به برخی از پژوهشهای کلیدی در این زمینه میپردازیم که نقش انتظارات اجتماعی را در تصمیمگیریهای فردی بررسی کردهاند.
تأثیر هنجارهای برابری و عمل متقابل در بازیهای اعتماد
مطالعهای که توسط شیائو و بیچیری (۲۰۱۰) انجام شد، به بررسی تأثیر دو اصل اجتماعی مهم یعنی برابری و عمل متقابل در بازی اعتماد پرداخت. در این آزمایش، دو نسخه از بازی اعتماد طراحی شد: در نسخه نخست، هر دو بازیکن سرمایه اولیهای برابر دریافت میکردند، اما در نسخه دوم، یکی از آنها (سرمایهگذار) دو برابر دیگری سرمایه در اختیار داشت.
در هر دو حالت، سرمایهگذار میتوانست بخشی از دارایی خود را به فرد مقابل منتقل کند. امین نیز پس از دریافت این مبلغ، میتوانست تمام آن را برای خود نگه دارد یا بخشی را بازگرداند. در شرایط برابر، هر دو اصل برابری و عمل متقابل ایجاب میکرد که امین مبلغی را بازگرداند. اما در شرایط نابرابر، این دو اصل نتایج متفاوتی داشتند: اصل برابری ایجاب میکرد که هیچ پولی بازگردانده نشود تا سطح نهایی داراییها برابر شود، اما اصل عمل متقابل توصیه میکرد که امین همچنان بخشی از مبلغ را بازگرداند.
نتایج نشان داد که بیشتر افراد در شرایط برابر مبلغی را بازمیگرداندند، اما در شرایط نابرابر، میزان بازگشت پول به شکل قابلتوجهی کاهش یافت. همچنین، سرمایهگذاران نیز به درستی پیشبینی میکردند که در شرایط نابرابر، احتمال بازگشت پول کمتر است. این مطالعه نشان داد که وقتی میان اصول مختلف تعارض وجود دارد، افراد اصولی را برمیگزینند که بیشترین منفعت را برای خودشان به همراه داشته باشد.
نقش مجازات در شکلگیری هنجارهای کمک به کالاهای عمومی
روبن و ریدل (۲۰۱۳) آزمایشی را برای بررسی اجرای هنجارهای کمک به کالاهای عمومی در گروههای یکدست و ناهمگون انجام دادند. آنها دو قاعده رفتاری احتمالی را بررسی کردند: نخست، قاعده کارآمدی که همه را به حداکثر میزان مشارکت ترغیب میکرد. دوم، قاعده سهم نسبی که بر اساس مفاهیمی مانند برابری و عدالت، سهم عادلانهای را از هر فرد انتظار داشت.
نتایج نشان داد که بدون وجود سیستم مجازات، هیچ هنجار مثبتی برای مشارکت در تأمین کالاهای عمومی شکل نگرفت و بیشتر گروهها به سمت رفتارهای فرصتطلبانه گرایش یافتند. اما در گروههایی که امکان مجازات وجود داشت، برخی از گروهها از قاعده کارآمدی پیروی کردند و برخی دیگر، قاعده سهم نسبی را برگزیدند. این پژوهش نشان داد که حتی در گروههای ناهمگون، امکان اجرای موفقیتآمیز یک هنجار اجتماعی وجود دارد، مشروط بر اینکه افراد قادر به مجازات متخلفان باشند.
پیروی از هنجارهای منصفانه در بازی اولتیماتوم
بیچیری و چاوز (۲۰۱۰) در آزمایشی دیگر، رفتار افراد را در بازی اولتیماتوم بررسی کردند. در این نسخه از بازی، پیشنهاددهنده سه گزینه داشت: تقسیم برابر (۵، ۵)، تقسیم ناعادلانه (۸، ۲)، و انتخاب تصادفی (سکه)، که بهطور شانسی یکی از دو گزینه قبلی را تعیین میکرد.
این طراحی دو مفهوم متفاوت از انصاف را به چالش میکشید: انصاف از منظر نتیجه برابر (۵، ۵) یا انصاف از منظر روند منصفانه (تصمیم گیری تصادفی با سکه). پژوهشگران از شرکت کنندگان خواستند تا انتظارات هنجاری خود را درباره اینکه چه اقدامی از نظر سایرین منصفانه تلقی میشود، بیان کنند. نتایج نشان داد که بیشتر افراد هر دو گزینهی “تقسیم برابر” و “تصمیم گیری تصادفی” را منصفانه میدانستند.
در شرایط مختلف اطلاعاتی، مشخص شد که هنگامی که گزینه “سکه” بهعنوان یک انتخاب شفاف در دسترس بود، افراد بیشتر به سمت آن گرایش پیدا میکردند. اما وقتی امکان پنهان کاری وجود داشت، بسیاری از پیشنهاد دهندگان گزینه (۸، ۲) را انتخاب کردند، که نشان میدهد افراد در شرایطی که نظارت اجتماعی کمرنگتر است، تمایل بیشتری به پیروی از رفتارهای سود جویانه دارند.
تأثیر انتظارات تجربی و هنجاری بر رفتار در بازی دیکتاتور
بیچیری و شیائو (۲۰۰۹) آزمایشی را طراحی کردند تا بررسی کنند که وقتی انتظارات تجربی (یعنی آنچه دیگران واقعاً انجام دادهاند) و انتظارات هنجاری (یعنی آنچه دیگران معتقدند باید انجام شود) با یکدیگر در تعارض باشند، چه اتفاقی میافتد.
آنان چهار گروه از شرکتکنندگان را در بازی دیکتاتور قرار دادند:
۱. گروهی که فقط اطلاعاتی درباره رفتار واقعی دیگران دریافت کردند.
۲. گروهی که فقط اطلاعاتی درباره باورهای هنجاری دیگران دریافت کردند.
۳. گروهی که هر دو نوع اطلاعات را دریافت کردند.
۴. گروهی که هیچ اطلاعاتی دریافت نکردند.
نتایج نشان داد که در شرایطی که اطلاعات تجربی و هنجاری همسو بودند، تأثیر زیادی بر رفتار داشتند. اما هنگامی که این دو نوع اطلاعات در تضاد بودند (مثلاً زمانی که اطلاعات تجربی نشان میداد دیگران رفتار خودخواهانهای داشتهاند، اما اطلاعات هنجاری نشان میداد که رفتار سخاوتمندانه انتظار میرود)، افراد بیشتر از انتظارات تجربی پیروی کردند. این امر نشان داد که اگر افراد مشاهده کنند که دیگران یک هنجار را زیر پا میگذارند، احساس تعهد آنها به رعایت آن هنجار کاهش مییابد.
شناسایی هنجارهای اجتماعی از طریق بازیهای هماهنگی پیش از اجرا
کروپکا و وبر روشی نوآورانه برای شناسایی هنجارهای اجتماعی ارائه کردند که شامل بازیهای هماهنگی پیش از اجرا بود. در این روش، شرکتکنندگان باید میزان مناسب بودن اجتماعیِ رفتارهای مختلف را ارزیابی میکردند. این افراد مشوقهایی برای تطبیق پاسخهای خود با پاسخهای اکثریت داشتند، که موجب میشد این ارزیابیها بازتاب دقیقی از انتظارات جمعی باشند. سپس، پژوهشگران از این دادهها برای پیشبینی میزان پایبندی افراد به هنجارهای مربوطه در نسخههای مختلف بازی دیکتاتور استفاده کردند.
شرام و چارنس نیز روشی مشابه را به کار بردند، اما به جای بازیهای هماهنگی، شرکت کنندگان در بازی دیکتاتور مشاورهای از گروهی دیگر دریافت میکردند که باورهای عمومی درباره رفتار مناسب را به آنها ارائه میداد. نتایج نشان داد که این اطلاعات بر تصمیمگیری افراد تأثیر داشت و موجب تغییر رفتار آنان شد.
8. مدلهای تکاملی در ظهور و پایداری هنجارهای اجتماعی
مدلهای تکاملی به بررسی چگونگی ظهور و پایداری هنجارهای اجتماعی میپردازند. این مدلها دو پرسش اساسی را مطرح میکنند: چگونه یک هنجار در جامعه شکل میگیرد و تحت چه شرایطی پایدار میماند؟ برای پاسخ به این سؤالات، نظریههای مختلفی ارائه شده است که میتوان آنها را در سه دسته کلی طبقهبندی کرد:
1. رویکردهای زیستی
- این دیدگاه بر اساس اصول انتخاب طبیعی و ژنتیکی توضیح میدهد که رفتارهای تعاونی چگونه در میان خویشاوندان شکل میگیرند. مدلهای “انتخاب خویشاوندی” نشان میدهند که ژنها به تکثیر خود در اعضای خانواده کمک میکنند. اما این مدلها توانایی تبیین همکاری با افراد غیرخویشاوند را ندارند.
- مدل “نوع دوستی متقابل” نشان میدهد که همکاری در تعاملات مکرر شکل میگیرد، زیرا افراد برای حفظ اعتبار اجتماعی خود تمایل دارند رفتارهای منصفانه داشته باشند. همچنین، مدلهای دیگری مانند “بازی هنجارها”ی اکسلرود مطرح شدهاند که نشان میدهند برای پایداری یک هنجار، نهتنها انحراف از آن باید مجازات شود، بلکه عدم مجازات متخلفان نیز باید خود بهعنوان تخلف محسوب گردد.
2. رویکردهای شناختی و یادگیری اجتماعی
- برخی محققان مانند Bicchieri, Duffy و Tolle (2004) مدلهایی ارائه کردهاند که نشان میدهند هنجارهای اعتماد و همکاری از طریق تعاملات مکرر و استراتژیهای شرطی شکل میگیرند، بدون نیاز به مکانیسمهای مجازات. در این مدلها، هنجارها توسط گروهی از رفتارهای سازگار پشتیبانی میشوند، نه تنها یک استراتژی خاص.
- مدلهای دیگر تأکید دارند که افراد از طریق تفسیر بیش از حد نشانههای اجتماعی، ممکن است هنجارهایی را کشف کنند که ذاتاً هیچ ارزشی ندارند. این یافته نشان میدهد که بسیاری از هنجارهای اجتماعی ممکن است دلایل کاربردی نداشته باشند، بلکه صرفاً از طریق فرآیندهای شناختی شکل گرفته باشند.
3. رویکردهای تعاملات ساختاریافته
- برخی محققان بر نقش ساختارهای اجتماعی در شکل گیری هنجارها تأکید دارند. آنها نشان دادهاند که تعاملات سازمان یافته و شبکههای اجتماعی چگونه بر ظهور و پایداری هنجارها تأثیر میگذارند. مثلاً تفکیک بین “شبکه تعامل” (افرادی که یک فرد مستقیماً با آنها تعامل دارد) و “شبکه یادگیری” (افرادی که یک فرد میتواند رفتار آنها را مشاهده کند) نقش کلیدی در شکلگیری هنجارها دارد.
پایداری و رقابت هنجارهای اجتماعی
هنجارهای اجتماعی در رقابت با یکدیگر قرار دارند و برخی از آنها بر دیگران غالب میشوند. مدلهای تکاملی نشان میدهند که برخی هنجارها دارای استراتژی تکاملی پایدار (ESS) هستند، به این معنا که در برابر هنجارهای رقیب مقاوم باقی میمانند. بااینحال، برخی استراتژیها مانند چشم برای چشم در معمای زندانی، بهدلیل تنوع استراتژیهای رقیب، ممکن است تنها بهعنوان یک استراتژی تکاملی خنثی در نظر گرفته شوند.
مدلهای تکاملی همچنین نشان میدهند که در جوامعی که چندین هنجار با هم رقابت میکنند، ممکن است بهجای یک استراتژی غالب، تعادل چند شکلی ایجاد شود که در آن چندین استراتژی همزمان در جامعه پایدار باقی بمانند. برای تحلیل این پایداری، مفهوم “حالت تکاملی پایدار” پیشنهاد شده است که نشان میدهد چگونه هنجارها در برابر تغییرات محیطی یا ورود استراتژیهای جدید مقاوم میمانند.
چالشهای مدلهای تکاملی
یکی از چالشهای اصلی این مدلها، ناتوانی در نمایش نوآوریهای اجتماعی است. هنجارهای جدید اغلب از تغییرات فرهنگی یا فناوری ناشی میشوند، درحالیکه مدلهای تکاملی نمیتوانند بهدرستی این نوآوریها را در خود جای دهند. علاوه بر این، پایداری هنجارها ممکن است متأثر از عوامل بیرونی مانند تغییرات ناگهانی اجتماعی یا انتشار اطلاعات جدید (مانند گزارش کینزی در مورد هنجارهای جنسی) باشد که در مدلهای استاندارد در نظر گرفته نمیشوند.
نتیجهگیری
مطالعه هنجارهای اجتماعی میتواند به درک طیف گستردهای از رفتارهای ظاهراً پیچیده کمک کند. بر اساس برخی نظریهها، یک هنجار اجتماعی از ترجیحات مشروط برای پیروی از یک قاعده رفتاری خاص شکل میگیرد. این ترجیحات وابسته به دو نوع باور هستند: باورهای تجربی و باورهای هنجاری.
با این حال، هنوز پرسشهای مهمی درباره هنجارهای اجتماعی بیپاسخ ماندهاند. از جمله، توضیح این که انتظارات هنجاری چگونه شکل میگیرند، مسئلهای است که نیاز به پژوهش بیشتر دارد. همچنین، چگونگی مداخله در تغییر هنجارهای اجتماعی مضر از دیگر چالشهای اساسی در این حوزه است. هرچند مطالعات اولیهای در این زمینه انجام شده است اما همچنان نیاز به بررسیهای بیشتری وجود دارد. یکی از حوزههای نوظهور در این زمینه، به کارگیری ابزارهای رفتاری مانند تلنگرهای شناختی (Nudging) برای ایجاد تغییر در هنجارهاست.
در نهایت، باید تأکید کرد که عوامل زمینهای مختلف از جمله چارچوب مسئله، نقشهای اجتماعی، هویت گروهی، و رویدادهای تاریخی و تصادفی میتوانند بر مفهوم «رفتار مناسب» تأثیر بگذارند. از این رو، درک انتظارات درونی شده برای تبیین کامل رفتارهای هنجاری ضروری است. برای روشنتر شدن تأثیر این انتظارات بر تصمیمگیریهای راهبردی، تحقیقات بیشتری اعم از نظری و تجربی مورد نیاز است.








