سالار کمانگر؛ از رویای پزشکشدن تا مدیریت در گوگل
میخواست پزشک شود؛ در دانشگاه زیستشناسی خواند؛ اما از گوگل سر در آورد و با ایدههای تجاریاش به بالاترین سمتهای اجرایی شرکت رسید. با دیجیکالا مگ و زندگینامهی «سالار کمانگر»، مدیر ایرانیالاصل گوگل همراه باشید.
سالار کمانگر در سال ۱۳۵۵ (۱۹۷۷ میلادی) در تهران به دنیا آمد؛ ولی در آمریکا بزرگ شد. محصل که بود به پزشکی علاقه داشت و میخواست روزی به این کسوت در آید؛ به واسطهی علاقهاش چند باری به تماشای کار پزشکان رفت؛ وقتی اهمیت ابزار و علم نظری را در طبابت دید تصمیم گرفت دانشمند شود. اما هرچه بزرگتر میشد کمتر از هردوی اینها لذت میبرد. با این حال وقتی بعد از دیپلم به دانشگاه استنفورد رفت رشتهی زیستشناسی را که نزدیک به علایق بچگیاش بود انتخاب کرد. بعد از دریافت لیسانس در ۱۹۹۸ بهصورت پارهوقت در گوگلِ نوپای آن روزها کار گرفت.
زمان زیادی نیاز نبود تا متوجه شود کارهایی که در گوگل انجام میداد نهتنها خستهاش نمیکردند بلکه سرحالش هم میآوردند. ۲۲ سال داشت که بهطور رسمی به جمع اولیهی شرکت گوگل پیوست. میگویند هفتمین کارمند گوگل بود بعضی هم او را نهمین و عدهای سیزدهمین کارمند گوگل میدانند؛ به هر حال کمانگر توانست طی ۷ سال به یکی از کارکنان کلیدی شرکت تبدیل شود.
کمانگر در مصاحبهای با وبگاه بلومبرگ دربارهی اینکه چهطور از پزشکی و زیستشناسی به دنیای فناوری وارده شده گفت: «اوایل که به مدرسه میرفتم رویای پزشک شدن را در سر میپروراندم تا اینکه زمانی را به تماشای کار پزشکان اختصاص دادم. بعد از آن مشتاق شدم دانشمند شوم؛ ولی روزبهروز بیشتر پی میبردم که این کار [برای من] هیجانآور نیست. بعدها وقتی دو هفته بهصورت پارهوقت در گوگل مشغول شدم، فهمیدم که فعالیتهایی که به واسطهی این شغل با آنها درگیر میشوم، به من انرژی میدهد. درسی که آموختم این بود که تنها تصور و خیالی که از یک کار داریم کافی نیست و باید از اینکه یک حرفه بهصورت روزانه هیجان و انگیزهی لازم را فراهم میکند، مطمئن شویم.»

موقعی که سالار به جمع کارکنان گوگل اضافه شد از همه جوانتر بود و وقتی سمَت مدیریتی گرفت باز هم جوانترین مدیر شرکت بود. او دربارهی گوگل میگوید: « گوگل جایی است که میتوان در آن متفاوت بود و همیشه مورد توجه قرار گرفت.»
بیشتر بخوانید:
کمانگر در گوگل مدت زیادی مدیر محصولات بود؛ شاید بتوان مهمترین خدمت او به شرکت متبوعش را طراحی برنامهی کسب درآمد گوگل از تبلیغات و ابداع سامانهی تبلیغاتی آن موسوم به «گوگل ادوردز» (Google AdWords) دانست. در واقع بعد از این بود که سالار به هستهی اصلی مدیران گوگل وارد شد. سامانهی آگهیهای کلمهای هوشمند، یکی از رموز موفقیت تجاری این شرکت شدند. همه اینها در حالی بود که سالار هنوز به ۳۰ سالگی نرسیده بود و عنوان «جوانترین مدیر شرکت گوگل» آیندهای درخشان را برایش نوید میداد.
او دربارهی احساس آنوقتها میگوید: «من به این قسمت «جوانترین» فکر نمیکنم. ما توان فکری یک گروه تازهکار را با منابع یک شرکت بزرگ در اختیار داشتیم. اگر فارغالتحصیل دانشگاه باشی و اولین کارت را شروع کرده باشی، به دنبال سلسلهمراتب نیستی، حتی اگر توان و جاهطلبی زیادی داشته باشی، باز هم این حس و حال چندان کارهایت را تحتتأثیر قرار نمیدهد.»

سالار کمانگر را در سمت راست تصویر میبینید. نفر وسط «اریک اشمیت» رییس هیات مدیرهی آلفابت است.
او مدتی در سمت معاونت وب اپهای (مثل بلاگر، تقویم، جیمیل و …) شرکت کار کرد؛ چندی هم مسوولیت امور روزانه را بر عهده داشت. گوگل در سال ۲۰۰۶ شرکت YouTube (سرویس اشتراک ویدیو) را به قیمت ۱٫۶۵ میلیارد دلار تصاحب کرد؛ تا چند سال موسس آن «چاد هورلی» (Chad Hurley)، همچنان رهبری یوتیوب را در دست داشت؛ اما در ۲۹ اکتبر ۲۰۱۰ بعد از کنارهگیری مدیر عامل وقت یوتیوب، سکان هدایت این واحد عظیم گوگل به سالار کمانگر سپرده شد. طی این مدت یوتیوب بهسرعت پیشرفت کرد و جایگاه خود را به عنوان پرنفوذترین سرویس اشتراک ویدیو در جهان محکم کرد. کمانگر در اوایل ۲۰۱۴ سمت خود در یوتیوب را به «سوزان وجسیسکی» (Susan Wojcicki)، معاون ارشد بخش تبلیغات و تجارت گوگل داد. سالار اکنون به عنوان یکی از معاونان ارشد شرکت هولدینگ آلفابت (صاحب گوگل) مشغول به کار است.

سالار کمانگر به افراد جویای کار این چنین توصیه میکند: «بعد از اینکه تحصیلاتتان را به اتمام رساندید، خودتان را با مشغلهی ذهنیِ پیدا کردن یک کار عالی در یک جای عالی نگران نکنید، چون بخت کمی دارید که بتوانید همه چیز را پیشبینی کنید؛ به جای آن در پی آن باشید که نوع حرفهی مناسب را پیدا کنید. به این ترتیب موقعیت بهتری برای شناساندن خود و به پایان رساندن کارتان در یک شرکت مناسب خواهید داشت. خیلی بیهوده است که در پی پیشبینی کردن «گوگل آینده» باشید. من شانس آوردم، ولی توانستم نوع حرفهای را که به آن اهمیت میدهم بشناسم و سریع رشد کنم. به سمت شغلی بروید که علاقه دارید و به آن جذب شوید؛ بعد از مدتی در آن شغل پیشرفت کرده و به مقامهای بالای آن میرسید.»
به نظر شما چه پیشنیازهایی لازم است تا به جوانان تحصیلکرده و مستعد، امکانِ رشد و پیشرفت داده شود؟ این مساله را باید بیشتر از منظر فرهنگی بررسی کرد یا به مقولههای اقتصاد و کسبوکار، بیشتر مرتبط است؟
تا به حال به این فکر کردهاید که در جامعهای که در آن زندگی میکنید «ناخودآگاه جامعه» از تولد تا مرگتان را برنامه ریخته و گویی همگان ناگزیر از تعظیم در برابر آن هستند؟ (بچگی، دانشآموزی، کنکور، دانشجویی، برای پسرها سربازی، کار، ازدواج، تولید مثل، ممات)؛ و بر این اساس موفقیت یا عدم موفقیت انسانها را میسنجند؛ یعنی هرکس منطبقتر بر این برنامه عمل و زندگی کرده باشد از نظر جامعه «موفقتر» است. در این شرایط اگر کسی در یکی از این مراحل اشتباه کند (مثل سالار کمانگر که تازه بعد از فارغالتحصیلی به علاقه و استعدادش پی برد)، باید انگ «شکستخورده» را تا آخر عمر به جان بخرد. یا از ترس جامعه بر اشتباه خود سرپوش گذاشته و تا آخر عمر با آن سر کند و بشود جزئی از خیل کسانی که همیشه از رشتهی تحصیلی و متعاقب آن شغل و در نهایت زندگی خود نالانند!
فکر میکنید راه درست چیست؟

به نظر من به اینور و اونور بودنش نیست
اتفاقا اینور موقعیت رشد بهتره چون واقعا رقبا بسیار کم هستند
فقط ذهن خلاق ، باور و تلاششششششششششششششش میخواد
که ماشالا ما ها عادت کردیم به اینکه ماهی یه پولی بگیریم زندگیمئنئ کنیم. ماها به اینکه از دهن شیر حقمونو بکشیم بیرون نداریم برای همین میگیم اینور به هیچ جا نمیرسیم.
فقط کافیه چشماتونو باز کنید ببینید اینور چند تا ادم موفق داریم و چقدر نسبت به به قولی اونور اب موقعیت بهتره!
منم ترم ۵ برقم با اینکه خیلی خوب و راحت پاس میکنم درسارو ولی عاشق عکاسی و ساخت تیزر تبلیغاتی و مستندم.از فیلمسازی هم بدم نمیاد.نشونه ی علاقه به یه کار اینه که هیچوقت از انجام اون کار خسته نشید.
یعنی گوشی Z5 هیچی پس نخریدم چکار کنم عاشقشم چکار کنم.
همین آقای کمانگر، اگر تو ایران بزرگ شده بود الان فوقش یه مغازه کامپیوتر فروشی زده بود!
عمر هرکدوم از ما محدوده ، پس بیاین اونو با زندگی کردن باب میل دیگران هدر ندیم
استیو جابز
دقت کنید نوشته تهران به دنیا آمده اما دیگه اکثر عمرش رو از بچگی تو آمریکا بزرگ شده و همچنین دقت کنید نوشته که سال ۱۹۹۸ که استخدام گوگل شده اون موقع گوگل یه شرکت کوچک تازه راه افتاده بوده.
خب حالا این دو تا نکته رو بذارید کنار هم به چه نتیجه ای میرسید؟
واقعا به علاقه بستگی داره.منم خودم از دانشگاه دولتی تو شهر دیگه رو گذاشتم کنار تا توشهر خودم بمونم و با تمرکز بهتر بتونم کاری که دوست دارم رو انجام بدم.همه برای اینکاری که کردم میخندن ولی وقتی ۴ سال دیگه تو کارم حرفه ای شدم من به اونا میخندم.فقط تو کاری که میخوایم کنیم علاقه اش مهمه.همین
علاقه و استعداد مهمترین گزینه ای هست که هر فرد باید در مراحل نوجوانی اش اون رو کشف کنه کسی که در این بازه از عمرش استعداد واقعیش رو کشف کنه و در مسیر اون حرکت کنه حتما فرد بزرگی خواهد بود ولی اگه با حرف اینو اون بیاد بره سراغ رشته یا کاری که هیچ استعدادی بهش نداره آخرش پشیمانی و زمین خوردن هست دقیقا همین دلیل باعث شده فارغ التحصیلان ما هیچکدومشون کاره ای نمی شوند و راضی به چیزی می شوند که تنها زندگی روزمره رو براشون رقم خواهد زد.
علاقه به پزشکی احتمالا به خاطر پدر و مادرش بوده
قسمته آخره متنتون خیلی خوب بود علاوه بر کل مطلب البته :))
دقیقا اینو فقط من درک میکنم، منم تازه بعد از مدرک ارشد حقوق، این رشته رو ول کردم و رفتم دنبال علاقه م که علوم اعصاب بخش هوش مصنوعیه. درخواست کارم دادم که تو دیجی مگ کار کنم!!! ????جامعه هم قشنگ به چشم یک loser بم نگاه میکنن! ولی دوستان خودتونو نبازید .برا من یک دوره افسردگی یک ساله داشت ولی خودمو پیدا کردم!
در باره پاراگراف اخر متاسفانه جامعه ما متفاوت بودن را تشویق نمی کند و سنجش ادم ها براساس فرمول خاصی که ذکر کردید باعث میشود که ادم ها کمتر به دنبال علایق خود بروند و بیشتر به فکر تایید جامعه در همان مسیر تعیین شده خاص پیش بروند. این بدترین و ازاردهنده ترین مسئله ایست که خودم تجربه کرده ام .
درود بر شما
دنبال کردن علایق درونی خیلی کمک کننده هست
قطعا توی آینده شغلی فرد هم تاثیر زیادی خواهد گذاشت
چون اونور بوده پیشرفت کرده….