من قهرمان هواپیمای آتاری‌ام!

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۳ دقیقه

زمانی «نوستالژی بازی» برای خودش کلی هیجان‌ داشت و ورق زدن دفتر خاطرات، خصوصا آن صفحه‌هایی که حسابی در ذهن‌مان کم‌رنگ شده بودند، پرطرفدار بود و حال می‌داد. اما از آن‌جا که قابلیت عجیبی در درآوردن شور همه چیز داریم؛ در عرض یکی دو سال، جوری شور نوستالژی بازی را هم درآوردیم که دیگر حتی دیدن صفحات کتاب فارسی اول ابتدایی، جامدادی‌های خفن قدیمی، دژ فضایی و آدامس خرسی هم حس نوستالژی‌مان را انگولک نمی‌کند. نوستالژی از آن دست چیزهایی است که نباید ترند بشود. با ترند کردن نوستالژی عملا گورش را می‌کنیم؛ اتفاقی که تقریبا برای تمام نوستالژی‌های ما افتاده یا دارد میافتد.

نوستالژی از آن دست چیزهایی است که نباید ترند بشود. با ترند کردن نوستالژی عملا گورش را می‌کنیم.

اما از بین همه‌ی این نوستالژی‌ها که می‌روند یک بار دیگر در دل تاریخ دفن بشوند، آن‌هایی که ریخت و قیافه‌شان 8 بیتی، 16 بیتی و 32 بیتی بود، حساب‌شان از بقیه جداست. درباره‌ی بازی‌های کنسول‌های نسل‌ اول تا چهارم سخن می‌گویم. آتاری، NES، فامیکام، TV game، سگا و کنسول‌های دیگری که در این سه نسل عرضه شدند و خاطره‌شان قرار است برای همیشه در ذهن‌مان باقی بماند. همان‌ کنسول‌هایی که هرچقدر هم تلاش کنیم، شور نوستالژی‌شان درنمی‌آید.

امکان تجربه‌ی تمام این کنسول‌ها، آن‌هم در زمان مناسب، اتفاقی نیست که برای هرکسی افتاده باشد؛ به همین خاطر هم به آن‌هایی که بازی کردن برای‌شان ورای تفریحی زودگذر بود و با تمام وجودشان به بازی‌های ویدیویی، آن‌هم از همان نسل‌ اول دل داده بودند، می‌گویند «نسل طلایی بازی». برای این‌که خودت را از نسل طلایی بازی بدانی، همان‌هایی که الفبای بازی کردن را حفظ کرده‌اند، باید سی و چند ساله باشی و معنی و مفهوم کش رفتن پول از جیب پدر و خیمه زدن در کلوب محل را با دل و جان بفهمی. باید بدانی نگاه کردن به بازی بقیه‌ی بچه‌ها از پشت ویترین مغازه، آن‌هم در سرمای زمستان یعنی چه و پیدا کردن دفترچه‌ی راهنمای فیتالیتی‌های «مورتال کامبت3» چه حالی دارد.

Atari-2600-Wood2

همه‌ی این‌ها را گفتم که به چه برسم؟ به این‌که دوره و زمانه برای من و آن‌هایی که می‌دانند «مگناوکس ادیسه» چیست، «کنترا» را با فقط یک جان تمام کردن چقدر سخت است و «دیک تریسی» در زمان خودش گرافیکی بهتر از «کرایسیس» داشت(!) خیلی سخت شده. نه این‌که حال و روز صنعت بازی بد باشد؛ نه. اتفاقا حال این روزهای بازی و بازی‌سازی خیلی هم خوب است و با فاصله بقیه‌ی رسانه‌ها را پشت‌سر گذاشته. اما این وسط شکافی ایجاد شده که می‌رود نسل طلایی را با بازی و بازی کردن بیگانه کند.

وقتی حجم جزییات و ریزه‌کاری‌ها از میزانی منطقی بالاتر می‌زند، حتی اگر با تلسکوپ هم به جان بازی بیافتی، باز هم نمی‌توانی همه چیز را ببینی.

همه‌ی این‌ها از جایی شروع شد که تلاش برای رسیدن به رئالیسم جادویی در بازی‌ها، همه‌ی استانداردها را تغییر داد. تلاشی که خیلی خوب هم پیش‌ رفته و موتورهای بازی‌سازی مرز بین واقعیت و خیال طراحان بازی را باریک‌تر از هر زمان دیگری کرده‌اند. اما حالا حجم جزییات آن‌قدر بالا رفته که تمرکز روی روند بازی را دشوارتر از هر زمان دیگری کرده است. خیلی‌ها دوست دارند وقتی بازی می‌کنند همه چیز را ببینند و هر آن‌چه سازنده‌های بازی برای‌شان تدارک دیده‌اند را به عمیق‌ترین شکل ممکن، درک کنند. وقتی هم که حجم جزییات و ریزه‌کاری‌ها از میزانی منطقی بالاتر می‌زند، حتی اگر با تلسکوپ هم به جان بازی بیافتی، باز هم نمی‌توانی همه چیز را ببینی و همیشه پیش خودت فکر می‌کنی از هر بازی بخش‌هایی مانده که آن‌طور که باید تجربه‌شان نکردی و از قلم افتاده‌اند. نسل طلایی اگر نتواند ته بازی‌ها را دربیاورد، سراغ تجربه‌شان نمی‌رود. به‌همین خاطر هم هست که برای من و خیلی از همه دوره‌ای‌هایم دیگر دل و دماغی برای بازی کردن باقی نمانده و در طول سال کم پیش می‌آید که یک بازی را از ابتدا تا انتها، آن‌جوری که خودمان دل‌مان می‌خواهد تجربه کنیم.

امیدوارم با عرضه‌ی بازی‌های مستقل بیش‌تر، همان بازی‌هایی که رسیدن به سطح رئالیسم جادویی تنها هدف از ساخته شدن‌شان نیست، بتوانم چند سالی بیش‌تر بازی کنم و هم‌چنان خودم را گیمر بنامم. خداحافظی با بازی و بازی کردن برای ما خیلی سخت است؛ برای مایی که قهرمان‌های هواپیمای آتاری هستیم!

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۱۸ دیدگاه
  1. مهران

    واقعا خاطره انگیز بود، یادش بخیر

  2. sanagoblin

    ینی چند خط آخر آه از جگر من یکی کند… یادمه پای در آوردن بیرتالیتی و فیتالیتیای کومبات چ معامله ها و بده بستونا با بچه های کلوب ک نمیکردیم… هنوز ک هنوز تا همین چند وقت پیش و قبل کومبات ۱۰… من کومبات ۴ رو رو سیستم نصب داشتم فقط ب عشق کابال و جکس و فیتالیتی کردن بقیه…هی یادش بخیر… چ زود پیر شدیم

  3. علی سراب

    prefect as always
    سن من به نسل اول قد نمیده
    من از سگا شروع کردم ولی بطور کامل تونستم اون حسی رو که تو وجودتون هست ر با این مقاله درک کنم
    ولی با این که از نسل طلایی نیستم ولی همیشه بازی های رایانه ای بخشی از زندگی من خواهد بود

  4. حمیدرضا

    سلام
    یادش بخیر
    من ۲۶ سالمه یادمه اینقدر با آتاری بازی کردم که رنگهای تلوزیون خراب شد همه چی بنفش و صورتی رنگ شد ازون به بعد مجبور شدم تو تلوزیون سیاه سفید بازی کنم
    اولین بازی رو هم که با کامپیوتر انجام دادم هرکول بود تو ویندوز ۹۸

  5. نیما

    یادش بخیر
    چه قدر خوب بود.من که همش این دسته های آتاریم میشکست منم قاب رویی رو برداشتم ومستقیم با خود سنسورها بازی می کردم،خیلی هم حرفه ای شده بودم.جالبتر اینکه هرکی میومد خونمون نمی تونست با این دسته ها بازی کنه 🙂 البته خداییش من خسیس نبودم.

  6. آرش

    یادش بخیر آتاری رو میگم.
    5 سال آتاری داشتم و فکر کنم حدود ۶ یا ۷ تا دسته بازی عوض کردم !!!!

  7. امیر نظیفی

    سلام
    من ۳۶ سالمه و هنوز هم عاشق بازی هستم و البته از طرفداران مجله بازی نما و بازی رایانه قدیم…
    چقدر جالب که برای خیلی ها ماجرای کش رفتن پول برای بازی یه خاطره است.
    اول راهنمایی ۱۰۰ تومان از کیف مادرم برداشتم تا بتونم بعد از امتحان ریاضی ثلث دوم دبل دراگون بازی کنم … اونم یه ساعت…

  8. saeed

    ای روزگار
    چقدر زود گذشت
    چند بار سر همین پول کش رفتن برای بازی کردن، خوب از دست پدرم کتک خوردم ولی خب عشق بازی کردن داشتم
    وقتی فیتالیتی های مورتال کمبات رو اجرا می کردیم تا سه روز از شوق خوابمون نمی برد!
    دریک تریسی و کمیکس که برای من واقعا شگفت انگیز بودن
    بازی شینوبی ۳ با اون آهنگاش واقعا یادم نمیره
    وقتی هم که بیشتر پول گیرم می اومد بچه های محل رو میبردم باهاشون شورش در شهر بازی می کردم
    اون موقع وضع مالی ما بقدری بد بود که نمی تونستم یه کنسول میکرو یا سگا بگیرم

    یادش بخیر

  9. صابر

    هواپیمای آتاری تو یه خونه ده نفرو سرگرم میکرد حالا لذت بردن از ps3 , xbox, pc برا یه نفرم سخته.

  10. مهدی

    سلام
    بسیار عالی
    35 سالمه و یادم نمیره شب اولی که آتاری را در منزل خاله دیده بودم چقدر برام جالب بود ، دستگاهی که به تلوزیون متصل میشد و از قضا در ایام عید بود و منزل خاله پر از مهمان و البته دستگاه هم اجاره ای
    تا صبح همه تو صف بازی هواپیما بودند همه یعنی همه ( اکثرا آقایون ) از من ۷-۸ ساله تا مرد ۵۰-۶۰ ساله
    بعدا هم چقدر روز خوبی بود برام روزی که پدرم منو برد و آتاری خرید ، آتاری ۲۶۰۰ حافظه دار با دسته خلبانی، زیبایی این بازی ها و این دستگاه ها نه بخاطر ماهیتشون بلکه بیشتر بخاطر خاطراتی که از بهترین دوران زندگی با بهترین کسانمون داریم هست ، هر وقت جایی مطلبی از این دست میبینم یاد همون خاطرات میافتم و همینطور داستان سگا و …
    ولی بهترین خاطره من که مستقیم به کنسول آتاری مربوطه اینه که چون دسته هاش خیلی زود خراب میشد، بعد از دو سه سال تجربه ام زیاد شد و خودم دسته ای شبیه دسته میکرو براش ساختم ، فوق العاده بود اون حسی که دسته ای داشتم که دیگه خراب نمیشد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! عالی بود.

  11. موری

    “خداحافظی با بازی و بازی کردن برای ما خیلی سخت است” 🙁
    یه ذره دیگه ادامه میدادی اشکم در میومد…

  12. مسعود

    ممنون از این مطلب که واقعا یاد قدیمها انداختمون مخصوصا دیک تریسی یا شینوبی یا نینجا سگ همینطور بازی alien3 و خیلی بازیهای دیگه که بارها و بارها از اول تا اخر میرفتیم واقعا یادشون بخیر

  13. محمد

    حس و حال اون دوران واقعا زنده شد.ممنون اقای پولادی.یه خاطه کوچک از خودم.اون موقع دسته های اتاری (خلبانی) خیلی زود قطعه مربوط به حرکت دسته میشکست.اولا میبردم تعمیرگاه.بعد خودم یاد گرفتم عوضشون می کردم.همیشه با پول تو جیبی خودم و داداشم فقط چهار یا پنج تا همون قطعه حرکتی را می خریدم تا یه وقت ضد حال نخورم . . .

  14. امیر

    آخ آخ آخ گفتید , اصلا حرف دل مارو میزنید هر چند وقت یک بار با مقاله هاتون , اون بازی Dick Tracy که کارتریجشو فروشنده اشتباهی یکی دیگه داد بهم و تا مدت ها حسرتشو میخوردم 🙁 تا Double Dragon II که همین چند وقت پیش روی سیستمم با Emulator انجام دادمش , همه این بازیا یه لذتی دارن که ۱۰۰۰ تا از این بازیای جدید ندارن , یه زمانی بود که فکرشم نمیکردیم بشه همه ی بازی های میکرو یا سگا رو یه جا داشته باشم و فک میکردم که دیگه تموم شد و هیچوقت نمیتونم اینارو بازی کنم ,با اون بخشای اخر هم خیلی موافقم , اصلا نمیتونم یه بازی رو انجامش بدم همونجوری که خودم میخوام, کلی از بازیایی رو که رو PS3 ام دارم رو تا حالا تا اخر نرفتم ولی حاظرم همین الان همه اون بازیایی که اون قدیما انجام میدادم و بیشتر از ۱۰۰ بار تا اخر رفتم رو بازی کنم بدون اینکه یه لحظه خسته بشم.

  15. علیرضا

    بسیار عالی
    دقیقا درست گفتید

  16. دوربین مدار بسته

    عاشق این دسته گوشت کوبیا بودم.

  17. D&A

    یه بار سر بازی هواپیمای آتاری گردنم خشک شد. بردنم بهم سرم زدن.

  18. bijan9

    حداقل یه چیزی داریم که بهش افتخار کنیمو بگیم اره ما اولی هستیم.

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X