بحران پناهجویان: چرا مرگ پسربچه‌ی سوری موجی از احساس برانگیخت؟

۲ مرداد ۱۳۹۷ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۴ دقیقه

هفته‌ی گذشته، «آلان کوردی» پسربچه‌ی سه ساله‌ی سوری در آب‌های مدیترانه غرق شد. این پسربچه به همراه خانواده‌ی خود و دهها پناهجوی سوری دیگر، سوار بر قایقی کوچک برای فرار از جنگ به اروپا می‌رفت. قایق آن‌ها در دریا واژگون شد و صبح همان روز، پیکر بی‌جان پسربچه در ساحل ترکیه پیدا شد. عکسی که «نیلوفر دمیر»، عکاس ترکیه‌ای از جسد آلان کوردی گرفت،‌ به سرعت در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد و موجی از احساس همدردی بین مردم برانگیخت. این درحالیست که روزانه هزاران پناه‌جو از کشورهای مختلف خاورمیانه و آفریقا عازم اروپا می‌شوند و دهها نفر از آن‌ها،‌ در این راه جان خود را از دست می‌دهند. ولی چرا کسی برای آن‌ها دل نمی‌سوزاند؟ آلان کوردی چه داشت که مرگ دهها، صدها و هزاران پناهجوی دیگر ندارد؟ روانشناسی به نام «داریل کامرون» (Daryl Cameron) در نیوساینتیست از یک نقطه نظر توضیح می‌دهد.

ژوزف استالین، رهبر سابق اتحاد جماهیر شوروی می‌گوید: «مرگ یک نفر، فاجعه است و مرگ یک میلیون نفر، مهم نیست.» بعضی وقت‌ها، زمانی که بعضی آدم‌ها قربانی حوادث می‌شوند، مرگ آن‌ها می‌تواند موجی از احساس همدردی را در جامعه بوجود آورد. این در‌حالیست که زمانی دیگر، تعداد زیادی انسان کشته می‌شوند و در قلب مردم هیچ گونه احساس همدردی شکل نمی‌گیرد. این دقیقا همان چیزیست که در بحران اخیر پناهجویان می‌بینیم. چند ماه است که روزانه هزاران پناهجو از سوریه و دیگر کشورهای خاورمیانه به سمت اروپا می‌روند و قربانی می‌شوند، ولی جامعه‌ی بین‌المللی برای آن‌ها هیچ کاری انجام نمی‌دهد. اما عکس جسد پسربچه‌ی سوری روی ساحل، همدردی گسترده‌ای در پی داشته است.

regugee2

روزانه پناهجویان سوری زیادی از سواحل ترکیه با قایق عازم یونان می‌شوند

هرچند که از نقش رسانه، تصویر سوزناک پسربچه‌ی سوری و همذات پنداری نمی‌توان گذشت، ولی پژوهش‌های روانشناختی، تا حدی علت این موضوع را بیان می‌کنند. روانشناسان می‌گویند که مردم گاهی اوقات نسبت به یک قربانی احساس همدردی بیشتری در مقایسه با یک گروه از قربانیان دارند. آن‌ها می‌گویند که ما نمی‌توانیم نسبت به جمعیت‌های بزرگ احساس دلسوزی کنیم. روانشناسی به نام «پال بلوم» (Paul Bloom) می‌گوید: «خیلی مشکل است که بتوان با هفت میلیارد غریبه احساس همدردی کرد. سخت است بتوانید نسبت به غریبه‌ها، به اندازه‌ی یک کودک، دوست یا کسی که عاشقش هستید احساس همدردی کنید.»

مردم گاهی اوقات نسبت به یک قربانی احساس همدردی بیشتری در مقایسه با یک گروه از قربانیان دارند

روانشناسی دیگر به نام «پال اسلوویچ» (Paul Slovic) این‌طور استدلال می‌کند: «ظرفیت ما برای همدردی با انسان‌های دردمند، محدود است. اگر زمانی، اتفاقی بیفتد و تعداد آدم‌هایی که مجبور می‌شویم با آن‌ها همدردی کنیم زیاد شود، رفتار ما به یکباره عکس می‌شود و نسبت به آن‌ها، از خود نوعی بی‌علاقگی و انفعال نشان می‌دهیم.» طبق این ایده، هرچند که مردم آسان می‌توانند با یک قربانی احساس همدردی کنند، ولی ترحم نسبت به جمعیتی از قربانیان برای آن‌ها به طور ذاتی غیر ممکن است.

ولی اگر قساوت قلب در برابر رنج یک جمعیت بزرگ، نوعی انتخاب باشد و نه یک محدودیت بنیادین چه؟ مردم می‌دانند که وقتی تعداد قربانیان افزایش می‌یابد، باید ترحم خیلی بیشتری از خود نشان دهند. ولی این نشان دادن ترحم بیشتر، ممکن است منجر به افزایش هزینه‌های عاطفی و اقتصادی آن‌ها در کمک کردن به این افراد شود. بنابراین اگر قرار باشد شکل گرفتن احساس ترحم در مردم، برایشان گران تمام شود، سعی می‌کنند که این احساس را سرکوب کنند. «مادر ترزا» که یک خیر مشهور بود، می‌گوید: «اگر به جمعیت بیچارگان نگاه کنم، هیچ‌وقت کاری برای آن‌ها انجام نمی‌دهم.»

refugee3

به تازگی عده‌ای از مردم اروپا، خواستار پناه‌دادن دولت‌هایشان به آوارگان شده‌اند

پژوهش‌هایی که دکتر «داریل کامرون» (Daryl Cameron) انجام داده است نیز همین را نشان می‌دهد. او می‌گوید: «ما فهمیدیم که وقتی قربانیان زیاد می‌شوند، احساس همدردی مردم با آن‌ها کم می‌شود. بدین دلیل که کمک کردن به جمعیت زیاد، برای مردم گران تمام می‌شود. ولی وقتی تعداد قربانیان و انتظار کمک کم است، به یکباره احساس همدردی افزایش می‌یابد.»

اگر قرار باشد همدردی با تعداد زیادی انسان، از نظر عاطفی و اقتصادی برای ما گران تمام شود، احساس خود را سرکوب می‌کنیم

ما می‌توانیم احساس خود را به صورت ارادی کنترل کنیم، مثلا وقتی هنگام قدم زدن در خیابان به یک متکدی بر‌می‌خوریم، ممکن است بتوانیم احساس خود را کنترل کنیم و به او کمک نکنیم؛ چرا که در خیابان متکدیان زیادی وجود دارند و اگر قرار باشد به همه‌ی آن‌ها کمک کنیم، ورشکست می‌شویم. گاهی اوقات هم این کنترل به صورت غیر ارادی صورت می‌گیرد. مثلا پزشک‌ها هر روز با بیماران زیادی مواجه می‌شوند و اگر قرار باشد با دیدن هرکدام از آن‌ها ناراحت شوند و دل بسوزانند، از نظر احساسی نابود می‌شوند. آن‌ها به مرور زمان یاد گرفته‌اند که نسبت به بیماران خود بی‌احساس یا کم احساس باشند تا ظرف احساسی آن‌ها پر نشود. پس از سال‌ها پزشکی، این عدم همدردی در آن‌ها به صورت ناخودآگاه رخ می‌دهد.

ولی در مورد اتفاقات اخیر، شاید نشان دادن چهره‌ی تک‌تک قربانیان در رسانه و بزرگ کردن تک‌شخصیت‌های قربانی تنها راه تشویق مردم برای کمک کردن نباشد. اگر مردم نسبت به وضعیت اقتصادی یا پر شدن ظرف احساس خود نگران هستند، می‌توانیم راه‌کارهایی بیندیشیم و این نگرانی‌ها را کاهش دهیم.

منبع: NewScientist

دیدگاه شما

۳ دیدگاه
  1. مبین

    راستش منم اولش که این صفحه رو باز کردم دو سه خط اول رو خواندم واقعا دلم سوخت و دقیقا طبق گفته های شما هیچ حسی نسبت به تعداد و افراد کشته شده در جنگ سوریه و کربلا و…. ندارم نمیدونم چرا
    راستی به نظرم مردم ما هم دارن از این نظر مثل غربیها میشن اصالت ازبین رفته و همسایه ها نسبت به یکدیگر هیچ توجهی نمیکنند…..

    درآخر سخن یکی از امامان : اگر تو شب را باشکم سیر بخوابی درصورتی که همسایه ات گرسنه بخوابد از مسلمانان نیستی…
    برای ظهور هرچه سریعتر منجی عالم و بشریت صلوات..

  2. AliReza.Sh

    مطلب بسیار متفاوت و جالبی بود.
    خسته نباشید و دست مریزاد آقای مومن زاده.

  3. ترانه

    واقعا ترجمه ی خیلی خوبی بود. ممنون و خسته نباشید

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه