نقد فیلم «ماینکرفت»؛ یک جوک میلیارد دلاری!

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۹ دقیقه
نقد فیلم «ماینکرفت»

اگر یک روز کسی در «برادران وارنر» گفت نوبت آن شده که «باربی» بعدی را بسازیم، حالا با فیلم «ماینکرفت» (A Minecraft Movie) به خواسته‌اش رسیده است. «ماینکرفت» (با عنوان دقیق‌تر «یک فیلم ماینکرفت») تازه‌ترین اقتباس سینمایی هالیوود براساس بازی‌های ویدیویی است؛ اما نه هر ویدیوگیمی، بلکه پرفروش‌ترین ویدیوگیم تاریخ با بیش از ۳۵۰ میلیون نسخه فروش و اگر معیار مقایسه ندارید، باید بگویم فروشش با اختلاف از GTA V هم بالاتر است. برای فیلمی که تماما با انگیزه‌های کاپیتالیستی ساخته شده، «ماینکرفت» یک ماجراجویی پرهیجان و خوش رنگ و لعاب است که بچه‌ها از ذوق دیدنش سر جایشان بند نمی‌شوند و در نقد «ماینکرفت» توضیح می‌دهم که چرا فیلم دقیقا برای همین بچه‌ها ساخته شده و اگر از آن لذت نبرده‌اید، مشکل خودتان است.

ده سال پیش بود که اخبار ساخت فیلمی براساس ماینکرفت بیرون آمد. آن موقع‌ها (سال ۲۰۱۴) نام شان لوی (کارگردان «ددپول و ولورین») به پروژه گره خورده بود. اسم راب مک‌الهنی («فیلادلفیا همیشه آفتابی است») و پیتر سالت («ملک مطلق») هم اینجا و آنجا ذکر شد تا بالاخره نوبت به جرد هس رسید؛ کارگردانی که مهم‌ترین اثرش «ناپلئون دینامیت» (Napoleon Dynamite) است که او را به بهترین گزینه برای ساخت پرهرج و مرج‌ترین فیلم این‌روزها تبدیل می‌کند. اما در خود برادران وارنر هم نمی‌توانستند حدس بزنند فیلم جرد هس بتواند به موفقیت کنونی برسد؛ حتی نام شش نویسنده که پای فیلم خورده، نشان از دشواری جمع کردن فیلمنامه‌ای براساس این دنیای بلوکی می‌دهد. آخرسر سازندگان فیلم «ماینکرفت» سربلند از موانع بیرون آمدند؛ حداقل بچه‌ها که اینطور فکر می‌کنند.

هشدار! در نقد فیلم «ماینکرفت» خطر لو رفتن داستان وجود دارد

نقد فیلم «ماینکرفت»؛ به دنیای بلوک‌ها خوش آمدید!

جیسون موموآ، دنیل بروکس

از دقیقه‌ی اول فیلم با صفحه‌ی لودینگ بازی ماینکرفت به استقبالمان می‌آید. در ادامه و طی یک اکسپوزیشن طولانی با استیو (جک بلک) آشنا می‌شویم؛ پسرکی عاشق ساختن، با علاقه‌ی عجیبی به معادن که البته از ورود به آن‌ها منع شده است. با رسیدن به بزرگسالی، استیو که از دستگیره فروختن خسته شده، به معدن می‌رود و در آنجا گوی عجیبی را پیدا می‌کند؛ بی‌آنکه بداند این گوی دروازه‌ی ورودش به جهانی دیگر است.

استیو بالاخره از Overworld سردرمی‌آورد؛ جایی که می‌تواند تا دلش می‌خواهد در دانجن‌ها و معادن بچرخد، خلاقیتش را رها و هر آیتمی که به ذهنش می‌رسد کِرَفت کند. اما این دنیای به‌ظاهر عالی هر ۲۰ دقیقه با حمله‌ی موجودات زامبی‌گونه‌ای به کابوس تبدیل می‌شود. ملکه‌ی ظالم پیگلین‌ها، ملگوشا، که دنبال قدرت و ثروت بی‌نهایت است، در Netherworld از استیو استقبال کرده و زندانی‌اش می‌کند. استیو هم برای آنکه کسی از زیردستان ملگوشا نتواند به Overworld پا بگذارد، سگ‌اش، دنیس را، با گوی (یا بهتر بگویم، مکعب) درخشانی که کلید باز شدن دروازه‌ای به Overworld است، به دنیای واقعی می‌فرستد.

در دنیای واقعی، این گوی به دست دو بخت‌برگشته می‌افتد که کاملا اتفاقی سرنوشتشان به هم گره می‌خورد؛ یکی گرت ملقب به آشغالی (جیسون موموآ) که خیلی وقت است روزهای اوج‌اش تمام شده، و دیگری هنری (سباستین هنسن)، نوجوانی خلاق که پس از مرگ مادرش تازه چند روز است با خواهر خود به شهر جدید نقل مکان کرده و از همان روزهای اول در مدرسه دردسرساز می‌شود.

چیکن جاکی

گرت و هنری پس از پیدا کردن گوی، خلاف هشدارهای استیو، دروازه را باز می‌کنند و با خواهر هنری، ناتالی (اما مایرز) و دوستشان، داون (دنیل بروکس) به دنیای ماینکرفت کشیده می‌شوند. ملگوشا استیو را به شرط یافتن و تحویل گوی آزاد می‌کند. اما استیو به‌سرعت با گروه همراه می‌شود تا راهی برای بازگشت به دنیای واقعی پیدا کنند و در این میان، ملگوشا و پیگلین‌های او را هم شکست دهند. تنها راه بازگشت، قرار دادن دو تکه‌ی گوی درون هم است؛ اما وقتی گوی می‌شکند، گرت، هنری و استیو برای پیدا کردن قطعه‌ی جایگزین، راهی سرزمین‌های خطرناک دانجن‌ها و وودلند منشن (Woodland Mansion) می‌شوند و آخرسر حتی از یک اندرمن (Enderman) جان سالم به در می‌برند.

ملگوشا که می‌فهمد آن‌ها به گوی رسیده‌اند، دستور دستگیری‌اشان را می‌دهد و این زمینه‌ساز یک جنگ تمام‌عیار بین گروه استیو و ارتش ملگوشا می‌شود که از جایی مثل خازاد دووم (Khazad-dûm)، به Overworld قدم می‌گذارند. البته همانطور که انتظار دارید، خیر بر شر پیروز می‌شود و همه به سلامت به خانه بازمی‌گردند؛ حتی استیو که احساس تعلق بیشتری به Overworld، تصمیم می‌گیرد توانایی‌ها و خلاقیت خود را در دنیای واقعی به کار ببرد و پس از مدت‌ها به زمین برمی‌گردد.

20 اقتباس برتر از بازی‌های ویدیویی؛ از لست آو آس تا فال‌اوت

خودتان می‌بینید که «ماینکرفت» داستان ساده‌ای دارد؛ چیزی نیست که تاحالا ندیده باشید یا نتوانید جلوجلو حدس بزنید؛ اما اگر با بازی اصلی آشنا نباشید، دنیایی که این داستان در آن اتفاق می‌افتد کاملا برایتان تازگی خواهد داشت. از بعد از ورود به این دنیا (Overworld) دیگر با چهارتا بازیگر سروکار داریم و یک پرده‌ی سبز بزرگ. اما خلاف فیلمی مثل «سرزمین‌های مرزی» (Borderlands) که کیفیت پایین جلوه‌های ویژه‌اش آن را غیرقابل دیدن می‌کند، «ماینکرفت» CGI واقعا زیبایی دارد با نورپردازی جذابی که چندوقتی است حتی دیزنی هم از پس‌اش برنمی‌آید و رنگ‌های شادابی که هر قاب فیلم را پر کرده‌اند؛ از چمن خوش‌رنگ دنیای ماینکرفت بگیر تا خوک‌ها و گوسفندهای صورتی بلوکی.

تا صحبت از گوسفندهای صورتی است اشاره کنم که در جای‌جای فیلم ارجاعات متعددی به ماینکرفت اصلی وجود دارد؛ ارجاعاتی که اگر پای بازی نشسته باشید، حسابی ذهنتان را قلقلک می‌دهند؛ از ثانیه‌ی اول فیلم و لودینگ ماینکرفت گرفته، تا گوسفندهای صورتی، اندرمن و آب پرت کردن استیو زیر پا تا از سقوط جان سالم به در ببرند. حتی خوک تاج‌به‌سری که از جلوی گروه رد می‌شود به تکنوبلید (Technoblade)، یکی از یوتیوبرهای محبوب ماینکرفت ارجاع می‌دهد.

نقد فیلم «ماینکرفت»

قدرت فیلم «ماینکرفت» اساسا در همین ارجاعات و دنیاسازی است. فیلم، اقتباس وفادارانه‌ای از دنیای بازی به تصویر می‌کشد و به‌جرئت می‌گویم، حتی آن را جادویی‌تر جلوه می‌دهد. مهم‌تر از آن، جهان و قوانین بازی را فراموش نکرده است.  فیلم و سریال‌هایی که از بازی‌های ویدیویی الهام می‌گیرند معمولا روی یک بخش از آن ویدیوگیم تمرکز می‌کنند: داستان. اما وقتی بازی ویدیویی شما اصلا داستانی ندارد، آن وقت چه کار باید کرد؟

ماینکرفت یک بازی ساخت و ساز است؛ ویدیوگیمی که شما می‌توانید در آن هرچه به ذهنتان می‌رسد بسازید و نابود کنید. اما خلاف چیزی مثل «لست آو آس»، یک داستان واحد در آن وجود ندارد که بتوان دقیقا برای فیلم اقتباس کرد. هوشمندی سازندگان فیلم «ماینکرفت» در همینجا مشخص می‌شود که حتی آگاهانه عنوان فیلم را هم «یک فیلم ماینکرفت» گذاشته‌اند؛ عنوانی که نشان می‌دهد داستان فیلم، تنها یکی از میلیون‌ها داستانی است که می‌توان در دنیای ماینکرفت روایت کرد؛ یعنی تا زمانی که به قوانین این دنیا پایبند باشید، می‌توانید هر داستانی که دلتان می‌خواهد در آن تعریف کنید. دیگر فرقی ندارد قهرمان داستان استیو است یا هرکس دیگر، چه انگیزه‌ای دارد و به کجا می‌رود. مهم، دنیای شگفت‌انگیزی است که این قهرمانان در آن دنبال ماجراجویی می‌روند. این قضیه به‌راحتی زمینه‌ی دنباله‌ها و اقتباس‌های بعدی هالیوودی را هم فراهم می‌کند و عجیب نیست که سازندگان فیلم پس از موفقیت خارق‌العاده‌ی آن، به‌سرعت از قسمت دوم حرف می‌زنند.

همه چیز را به جک بلک بسپارید

جیسون موموآ و جک بلک

«ماینکرفت» بهترین فیلم برای دیوانه‌وارترین ایده‌هاست و هیچکس بهتر از جک بلک نمی‌توانست نقش استیوِ آن را بازی کند. جک بلک مثل همیشه جک بلک است و هر جمله را با ادا و اطوار مخصوص خودش درهم‌می‌آمیزد. کارگردان هم دست او را باز گذاشته تا هرطور که می‌خواهد اجراء کند. مثل همیشه هم مدام زیر آواز می‌زند، آن هم با آهنگ‌هایی که هرچقدر هم تلاش کنید از ذهنتان بیرون نمی‌روند.

اما جذابیت جک بلک ضربدر ۲، حالا در «ماینکرفت» با یک جیسون موموآ ترکیب شده که نمی‌دانستم چنین پتانسیل بالایی برای کمدی دارد. شک ندارم سکانس بلک و موموآ موقع فرار از پیگلین‌ها، آن هم زمانی که در زمین و هوا معلق هستند، یکی از بامزه‌ترین چیزهایی است که اخیرا در هر فیلم و سریالی دیده‌اید. خیلی وقت بود کمدین‌ها حاضر نمی‌شدند برای هنر خود عرق بریزند؛ اما هیچکس در فیلم «ماینکرفت» ابایی از به سخره گرفتن خودش ندارد.

با غوغایی که جک بلک و جیسون موموآ در نقش‌های استیو و گرت در «ماینکرفت» به راه می‌اندازند، عجیب نیست که سایر شخصیت‌ها به حاشیه رانده می‌شوند؛ مخصوصا ناتالی و داون که اکثریت زمان فیلم از گروه اصلی جدا افتاده‌اند و در ماجراجویی‌های پرسروصدای پسران نقشی ندارند. خوشبختانه، در فیلمنامه بخش‌های مهمی برای دختران نوشته‌اند که برای پیشبرد داستان مهم است (مثل پیدا کردن دنیس یا حمله‌ی گرگ‌های رام‌شده به دستور داون) وگرنه کلا فراموش می‌شدند. شخصیت جنیفر کولیج هم، با اینکه به نظر اضافی می‌آید، اما ارتباط داستانی ما با دنیای واقعی را حفظ می‌کند و در کل دیدن کولیج، که مثل جک بلک اجرای منحصربه‌فردی دارد، خودش یک جذابیت دیگر به فیلم می‌افزاید.

بزرگترین تفاوت‌های فیلم «ماینکرفت» با بازی ویدیویی آن

فیلم «ماینکرفت» برای من و شما نیست

با تمام این اوصاف، احتمال زیادی وجود دارد که فیلم را ببینید و با خودتان بگویید این زباله‌ی بی‌سروته چرا طرفدار دارد. مسئله اینجاست که «ماینکرفت» اولین فیلم بزرگ هالیوودی است که از بالا تا پایین‌اش برای نسل آلفا ساخته شده؛ برای کسانی که زندگی خود را در بازی‌های ویدیویی می‌گذرانند، اینستاگرام و تیک‌تاک و یوتیوب دنیایشان را قبضه کرده است، کسانی که هجمه‌ی حجم اطلاعاتی که روزانه در سرشان می‌گذرد آستانه‌ی تحریک‌پذیری مغزشان را به حدی بالا برده که تفریحات معمول دیگر جذابیتی برایشان ندارد. فیلم «ماینکرفت» با کات‌های سریع، لحظات دیوانه‌وار و چرخش‌های غیرقابل منتظره برای این نسل است. حتی مهم‌تر از آن، فیلم براساس یکی از محبوب‌ترین بازی‌های ویدیویی ساخته شده که نه‌فقط خودشان بازی می‌کنند، بلکه ساعت‌ها استریم دیگران از آن را می‌بینند.

بنابراین، اگر فیلم «ماینکرفت» را دیده‌اید و دوست نداشتید، این فیلم برای شما نیست. آیا «ماینکرفت» داستان درست و درمانی دارد؟ نه. شخصیت‌پردازی دارد؟ نه. ایده‌ی خارق‌العاده‌ای مطرح می‌کند؟ نه، اما یک فیلم کاملا سرگرم‌کننده است که نیازی ندارد برای لذت بردن از آن با بازی اصلی آشنا باشید. (هرچند آشنایی قبلی با ماینکرفت حتما بر میزان لذت شما تأثیرگذار خواهد بود.) اگر خودتان را به جریان فیلم بسپارید و بگذارید جک بلک و جیسون موموآ شما را به دنیای پرهرج و مرج بی‌منطق با گوسفندهای صورتی ببرند، امکان ندارد «ماینکرفت» لبخندی به لب‌تان نیاورد.

4
از ۵
نکات مثبت
  • جلوه‌های ویژه عالی
  • کمدی ناب جک بلک و جیسون موموآ
  • ارجاعات به بازی ویدیویی و وفاداری به دنیای آن
نکات منفی
  • توسعه کاراکتری محدود
  • حضور کمرنگ ناتالی و داون در فیلم

«ماینکرفت»، که فاصله‌ی زیادی با رسیدن به رکورد «برادران سوپرماریو» (The Super Mario Bros. Movie) در پرفروش‌ترین فیلم تاریخ براساس بازی‌های ویدیویی ندارد، تا همینجا یکی از موفق‌ترین فیلم‌های ۲۰۲۵ در گیشه به حساب می‌آید؛ همه‌اش هم به لطف شوخی‌ای که پسربچه‌های مدرسه‌ای با «ماینکرفت» دارند. اگر چندتایی ویدیو از اکران‌های «ماینکرفت» دیده باشید، می‌دانید از چه آشوبی در سالن‌های سینمای امریکا حرف می‌زنم؛ از کشته دادن دیالوگ «من استیو هستم!»، تا پاپ‌کورن پرت کردن به در و دیوار موقع صحنه‌ی چیکن جاکی و آوردن مرغ زنده به سالن سینما! خلاصه، به نظر می‌رسد پسربچه‌های ۱۴ساله حسابی با فیلم «ماینکرفت» حال می‌کنند و ما چه کسی باشیم که بخواهیم جلوی سرگرمی آن‌ها را بگیریم!

شناسنامه فیلم «ماینکرفت» (A Minecraft Movie)

کارگردان: جرد هس
نویسنده: کریس بومن، گوین جیمز
بازیگران: جک بلک، جیسون موموآ، دنیل بروکس، اما مایرز
محصول: ۲۰۲۵، ایالات متحده
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۵.۸ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز:  ۴۷٪
خلاصه داستان: استیو، عاشق معادن و ساخت و ساز است. روزی او گوی درخشانی پیدا می‌کند که او را به دنیای اورورلد می‌برد. در این دنیا می‌تواند در معادن اکتشاف کرده و هرچه دلش می‌خواهد بسازد. اما وقتی به دست ملکه‌ی خبیث، ملگوشا، در سرزمین جهنمی Netherworld گیر می‌افتد، سگ‌اش دنیس را به دنیای واقعی می‌فرستد تا جلوی خروج پیگلین‌ها از Netherworld را بگیرد. اما گوی جادویی که دروازه‌ای به Overworld باز می‌کند، به دست گرتِ ورشکسته و پسرک خلاقی به نام هنری می‌افتد که خلاف خواست استیو، قدم به دنیای ماینکرفت می‌گذارند. خواهر هنری، یعنی ناتالی، و دوست عاشق حیواناتش، داون، به دنبال پسرها به دنیای ماینکرفت کشیده می‌شوند. جایی که استیو را در آن پیدا می‌کنند، اما استیو آن تهدیدی نیست که باید نگرانش باشند…

نقد فیلم «ماینکرفت» دیدگاه شخصی نویسنده است و لزوما موضع دیجی‌کالا مگ نیست.

منبع: دیجی‌کالا مگ

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X