۲۰ اقتباس برتر از بازیهای ویدیویی؛ از لست آو آس تا فالاوت

اگر تا همین پنج سال پیش قصد داشتیم تا در مورد بهترین اقتباسهای بازیهای ویدیویی صحبت کنیم، گزینههای چندان خوبی نداشتیم و به ناچار باید جایی برای فیلمها و سریالهایی که هرگز با دید مثبت دربارهی آنها صحبت نمیشد، باز میکردیم. البته در آن زمان چند اثر برجسته وجود داشت اما این تصور که اکثر اقتباسهای منتشر شده کیفیت پایینی دارند، هم مقبول اکثریت و هم تا حد زیادی منطقی بود. با این حال این وضعیت در سالهای اخیر به صورت واقعاً قابل توجهی تغییر کرده است. ما اکنون بیشتر از قبل اقتباسهایی دریافت میکنیم که بر اساس استانداردها و معیارهای مختلف از کیفیت بالایی برخوردار هستند و حتی اگر آنها را به صورت مستقل و فارغ از منبع الهامشان نیز بررسی کنیم، فیلمها و سریالهای باکیفیتی را شاهد هستیم. حال در این مقاله به بهترین اقتباسهای سینمایی یا تلویزیونی از بازیهای ویدیویی خواهیم پرداخت. در نتیجه بهتر است بدانید که سریالهایی مانند ویچر که عمدتا بر اساس کتابهای آن ساخته شده است یا فیلمها و سریالهایی که عمدتا مبتنی بر بازیهای رومیزی هستند مانند فیلم Dungeons & Dragons: Honor Among Thieves، واجد شرایط نیستند، همچنین فیلمها و سریالهایی که مرجعشان بازیها هستند اما بهطور خاص مبتنی بر یک بازی نیستند مانند Ready Player One، Pixels، و Mythic Quest نیز واجد شرایط نیستند.
20. استریت فایتر (Street Fighter)
سال انتشار: 1994
در سال 1994، رویای دیرینهی بسیاری به حقیقت پیوست و سری معروف استریت فایتر به سینما راه یافت. این فیلم به کارگردانی استیون ای. دیسوزا و با حضور ستارگان بزرگی مانند ژان کلود ون دام در نقش گایل ساخته شد. علاقهمندان به بازیهای ویدیویی بیصبرانه منتظر بودند تا مبارزان محبوب بازی خود را روی پرده سینما ببینند. اما وقتی فیلم به سینماها رسید، با انتقادهای زیادی روبرو شد و با وجود موفقیت مالی و فروشی حدود 165 میلیون دلار در مقابل بودجه 35 میلیون دلاری، این فیلم نتوانست قلب بسیاری از منتقدان و طرفداران سرسخت بازی را به دست آورد. این فیلم به جای تقلید از روایت ساده بازی، داستانی هالیوودی را انتخاب کرد. داستان در کشور خیالی شادالو میگذرد، جایی که فرماندهی شرور، ژنرال ام. بایسون (با بازی عالی رائول جولیا در آخرین نقش خود)، در حال برنامهریزی برای تسخیر جهان است. گایل، قهرمان نظامی آمریکایی، مصمم است جلوی او را بگیرد. به همراه گایل، گروهی از قهرمانان نامتعارف، از جمله چونلی، ریو و غیره باید از تلههای بایسون عبور کرده، دستنشاندگان او را شکست دهند و جهان را از جاهطلبیهای او نجات دهند. این داستان پیچیده که بیشتر به مسائل جهانی و صحنههای اکشن میپردازد، از ایده اصلی تورنمنت جهانی بازی فاصله زیادی داشت. این موضوع بسیاری از طرفداران را ناراحت کرد، زیرا انتظار داشتند فیلم بیشتر روی مبارزات فردی میان شخصیتها تمرکز کند. در عوض، فیلم به یک تریلر سیاسی تبدیل شد که حس جدا بودن از بازیهای منبع اقتباس را به تماشاگران میداد. بسیاری از منتقدان هم اشاره کردند که این روایت پیچیده برای فیلمی که میتوانست یک اکشن ساده و پر از هنرهای رزمی باشد، غیرضروری بوده است.
از طرفی ون دام که به خاطر مهارتهای هنرهای رزمی خود، بهنظر میرسید انتخاب مناسبی برای این نقش باشد. بازیاش با واکنشهای ضد و نقیضی روبرو شد. در حالی که حرکات فیزیکی او چشمگیر بود، بسیاری منتقدان اشاره کردند که بازی او فاقد عمق لازم برای رهبری فیلم بوده و لهجه بلژیکی او با آمریکایی بودن گایل سازگار نبود. در نتیجه برخی احساس کردند که ستاره بودن ون دام بر انتخاب بازیگری مناسبتر، اولویت داشته است. در مقابل، بازی رائول جولیا در نقش ژنرال ام. بایسون به عنوان یکی از بهترین بخشهای فیلم شناخته شد. جولیا که به خاطر بازیهای قوی خود در فیلمهایی مانند خانواده آدامز معروف بود، با اجرای شگفتانگیز خود شخصیت بایسون را به یکی از نقاط قوت فیلم تبدیل کرد. حتی با وجود بیماری در زمان فیلمبرداری، جولیا توانست بایسون را به شخصیتی قدرتمند تبدیل کند که هنوز هم به یاد ماندنی است. از طرفی صحنههای مبارزه ناامیدکننده بود. بسیاری از مبارزات کوتاه بودند و نتوانستند حرکتهای خاص و مشهور بازی را به تصویر بکشند. با اکران فیلم عمدتا با انتقادهای منفی مواجه شد با این حال، همانطور که گفته شد این فیلم در گیشه موفق بود و در سالهای پس از اکران، به یک اثر کالت تبدیل شده است و هنوز هم مورد توجه و بحث نسلهای مختلف طرفداران قرار دارد.
19. برادران سوپر ماریو (.Super Mario Bros)
سال انتشار: 1993
این فیلم که بر اساس فرنچایز محبوب نینتندو ساخته شده، بهعنوان یک آزمایش جسورانه و جاهطلبانه و همچنین یک هشدار دربارهی چالشهای اقتباس از بازیهای ویدیویی در تاریخ باقی مانده است. با وجود شهرت عظیم فرنچایز سوپر ماریو، این اقتباس سال ۱۹۹۳ به یک فیلم بحثبرانگیز تبدیل شد که منتقدان و هواداران را متعجب کرد. اگرچه با گذشت زمان به دلیل عجیب و غریب بودنش طرفداران خاصی پیدا کرده است، اما در اوایل دهه ۹۰ مورد انتقاد قرار گرفت. این فیلم روایتی بسیار متفاوت از دنیای ساده و رنگارنگ بازیها ارائه کرد. این فیلم ماریو و لوئیجی را نه به عنوان شخصیتهای دیده شده در سری بازی، بلکه بهعنوان لولهکشهای بدبختی که در نسخهای تاریک و دیستوپیایی از بروکلین زندگی میکنند، بازسازی کرد. ماریو و لوئیجی که توسط باب هاسکینز و جان لگویزامو بازی میشوند، به بعد دیگری به نام دینوهاتن منتقل میشوند، جایی که باید با فرمانروای ظالمی به نام شاه کوپا (با بازی دنیس هاپر) مبارزه کنند که قصد دارد دنیای خود را با دنیای ما ترکیب کند. مناظر شاد و پر از قارچ و قلعههای دنیای سری بازی جای خود را به یک کابوس صنعتی دادهاند، جایی که دایناسورها پس از برخورد یک شهابسنگ به موجودات انساننما تبدیل شدهاند. فیلم با الهام از ایدههای اصلی سری یعنی نجات شاهزاده و شکست دادن شرور ساخته شده است، اما لحن، محیط و شخصیتها تاریکتر و عجیبتر از هر چیزی بود که هواداران انتظار داشتند. با وجود واکنشهای متفاوت، فیلم برادران سوپر ماریو بهخاطر ریسکهای خلاقانهاش قابلتحسین است. این فیلم توسط راکی مورتون و آنابل جانکل کارگردانی شده که به خاطر کارهایشان روی سریال مکس هدروم شناخته میشوند. جلوههای بصری و طراحی صحنههای فیلم برای آن زمان جاهطلبانه بود و این دو جهانی خلق کردند که ترکیبی از بلید رانر و پارک ژوراسیک بود.
تصمیم برای ورود به فضایی تاریکتر و بالغتر عمدی بود، زیرا فیلمسازان قصد داشتند فراتر از کودکان، مخاطبان بزرگسالتر را نیز جذب کنند. با این حال، این انتخابهای هنری برای بسیاری از منتقدان و هواداران گیجکننده بود و باعث شد فیلم ارتباط کمی با جذابیت شاد و کودکانهی بازیها داشته باشد. با این حال از نقاط قوت فیلم، بازیگران آن بودند، به ویژه باب هاسکینز در نقش ماریو. او با جدیت و واقعگرایی خاصی نقشی را بازی کرد که روی کاغذ احمقانه به نظر میرسید. اما خود هاسکینز بعدها اعتراف کرد که در طول فیلمبرداری هیچ ایدهای نداشت که فیلم درباره چیست و آن را بدترین کاری که تا بهحال انجام داده توصیف کرد. جان لگویزامو در نقش لوئیجی نیز پویایی مثبتی به فیلم افزود. او انرژی و امیدواری خاصی به شخصیت لوئیجی بخشید که با جدیت و سختی ماریو تضاد داشت. اما فیلمنامه ضعیف و دنیای عجیب فیلم گاهی بازی آنها را تحتالشعاع قرار میداد. در این میان آشفتگی فیلم فقط به داستان محدود نمیشد. تولید فیلم به خاطر تغییرات پیدرپی فیلمنامه و دیدگاههای متناقض خلاقانه به یک کابوس برای عوامل تبدیل شد. کارگردانان با بازیگران دچار مشکل شدند. در نتیجه زمانی که برادران سوپر ماریو در سال ۱۹۹۳ اکران شد، با واکنشهای منفی روبرو شد و فیلم در گیشه نیز شکست خمرد.
18. فلز درهمتنیده (Twisted Metal)
سال انتشار: 2023
این سریال کمدی و اکشن که در دنیایی دیستوپیایی جریان دارد، توسط مایکل جاناتان اسمیت ساخته شده است و تلاش میکند تا جوهره پرهیجان سری منبع اقتباس خود را با داستانهای تازه، طنز و حتی لحظات احساسی غیرمنتظره به تصویر بکشد. بازیگرانی مانند آنتونی مکی، استفانی بیتریز و توماس هیدن چرچ در این سریال ایفای نقش میکنند. داستان در دنیای بیقانون و ویرانی پس از آخرالزمان جریان دارد، جایی که نبردهای پرسرعت خودروها و شخصیتهای دیوانهوار به چشم میخورد. سری بازیهای Twisted Metal که در سال ۱۹۹۵ کار خود را آغاز کردند، اساساً یک مسابقه مرگبار خودروها با سلاحهایی مانند تفنگ و موشک هستند. داستان بازی حول یک تورنمنت مرگبار میچرخید که جایزه نفر آخر، یک آرزوی تحققیافته توسط شخصیت اسرارآمیز و مبهمی به نام کالیپسو بود. هر راننده با داستان پسزمینهی خاص خود وارد این مسابقه میشد و معمولاً با پایانی کنایهآمیز یا تلخ مواجه میشد.
اما سریال ۲۰۲۳، برخلاف بازیها، تمرکز بیشتری بر روایت داستان دارد، هرچند همچنان مبارزات بین خودروها را حفظ میکند. داستان سریال درباره جان دو (آنتونی مکی)، یک شیرفروش پرحرف است که مامور میشود بستهای مرموز را در دنیای ویرانشده پساآخرالزمانی آمریکا تحویل دهد. سفر او پر از خطر است و با رقبای مرگبار، پلیسهای سرکش و دشمنان عجیب و غریب روبرو میشود. در طول مسیر، او با کوایِت (استفانی بیتریز)، یک دزد ماشین بیرحم، همراه میشود و با هم تلاش میکنند در برابر دشمنان مختلف زنده بمانند. یکی از ویژگیهای منحصربهفرد این سریال، تزریق طنز به دنیای تاریک آن است. سریال به شدت به طنز سیاه و لحظات کمدی تکیه میکند، در حالی که سکانسهای اکشن پرهیجان را با دیالوگهای تند و شخصیتهای عجیب و غریب ترکیب میکند. آنتونی مکی با کمدیاش به شخصیت جان دو زندگی میبخشد و این ترکیب باعث میشود سریال در مقایسه با اقتباسهای تیره و تار اخیر، حس تازهای داشته باشد. از طرفی یکی از جذابترین جنبههای توئیستد متال همیشه شخصیتهای عجیب و غریب و رنگارنگ آن بوده است و سریال اقتباسی نیز در این زمینه ناامیدکننده نیست. در راس شخصیتها سوییت توث قرار دارد، دلقک قاتلی که از زمان آغاز این مجموعه به نماد آن تبدیل شده است. این شخصیت که توسط کشتیگیر حرفهای ساموآ جو (با صدای ویل آرنت) به تصویر کشیده شده، هم ترسناک و هم خندهدار است. او یک شخصیت عظیمالجثه است که یک کامیون بستنی با سر دلقک خندهداری را میراند. حرکات دیوانهوار او برخی از بهیادماندنیترین لحظات سریال را رقم میزنند.
با وجود موفقیتهایش، این سریال با انتقادات نیز مواجه شده است. یکی از رایجترین انتقادات مربوط به لحن ناهماهنگ سریال است. برخی منتقدان از ترکیب اکشن و کمدی سریال تمجید کردهاند، اما دیگران احساس کردهاند که سریال در ایجاد تعادل درست بین این دو ناتوان بوده است. طنز گاهی اوقات لحظات جدیتر را تضعیف میکند و باعث میشود تماشاگران نتوانند به درستی با جنبههای احساسی داستان ارتباط برقرار کنند. انتقاد دیگر مربوط به خود داستان است. دنیای Twisted Metal پتانسیل زیادی دارد، اما برخی احساس کردهاند که داستان سریال نتوانسته به عمق لازم برسد و بیشتر بر هیجانهای سطحی و ماجراجوییهای اپیزودیک تکیه کرده است.
17. کاپیتان لیزرهاوک (Captain Laserhawk: A Blood Dragon Remix)
سال انتشار: 2023
کاپیتان لیزرهاوک یک سریال انیمیشنی است که توسط آدی شانکار و نتفلیکس ساخته شده است. این یک اقتباس جسورانه و خلاقانه از است که در آیندهی دیستوپیایی و نئونزدهی جهان Far Cry 3: Blood Dragon جریان دارد. شانکار که به خاطر آثاری مانند کسلوانیا شناخته میشود، این سریال را با ترکیبی از نوستالژی بازیهای ویدیویی، زیباییشناسی سایبرپانک دههی ۸۰ و نقدهای اجتماعی خلق کرده است. داستان در دهه ۹۰ میلادی، در یک دنیای موازی جریان دارد که در آن فاشیسم و طمع شرکتها بر جهان حکمفرماست و مردم زیر سلطه یک رژیم تکنوکراتیک زندگی میکنند. در مرکز داستان، دلف لیزرهاوک قرار دارد؛ یک سوپرسرباز سایبری که به مزدوری یاغی تبدیل شده و پس از خیانت به اربابان قبلی خود، تلاش میکند با انجام یک سرقت بزرگ آخرین شانس آزادیاش را بدست آورد. اما چیزی که این سریال را از دیگر داستانهای دیستوپیایی متمایز میکند، رویکرد شوخطبعانه آن است. این سریال با رویکردی خندهدار و اغراقآمیز، فضای فیلمهای اکشن دههی ۸۰ را با طنز ترکیب کرده است. همچنین از نظر بصری، این سریال شگفتانگیز است. طراحی رنگارنگ همراه با ادای احترام به بازیهایی که از آن الهام گرفته، یک زیباییشناسی منحصربهفرد را ایجاد میکند که هم نوستالژیک و هم تازه به نظر میرسد. آنچه کاپیتان لیزرهاوک را خاص میکند، ماهیت بازسازی آن است. این سریال به جای اینکه بهطور دقیق از Far Cry 3: Blood Dragon اقتباس کند، شخصیتها و عناصر مختلفی از دنیای وسیع بازیهای یوبیسافت را در خود جای داده است.
اکشن و جذابیت بصری صحنههای اکشن نیز هیجانانگیز هستند و این در حالی است که سریال از خشونت ابایی ندارد و صحنههای هیجانانگیزی را ارائه میدهد که به اندازه دنیای بازیهایی که از آنها الهام گرفته شده است، پرشور هستند. با این حال این سریال از انتقادها در امان نبوده است. یکی از انتقادات اصلی این است که داستان آن کمی پیچیده و آشفته به نظر میرسد. برخی از بینندگان معتقدند که روایت سریال کمی مبهم است و داستانهای متعددی را بدون اینکه فرصت کافی برای توسعه آنها فراهم شود، دنبال میکند. سرعت ریتم سریال نیز مورد انتقاد قرار گرفته است. منتقدان معتقدند که سریال اغلب عمق را فدای جلوههای بصری میکند و برخی نقاط داستانی با سرعتی سرسامآور پیش میروند، بدون اینکه توضیح کافی داشته باشند. به طور کلی سریال کاپیتان لیزرهاوک نیز مانند سریال فلز درهمتنیده خیلی تلاش میکند تا هیجانانگیز باشد در حالی که بهتر بود روی چیزهایی تمرکز میکرد که منبع اصلی آن یعنی بازی بلاد دراگون را سرگرمکننده کردهاند. در حالی که این سریال تلاش میکند بهترین عملکرد خودش را ارائه دهد اما به اندازهی منبع اقتباس خود از حال و هوای لذتبخش کارتونهای دهه ۸۰ بهره نمیبرد. هرچند تا همینجا هم جای تحسین دارد که آدی شانکار توانست یوبیسافت را متقاعد کند که به شخصیتهای بسیاری از بازیهای مختلف آنها اجازه دهد در این سریال ظاهر شوند.
16. گرن توریسمو (Gran Turismo)
سال انتشار: 2023
در سال 2023، دنیای بازیهای ویدیویی مسابقهای با فیلم گرن توریسمو به پردهی سینماها آمد؛ اقتباسی هیجانانگیز که بر اساس مجموعه شبیهساز مسابقهای شرکت سونی ساخته شده است. این فیلم به کارگردانی نیل بلومکمپ که برای ساخت فیلمهایی علمی تخیلی مثل منطقه 9 و الیسیوم شناخته میشود، تلاش داشت تا از کلیشههای فیلمهای ضعیف اقتباس شده از بازیهای ویدیویی فراتر برود. گفتنی است که این فیلم یک اقتباس مستقیم از بازیها نیست چرا که گرن توریسمو حالت داستانی ندارد. در عوض، فیلم بر اساس داستان واقعی جان ماردنبورو، گیمری که تبدیل به رانندهای حرفهای شد، ساخته شده است. او از طریق مسابقات آکادمی GT که توسط نیسان برگزار شد و بهترین بازیکنان بازی گرن توریسمو را از سراسر جهان انتخاب میکرد، به دنیای مسابقات واقعی وارد شد. او تحت آموزش یک مربی سختگیر به نام جک سالتر (دیوید هاربر) و با حمایت مدیر بازاریابی، دنی مور (اورلاندو بلوم) با چالشهای فیزیکی و روحی در صنعتی رقابتی روبهرو میشود. سفر او از بازیهای کنسولی به رانندگی در دنیای واقعی، هسته احساسی فیلم را شکل میدهد. یکی از برجستهترین ویژگیهای گرن توریسمو، صحنههای هیجانانگیز مسابقات آن است. بلومکمپ با استفاده از خودروهای واقعی و فیلمبرداری پویا، احساس مسابقات با سرعت بالا را به خوبی بازسازی میکند.
زاویههای دوربین به گونهای است که تماشاگر را در جایگاه راننده قرار میدهد و حس سرعت و هیجان را که گیمرها در هنگام بازی تجربه میکنند، تداعی میکند. استفاده از جلوههای ویژهی کامپیوتری در این فیلم حداقلی است و در مواردی که استفاده میشود، به جای اینکه غالب باشد، مکمل صحنههای رانندگی واقعی است. این تعهد به واقعگرایی یکی از نقاط قوت فیلم به حساب میآید. همچنین، فیلم پر از اشارههای کوچکی است که طرفداران بازی آن را تشخیص خواهند داد؛ از جمله خودروهای معروف بازی، پیستها و جزئیات ظریف که همواره جزو ویژگیهای برجسته این مجموعه بازی بوده است. با وجود تمام هیجانات و صحنههای مسابقهای پر سرعت، منتقدان به چند ضعف اساسی اشاره کردهاند که مانع رسیدن فیلم به موفقیت کامل میشود. یکی از انتقادهای اصلی به فیلم، عدم پرداخت کافی شخصیتهای فرعی است. در حالی که فیلم بیشتر روی رشد جان از یک گیمر به یک راننده حرفهای تمرکز دارد، بسیاری از شخصیتهای پشتیبان، مثل دنی ، عمق زیادی ندارند و بیشتر به عنوان ابزارهای پیشبرنده داستان جان عمل میکنند. از طرفی برخی منتقدان اشاره کردهاند که داستان فیلم به دام الگوهای تکراری درامهای ورزشی افتاده است. از مربی سختگیر با قلبی مهربان گرفته تا والدین شکاک، بسیاری از المانهای داستانی گرن توریسمو تکراری به نظر میرسند و از الگوی آشنای فیلمهای ورزشی پیروی میکنند.
15. کارآگاه پیکاچو (Pokémon Detective Pikachu)
سال انتشار: 2019
فیلم کارگاه پیکاچو لحظهای مهم برای هم دنیای پوکمون و هم اقتباسهای بازیهای ویدیویی بود. این فیلم که توسط راب لترمن کارگردانی شد، اولین فیلم پوکمون بهصورت لایو اکشن بود و یکی از محبوبترین سری بازیهای ویدیویی را وارد سینما کرد. گرچه هدف اصلی این فیلم جذب مخاطبان جوان و طرفداران پوکمون بود، اما کارآگاه پیکاچو تلاش کرد تا از مرزهای معمول فیلمهای خانوادگی انیمیشنی فراتر رود و دنیای تخیلی پوکمون را در قالب یک لایو اکشن به تصویر بکشد. داستان در شهر رایم جریان دارد، یک کلانشهر پرجنب و جوش که در آن انسانها و پوکمونها بهطور مسالمتآمیز در کنار هم زندگی میکنند. این شهر ویژگی خاصی دارد؛ در اینجا نبردهای پوکمون ممنوع است و برابری میان انسانها و شریکان پوکمونیشان را ترویج میدهد. فیلم داستان تیم گودمن (با بازی جاستیس اسمیت)، یک جوان ۲۱ ساله را دنبال میکند که از پوکمونها و پدر جداشدهاش، هری گودمن، فاصله گرفته است. زمانی که هری به طور مرموزی پس از یک تصادف رانندگی ناپدید میشود، تیم به شهر رایم میرود تا جوابهایش را پیدا کند. در آنجا با کارآگاه پیکاچو روبرو میشود. این پیکاچو که توسط رایان رینولدز صداپیشگی شده، دیگر آن همدم شیرین و دوستداشتنی نیست که از بازیها و کارتونها میشناسیم، بلکه یک کارآگاه با تجربه است. تیم و پیکاچو با هم توطئهای را کشف میکنند که در آن سرمی وجود دارد که باعث میشود پوکمونها به شدت خشمگین و تهاجمی شوند و نقشهای بزرگتر که میتواند رابطه انسانها و پوکمونها را برای همیشه تغییر دهد. در طول ماجرا، آنها با مجموعهای از انواع مختلف پوکمون و شخصیتهای انسانی عجیب و غریب مواجه میشوند.
یکی از برجستهترین نقاط قوت فیلم در طراحی بصری آن است. کارآگاه پیکاچو به خاطر تواناییاش در زنده کردن دنیای پوکمون بهشیوهای جادویی و در عین حال واقعگرایانه تحسین شد. پوکمونهای CGI نیز به گونهای طراحی شده بودند که شبیه موجودات واقعی به نظر برسند. این فیلم به جای بازگو کردن داستان معمول یک مربی جوان که در تلاش است تا استاد پوکمون شود، بر یک معمای کارآگاهی متمرکز شد که عناصر فیلمهای کمدیهای پلیسی را نیز در خود داشت و از این نظر دست به حرکتی جسورانه زد. این نگاه تازه به دنیای پوکمون فرصتی فراهم کرد تا داستانی گفته شود که برای مخاطبان ناآشنا با پسزمینهی عمیق سری دسترسپذیر باشد. با این حال در نظر طرفداران جوانتر، شوخیهای بزرگسالانه و ارجاعات به فرهنگ پاپ که رینولدز بهخاطر آن شناخته شده، چندان با واکنش خوبی مواجه نشد. برخی منتقدان احساس میکردند که فیلم نمیتواند تصمیم بگیرد که مخاطب آن کودکان هستند یا طرفداران بزرگسال که با این مجموعه بزرگ شدهاند و این عدم هماهنگی لحن باعث ایجاد لحظاتی نامناسب شد. از طرفی فیلم به دلیل تکیهی بیش از حد به کلیشههای رایج فیلمهای کارآگاهی مورد انتقاد قرار گرفت. برخی منتقدان احساس کردند که داستان تا حدی فرمول زده بوده و پیچشهایی داشته که به راحتی قابل پیشبینی بودند. در نهایت منتقدان اشاره کردند که اگرچه فیلم یک تجربه سرگرمکننده بوده، اما میتوانست از یک نتیجهگیری بهتر و منسجمتر بهرهمند شود.
14. سونیک خارپشته (Sonic the Hedgehog)
سال انتشار: 2020
سفر تبدیل یک بازی ویدیویی محبوب به یک فیلم اغلب با چالشهای فراوانی همراه است، اما فیلم سونیک خارپشته محصول سال 2020، به تهیهکنندگی پارامونت پیکچرز، موفق شد بر مشکلات بزرگ غلبه کند و به اثری تبدیل شود که در گیشه موفقیت چشمگیری داشت. این فیلم به کارگردانی جف فاولر و با صداپیشگی بن شوارتز در نقش سونیک و بازی درخشان جیم کری در نقش دکتر روباتنیک، هم ادای دینی به طرفداران قدیمی شخصیت سونیک بود و هم دروازهای برای جذب مخاطبان جدید به دنیای رنگارنگ این نماد محبوب سگا باز کرد. هنگامی که اولین تریلر این فیلم در آوریل ۲۰۱۹ منتشر شد، طرفداران از طراحی شخصیت سونیک شوکه شدند. ظاهر انسانیگونه سونیک، چشمان کوچک و دندانهای بیش از حد واقعی او مورد انتقاد شدید قرار گرفت و به نظر بسیاری با منبع اصلی همخوانی نداشت. این واکنشهای منفی به حدی شدید بود که پارامونت تصمیم گرفت اکران فیلم را به تأخیر بیندازد و طراحی این شخصیت را بازبینی کند. این تغییرات، هزینه تولید فیلم را به میزان قابلتوجهی افزایش داد، اما نتیجه نهایی نشان داد که این تصمیم کاملا درست بوده است. طراحی نهایی سونیک که وفادار به ظاهر کلاسیک و دوستداشتنی شخصیت اصلی بود، مورد تحسین فراوان قرار گرفت. داستان فیلم نسبتاً ساده اما جذاب است. سونیک، یک خارپشت بیگانه و پرانرژی که با سرعت فوقالعادهاش شناخته میشود، بهطور مخفیانه روی زمین زندگی میکند. زمانی که قدرت او توجه دولت را جلب میکند، آنها دکتر روباتنیک عجیب و غریب را مأمور دستگیری او میکنند. سونیک با تام، کلانتر یک شهر کوچک (با بازی جیمز مارسدن)، متحد میشود تا از دستگیری فرار کند. این ماجرا به یک سفر جادهای پر از طنز، اکشن و لحظات احساسی منجر میشود.
اگرچه داستان نوآوری زیادی ندارد، اما به خوبی توانسته میان طنز و نوستالژی تعادل برقرار کند. شخصیت پرجنبوجوش سونیک، همراه با جستوجوی او برای دوستی، با مخاطبان ارتباط برقرار میکند. طرفداران نیز از اشاراتی به بازیهای ویدیویی، مانند علاقه سونیک به هاتداگهای تند و تغییر ظاهر نهایی روباتنیک به شکل معروفش، لذت بردند. بازی جیم کری در نقش دکتر روباتنیک یکی از جنبههای تحسینشده فیلم بود. کری با انرژی بیش از حد و کمدی خاص خود، این دانشمند دیوانه را به یک ضدقهرمان جذاب تبدیل کرد. بازی او یادآور نقشآفرینیهای درخشانش در فیلمهایی مثل ماسک و کارآگاه حیوانات بود. منتقدان و طرفداران بهطور یکسان از توانایی کری در تزریق انرژی دیوانهوار به فیلم تمجید کردند و نقش او را یکی از ماندگارترین بخشهای اثر دانستند. این فیلم توانست نظر خانوادهها و مخاطبان عام را جلب کند. طنز فیلم قابل درک بود و صحنههای اکشن، به ویژه جلوههای مرتبط با سرعت بالای سونیک، از نظر بصری جذاب بودند. دوستی صمیمانه بین سونیک و تام نیز یک هسته احساسی به فیلم اضافه کرد که بسیاری از اقتباسهای مشابه فاقد آن هستند. با وجود نقاط قوت، این فیلم خالی از اشکال نبود. منتقدان چند نکته منفی را مطرح کردند. در حالی که داستان سرگرمکننده بود، اما قالبی کلیشهای داشت. بسیاری از منتقدان اشاره کردند که فیلم از الگوی آشنای سفرهای جادهای دوستانه پیروی میکند و شگفتی خاصی ارائه نمیدهد. از طرفی تمرکز بر زمین و شخصیتهای انسانی باعث شد مکانهایی مثل منطقه گرین هیل و دیگر محیطهای معروف فقط در حد اشاراتی کوتاه نمایش داده شوند. با وجود این انتقادات و برخی دیگر، این فیلم از نظر تجاری به شدت موفق بود و موفقیت آن به ساخت دنبالهای از آن منجر شد که شخصیتهای بیشتری از دنیای سونیک، مانند تیلز و ناکلز را معرفی کرد. نسخهای سومی از این سری نیز در دست تولید است.
13. سایلنت هیل (Silent Hill)
سال انتشار: 2006
این فیلم به کارگردانی کریستف گان و نویسندگی راجر اوری تلاش کرد تا دنیای محبوب و ترسناک سری بازیهای سایلنت هیل از شرکت کونامی را به پردهی سینما بیاورد. طرفداران بازیها امیدوار بودند فیلم بازتابی وفادار از شهر مه گرفته و پر از رمز و راز سایلنت هیل با همان فضای خوفناک و ترس روانشناختی خاص مجموعه بازی باشد. هرچند فیلم تا حد زیادی توانست زیبایی بصری ترسناک سری را بازآفرینی کند، اما واکنشها به آن ضد و نقیض بود و منتقدان و مخاطبان درباره وفاداری فیلم به منبع اصلی اختلاف نظر داشتند. داستان فیلم بر محور رز دا سیلوا با بازی رادا میشل میچرخد؛ مادری که مصمم است راز کابوسهای مکرر دختر خواندهاش، شارون با بازی جودل فرلند را کشف کند. شارون بارها نام سایلنت هیل را بر زبان میآورد و همین باعث میشود رز تصمیم بگیرد او را به این شهر متروکه در ویرجینیای غربی ببرد. پس از یک تصادف وحشتناک، رز به هوش میآید و متوجه میشود شارون ناپدید شده و شهر در میان مهی غیرطبیعی فرو رفته است. در حالی که خاکستر از آسمان میبارد، رز با هیولاهای وحشتناک و اعضای فرقهای متعصب روبهرو میشود و همزمان ارتباط شارون با تاریخ تاریک شهر را کشف میکند. داستان فیلم تا حد زیادی از بازیهای سایلنت هیل 1 و 2 الهام گرفته است اما پیچشهای خاص خود را دارد. در واقع تمرکز فیلم بیشتر بر عشق و احساس گناه مادری است تا موضوعات برجستهی بازیها مانند تروماهای شخصی و ترس روانشناختی. یکی از نقاط قوت غیرقابل انکار فیلم، جلوههای بصری آن است. خیابانهای مهآلود، محیطهای عجیب و هیولاهای دلهرهآور مانند کله هرمی و پرستارهای نمادین مستقیما از دل بازیها گرفته شدهاند. گان که خود را یکی از طرفداران این سری معرفی کرده بود، با توسعهدهندگان بازی همکاری نزدیکی داشت تا اصالت را حفظ کند. نتیجهی این تلاش، خلق جهانی ترسناک بود که طرفداران بازیها بلافاصله با آن ارتباط گرفتند.
جالب است بدانید که آکیرا یامائوکا، آهنگساز اصلی سری سایلنت هیل نیز در ساخت موسیقی متن فیلم همکاری کرد و ملودیهای مرموزی را خلق کرد که حس ترس و دلهره را تقویت میکرد. در این میان رادا میچل در نقش رز عملکردی قانعکننده ارائه داد و جودل فرلند نیز با بازی در دو نقش شارون و شخصیت تاریکتر او، السا، توانایی بازیگری چشمگیری از خود نشان داد. با این حال، برخی از منتقدان دیگر بازیها را ضعیف دانستند. شان بین که نقش همسر رز، کریستوفر، را بازی میکرد، در یک خط داستانی فرعی حضور داشت که به نظر میرسید جدا از داستان اصلی و اضافهای بیارتباط است. تلاشهای او برای کشف حقیقت سایلنت هیل از دنیای بیرونی چیز زیادی به روایت اضافه نکرد و بسیاری معتقد بودند حضور او یک فرصت از دست رفته برای پرداختن به شخصیتهای مرد بود. از طرفی هرچند فیلم به خاطر زیباییهای بصری مورد تحسین قرار گرفت، اما بسیاری معتقد بودند عمق داستانی کافی را ندارد ندارد. روایت فیلم اغلب پیچیده و با دیالوگهای سنگین و فلشبکهای نه چندان مناسب ارائه میشد. برخی منتقدان گفتند فیلم بیش از حد بر وحشت فیزیکی تمرکز کرده و به جنبهی روانشناختی که یکی از ویژگیهای برجسته بازیها بود، بیتوجهی کرده است. حضور کله هرمی نیز هرچند که از نظر بصری چشمگیر بود، بیجا به نظر میرسید زیرا در بازیها معنای نمادین عمیقی داشت. همچنین پایان مبهم فیلم مخاطبان را دو دسته کرد. برخی از این پایان مرموز استقبال کردند، در حالی که دیگران آن را ناقص و ناامیدکننده یافتند. با گذشت زمان، فیلم سایلنت هیل در میان طرفداران بازیها به یک اثر کالت تبدیل شد.
12. مورتال کامبت (Mortal Kombat)
سال انتشار: 1995
وقتی مورتال کامبت در سال ۱۹۹۲ وارد دنیای بازیهای ویدیویی شد، دنیای بازیهای مبارزهای را با نبردهای خشن، حرکات نهایی اغراقآمیز و شخصیتهای بهیادماندنیاش متحول کرد. این بازی تقریبا یک شبه به پدیدهای فرهنگی تبدیل شد. طبیعی بود که موفقیت بازی هالیوود را ترغیب کرد تا آن را به یک فیلم لایو اکشن تبدیل کند. به کارگردانی پل دبلیو. اس. اندرسون، فیلم مورتال کامبت در سال ۱۹۹۵ اکران شد و یکی از اولین تلاشها برای اقتباس یک بازی ویدیویی در قالب فیلمی سینمایی بود. با وجود مشکلاتی که فیلم داشت، توانست جوهرهی این سری محبوب را بهگونهای منتقل کند که آن را از دیگر اقتباسهای ناموفق بازیهای ویدیویی متمایز کرد. با گذشت زمان، مورتال کامبت به یک اثر کلاسیک کالت تبدیل شده و هم بهخاطر موفقیتها و هم کاستیهایش به خاطر سپرده شده است. داستان این فیلم حول محور تورنومنتی باستانی از هنرهای رزمی است که سرنوشت سرزمین Earthrealm را تعیین میکند. اگر مبارزان زمین در ده تورنمنت پیاپی از مبارزان Outworld شکست بخورند، زمین تسخیر خواهد شد. قهرمانان Outworld به رهبری جادوگر شیطانی شنگ سونگ، قبلا در ۹ تورنمنت پیروز شدهاند. آخرین امید زمین در دست سه قهرمان غیرمنتظره است: راهب شائولین، لیو کانگ، بازیگر و رزمیکار، جانی کیج و سرباز نیروهای ویژه، سونیا بلید. هر یک از این شخصیتها دلایل شخصی خود را برای شرکت در این تورنمنت دارند. لیو کانگ به دنبال انتقام مرگ برادرش است، جانی کیج میخواهد ثابت کند که چیزی فراتر از یک ستاره هالیوود است و سونیا بلید به دنبال دستگیری کینو است، مجرمی که مسئول قتل همکارش است. با هدایت خدای رعد، یعنی ریدن، این سه نفر باید نه تنها با مبارزان مرگبار Outworld روبرو شوند، بلکه باید با درگیریهای درونی خود نیز مواجه شوند تا بتوانند در این تورنمنت پیروز شوند و زمین را نجات دهند.
برای طرفداران بازیهای مورتال کامبت، این فیلم از جهاتی موفق بود و مهمتر از همه، فیلم به منبع اصلی خود احترام گذاشت و فضای تاریک و فانتزی و شخصیتهایی که بازیها را تعریف میکردند حفظ کرد. فیلم هوشمندانه از تلاش برای توضیح جزئیات کامل دنیای مورتال کامبت خودداری میکند و به جای آن، با صحنههای اکشن سریع، داستان را پیش میبرد. انتخاب کری هیرویوکی تاگاوا برای نقش شنگ سونگ یکی از بزرگترین نقاط قوت فیلم به شمار میرود. بازی تاگاوا پر از کاریزما و تهدید بود که این او را به یک شرور بهیادماندنی تبدیل کرد. در حالی که مورتال کامبت موفق شد دنیای بازی را به خوبی بازسازی کند، این فیلم بدون ایراد نبود. یکی از انتقادهای رایج طرفداران و منتقدان به فیلم، دیالوگها و فیلمنامه بود. فیلمنامه پر از دیالوگهای کلیشهای و سطحی بود که از طنز ناخواسته تا لحظات خجالتآور متغیر بودند. پرداخت شخصیتها نیز یکی از نقاط ضعف فیلم بود. در حالی که شخصیتهای بازی به خوبی از لحاظ بصری به تصویر کشیده شده بودند، بسیاری از پسزمینههای داستانی آنها بهطور سطحی مطرح شده و به همین دلیل شخصیتها تکبعدی به نظر میرسیدند. در نهایت فیلم درجه سنی PG-13 داشت که به این معنی بود که باید عناصر خشونت را به شدت کاهش میداد. فیتالیتیها بهجای نمایش کامل، فقط بهطور ضمنی نشان داده میشدند که باعث شد برخی از طرفداران احساس کنند فیلم به روح اصلی بازیها وفادار نیست. منتقدان این تصمیم را نتیجهی تمایل استودیو برای جذب مخاطب گستردهتر میدانستند، اما این تصمیم یکی از جنبههای متمایز بازیها از آثار مشابه را از فیلم حذف کرد. در نتیجه طرفدارانی که انتظار داشتند شخصیتهای محبوبشان پایانهایی خشن و خونین را تجربه کنند، از این که فیلم خشونت بازیها را کم کرده، ناامید شدند.
11. برادران سوپر ماریو (The Super Mario Bros. Movie)
سال انتشار: 2023
در تاریخ بازیهای ویدیویی تنها چند سری به اندازهی «سوپر ماریو» محبوب و نمادین هستند، مجموعهای که از زمان اولین نسخه در سال ۱۹۸۵ دل میلیونها نفر را ربوده است. وقتی نینتندو و استودیوی انیمیشنسازی ایلومینیشن برای ساخت فیلم برادران سوپر ماریو اعلام همکاری با یکدیگر را کردند، انتظارات بسیار بالا گرفت.. طرفداران امیدوار بودند که این فیلم در مورد شخصیت لولهکش دوستداشتنی و دنیای رنگارنگش حق مطلب را ادا کند، به ویژه پس از اقتباس ناموفق سال ۱۹۹۳ که باعث ناامیدی بسیاری شد. این فیلم در آوریل ۲۰۲۳ اکران شد و در بسیاری از جهات، این وعده را عملی کرد. از نظر مالی، فیلم یک موفقیت بزرگ بود و بیش از یک میلیارد دلار در سطح جهان فروخت و جایگاه خود را به عنوان یک موفقیت بزرگ در گیشه تثبیت کرد. با این حال، با وجود موفقیت تجاری و جذابیت نوستالژیک، استقبال منتقدان چندان یکدست نبود. در حالی که طرفداران و تماشاگران جوانتر از این اثر انیمیشنی لذت بردند، برخی منتقدان نگرانیهایی دربارهی داستان، طنز و پرداخت شخصیتها مطرح کردند. فیلم به کارگردانی آرون هورواث و مایکل جلنیک، تماشاگران را به سفری آشنا میبرد. ماریو با صدای کریس پرت و برادر خجالتیاش، لوییجی با صدای چارلی دی، لولهکشهایی در بروکلین هستند که به طور تصادفی وارد لولهای اسرارآمیز میشوند که آنها را به سرزمین جادویی پادشاهی قارچها منتقل میکند.
با ورود به این دنیا از هم جدا میشوند و ماریو با پرنسس پیچ با صدای آنیا تیلور جوی همراه میشود تا لوییجی را که توسط بوزر با صدای جک بلک، اسیر شده، نجات دهد. بوزر که قدرت بسیاری دارد، تهدید میکند که پادشاهی قارچها را تسخیر خواهد کرد مگر اینکه پرنسس پیچ با او ازدواج کند. آنچه در ادامه میآید، سفری هیجانانگیز از برخی از معروفترین مراحل و مکانهای بازیها است. در طول راه، ماریو با شخصیتهای آشنایی مانند تاد و دانکی کونگ نیز روبرو میشود و با دشمنان آشنا مبارزه میکند. استودیوی انیمیشنسازی ایلومینیشن که آثار موفقی چون من نفرتانگیز و زندگی مخفی حیوانات خانگی را ساخته، در خلق دنیاهای زنده و پرانرژی تبحر دارد و پادشاهی قارچها نیز از این قاعده مستثنی نیست. این فیلم از نظر بصری نامهای عاشقانه به طرفداران ماریو است، و رنگهای شاد، صحنههای اکشن جذاب و مناظر چشمنواز به این سری نمادین ادای احترام میکند. در این میان گفتنی است که گروه صداپیشگان یکی از بحثهای مهم پیش از اکران بود. انتخاب کریس پرت به عنوان ماریو باعث واکنشهای اولیهی زیادی شد و بسیاری از طرفداران تردید داشتند که آیا او میتواند شخصیت معروف لولهکش ایتالیایی را به خوبی به تصویر بکشد. در حالی که پرت اجرایی قابل قبول ارائه داد، منتقدان اشاره کردند که نسخهی او از ماریو فاقد شور و انرژیای بود که هواداران قدیمی انتظار داشتند. برخی از هواداران آرزو داشتند که صدای پرانرژیتری را بشنوند، مشابه آنچه چارلز مارتینت در بازیها به نمایش گذاشته است. در مقابل، اجرای جک بلک در نقش بوزر تحسین همگانی را به همراه داشت. بلک با ترکیب خلاقانهای از تهدیدآمیز بودن و طنز، شخصیت پادشاه کوپا را به خوبی زنده کرد.
10. نیر: اتوماتا (Nier: Automata Ver1.1a)
سال انتشار: 2023
انیمهای که طرفداران سری نیر مدتها انتظارش را میکشیدند، با عنوان Nier: Automata Ver1.1a در اوایل سال ۲۰۲۳ پخش شد. این انیمه به کارگردانی ریوئیجی ماسویاما ساخته شده و در حالی که از نظر جلوههای بصری خیرهکننده و شخصیتپردازی، وفادار به بازی منبع اقتباس خود است، در انتقال عمق داستانی بازی اصلی چندان موفق عمل نمیکند. در قلب داستان، یک روایت در آیندهای پساآخرالزمانی قرار دارد. در این آینده، انسانها به ماه گریختهاند و اندرویدها بر روی زمین درگیر جنگی بیپایان با ماشینهای بیگانهای هستند که توسط موجودات فضایی خلق شدهاند. بازی داستان چند اندروید، بهویژه 2B ،9S و A2 را دنبال میکند که در طول مسیر حقیقتهای شگفتانگیزی درباره وجود خود، جنگی که در آن شرکت دارند و معنای زندگی کشف میکنند. آنچه آتوماتا را از سایر بازیهای اکشن نقشآفرینی متمایز میکرد، تمایل آن به بررسی مفاهیم فلسفی عمیقی مانند هویت، اراده آزاد و چرخه زندگی و مرگ بود، در حالی که بازیکنان را در ترکیبی از سبکهای مختلف گیمپلی غوطهور میکرد. از همان ابتدا مشخص بود که اقتباس چنین بازی چندلایه و غیرخطی به یک انیمه ۱۲ قسمتی یک چالش بزرگ است. در حالی که چندین پایان و داستانهای درهمتنیده بازی تجربهای گستردهای ارائه میدادند، انیمه باید داستان را بهگونهای ساده میکرد که در قالب روایتهای اپیزودیک سنتی جای بگیرد. سازندگان انیمه باید تصمیم میگرفتند که چه بخشهایی از داستان را نگه دارند، چه بخشهایی را حذف کنند و چگونه داستان را برای مخاطبان جدید بازگو کنند، در حالی که باید انتظارات طرفدارانی که از قبل با بازی ارتباط عاطفی داشتند را نیز برآورده میکردند. Nier: Automata Ver1.1a با جسارت تصمیم گرفته بود فراتر از بازگویی خط به خط داستان بازی برود. خود یوکو تارو، که یکی از افراد پشت این انیمه بود، اعلام کرد که عنوان Ver1.1a نشاندهندهی این است که اقتباس تغییرات قابل توجهی در داستان ایجاد خواهد کرد. به جای اینکه صرفاً روایت بازی را تکرار کند، انیمه سناریوها و ایدههای جدیدی را بررسی میکند که در بازی اصلی وجود نداشتند و بهنوعی شکل دیگری از داستان بازی را به نمایش میگذارد. این تصمیم خلاقانه واکنشهای مختلفی از طرف طرفداران به همراه داشت.
یکی از بهترین جنبههای Nier: Automata Ver1.1a، وفاداری بصری آن است. A-1 Pictures که به خاطر کیفیت بالای انیمیشنهایش در سریهایی مانند Sword Art Online و Your Lie in April شناخته شده است، کار چشمگیری در بازسازی زیبایی پادآرمانشهری دنیای بازی انجام داده است. شهرهای ویران، مناظر خالی از سکنه و دیگر مناطق بازی با جزئیات فراوانی به تصویر کشیده شدهاند که ادای احترامی به سبک هنری بازی است. صحنههای نبرد نیز پویا و هیجانانگیز هستند و حس نبردهای پرسرعت بازی را به خوبی منتقل میکنند. در این میان صداپیشگان، یوئی ایشیکاوا (2B) و ناتسوکی هانائه (9S) نقشهای خود را از بازی تکرار کردهاند که برای طرفداران قدیمی جذاب است. علاوه بر این، انیمه به بررسی مبارزات احساسی و روانی شخصیتها میپردازد و به نوعی این احساسات را حتی صمیمانهتر از بازی به تصویر میکشد. بدون عنصر تعاملی گیمپلی، انیمه این فقدان را با اختصاص زمان بیشتر به نمایش احساسات شخصیتها جبران میکند، بهویژه زمانی که آنها شروع به پرسش درباره هدف وجود خود و بیهودگی جنگشان میکنند. در حالی که Nier: Automata Ver1.1a در بسیاری از جنبهها موفق است، بدون اشکال نیست و منتقدان به چندین مشکل قابل توجه اشاره کردهاند. یکی از انتقادهای اصلی به انیمه مربوط به سرعت روایت آن است. برخلاف بازی که بازیکنان زمان داشتند تا دنیا را بهطور کامل کشف کنند، انیمه اغلب بهسرعت از برخی نقاط کلیدی داستان عبور میکند و زمان کافی برای پرداخت به مضامین فلسفی را فراهم نمیکند. لایههای پیچیده داستان بازی و اکتشاف اندرویدها، ماشینها و معنای وجود به شکلی فشرده روایت میشوند که گاهی بهنظر میرسد عمق لازم را ندارند. از طرفی پایانهای متعدد و بازیهای چندباره که در بازی وجود داشت، بخشهای اساسی از روایت آن بودند و با هر تکمیل لایههای جدیدی از داستان را آشکار میکردند اما Nier: Automata Ver1.1a سعی میکند این تجربه را در قالبی خطی فشرده کند که برخی از عمق و شگفتیهایی که بازی را منحصر به فرد کرده بود، در این راه فدا شدهاند.
9. گرگینههای درون (Werewolves Within)
سال انتشار: 2021
فیلم گرگینهها در میان ما که در سال 2021 به کارگردانی جاش روبن و بر اساس یک بازی چندنفره و واقعیت مجازی با همین نام از یوبیسافت اکران شد شد، به شکلی تازه و غیرمنتظره وارد این ژانر شد. با ترکیبی از ژانرهای وحشت، کمدی و معمایی، این فیلم توانست در میان انبوهی از اقتباسهای ناموفق متمایز شود. اما علیرغم جذابیت و تحسینهای منتقدان، این فیلم نیز خالی از ایراد نبود. در هسته اصلی داستان گرگینهها در میان ما، یک معما با عناصری تاریک و کمدی قرار دارد. داستان در شهر کوچک و برفی بیورفیلد اتفاق میافتد و درباره گروهی از ساکنان است که در یک مهمانخانه به دام افتادهاند، در حالی که طوفانی شدید شهر را محاصره کرده است. اوضاع زمانی ترسناک میشود که معلوم میشود یکی از آنها یک گرگینهی قاتل است. داستان فیلم حول شخصیت فین ویلر، یک محیطبان جدید با بازی سم ریچاردسون میچرخد که به شهر میآید، در حالی که تنشها بین ساکنان به دلیل یک پروژه خط لوله گاز در حال اوجگیری است. شخصیت خوشبین و مهربان او به شدت با ساکنان مشکوک و آشفته شهر در تضاد است که همین تقابل باعث موقعیتهای کمدی و پرتنش میشود. وقتی معلوم میشود که نیرویی ماورایی در میان آنها وجود دارد، تلاش برای شناسایی گرگینه آغاز میشود، در حالی که روابط خراب و بیاعتمادی رشد میکند. تعادل بین کمدی و وحشت یکی از بزرگترین نقاط قوت این فیلم است. جاش روبن که پیشتر در فیلم ترسناک Scare Me تجربه داشته، به فیلم انرژی خاصی بخشیده که حتی در اوج تنشها هم سرگرمکننده باقی میماند. شخصیتهای عجیب، دیالوگهای هوشمندانه و موقعیتهای مضحک، تماشاگر را به خنده وا میدارد، در حالی که حس دلهره در پسزمینه یادآور حضور موجودی خونخوار است که هر لحظه ممکن است حمله کند. منتقدان بسیاری فیلم را به خاطر این توانایی در ترکیب ژانرها تحسین کردند. در واقع فیلم به جای اینکه به سمت وحشت یا کمدی افراطی برود، مسیری میانه را حفظ کرد که هم هیجانانگیز بود و هم خندهدار.
اقتباس از یک بازی ویدیویی در قالب فیلم همیشه با چالشهایی همراه است، به ویژه وقتی که خود بازی از داستانی پیچیده برخوردار نیست. در بازی بازیکنان نقش روستاییانی را بازی میکنند که باید بفهمند کدام یک از آنها به طور مخفیانه یک گرگینه است. بازی مانند مافیا بیشتر بر فریبکاری، همکاری و سوءظن تمرکز دارد تا روایت داستانی مشخص. تبدیل چنین ساختار به یک فیلم میتوانست فاجعهآمیز باشد، اما نویسنده فیلم با هوشمندی توانسته هسته اصلی بازی را در فیلم پیاده کند. با تبدیل تمهای سوءظن و هویتهای پنهان به یک فیلم معمایی، گرگینهها در میان ما روح بازی را حفظ کرده، در حالی که به آن داستانی ساختارمندتر بخشید. پس از انتشار، این فیلم به طور کلی با بازخورد مثبت از سوی منتقدان مواجه شد اما برخی از منتقدان مشکل اصلی را در کندی روند فیلم به خصوص در میانهها دانستند، به طوری که تنش فیلم در برخی مواقع از بین میرفت. همچنین برخی منتقدان احساس کردند که شخصیتهای فرعی فیلم به خوبی توسعه نیافتهاند و این موضوع باعث ایجاد عدم تعادل در داستان شده است. یکی دیگر از نقدهای رایج این بود که معمای فیلم تا حدودی قابل پیشبینی بود. برخی از مخاطبان احساس کردند که هویت گرگینه آنچنان که باید، غافلگیرکننده نبود و فیلم بیشتر به خاطر تعاملات شخصیتها و لحظات کمدیاش جذاب بود تا تعلیق و هیجان. هرچند این فیلم علیرغم ایراداتی که دارد، توانسته خود را به عنوان یکی از معدود اقتباسهای موفق از بازی ویدیویی معرفی کند.
8. کلهفنجونی (!The Cuphead Show)
سال انتشار: 2022
این سریال انیمیشنی که بر اساس بازی مشهور و بسیار دشوار کاپهد ساخته شده است، تماشاگران را به دنیای جادویی و بصری خیرهکنندهای میبرد که مانند کارتونهای دههی ۱۹۳۰ به نظر میرسد. بازی کاپهد که توسط استودیو MDHR ساخته شده بود، در سال ۲۰۱۷ با استقبال فراوان مواجه شد. این بازی ترکیبی از اکشن سریع و نبردهای دشوار با باسهای چالش برانگیز را ارائه میداد. سبک بصری بازی با انیمیشنهای دستی، پسزمینههای نقاشی شده و موسیقی جاز، آن را به یکی از متمایزترین بازیهای دوران مدرن تبدیل کرد. با موفقیت چشمگیر این بازی، نتفلیکس تصمیم گرفت این دنیای محبوب را به یک سریال انیمیشنی کامل تبدیل کند. در نتیجه، سریال کاپهد در فوریهی ۲۰۲۲ آغاز به کار کرد و طرفداران بازی مشتاق بودند که ببینند تیم پشت آن چگونه جذابیت و چالش بازی را به فرمت سریال منتقل میکند. این سریال حول محور کاپهد و برادر محتاط اما وفادارش، ماگمن، میچرخد که در ماجراجوییهای عجیب و اغلب پر هرج و مرج در جزایر اینکول به سر میبرند. در هر قسمت، این دو برادر درگیر موقعیتهای کمدی میشوند و چه در مواجهه با دشمنان عجیب و غریب و یا فقط به دلیل تصمیمات عجولانهی کاپهد دچار مشکل شوند. داستان ساده و سرگرمکننده است و اکثر قسمتها به عنوان ماجراجوییهای مستقل ارائه میشوند. این سریال از نظر تم داستانی به مراتب سبکتر از مضامین جدی بازی است که در آن کاپهد و ماگمن مجبور بودند برای پرداخت بدهی به شیطان، روحهایی را جمعآوری کنند. در واقع سریال رویکردی طنزآمیز به همان دنیا دارد که آن را برای مخاطبان وسیعتری، از جمله کودکان که ممکن است بازی را انجام نداده باشند، دسترسپذیر میکند.
ویژگی برجستهی سریال سبک انیمیشن آن است که به طرز چشمگیری به ریشههای منبع الهام خود وفادار مانده است. نتفلیکس و استودیوی MDHR کار شگفتانگیزی در بازسازی سبک انیمیشن بازی انجام دادهاند که به دوران طلایی انیمیشنهای آمریکایی همچون بتی بوپ برمیگردد. هر فریم از این سریال به عنوان ادای احترام به روزهای اولیه انیمیشن احساس میشود و آشکار است که انیماتورها احترام عمیقی به آن دوره داشتهاند. یکی از چالشهای بزرگ در اقتباس کاپهد، زنده کردن شخصیتها از طریق دیالوگ بود. در بازی، کاپهد و ماگمن دیالوگ زیادی نداشتند و بیشتر داستان از طریق اکشن روایت میشد اما در سریال، هر دو شخصیت دارای صدا و شخصیت متمایز هستند. کاپهد با صدای ترو والنتینو، شجاع، بیفکر و همیشه آمادهی ماجراجویی است، در حالی که ماگمن با صدای فرانک تودارو، محتاطتر و معقولتر است. رابطهی برادرانهی آنها پایه و اساس طنز و احساس سریال است. با این که این سریال به طور کلی درخشیده اما برخی از منتقدان اشاره کردهاند که طبیعت اپیزودیک سریال فاقد یک روایت پیوسته است و آن را کمی سطحی جلوه میدهد. از طرفی یکی دیگر از نقدهای رایج این بود که سریال بیشتر به مخاطبان جوانتر توجه دارد که برخی از طرفداران بزرگسال که انتظار داستانی جدیتر یا تاریکتر داشتند را ناامید میکند.
7. استریت فایتر 2 (Street Fighter II: The Animated Movie)
سال انتشار: 1994
قبل از بررسی این فیلم، باید به اهمیت استریت فایتر 2 در تاریخ صنعت بازی توجه کرد. این بازی که در سال ۱۹۹۱ منتشر شد، ژانر مبارزهای را با مکانیکهای ساده، شخصیتهای متنوع و گیمپلی رقابتی متحول کرد. شخصیتهایی مانند ریو، کن، چونلی و غیره به نامهایی آشنا تبدیل شدند و سالنهای بازی در سراسر جهان مملو از فریادهای هادوکن و شوریوکن شد. موفقیت جهانی این بازی بیسابقه بود و آن را به کاندیدایی طبیعی برای یک اقتباس سینمایی تبدیل کرد، به ویژه در دهه ۱۹۹۰ که ایده اقتباس از بازیهای ویدیویی هنوز نو بود. انیمیشن استریت فایتر 2 داستانی دربارهی نبرد ابدی بین خیر و شر است و روی تقابل بین مبارزان قهرمان و سازمان شرور شادالو به رهبری دیکتاتور معروف، ام. بایسون متمرکز است. داستان فیلم با ماجرایی در سطح جهانی آغاز میشود که طی آن بایسون در تلاش است تا بهترین مبارزان جهان را به خود جذب کند و کسانی که با او مخالفت میکنند را از میان بردارد. هدف نهایی او تسلط بر جهان است و او ریو، یکی از بزرگترین رزمیکاران جهان را کلید برنامههای خود میبیند. اما ریو یک مبارز سرگردان است که به شهرت یا قدرت علاقهای ندارد. هدف او فقط تقویت مهارتهای خود در مبارزه است. در کنار او، دوست و رقیب گاه و بیگاه او، کن قرار دارد که به طور ناخواسته وارد سازمان شادالو میشود. دیگر شخصیتهای کلیدی مانند چونلی، مامور پلیس بینالملل و گایل، سرباز نیروی هوایی آمریکا که به دنبال انتقام است، نقشهای مهمی در داستان ایفا میکنند. فیلم پر از صحنههای مبارزه حماسی است که هر کدام حرکات و تواناییهای خاص شخصیتها را به نمایش میگذارد، در حالی که داستان به بررسی موضوعاتی چون وفاداری، قدرت و اخلاق میپردازد.
در حالی که Street Fighter II: The Animated Movie مورد استقبال طرفداران زیادی قرار گرفت، بدون انتقاد هم نبود. یکی از مهمترین انتقادها از طرف منتقدان و برخی از طرفداران، نبود یک داستان منسجم بود. در حالی که فیلم شخصیتهای نمادین را به خوبی به تصویر کشید، اما خود داستان از نظر برخی ضعیف و ناقص به نظر میرسید. تمرکز فیلم بیشتر بر صحنههای اکشن بود و توسعه شخصیتها و عمق عاطفی را کمی کنار گذاشت. منتقدان اشاره کردند که به غیر از شخصیتهای اصلی بسیاری از مبارزان محبوب به حضورهای کوتاه و بیاهمیت بسنده کردند. از طرفی بحث دیگر، نحوهی به تصویر کشیدن شخصیت ریو بود. برخی معتقد بودند که او با وجود اینکه یکی از قهرمانان اصلی است، به نوعی بیروح و بیاحساس ظاهر شد و این کن بود که نقش پویاتر و جذابتری به خود گرفت. طرفداران ریو در بازیها انتظار داشتند که به مبارزات درونی و فلسفهی او بیشتر پرداخته شود، اما فیلم بیشتر بر مهارتهای فیزیکی او تمرکز داشت تا سفر خودشناسیاش. به طور کلی این اثر امروزه به عنوان یکی از اقتباسهای موفق در تاریخ شناخته میشود.
6. سایبرپانک: اجرانرز (Cyberpunk: Edgerunners)
سال انتشار: 2022
این انیمه در دنیای دیستوپیایی بازی سایبرپانک ۲۰۷۷ روایت میشود و با همکاری سیدی پراجکت رد و استودیوی ژاپنی Trigger تولید شده است. ادجرانرز با ترکیب جلوههای بصری خیرهکننده، اکشن پرهیجان و موسیقی متن هیجانانگیز، بلافاصله توجه گیمرها و علاقهمندان به انیمه را جلب کرد. این انیمه در شهر شب (Night City)، یک کلانشهر آیندهنگرانه و پر از چراغهای نئونی روایت میشود. داستان حول محور دیوید مارتینز، یک نوجوان فقیر است که در این جامعهی پیچیده زندگی میکند؛ جایی که شرکتها حکمرانی میکنند و تکنولوژی مرزهای انسان بودن و ماشینها را محو کرده است. زندگی دیوید پس از یک حادثه تراژیک که او را یتیم و از نظر مالی ورشکسته میکند، به شدت تغییر میکند. او با استفاده از یک قطعه تجهیزات سایبری نظامی دزدیده شده، وارد دنیای مزدوران و به اصطلاح اجرانرز میشود؛ گروهی از یاغیان که با انجام کارهای غیرقانونی و خطرناک در جامعه زنده میمانند. داستان اصلی حول محور تغییر دیوید میچرخد، در حالی که او با افزودن تغییرات سایبری بیشتر به بدن خود، سعی میکند با زندگی خطرناک جدیدش کنار بیاید. این سریال تصویری تراژیک از او را ترسیم میکند، زیرا همان تغییراتی که او را قوی میسازند، به تدریج انسانیت او را از بین میبرند؛ مفهومی که در دنیای سایبرپانک به عنوان سایبرسایکوزیس شناخته میشود. در این مسیر، او با لوسی، یک نترانر ماهر با گذشتهای تاریک و گروهی از اجرانرها با شخصیتهای متنوع آشنا میشود.
یکی از جنبههای برجستهی سایبرپانک: اجرانرز، نحوهی ترکیب تمهای کلاسیک سایبرپانک با زیباییشناسی پرزرق و برق انیمه است. نایت سیتی در این انیمه طراحی جذابی دارد و مانند شهری است که هر کسی دوست دارد برای مدتی در آن زندگی کند. در این میان، این سریال به قیمت جاهطلبی در دنیایی که توسط فناوری پیشرفته اداره میشود نیز میپردازد. سفر دیوید از یک نوجوان مبارز به یک مزدور تقویتشده، استعارهای قوی از خطرات از دست دادن خود در پی قدرت و کنترل است. آنچه که سریال را متمایز میکند، انسانی کردن این تمهای فلسفی است. در حالی که ژانر سایبرپانک معمولا دنیایی تیره و بیاحساس را به تصویر میکشد، اجرانرز احساسات را در شخصیتهایش تزریق میکند. برای مثال، آرزوی لوسی برای فرار از شهر شب و یافتن آزادی در مقابل وسواس دیوید برای تبدیل شدن به چیزی فراتر از انسان قرار میگیرد. رابطهی آنها نیز دلنشین است. این انیمه با یک موسیقی متن بینظیر که شامل موسیقیهای آکیرا یامائوکا یعنی آهنگساز مشهور سری سایلنت هیل است، تکمیل میشود. در نهایت گفتنی است که اجرانرز فقط یک اثر فرعی با اقتباس از بازی سایبرپانک نیست، بلکه به عنوان یک انیمهی مستقل نیز درخشان ظاهر شده است.
5. کسلوانیا (Castlevania)
سال انتشار: 2017
سریال کسلوانیا که در سال ۲۰۱۷ توسط نتفلیکس منتشر شد، یکی از معدود اقتباسهای موفق از بازیهای ویدئویی است که نه تنها انتظارات طرفداران را برآورده کرد، بلکه جایگاه منحصربهفردی در دنیای انیمیشن و تلویزیون برای خود پیدا کرد. این سریال بر اساس سری بازیهایی به همین نام از شرکت کونامی ساخته شده و با ترکیب داستانی تاریک و بالغانه، همراه با جلوههای بصری زیبا و شخصیتهای جذاب، داستانی ارائه میدهد که هم به منبع اصلی خود وفادار است و هم به تنهایی قدرت خود را نشان میدهد. این سریال که توسط وارن الیس ساخته و توسط ادی شانکار تهیه شده، عمدتاً از بازی «کسلوانیا ۳: نفرین دراکولا» الهام گرفته است که یکی از محبوبترین نسخههای این مجموعه بازی است و در سال ۱۹۹۰ منتشر شد. داستان، ماجرای ترور بلمونت، آخرین عضو بازمانده از خاندان بلمونت را دنبال میکند. او به عنوان یک شکارچی هیولا، ناچار است در برابر دراکولا که از مرگ ناعادلانه همسرش لیزا، خشمگین شده و قصد نابودی بشریت را دارد، ایستادگی کند. یکی از جنبههای تحسینشده سریال، توانایی آن در تبدیل یک داستان ساده و پر از صحنههای اکشن از بازی ویدیویی به روایتی غنی و شخصیتمحور است. دراکولا دیگر فقط یک شخصیت ترسناک نیست؛ او به عنوان فردی غمگین و شکسته به تصویر کشیده میشود و همین غم و اندوه به شخصیت او عمق بیشتری میبخشد. این پیچیدگی در شخصیتهای دیگر مانند ترور بلمونت نیز دیده میشود که از یک آدم بدبین و الکلی به یک قهرمان ناخواسته تبدیل میشود. این تحول شخصیتها، همراه با دیالوگهای قوی و لحظات تأملبرانگیز، عمقی احساسی ایجاد میکند که در بسیاری از اقتباسهای بازیهای ویدئویی کمتر دیده میشود. تمایل سریال به بررسی موضوعاتی چون غم، انتقام و هزینههای کینهورزی، آن را نه تنها برای طرفداران قدیمی کسلوانیا، بلکه برای مخاطبان گستردهتری که با دنیای این بازیها آشنایی ندارند، جذاب کرده است. یکی دیگر از ویژگیهای برجستهی کسلوانیا سبک بصری آن است. این سریال به دلیل انیمیشن خیرهکننده و فضای گوتیک خود که به خوبی اتمسفر تاریک و ترسناک بازیها را به تصویر میکشد، بسیار مورد تحسین قرار گرفت.
چشماندازهای قرون وسطایی، قلعههای عظیم و محیطهای پرجزئیات، همراه با صحنههای اکشن روان و پویا، جذابیت زیادی به سریال میبخشد. با این حال، خشونت سریال نیز بیپرده و گاهی زننده است. سریال از نمایش خونریزی ابایی ندارد و صحنههای قطع سر، تکه تکه شدن و مبارزات وحشیانه در مرکز توجه قرار دارند. این سطح از خشونت ممکن است برای طرفداران ژانر ترسناک جذاب باشد، اما برخی بینندگان و منتقدان معتقدند که خشونت بیش از حد، گاهی احساسات داستان را تحتالشعاع قرار میدهد. علیرغم موفقیتهای بسیار، کسلوانیا بدون انتقاد نمانده است. یکی از انتقادهای اصلی به فصل اول سریال مربوط میشود که سرعت روایت آن کند بود. فصل اول تنها چهار قسمت داشت و بیشتر شبیه یک مقدمه به نظر میرسید تا یک داستان کامل. درست زمانی که داستان اوج میگرفت، به طور ناگهانی به پایان میرسید و بینندگان را مشتاق ادامهd آن میگذاشت. اگرچه این مشکل در فصلهای بعدی که تعداد قسمتها افزایش یافت و روایت عمیقتر شد، برطرف شد، اما کوتاهی اولیه برخی از بینندگان را ناامید کرد. یکی دیگر از انتقادات به داستانهای فرعی مربوط میشد، به ویژه در فصلهای سوم و چهارم. در حالی که کسلوانیایک خط داستانی جذاب پیرامون ترور، سیفا و آلوکارد ایجاد کرد، برخی از داستانهای فرعی مانند ماجراهای هکتور و آیزاک به اندازه کافی تأثیرگذار نبودند و از نظر احساسی با خط اصلی داستان همسطح نبودند. با این حال گفتنی است که در دنیایی که اقتباسهای بازیهای ویدیویی اغلب در انتقال جوهره منبع اصلی خود مشکل دارند، کسلوانیا به عنوان نمونهای برجسته از چگونگی انجام صحیح این کار است. این سریال با احترام به دنیای بازیها و توسعه آن با شخصیتپردازی عمیق، جلوههای بصری خیرهکننده و داستانسرایی بالغانه، استاندارد جدیدی برای اقتباسهای بازیهای ویدیویی ایجاد کرده است.
4. پوکمون (Pokémon)
سال انتشار: 1997
در سال ۱۹۹۷، یک سریال انیمیشنی که به شکلی بیسابقه تلویزیون ژاپن را تحت تاثیر قرار داد و مسیر فرهنگ عامه را برای همیشه تغییر داد، پخش شد: پوکمون. این انیمه بر اساس بازیهای محبوبی به همین نام از نینتندو تولید شده بود. در ابتدا تصور میشد که این انیمه فقط برای تبلیغ بازیها است، اما به سرعت به یک پدیده جهانی تبدیل شد که میلیونها کودک و بزرگسال را شیفته خود کرد. انیمه پوکمون، داستان اش کچام، پسری جوان را دنبال میکند که آرزویش این است که به یک استاد پوکمون تبدیل شود. او با اولین پوکمون خود، پیکاچو، سفری را در منطقه کانتو آغاز میکند و در طول مسیر دوستان جدیدی پیدا میکند، با رهبران باشگاهها مبارزه میکند و نقشههای شرورانه تیم راکت را که همیشه در تلاش هستند تا پیکاچو و پوکمونهای کمیاب دیگر را بدزدند، خنثی میکند. این ماجراها لحظات طنز و تنشبرانگیزی را در سریال ایجاد میکنند. این سریال نه تنها بر شکار و مبارزه با پوکمونها تمرکز دارد، بلکه به ارزشهایی مانند دوستی، استقامت، همکاری و چنین مسائلی نیز تأکید میکند. رابطه عمیق اش و پیکاچو یکی از محورهای احساسی سریال است که نشان میدهد رابطه بین یک مربی و پوکمونش فراتر از یک همکاری استراتژیک است؛ بلکه یک دوستی عمیق و واقعی است. زمانی که سریال پوکمون در سال ۱۹۹۸ در آمریکا پخش شد، موجی جهانی به نام پوکمانیا ایجاد کرد.
این انیمه در زمانی به آمریکا رسید که بازیهای پوکمون رد و بلو نیز به بازار آمده بودند و طرفداران میتوانستند در دنیای پوکمون بیشتر غرق شوند. بچهها در مدرسه کارتهای پوکمون را با هم مبادله میکردند، بعد از کلاسها انیمه را تماشا میکردند و بازیها را روی گیم بوی خود با اشتیاق انجام میدادند. پوکمون تنها یک نمایش نبود؛ بلکه برای میلیونها کودک یک سبک زندگی بود. فرمول داستانی سریال نسبتا ساده و تکراری بود. در هر قسمت اش و دوستانش به شهری جدید میرسیدند، با پوکمونها و شخصیتهای جدید آشنا میشدند، با نقشههای تیم راکت مقابله میکردند و معمولاً اپیزود با یک مبارزه یا درس اخلاقی به پایان میرسید. اما همین پیشبینیپذیری، همراه با دنیای وسیع و جذاب موجودات پوکمون، این سریال را به شدت اعتیادآور کرده بود. مبارزات پوکمون با انیمیشنهای پرجنبوجوش و تنوع زیاد موجودات، همیشه یکی از بخشهای جذاب سریال بود. اگرچه پوکمون (۱۹۹۷) عمدتاً مورد استقبال مخاطبان کودک و نوجوان قرار گرفت، اما بینقص هم نبود. انیمیشن سریال به ویژه در قسمتهای ابتدایی، نقدهایی دریافت کرد. اگرچه مبارزات پوکمون پر انرژی و رنگارنگ بودند، برخی صحنهها از کیفیت نامناسب رنج میبردند. از طرفی فرمول تکراری ذکر شده نیز برای برخی لذتبخش نبود. در هر صورت این مجموعه با بیش از 1200 قسمت هنوز هم ادامه دارد و میراث آن انکارناپذیر است. این سریال نقش کلیدی در تعریف دوران کودکی یک نسل ایفا کرد و میلیونها نفر را با دنیای پوکمون آشنا کرد.
3. فالاوت (Fallout)
سال انتشار: 2024
در سال ۲۰۲۴، پس از سالها انتظار و گمانهزنیهای فراوان، بتسدا و آمازون بالاخره سری بازیهای معروف فالاوت را که از زمان آغاز به کار خود در سال ۱۹۹۷، میلیونها گیمر را به خود جذب کرده بود به شکل یک مجموعهی تلویزیونی به دست طرفداران رساندند. این مجموعه که ترکیبی از آمریکای قدیم و عناصر علمی تخیلی پساآخرالزمانی است و داستانهای طنزآمیز و غنی فراوانی دارد، از دیرباز گزینهای مناسب برای اقتباس بوده است. این سریال در آیندهای تخیلی رخ میدهد که در آن جنگ هستهای سیاره را ویران کرده و بازماندگان در خرابههای رادیواکتیوی و در میان جهشیافتگان و گروههای خطرناک به سختی زندگی میکنند. داستان درباره یکی از ساکنان پناهگاههای زیرزمینی است که برای محافظت از مردم در برابر فاجعه هستهای طراحی شدهاند. او پس از سالها زندگی در پناهگاه به دنیای سخت و بیرحم بیرون میآید. فصل اول فالاوت در سال ۲۲96 اتفاق میافتد. شخصیت اصلی که به سادگی ساکن پناهگاه نامیده میشود، بازماندهای از پناهگاه ۳۳ است که در بازیهای قبلی به آن اشارهای نشده بود. او از پناهگاه خود خارج میشود و وارد سرزمینهای ویرانشدهی غرب آمریکا میشود. برخلاف بازیها که در آنها تصمیمات بازیکن روند داستان را شکل میدهند، داستان سریال بیشتر خطی است و بر تلاش ساکن پناهگاه برای کشف سرنوشت خانوادهاش، افشای اسرار پناهگاه ۳۳ و مقابله با سیاستهای خطرناک گروههای مختلف متمرکز است. در طول داستان، ساکن پناهگاه با گروههای آشنا از دنیای فالاوت روبرو میشود، از جمله The Brotherhood of the Steel. یکی از برجستهترین جنبههای سریال، جهانسازی و توجه به جزئیات است. تیم بصری موفق شدهاند
سبک بصری آیندهنگرانه و در عین حال قدیمی را که از ویژگیهای برجسته سری فالاوت است را به خوبی بازآفرینی کنند. شهرهای ویران، خودروهای زنگزده، بیلبوردهای خراب و پوسترهای تبلیغاتی خوشبینانه Vault-Tec، حس و حال بازیها را کاملا به تصویر کشیدهاند. طراحی صدا نیز بهطور بینقصی با جهان سریال هماهنگ است و با یک موسیقی غمانگیز که ترکیبی از قطعات ارکسترال ملایم و موسیقی شاد دهههای ۴۰ و ۵۰ است، به خوبی فضای بازیها را تداعی میکند. آهنگهایی مانند I Don’t Want to Set the World on Fire از The Ink Spots به خوبی با حال و هوای سریال هماهنگ هستند. به طور کلی فالاوت یکی از موفقترین اقتباسهای بازیهای ویدیویی محسوب میشود و این بیشتر به دلیل توجه دقیق به جزئیات جهان، تیم بازیگری قوی و وفاداری به موضوعات اصلی سری فالاوت است. البته این سریال نیز مانند تقریبا هر اثر هنری دیگری بدون نقص نیست و بعضا بخشهایی در آن وجود دارد که نیاز به زمان و پرداخت دارند اما وقتی سری بازیها و چالشهای تبدیل آنها به یک سریال تلویزیونی را در نظر بگیرید، میتوان از این نواقص تا حد زیادی چشمپوشی کرد.
2. آخرین بازمانده از ما (The Last of Us)
سال انتشار: 2023
هنگامی که خبر ساخت اقتباسی لایو اکشن از سری لست آو آس اعلام شد، طرفداران این سری شاهکار هم هیجانزده و هم نگران بودند. با انتظارات بالا، شبکهی اچبیاو چالش ساخت این سریال را پذیرفت و در سال ۲۰۲۳، سریال لست آو آس به جهان معرفی شد. این سریال بر اساس همان داستان اصلی بازیها ساخته شده است. جهان با یک عفونت قارچی نابود شده که انسانها را به موجودات زامبیمانند و ترسناک تبدیل میکند. در میان این هرج و مرج، جوئل، یک بازمانده سخت و کارکشته، مامور میشود که دختری جوان به نام الی را از میان آمریکای ویرانشده به مقصدی برساند. الی به این عفونت ایمنی دارد و ممکن است کلید نجات بشریت باشد. اما داستان تنها درباره مبارزه با هیولاها نیست؛ بلکه درباره رابطه بین جوئل و الی و چگونگی شکلگیری پیوند آنها در دنیایی که به اندازهای که از نظر فیزیکی نابود شده است. این سریال که توسط کریگ مازین، سازنده سریال چرنوبیل و نیل دراکمن، یکی از خالقان اصلی بازی ساخته شده، به طرز قابل توجهی به منبع اصلی خود وفادار مانده است. یکی از نکات برجسته سریال، انتخاب بازیگران آن است. پدرو پاسکال که به خاطر نقشهایش در سریالهای The Mandalorian و Game of Thrones شناخته میشود، نقش جوئل را بازی میکند. پاسکا به خوبی نقش خود را بازی میکند و در عین حالی که فردی سرسخت است، همچنان قادر به بروز احساسات عمیقی است که در حین رشد احساسات پدرانهاش نسبت به الی دیده میشود.
بلا رمزی که با بازی در نقش لیانا مورمونت در Game of Thrones شهرت پیدا کرد، در نقش الی اجرای تأثیرگذاری دارد. در ابتدا، طرفداران نسبت به انتخاب او برای این نقش شک داشتند، زیرا شخصیت الی در دنیای بازیها بسیار محبوب و از نظر ظاهری متفاوت است اما رمزی موفق شد به خوبی این شخصیت را ارائه دهد، هرچند که بحثهایی رابطه عدم شباهت ظاهری او به الی در بازیها و به خصوص فصل دوم، همچنان وجود دارد و مشخص نیست که چه برنامههایی برای رمزی با جثه کوچکش دارند. از طرفی شیمی بین این دو شخصیت که در مرکز داستان قرار دارد، در طول سریال به زیبایی رشد میکند. از نظر بصری نیز تیم طراحی تولید با دقت زیاد محیطهای پساآخرالزمانی بازی را بازسازی کردهاند و موجودات آلوده، بهویژه کلیکرها بسیار ترسناک اقتباس شدهاند. در این میان، سریال وفاداری زیادی به منبع اقتباس خود دارد. البته مازین و دراکمن به وضوح اعلام کرده بودند که نمیخواهند اقتباسی متفاوت ارائه دهند. البته این موضوع تا حدی جای بحث دارد چرا که این دو بسیاری از صحنههای بازی اول را حذف کرده و در عوض یک قسمت کامل را به بررسی برخی پیشزمینههای داستانی از شخصیتهایی پرداختند که در بازی اشارات بسیار ریزی به آنها شده بود و عملا اپیزود ذکر شده چندان ربط زیادی به کل سریال نداشت. در هر صورت این سریال با اینکه به طور کلی توانست مخاطبان خود را راضی نگه دارد اما بسیاری از طرفداران سری بازیها از آن تا حدی ناراضی بودند.
1. آرکین (Arcane)
سال انتشار: 2021
آرکین یک سریال انیمیشنی با اقتباس از بازی لیگ آو لجندز است، اما با آنچه که به طور سنتی در تلویزیون دیدهایم متفاوت است. این سریال که توسط رایوت گیمز و با همکاری استودیوی فرانسوی فورتیش ساخته شده، از ترکیبی منحصر به فرد از انیمیشن سهبعدی با تکسچرهای با دست کشیده شده استفاده میکند. سبک بصری آن شبیه به یک نقاشی زنده است. هر فریم با دقت زیادی طراحی شده و صحنههای اکشن آن فوقالعاده محسوب میشود. این سبک انیمیشن به یکی از ویژگیهای تعریفکنندهی آرکین تبدیل شد و اولین جنبه از این سریال است که مخاطب را جذب خود میکند. دنیای استیمپانکی آرکین شامل شهری بزرگ و دیستوپیایی به نام پیلتوور و ناحیه زیرین و فقیرنشین آن، زان میشود. از برجهای بلند پیلتوور گرفته تا خیابانهای سمی و کثیف زان، هر محیطی مملو از جزئیات و فضاسازی عالی است. تضاد بین این دو شهر نه تنها یک شاهکار بصری است، بلکه به عنوان ستون اصلی داستان نیز عمل میکند و نمادی از تقابل ثروت و فقر است. در حالی که بسیاری از اقتباسهای بازیهای ویدیویی با پیدا کردن داستانی که هم طرفداران بازی و هم تازهواردان را جذب کند مشکل دارند، آرکین به خوبی توانسته تعادلی بین این دو پیدا کند. این سریال به داستانهای برخی از شخصیتهای معروف لیگ آو لجندز مانند وی، جینکس، جیس و کیتلین میپردازد. اما در قلب داستان، رابطه پیچیده بین وی و جینکس، دو خواهری که به دلیل شرایط، تراژدی و در نهایت ایدئولوژی از هم جدا شدهاند، قرار دارد. سفر آنها از یک تراژدی کودکی به رقابتی تلخ، هسته احساسی سریال را تشکیل میدهد. وی، خواهر وفادار و محافظ، به قهرمان ستمدیدگان تبدیل میشود، در حالی که جینکس به ورطه جنون فرو میرود و به نیرویی ویرانگر و آشوبگر تبدیل میشود.
در این میان توطئههای سیاسی در میان طبقه حاکم پیلتوور و مبارزه زان برای بقا، روایتی چندلایه ایجاد میکنند که به عواقب نابرابری میپردازد. شخصیتهای این سریال فراتر از قهرمانان و ضدقهرمانان ساده هستند. آنها عمیقا دارای نقصهایی هستند و تحت تأثیر انگیزهها، خواستهها و تراژدیهای شخصی خود عمل میکنند. آنچه که بیشترین تأثیرگذاری را دارد این است که آرکین این شخصیتها را برای افرادی که هرگز لیگ آو لجندز را بازی نکردهاند، قابل درک میکند. با تمرکز بر مسائل شخصی و سفرهای احساسی این شخصیتها، سریال توانسته داستانی را روایت کند که با مخاطبان گستردهتری ارتباط برقرار کند. یکی دیگر از عناصر برجسته آرکین، موسیقی آن است. آهنگ نمادین سریال با نام Enemy از Imagine Dragons نه تنها به یکی از محبوبترین آهنگهای منتشر شده تبدیل شد، بلکه به خوبی حال و هوای سریال را تعیین میکند. آرکین با موفقیت زیادی روبرو شد. این سریال به سرعت محبوبیت زیادی پیدا کرد و در سایتهایی مانند آیامدیبی نیز امتیازات بسیار بالایی کسب کرد. بسیاری از افراد آن را نه تنها یک اقتباس عالی از بازی، بلکه یک سریال تلویزیونی عالی به شمار آوردند. البته این سریال نیز بدون نقص نیست. با اینکه فصل اول سریال پایهای بسیار خوب را ایجاد کرد، فصل دوم با ریتم شتابزدهی خود و عدم پرداخت کافی به برخی شخصیتها نتوانست مانند فصل اول تقریبا بدون نقص عمل کند. در نهایت میتوان گفت که چه از طرفداران بازیهای ویدیویی باشید یا از دیدن یک سریال جذاب لذت میبرید، آرکین اثری است که از دست دادن آن کم لطفی به خودتان است.
منبع: Den of Geek
رزدینت ایول چرا توی لیست نیست ؟ سه قسمت اول سری فیلم اصلی که خیلی خوب بود