بهترین قسمت‌های سریال «شرلوک» از بدترین به بهترین

۱۵ فروردین ۱۴۰۲ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۵ دقیقه
بهترین قسمت‌های سریال «شرلوک»

بدون اغراق سریال «شرلوک» یکی از بهترین درام‌های تلویزیونی عصر مدرن است. «شرلوک» از آن سریال‌های ترندی نتفلیکس و HBO نیست که در یک برهه مورد اقبال قرار می‌گیرند و بعد که گرد زمان رویشان می‌نشیند فراموش می‌شوند. این سریال از همان ابتدا و اولین قسمت رنگ و بوی یک کلاسیک بی‌زمان را داشت. و در ادامه هم ناامیدمان نکرد و همانطور که حدس می‌زدیم به یک کلاسیک زودهنگام و بدون تاریخ‌مصرف تبدیل شد.

بینندگان در چهار فصل و در طول تقریباً هفت سال، با اشتیاق شاهد و دنبال‌کننده‌ی ماجراجویی‌های جذاب شرلوک  هولمز (بندیکت کامبربچ) و دکتر جان واتسون (مارتین فریمن) بودند. سریال «شرلوک» اوج‌ و فرودهای زیادی داشت و به مسائل مختلفی پرداخت: توهم‌های ذهنی ناشی از مواد مخدر، سفر به دوران ویکتوریایی، عروسی‌، بچه، قاتل سریالی و مهمتر از همه، دوستی بی‌نظیر بین شرلوک و دکتر واتسون.

از اتمام سریال حدود ۶ سال می‌گذرد و طرفداران در طول این سال‌ها منتظر ساخت فصل ۵ بوده‌اند و مشخص هم نیست این انتطار کی به سر خواهد رسید… پس حالا که خبری از فصل جدید نیست ناچاریم تنها کاری را که از دستمان برمی‌آید انجام ‌‌دهیم؛ یعنی مرور چندباره‌ی سریال… البته این بار در قالب رتبه‌بندی بهترین اپیزودهای آن.

 ۱۴. نعش‌کش خالی (فصل ۳، قسمت ۱)

اپیزود «نعش‌کش خالی» سریال شرلوک

سریال «شرلوک» پس از پایان عالی فصل ۲، یک وقفه‌ی طولانی دو ساله داشت و طرفداران به شدت منتظر فصل جدید بودند. همانطور که در آخرین قسمت از «شرلوک» آموختیم، زمینه‌ی احساسی مهم است. «نعش‌کش خالی» به دلیل زمینه‌ی احساسی نامناسب بسیار ناامیدکننده است. پس از فصل دوم که شرلوک مرگ خود را در مقابل جان جعل کرد و قلب بهترین دوستش را شکست، این قسمت یک وظیفه‌ی مهم داشت: مقابله با پیامدهای احساسی آن تصمیم و بازگشت اجتناب‌ناپذیر شرلوک به شیوه‌ای رضایت‌بخش. اما متاسفانه «شرلوک» این کار را به نحو احسن انجام نداد.

«نعش‌کش خالی» اولین قسمت از شرلوک بود که در کاری که باید انجام می‌داد شکست خورد. کیفیت این اپیزود نزول ناخوشایندی داشت. شرلوک، جان را مجاب کرد تا او را ببخشد و وادارش کرد فکر کند که هر دو در یک انفجار آتشین خواهند مرد، که واقعاً کار جالبی نبود. به نظر هم نمی‌رسید که شرلوک با این کار دل جان را به دست آورده باشد. یا اینکه اصلا نفهمیدیم دوران فرار شرلوک (بدون جان) چگونه گذشته. «شرلوک» یک پیچ و تاب داستانی بسیار غنی در اختیار داشت که متاسفانه درست از آن استفاده نکرد. بیش از هر چیز، می‌توان این اپیزود را یک فرصت از دست رفته نامید. در یک جهان جایگزین، شرلوک شجاعت احساسی بیشتری به خرج می‌داد و درام شخصیتی خود در فصل ۳ را دوچندان هیجان‌انگیز می‌کرد.

هر قسمت از «شرلوک» دارای نکات برجسته‌ای است و نکات برجسته‌ی «نعش‌کش خالی» شامل: معرفی مری مورستان (آماندا ابینگتون)، بازگشت خوشایند و بامزه‌ی شرلوک از مرگ، مایکرافت (مارک گیتیس) و بازی برادرانه‌‌‌اش با شرلوک است. اگر این اپیزود کاری را درست انجام داده باشد همین پیشرفت آهسته و پیوسته‌ی رابطه‌ی شرلوک/مایکرافت است.

 ۱۳. آخرین سوگند او (فصل ۳، قسمت ۳)

اپیزود «آخرین سوگند او» سریال شرلوک

قسمت پایانی فصل ۳ پر از فتنه و اکشن بود. یک اپیزود پرماجرا که سعی کرد کارهای بسیار زیادی انجام دهد . به همین دلیل هم موفقیت کمی به دست آورد. در این اپیزود مری به شرلوک شلیک می‌کند و نشان می‌دهد که سابقا یک تبهکار بوده. جان وقتی متوجه واقعیت ماجرا می‌شود باید تصمیم بگیرد که آیا همسر باردارش را به خاطر اینکه فریبش داده و به بهترین دوستش شلیک کرده ببخشد یا نه. علاوه بر همه‌ی اینها، شرلوک در این اپیزود تلاش می‌کند تا مری (و در نتیجه جان) را از زیر فشار چارلز مگنوسن بیرون بیاورد.

مانند بسیاری از قسمت‌های دیگر فصل سوم شرلوک، «آخرین سوگند او» لحظات خوبی داشت، اما از پیچیدگی‌های داستانی بیش از حدش، ضربه خورد. با این حال، در نهایت، بزرگترین ایراد آن این بود که شرلوک مشکل مگنوسن را نه با مغزش، بلکه با گلوله حل کرد. اپیزود با تیراندازی شرلوک به مگنوسن در پیش چشم مقامات رسمی بریتانیا به لحظات پایانی می‌رسد.

«شرلوک» که زمانی بر بازی بین عقل (به عنوان بازنمایی توسط شرلوک) و احساسات (همانطور که جان نشان می‌دهد) به عنوان بخشی جدایی‌ناپذیر روند حل مسئله متمرکز بود، اکنون راه سومی را هم معرفی می‌کرد: خشونت/قتل به عنوان یک راه حل. ما به اندازه‌ی کافی فیلم و برنامه‌ی تلویزیونی که مشکلات را با گلوله حل می‌کنند داریم. در واقع یکی از دلایلی که شرلوک را دوست داریم این است که از مغز و نبوغش برای حل مشکلات استفاده می‌کند. برای همین این اپیزود کمی ناامیدکننده است.

ترور مگنوسن توسط شرلوک بس نبود که این قسمت با تبرئه‌ی شرلوک از تمام عواقب احتمالی قتل هم به پایان رسید! یک پیام از موریارتی می‌رسد و تبعید شرلوک به اروپای شرقی آن هم درست چند دقیقه بعد از سفر لغو می‌شود. ظاهرا، در دنیای شرلوک تنها کاری که برای رهایی از اتهام قتل باید انجام دهید این است که نابغه باشید و برادر بزرگی مثل مایکرافت داشته باشید.

۱۲. مسئله‌ی نهایی (فصل ۴، قسمت ۳)

اپیزود «مسئله‌ی نهایی» سریال شرلوک

این اپیزودی است که احتمالاً هرگز فکر نمی‌کردید آن را در «شرلوک» ببینید. «مسئله‌ی نهایی» یوروس هولمز را به عنوان شکنجه‌گر شخصی شرلوک معرفی می‌کند. این اپیزود گویی یک فصل کامل و پر احساس را در خود جا داده است.

ما می‌توانستیم کل فصل را صرف آشنایی با یوروس  هولمز کنیم. اما در عوض، بیشتر داستان و شخصیت‌پردازی‌های او را در همین یک اپیزود گنجاندند. این کار یوروس را بیشتر شبیه یک ابزار داستانی کرد تا یک شخصیت زنده و نفس‌گیر. یوروس بیشتر شبیه نتیجه‌ی بازی «هوشمندترین  هولمز کیست» است تا پیشرفتی ارگانیک در دنیای «شرلوک».

همانطور که امیلی اشر-پرین در بررسی عالی خود از این اپیزود در سایت Tor.com اشاره می‌کند، این تصویر مسطح و بی‌عمق از یوروس نه تنها مانند یک حفره‌ی داستانی به نظر می‌رسد، بلکه یکی از موضوعات زیربنایی شرلوک را هم تضعیف می‌کند:

با ترسیم هوش افراطی [یوروس] به عنوان مشکلی ترسناک، این اپیزود ادعای مبهمی را ارائه می‌دهد. ادعایی تحت این عنوان که وقتی فرد به سطح معینی از نبوغ دست پیدا می‌کند، به طور خودکار یک جامعه‌ستیز می‌شود و نمی‌تواند ارزش زندگی و اخلاق را درک کند. تصور کنید تمام یک برنامه‌ی تلویزیونی صرف ثابت کردن این موضوع شده که فقط به این دلیل که شرلوک و مایکرافت هولمز باهوش هستند به این معنا نیست که احساسات ندارند یا ارزشی برای مردم قائل نیستند، حالا خواهرشان به گونه‌ای ترسیم شده که خلاف این را نشان می‌دهد و تعمدا هوش فوق‌العاده‌ی او را دلیل رفتارهای ضداجتماعی‌اش عنوان می‌کنند. این کار نه هوشمندانه است و نه قابل باور.

البته «مسئله‌ی نهایی» نکات برجسته‌ی زیادی دارد. بازی‌ها مثل همیشه فوق العاده‌اند. در این اپیزود بازگشت مختصر موریارتی را هم داریم و چند باری هم شرلوک‌کوچولوی بامزه و شیفته‌ی دزدان دریایی را می‌بینیم. و شاید جالب‌تر از همه، دیدن مایکرافت در موقعیتی پر استرس و خارج از کنترل.

۱۱. شش تاچر ( فصل ۴، قسمت ۱)

اپیزود «شش تاچر» سریال شرلوک

«شش تاچر» یکی از آن اپیزودهای «شرلوک» است که اگر به خاطر پایانش نبود، شاید در رتبه‌های بالاتری قرار می‌گرفت.

اولین قسمت فصل ۴ «شرلوک»، «شش تاچر» با ساختاری سنتی آغاز شد. در این قسمت ما شاهد حل پرونده‌های شرلوک، جان و مری، تولد رزی واتسون و تعامل شرلوک با رزی واتسون بودیم. اما «شش تاچر» به سرعت تبدیل به یک ملودرام جاسوسی شد، مری به سفری دور دنیا رفت، شرلوک و جان او را تعقیب کردند، و مری در نهایت قوانین فیزیک را زیر پا گذاشت و پرید جلوی شرلوک تا جلوی گلوله خوردن او را بگیرد. مرگ مری لزوماً مشکلی نبود (همه می‌دانستیم که دیر یا زود اتفاق می‌افتد)، اما اینکه از مرگ او برای ایجاد درام بین جان و شرلوک استفاده کردند، نه تنها توهین‌آمیز و تنبلانه بود، بلکه اضافی و بیخود هم بود.

با این حال، نقطه‌ضعف واقعی اپیزود، خیانت غیرمنتظره‌ و ارتباط نامتعارف جان با زن غریبه‌ای بود که در اتوبوس می‌دید. غریبه‌ای که در این مرحله تنها با نام «E» شناخته می‌شد. این باعث شد که جان – پدر یک کودک تازه متولد شده و همسر زنی که در خانه از نوزاد فوق‌الذکر مراقبت می‌کرد – یک عوضی به تمام معنا به نظر برسد. بعداً متوجه می‌شویم که این قضیه بیشتر برای راه‌اندازی خط داستانی یوروس بوده. سازندگان «شرلوک» می‌توانستند راه بهتری برای انجام این کار پیدا کنند. اما ترجیح دادند جان واتسون بیچاره را ترور شخصیتی کنند و اعصاب بینندگان را هم به هم بریزند.

۱۰. عروس نفرت‌انگیز (قسمت ویژه)

اپیزود «عروس نفرت انگیز» سریال شرلوک

اپیزود «عروس نفرت‌انگیز» ماجرای جالب و سرگرم‌کننده‌ای دارد. نگاهی به این که «شرلوک» در دوره‌ی اصلی داستان‌های شرلوک هولمز یعنی انگلستان ویکتوریایی چه شکلی می‌شد.

البته، در نیمه‌های اپیزود مشخص می‌شود که ما در واقع در قصر ذهن شرلوک هستیم و همه‌ی اینها در ذهن او رخ می‌دهند. کارآگاه هنوز در همان هواپیمایی است که در پایان اپیزود «آخرین سوگند او» بود. شرلوک سعی می‌کند با بازی با پرونده‌ی حل‌نشده‌ی زنی که به نظر می‌رسید از گور برخاسته تا شوهرش را در انگلستان ویکتوریایی بکشد، بفهمد که آیا این احتمال وجود دارد که موریارتی هنوز زنده باشد یا خیر. این یک آزمایش فکری ناشی از مواد مخدر، در جهان داستانی ذهنی شرلوک و در میان مجموعه‌ای از شخصیت‌های آشنا است.

داستان در قصر ذهن شرلوک واقعا خوب کار می‌کند. دیدن تغییرات جزئی در شخصیت‌ها جالب است و در مورد نگاه شرلوک به افراد زندگی‌اش چیزهای زیادی به ما می‌گوید. اینکه این اپیزود ویژه‌ تا حد زیادی با طرح اصلی سریال ارتباط دارد راضی‌کننده است به خصوص که انتظارش را هم نداشتیم.

اپیزود به اندازه‌ی کافی خوب شروع می‌شود، اما به زودی به شرلوکی تبدیل می‌شود که برای دسته‌ای از سافراجت‌های قاتل فمینیسم را تبیین می‌کند. به نظر، سازندگان سریال یعنی استیون موفات و مارک گیتیس، سعی داشتند به انتقاداتی مبنی بر اینکه زنان در دنیای«شرلوک» نقش مهم و مناسبی ندارند و حضورشان محدود به خرده‌داستان‌های فرعی است و با شخصیت‌پردازی‌های تنبلانه از سر باز شده‌اند پاسخ دهند اما نمی‌دانستند چگونه این کار را انجام دهند.

اپیزود «عروس نفرت‌انگیز» تماشایی از کار درآمده، اما مسئله این است که ساخت اپیزودی که در رویا می‌گذرد آن هم در یک سریال کوتاه کارآگاهی ضرورت چندانی ندارد.

۹. بانکدار کور (فصل ۱، قسمت ۲)

اپیزود «بانکدار کور» سریال شرلوک

اپیزود‌های فصل ۱ را احتمالاً آنقدرها به خاطر ندارید چون خیلی از زمان پخششان گذشته اما شاید «بانکدار کور» را به یاد داشته باشید. «بانکدار کور» نمایشی است که از نظر خلاقیت در اوج است اما از نظر شرق‌شناسی مشکلات جدی دارد.

«بانکدار کور» دومین قسمت از این درام پلیسی و اولین قسمتی است که دیگر شرلوک و جان در زمینه‌ی حل جرم و پرونده به نوعی روی روال افتاده‌اند.

طرح داستان شامل سو-لین کارشناس آثار باستانی، سباستین همکلاسی سابق شرلوک و یک شبکه‌ی زیرزمینی قاچاق آثار باستانی است، اما در واقع همه چیز حول محور صمیمت رابطه‌ی شرلوک و جان می‌چرخد. وابستگی آنها به هم به طور رسمی آغاز شده و به عبارتی در دوره‌ی ماه عسل دوستی‌شان به سر می‌برند و روحشان خبر ندارد در ادامه چه اتفاقاتی می‌افتد و با چه چالش‌هایی روبرو می‌شوند.

۸. سگ‌های باسکرویل (فصل ۲، قسمت ۲)

اپیزود «سگ‌های باسکرویل» سریال شرلوک

«سگ‌های باسکرویل» نزدیک است «شرلوک» را زمین بزند. اما با چند لحظه‌ی شخصیت‌پردازی خوب، از اپیزود‌ی معمولی فراتر می‌رود. در این اپیزود شرلوک و جان مجبورند با ترس‌های خود به مقابله بپردازند.

اگرچه شرلوک و جان همیشه بهترین عملکرد را در کف خیابان‌های لندن دارند، اما بد نیست که برای یک قسمت هم که شده از لندن خارج شوند و رمز و راز و خطر را در حومه‌های شبح‌انگیز انگلیس تجربه کنند. به نظر اقتباس مستقیم از یکی از داستان‌های اصلی سر آرتور کانن دویل به تنهایی کافی است تا باعث توفیق این قسمت شود. بدیهی است که «سگ‌های باسکرویل» با داستان اصلی تفاوت‌های جدی دارد، اما کم و بیش شبیه یک داستان کانن دویلی است و با بسیاری از اپیزودهای دیگر شرلوک، که ترکیبی از موارد و داستان‌های متعدد هستند فرق می‌کند.

درمجموع «سگ‌های باسکرویل» یک قسمت سرگرم‌کننده و خاطره‌انگیز از شرلوک است که خیلی جاه‌طلبانه نیست، اما داستانی سرگرم‌کننده و استخوان‌دار را روایت می‌کند. همچنین در این قسمت راسل تووی در نقش هنری نایت ترسیده و بیچاره ظاهر می‌شود و همین حضور کافی است تا یک امتیاز اضافی برای این اپیزود لحاظ کنیم.

۷. کارآگاه دروغگو (فصل ۴، قسمت ۲)

اپیزود «کارآگاه دروغگو» سریال شرلوک

برعکس دو فصل اول شرلوک، فصل‌های ۳ و ۴ نسبت به اپیزودهای آغازین و پایانی، اپیزودهای میانی بسیار بهتری داشتند. «کارآگاه دروغگو»، قسمت دوم از آخرین فصل شرلوک، شاهدی بر این ادعا است.

«کارآگاه دروغگو» داستان کالورتون اسمیت، یک میلیاردر بشردوست را روایت می‌کند که اتفاقاً یک قاتل زنجیره‌ای هم هست. توبی جونز با عملکرد خود یک تبهکار ضعیف و بدوی را به اوج می‌رساند. شرلوک از این جنایتکار استفاده می‌کند تا جان واتسون را تحت فشار بگذارد تا او را برای مرگ مری ببخشد. این سلاح کلاسیک شرلوک است. سلاحی که هر چه بیشتر به آن فکر ‌کنید بیشتر از شخصیت شرلوک ناامید می‌شوید.

«کارآگاه دروغگو» همچنین یکی از قسمت‌های«شرلوک» است که یوروس  هولمز را هم نمایش می‌دهد. اگرچه این شخصیت به شکلی شلخته و متناقض رشد می‌کند، اما کارش به عنوان درمانگر جان در اپیزود «کارآگاه دروغگو» استادانه است.

۶. صد سال به این سال‌ها (قسمت کوتاه پیش از فصل سوم)

اپیزود «صد سال به این سال‌های» سریال شرلوک

این اپیزود که در دسامبر ۲۰۱۳ و یک هفته قبل از انتشار فصل ۳ منتشر شد، در برخورد با پیامدهای احساسی فصل ۲ بسیار بهتر از فصل ۳ عمل کرد. «صدسال به این سال‌ها» در مورد آنچه شرلوک در زمان غیبتش انجام داده (احتمالا و طبق حدس و گمان‌های اندرسون) و همچنین وضعیت روحی جان چند صباحی پس از «خودکشی شرلوک» بینش قابل قبولی به بیننده می‌دهد.

با این حال، برگ برنده‌ی «صد سال به این سال‌ها» این است که لستراد شخصیت اصلی اپیزود است. در غیاب شرلوک و افسردگی و بی‌حوصلگی جان، این لستراد است که بار عاطفی سریال را به دوش می‌کشد. او با اندرسون ملاقات می‌کند و با حوصله به تئوری‌های او در مورد عدم مرگ شرلوک گوش می‌دهد. او جان را زیر نظر دارد و برخی از وسایل شرلوک را از ایستگاه پلیس برای او می‌آورد. سریال «شرلوک» باید به لستراد نقش بیشتری می‌داد. «صدسال به این سال‌ها» فرصت خوبی است تا او را بیشتر ببینیم.

۵. بازی بزرگ (فصل ۱، قسمت ۳)

اپیزود «بازی بزرگ» سریال شرلوک

«بازی بزرگ» اپیزودی بود که سرنخ‌های موریارتی را به هم گره زد و اولین حضور این جنایتکار مشاور با بازی استادانه‌ی اندرو اسکات را به نمایش گذاشت. پس از یک فصل سرگرم‌کننده‌ی نسبتاً آرام، همه چیز در «بازی بزرگ» متفاوت بود.

در این اپیزود موریارتی جان را ربود و چند بمب به او بست و شرلوک را تحت فشار قرار داد. برخورد شرلوک و جان در این موقعیت نشان داد آن دو در طول دوستی کوتاهشان چقدر برای هم مهم شده‌اند. از نظر موضوعی، این بهترین بخش این فصل بود و به این نکته اشاره داشت که اگرچه شرلوک ممکن است طوری رفتار کند که به نظر برایش مهم نیست، اما در واقع اینطور نیست و او به اطرافیانش اهمیت می‌دهد.

۴. سه نشانه (فصل ۳، قسمت ۲)

اپیزود «سه نشانه» سریال شرلوک

«سه نشانه» که به عنوان اپیزود ازدواج‌ جان واتسون و مری مورستان نیز شناخته می‌شود داستان جالبی دارد. در این اپیزود از سخنرانی بست من شرلوک به‌ عنوان یک فریم داستانی استفاده می‌شود و او تلاش می‌کند جلوی مهمانان عروسی جان و مری یک پرونده‌ی مرموز را حل کند.

«سه نشانه» یکی از اپیزودهای خنده‌دار و عاطفی «شرلوک» است که به جای تمرکز روی رابطه‌ی جان و مری، باز هم تمرکزش را روی رابطه‌ی شرلوک و جان می‌گذارد. در این اپیزود برخلاف تصور ما، مری نه تنها سر راه رابطه و صمیمیت جان و شرلوک قرار نمی‌گیرد، بلکه حتی سعی می‌کند آن دو را به هم نزیک‌تر کند. نکته‌ی برجسته‌ی این قسمت، اینجاست که در خلال خوشگذرانی مجردی جان و شرلوک، کارآگاه در حالت نیمه‌هشیاری تلاش می‌کند یک پرونده را حل کند.

۳. رسوایی در بلگراویا (فصل ۲، قسمت ۱)

اپیزود «رسوایی در بلگراویا» سریال شرلوک

«رسوایی در بلگراویا» یک اپیزود تقریبا بی‌نقص است. تقریبا بی‌نقص است چون متأسفانه پایانش چندان راضی‌کننده نیست. این اپیزود تصویری از ایرین آدلر به ما می‌دهد که از آنچه در اثر اصلی کانن دویل به تصویر کشیده شده، عقب‌تر است. از نظر موضوعی، اگر در پایان «رسوایی در بلگراویا» آیرین بر شرلوک پیروز می‌شد، بسیار بهتر بود. پایان اصلی برای این اپیزود چندان پایان جالب یا جسورانه‌ای محسوب نمی‌شود.

با این حال، «رسوایی در بلگراویا» تا قبل از آن پایان کذایی یک نبوغ محض است. یک نمایش یک ساعته‌ی تلویزیونی که از نظر بصری مسحورکننده است و در آن یک نفر باورها و عواطف شرلوک را به چالش می‌کشد.

بعلاوه این اپیزود این امکان را فراهم می‌کند که کمی هم در خانه‌ی خیابان بیکر شرلوک وقت بگذرانیم. در این قسمت شرلوک و جان کریسمس و سال نو را جشن می‌گیرند و واتسون و خانم هادسون راجع به شرلوک یک مکالمه‌ی جالب دارند. همچنین در این اپیزود درک عمیق‌تری از آنچه که مایکرافت دقیقاً برای دولت بریتانیا و فراتر از آن انجام می‌دهد به دست می‌آوریم.

۲. پرونده‌ی صورتی (فصل ۱، قسمت ۱)

اپیزود «پرونده صورتی» سریال شرلوک

اپیزودی که همه چیز با آن آغاز شد… «پرونده‌ی صورتی»، اقتباسی از شرلوک  هولمز است که کاملاً در دوران مدرن پایه‌گذاری شده. شرلوک تکست می‌فرستد، جان واتسون بلاگ می‌نویسد و با استفاده از GPS تلفن همراه مجرمان را ردیابی می‌کنند.

برگ برنده‌ی این اپیزود کامبربچ و فریمن هستند که نقش‌های نمادین خودشان را میخکوب‌کننده اجرا می‌کنند. به ویژه فریمن که در فصل اول بار سنگین‌تری بر دوش دارد و کارهای بسیار ظریف‌تری برای به دست آوردن دل مخاطب انجام می‌دهد.

«پرونده‌ی صورتی» در معرفی شخصیت شرلوک به صورتی مبهم کار بسیار بزرگی انجام می‌دهد. شناختن این مرد سخت است. آیا او یک بی‌شعور است؟ آیا او به دیگران اهمیت می‌دهد؟ این آن معمایی است که در اصل باید در «پرونده‌ی صورتی» حل شود. برای همین هم جان واتسون شواهدی را از افرادی مانند گرگ لستراد، سالی داناوان و مایکرافت هولمز برای ما جمع آوری می‌کند.

این ایده که خود شرلوک هولمز معمای واقعی این نمایش است، جذابیت دوچندانی به این اپیزود بخشیده. سریال «شرلوک» وقتی به شرلوک هولمز به عنوان یک راز انسانی نزدیک می‌شود، در بهترین حالت خود قرار دارد و همین مسئله، اپیزود «پرونده‌ی صورتی» را از بقیه‌ی اپیزودها متمایز می‌کند و در جایگاه مناسبی قرار می‌دهد.

۱. سقوط رایخن‌باخ (فصل ۲، قسمت ۳)

اپیزود «سقوط رایخنباخ» سریال شرلوک

«شرلوک» از فصل سوم به بعد صرفا یک نمایش خوب بوده. اپیزد «سقوط رایخن‌باخ» یکی از اخرین قسمت‌های به شدت عالی سریال است و به عبارتی بهترین قسمت آن. اپیزودی که در آن هر تصمیم و عملی دارای وزن است و هیچ راه حل آسان یا خوبی وجود ندارد. در همان دقایق ابتدایی اپیزود وقتی جان واتسون افسرده به درمانگرش می‌گوید بهترین دوستش شرلوک هولمز مرده، می‌فهمیم که قرار است شاهد ماجرای متفاوتی باشیم. ماجرایی که شرلوک و جان قرار نیست از آن جان سالم به در ببرند.

جدا کردن این اپیزود از آنچه در اپیزودهای بعدی اتفاق می‌افتد – یعنی عواقب و خطرات ماجرا، درگیری‌های عاطفی، فیزیکی و … سخت است. «سقوط رایخن‌باخ» واقعا در ایجاد تنش مؤثر عمل می‌کند. ماجرا با موریارتی و تلاش او برای یک دزدی شیک آغاز می‌شود و به آرامی بالا می‌گیرد تا اینکه همه به جز جان واتسون باور می‌کنند که شرلوک یک تبهکار است.

در نهایت، شرلوک مجبور می‌شود برای حفظ امنیت دوستش دست به اقدامات عجیبی بزند و نه تنها قلب بهترین دوستش را بشکند، بلکه به اعتماد او نیز خیانت کند تا بتواند موریارتی را شکست دهد.

راهنمای تماشای سریال
برچسب‌ها :
دیدگاه شما

۲ دیدگاه
  1. الهه

    عالی واقعا

  2. Enola holmes

    واقعا سریال عالی ای بود اونم بین این همه سریال تینیجری مزخرفی که ترند شده بودن
    به نظرم هنوز هم به اندازه کافی بهش توجه نشده لیاقت بیشتر دیده شدن رو قطعا داره

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه