آیا دوره‌ی ستاره‌های اکشن در غیاب نیکلاس کیج یا بروس ویلیس به‌سر آمده است؟

۱۸ خرداد ۱۴۰۱ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۶ دقیقه
نیکلاس کیج در فیلم «تغییر چهره»

«سنگینی تحمل‌ناپذیر استعداد عظیم» (The Unbearable Weight of Massive Talent) فیلم تازه‌ی نیکلاس کیج همان‌طور شروع می‌شود که هر فیلمی با حضور نیکلاس کیج باید شروع شود؛ با کسی که جایگاه سینمایی نیکلاس کیج را می‌پرستد.

این فیلم فوق کمدی با زنی جوان که طرفدار دوآتشه‌ی نیکلاس کیج است و در حال تماشای پایان فیلم محصول ۱۹۹۷ «هواپیمای محکومین» (Con Air) شروع می‌شود. در ادامه با فیلمی مواجه هستیم که «نیک‌ کیج» ستاره‌ی هالیوود (که نسخه‌ای تخیلی از خود واقعی‌اش را در این فیلم‌ بازی می‌کند) وارد سلسله اتفاقاتی می‌شود که ادای احترامی به کارنامه‌ی متنوع بازیگری اوست.

در جریان این اتفاقات همزمان با اینکه شخصیت کیج با نقش‌های به‌یاد ماندنی خود واقعی‌اش مواجه می‌شود، هم در واقع تقدیر کارنامه‌ی هنری اوست هم یادآور اینکه دوران طلایی قهرمان‌های بلاک‌باسترهای اکشن رو به پایان است و این کهن‌الگو به زودی شاید برای همیشه از بین برود. البته کیج، شاید نه بر پرده‌ی سینما، هنوز هنرپیشه‌ای پرکار به حساب می‌آید. همین‌طور بروس ویلیس، که به خاطر بیمار‌ی‌ای که‌ اخیراً مطلع شدیم به آن مبتلا شده است، بعد از آخرین فیلم‌هایی که تا پیش از بیماری‌اش کار کرده است، از جمله «قلعه: چشم تک تیرانداز» یا «قلعه ۲» (Fortress: Sniper’s Eye)، دیگر هرگز او‌ را بر پرده‌ی سینما نمی‌بینیم. و ویل اسمیت هم با آن سیلی کذایی در مراسم اسکاری که گذشت، احتمالاً تا مدتی خودش را از صحنه‌ی هالیوود حذف کرد.

نیکولاس کیج در «سنگینی تحمل‌ناپذیر استعداد عظیم»

نیکلاس کیج در «سنگینی تحمل‌ناپذیر استعداد عظیم» نقش نسخه‌ای خیالی از خودش را بازی و تمام نقش‌های اکشن قدیمی معروفش را دوباره زنده می‌کند.

آن‌ها که با فیلم‌های این قهرمانان اکشن دهه‌ی هشتاد و نود میلادی بزرگ شدند، جهان سینمایی مارول یا فرنچایز پایان‌ناپذیر «سریع و خشمگین» (Fast and Furious) نداشتند. سیلوستر استالونه داشتند و آرنولد شوارتزنگر، ژان کلود ون درم و چاک نوریس که خودشان فرنچایز بودند. این مردان نرینه‌صفت همه قهرمان فیلم‌هایی حماسی بودند که یک‌تنه دخل شروران را بر پرده‌ی سینما درمی‌آوردند. کسی «بتمن در برابر سوپرمن» نمی‌خواست. ما استالونه و کرت راسل را تو «تانگو و کش» (Tango & Cash) داشتیم و ویلیس و دیمون وایاناس را در «آخرین پسر پیشاهنگ» (The Last Boy Scout).

بنابراین سابقاً چنین بود که برای تماشای یک ستاره‌ی اکشن معروف بر پرده به سینما می‌آمدی و نیازی هم به دنباله‌ی همان فیلم نبود، چراکه می‌دانستی همین ستاره را خیلی زود در فیلم دیگری می‌بینی. خود کیج فقط در دو تابستان در سه فیلم از بهترین کارهایش

«صخره» (The Rock)، «هواپیمای محکومین» و «تغییر چهره» (Face/Off) حضور پیدا کرد.

بله، درست است که این فیلم‌ها اسکار نمی‌بردند و اصلاً قرار هم نبود ببرند، و معمولاً تنها چیزی که در آن «پیشرو» بودند تعداد تلفات صحنه‌ای‌شان بود. اما واقعاً تماشایی بودند، و هنوز هم هستند؛ به‌خصوص برای آن دسته که مجبور بودند خانواده‌شان را مجاب کنند که به‌شان اجازه دهند بروند سینما این فیلم‌ها را ببیند، مزه‌ی دیگری داشت.

آرنولد شوارتزنگر و کارل ودرز در نمایی از «غارتگر»

آرنولد شوارتزنگر و کارل ودرز در نمایی از «غارتگر»

نوارهای وی‌اچ‌اس بسیاری از این فیلم‌ها به خاطر تماشای زیاد از بین می‌رفت؛ مثل «غارتگر» (Predator) با آرنولد شوارتزنگر و کارل ودرز، یا ویل اسمیت که (به جای کمدین‌ها) در «روز استقلال» (Independence Day) بیگانگان را قلع و‌ قمع می‌کند، همیشه لذت‌بخش خواهد بود. یا کیج که در بازسازی «سرقت در ۶۰ ثانیه» (Gone in 60 Seconds) پر بود از ماشین‌دزدی و صحنه‌های مهیج غلوشده.

و «در اوج» (Over the Top)  با بازی سیلوستر استالونه در‌ نقش یک پدر که هم راننده کامیون است و هم مچ‌انداز رقابتی به‌قدری احمقانه است که اصلاً نباید بین مخاطبان به توفیقی دست یابد، اما به هر‌ حال، به دلیلی که ما از آن بی‌خبریم، چنین می‌شود.

حالا اما می‌توان گفت که روزهای خوش و‌ اوج‌ قهرمانان فیلم‌های اکشن جریان اصلی تا حد خیلی زیادی به پایان رسیده است. یک دلیلش این است که مخاطبان برای تماشای شخصیت‌های فیلم‌های فرنچایزی بزرگ به سالن‌ سینما می‌آیند، نه بازیگری که نقش آن شخصیت‌ها را بازی می‌کند. کریس پرت را بیشتر برای فیلم‌های مارول و «جهان ژوراسیک» (Jurassic World) که بازی کرده است، می‌شناسند تا مثلاً فیلمی مثل «جنگ فرداها» (The Tomorrow War)، یا «بازنده‌ها» (The Losers) و «فشار» (Push) هم نام کریس ایوانس را به اندازه‌ی «کاپیتان امریکا» (Captain America) بر سر زبان‌ها نینداخت.

جوانان نسل قدیم در انواع و اقسام فیلم اکشن بازی می‌کردند و نسل امروز ستارگان سینما بیشتر میل به بازی در فیلم‌های ابرقهرمانی معروف و خبرساز دارند. فیلم‌های اکشن اورجینال هنوز ساخته می‌شوند، اما بیشتر در قالب فیلم‌های ویدیویی که کیج و سایر بازیگران اکشن مثل فرانک گریلپ و مایکل جی وایت خودی نشان می‌دهند. کلاسیک‌های کالت دوره‌ی ریگان همچون «کبرا» استالونه، «کماندو» شوارتزنگر و «تهاجم امریکایی» (Invasion U.S.A) نوریس اگر امروز ساخته می‌شدند، احتمالاً هرگز رنگ پرده را به خود نمی‌دیدند.

اسپایدرمن تام هالند

تام هالند از میان نسل تازه‌‌ی بازیگران جوان سینمای اکشن موفق شد جایی در این فضا برای خود پیدا کند، اما بیشتر به لطف سری فیلم‌های پرطرفدار و پرفروش «مرد عنکبوتی».

البته این نتیجه‌ی وضعیت سینمای امروز است که ستاره‌هایش هم‌اندازه‌ی همتایان نسل قبلی خود، شانسی برای درخشیدن در طیف متنوعی از نقش‌های اکشن ندارند، دست‌کم نه به اندازه‌ی شوارتزنگر، اسمیت یا ویلیس. البته بدون شک هنوز این پتانسیل برای بازیگران وجود دارد که بیایند مشعل را به دست بگیرند و مسیر را ادامه دهند. تام هادری به عنوان مثال از این نظر نزدیک‌ترین مورد به نسل کیج است، مرد هزارچهره‌ای که با «مکس دیوانه: شاخه‌ی خشم» (Mad Max: Fury Road) به درجه‌ی استثنایی رسید، در فیلم‌های پرطرفدار «ونوم» (Venom) بازی کرد اما به حضور در کارهای قوی‌تری مثل «مبارز» (Warrior) و «برانسون» (Bronson) هم گرایش داشته است.

هنری کاویل هم که به لحاظ استعداد و ساختار بدنی به استالونه شباهت دارد، از سوپرمن به سریال «ویچر» (Witcher) نتفلیکس رسید و هنوز این شانس را پیدا نکرده است که کاری اورجینال داشته باشد. مایکل بی جردن و آنتونی مکی با فیلم‌های مارول موفق شدند توجه‌ها را به خود جلب کنند- جردن با سری فیلم‌های «کرید» (Creed) فرنچایز «راکی» را به ارث برد- و در عین حال، جایی در سینمای اکشن جایی برای خود دست و پا کنند، البته هیچ‌یک هنوز نقش‌های سرنوشت‌ساز خود را در این فضا، به اندازه‌‌ای که شارلیز ترون با «مکس دیوانه: جاده‌ی خشم»، «بلوند اتمی» (Atomic Blonde) و «نگهبانانی از دیرباز» (The Old Guard) نتفلیکس تجربه کرده است، بازی نکرده‌اند.

برای عده‌ای، رفتن سراغ مسیر فرنچایزها تضمینی‌تر است. به عنوان مثال، تام هالند که با سری فیلم‌های «مرد عنکبوتی» جذبه و مهارت‌های ژیمناستیکی خود را به رخ کشید و متعاقباً طرفداران وفاداری پیدا کرد، خارج از این مجموعه هم کارنامه‌ی قابل توجهی را به نام خودش ثبت کرد؛ اکشن پرحادثه‌ی «آنچارتد» (Uncharted) که بر اساس فرنچایز بازی ویدیویی به همین نام ساخته شده است، موفق بود اما فیلم علمی تخیلی «آشوب مدام» (Chaos Walking) که با دِیزی رایدلی آن را کار کرد، شکست خورد.

تام کروز در «مأموریت غیرممکن»

تام کروز از میان همتایان نسل خود تنها کسی است که به لطف بدلکاری‌هایش در سری فیلم‌های «مأموریت غیرممکن» سینمای اکشن را زنده نگه داشته و خود فرنچایزی تک‌نفره به حساب می‌آید.

البته این میان هنوز مردانی از نسل قدیم هالیوود باقی مانده‌اند که این سنت را زنده نگه داشتند؛ از همه بیشتر فرنچایز تک‌نفره‌‌ای به نام تام کروز، که تا زمانی که از پس بدلکاری‌های دیوانه‌وار سری فیلم‌های «مأموریت غیرممکن» (Mission: Impossible) بربیاید، قهرمان باقی خواهد ماند. جیسون استاتهام بدون شک همان ادامه‌ی مسیر ون دان و نوریس است، و رایان رینولدز و دواین جانسون هر دو جایگاه ویژه‌ و رده‌بالایی در سینمای اکشن دارند. با این حال، مسئله‌ی بیشتر کهنه‌کاران فیلم‌های بلاک‌باستر سن آن‌هاست. کیج پنجاه و هشت ساله است، همه مثل کروز نمی‌توانند در پنجاه و نه سالگی سر صحنه دست به چنین دیوانگی‌هایی بزنند، شوارتزنگر و استالونه هم که هر دو در دهه‌ی هفتاد زندگی‌شان هستند.

به همین خاطر است که سینماروهای یک رده‌ی سنی بخصوص، و نسلی جوان‌تر مخاطبانی که «سنگینی تحمل‌ناپذیر استعداد عظیم» را می‌بینند و می‌خواهند در لذت تماشای نیکلاس کیج غرق شوند، وقتی این قهرمانان قوی و شجاع را بر پرده می‌بینند، باید سعی کنند مسئله‌ی گذر زمان و زمان از دست‌رفته را بپذیرند. اینکه کرت راسل در سری فیلم‌های «وقایع کریسمس» (Christmas Chronicles) در نقش یکی از باحال‌ترین بابانوئل‌هایی که هالیوود تا به حال به خودش دیده است، توانایی‌هایش را به رخ می‌کشد، غوغاست، و همین‌طور در هوا تکان دادن اسلحه‌های طلایی وزین «تغییر چهره» در دستان کیج در فیلم جدیدش «سنگینی تحمل‌ناپذیر استعداد عظیم» که به زودی به دست ما می‌رسد.

او و همتایانش از آن دسته استعدادهای شگرفی هستند که شاید دیگر هرگز بر پرده‌ی سینما نبینیم.

منبع: usatoday

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

۲ دیدگاه
  1. Avatar Amin

    قبلا هر وقت اسم نیکلاس کیج رو تو یه فیلمی می دیدم حتما سعی میکردم فیلمشو نگاه کنم فرقی نمیکرد چه امتیازی داشته باشه یا منتقدا چه نقدهایی کرده بودن . حالا یه استودیویی مثل مارول هم میاد فیلم هایی میسازه که شخصیت اصلیش یا زنه یا سیاهپوسته یا همجنس گراست . کلا آدمو از فیلم دیدن پشیمون میکنن .

  2. Avatar TERMINATOOR

    مطلب حقی بود انصافا!
    یاد اون دوران به شدت بخیر…کی میرسه دوباره دورانی که به خاطر وجود یک بازیگر درجه یک توی فیلم، آدما برای سالن های سینما صف بکشند؟

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه