کتاب «سامسای عاشق»؛ روایت دیگری از «مسخ» کافکا

۲۹ خرداد ۱۴۰۲ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۴ دقیقه
کتاب سامسای عاشق

احتمالا بارها اتفاق افتاده است که پس از مطالعه‌ی یک شاهکار ادبی، مخاطب همچنان مشتاق شنیدن درباره‌ی شخصیت اصلی و دنبال کردن سرگذشت او باشد. اگر با قلم «فرانتس کافکا» آشنا باشید حتما با معروف‌ترین اثر او با نام «مسخ» آشنا هستید. این کتاب در سال ۱۹۱۵ منتشر شد و بسیاری از خوانندگان ترجیح می‌دادند این شاهکار پر رمزوراز با این سرعت تمام نشده و بتوانند بیشتر با این شخصیت نفرین شده و عجیب آشنا شوند. کتاب «سامسای عاشق»، نوشته‌ی نویسنده‌ی معاصر محبوب «هاروکی موراکامی» روایتی دیگر از «مسخ» است. روایتی لطیف و عاشقانه است که می‌تواند برای طرفداران کافکا جذاب باشد.

اندکی درباره‌ی کتاب «مسخ»

کتاب مسخ فرانتس کافکا

کتاب «مسخ» یکی از مشهورترین آثار نویسنده‌ی آلمانی بزرگ، «فرانتس کافکا» است. او در این داستان کوتاه تقریبا صد صفحه‌ای بدون مکث و مدارا در همان جملات اول، خواننده را به درون ماجرایی هولناک، سوق می‌دهد. این کتاب، داستان مسخ بی‌دلیل و دور از انتظار مردی دست‌فروش و تبدیل او به یک سوسک قهوه‌ای رنگ است. «گره‌گوار سامسا» نام این مرد بی‌نوا است که ناگهان صبح از خواب بیدار شده و متوجه می‌شود باید یاد بگیرد هیکل بزرگ و قهوه‌ای رنگ خود را روی دو پای نحیف و نازک نگه دارد. مخاطب شاید در سطور اولیه مدام حدس خود را در مورد «حشره‌ی عجیبی» که نویسنده توصیف می‌کند، انکار کند اما هر چه در میان صفحات این کتاب پیش‌تر بروید، بیشتر متعجب و شوکه خواهید شد که نویسنده در مورد تناسخ و تبدیل انسان به یک سوسک صحبت می کند.

گره‌گوار که همراه والدین و تنها خواهرش در یک آپارتمان ساده زندگی می‌کند، بی‌دلیل و مقدمه تبدیل به چیزی می شود که هرگز تصور نداشته و در پی این تناسخ، خانواده‌ی اون نیز درگیر داستان‌های متعددی می‌شوند. داستان کوتاه و البته متاثرکننده و پرمعنای گره‌گوار سامسا، در انتهای کتاب به شکلی تمام می‌شود که مخاطب می‌تواند همچنان منتظر حادثه‌ای جدید یا تناسخی دوباره باشد. در واقع، اگر با گره‌گوار همدل شده باشید، دل کندن از داستان او به این شکل، می‌تواند دشوار باشد. شاید بتوان گفت نویسنده‌ی چیره‌دست، هاروکی موراکامی، در سال ۲۰۱۳ و تقریبا پس از گذشت ۱۰۰ سال به سراغ این شخصیت بزرگ و تاریخ‌ساز در ادبیات جهان می‌رود تا مخاطب پایان لذت‌بخشی برای داستان تلخ گره‌گوار سامسا داشته باشد. او در این داستان تصویری متفاوت از «مسخ» ارائه می‌کند که می‌تواند خواننده‌ی آشنا یا حتی ناآشنا با گره‌گوار سامسا را به وجد بیاورد.

کتاب مسخ اثر فرانتس کافکا انتشارات جامه دران

کتاب «سامسای عاشق»، نگاهی به جذابیت انسان بودنسامسای عاشق

داستان جدید گره‌گوار سامسا با عنوان (Samsa in love) دوباره از تخت آغاز می‌شود.

«از خواب که بیدار شد، فهمید مسخ شده و به گره‌گوار سامسا تبدیل شده است. طاق باز خوابیده بود و به سقف زل زده بود تا چشم‌هایش به تاریکی عادت کند. سقفی به ظاهر معمولی بود، از آن سقف‌ها که همه‌جا به چشم می‌خورند.»

در این داستان او تبدیل به مردی می‌شود که نه می‌داند و کجاست و نه حتی می‌داند کیست؛ نویسنده در روایت این احساس می‌نویسد:

«سامسا نه می‌دانست کجاست و نه می‌دانست چه باید بکند؛ فقط می‌دانست که یک انسان است، انسانی به نام گره‌گوار سامسا. اما چطور نفهمیده بود؟ شاید وقتی که خوابیده بود، کسی این را در گوشش زمزمه کرده باشد؟ او قبل از این که گره‌گوار سامسا شود، که بوده است؟ چه بوده است؟»

کتاب «مسخ» فضایی تاریک و سراسر فقدان و ناامیدی داشت، گره‌گوار در آن فضا تقریبا با سرعت زیادی از انسان بودن دست می‌شوید و در قالب یک سوسک سعی می‌کند به زندگی ادامه داده و حتی تفریحاتی برای خود بیابد. در واقع، شاید بتوان به این شکل استنباط کرد که نویسنده قصد تمسخر حیات انسانی را دارد. حیاتی که با تغییر شکل به آسانی تمام می‌شود، تا این حد که در میان اعضای خانواده نیز جایگاهی نخواهی داشت و به عنوان فرزند یا برادر به فراموشی سپرده می‌شوی. اما کتاب «سامسای عاشق» همانطور که از نامش پیداست، قرار است روایتی متفاوت و جذاب از تناسخ باشد. به نظر می‌رسد موراکامی قصد دارد در این داستان از امید حرف بزند. از جلوه‌های زیبایی که به‌عنوان یک انسان می‌توانیم از محیط اطراف دیده و درک کنیم. شرم، گرسنگی، سرما، سیری، گرما، زیبایی و مهمتر از همه در این میان، «عشق» است.

دخترک گوژپشتی برای تعمیر قفل به خانه‌ی «خانواده‌ی سامسا» مراجعه می‌کند. کسی جز گره‌گوار در خانه نیست در نتیجه درب را باز می‌کند و با موجودی که شناختی از آن ندارد و حتی نمی‌داند چرا و با دعوت چه کسی آنجاست، همراهی می‌کند. گره‌گوار به تدریج به رفتار دختر دقت می‌کند و احساساتی را تجربه می‌کند که کاملا برایش جدید است. این احساسات این حس را در او ایجاد می‌کنند که انسان بودن چندان هم بد نیست و با عشق می‌توان سختی‌های این تناسخ را تحمل کرد. نویسنده در شرح این احساسات می‌گوید:

«حتی فکر کردن به او گرمابخش بود. دیگر، از آن زمان به بعد آرزو نداشت که یک ماهی یا گل آفتابگردان باشد. از انسان بودنش خوشحال بود، البته راه رفتن روی دو پا و لباس پوشیدن دردسری بزرگ بود و هنوز چیزهای زیادی بود که از آن ها سر در نمی آورد. با این حال اگر او یک ماهی یا گل آفتابگردان بود، نه یک انسان، محال بود که چنین احساسی را تجربه کند.»

کتاب سامسای عاشق اثر هاروکی موراکامی
برچسب‌ها :
دیدگاه شما

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه