۶ کتاب جذاب از ایزابل آلنده؛ پرطرفدارترین نویسنده اسپانیایی‌زبان

۱ خرداد ۱۴۰۲ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۲۱ دقیقه
کتاب‌های ایزابل آلنده

«ایزابل آلنده» یکی از پرخواننده‌ترین نویسندگان آمریکای لاتین و دنیای اسپانیایی ‌زبان است. آثار او به دلیل رویکرد اجتماعی و سیاسی خود، از اهمیت بالایی برخوردارند. این نویسنده و روزنامه‌نگار به واسطه تلاش‌های خود تاکنون توانسته است که جوایز بین‌المللی و ملی فراوانی را از آن خود کند. بیشتر آثار «ایزابل آلنده» در سبک رئالیسم جادویی نوشته شده‌اند که در بین نویسندگان آمریکای لاتین سبک محبوبی است. در این یادداشت با تعدادی از آثار مشهور و محبوب «ایزابل آلنده» آشنا خواهیم شد. اما پیش از آن مختصری درباره فراز‌ و فرودهای زندگی «ایزابل آلنده» خواهیم گفت‌.

کودکی و نوجوانی «ایزابل آلنده»

«ایزابل آلنده» در دوم اوت سال ۱۹۴۲ در شهر لیمای پرو به دنیا آمد. پدرش توماس آلنده، پسر عموی «سالوادور آلنده»، رئیس‌جمهور سوسیالیست کشور شیلی بود. توماس به عنوان سفیر شیلی در پرو خدمت می‌کرد. او هنگامی که فرزندش «ایزابل آلنده» سه سال داشت؛ خانواده‌اش را رها کرد و آن‌ها به سانتیاگو پایتخت شیلی بازگشتند. آن‌ها تا سال ۱۹۵۳ در شیلی باقی ماندند. مادر«ایزابل آلنده» مجددا با فرد دیگری که دیپلمات بود ازدواج کرد و خانواده‌اش به بیروت و بولیوی منتقل شدند.

«ایزابل آلنده» هنگامی‌که در بولیوی بود؛ در مدرسه آمریکایی‌ها تحصیل می‌کرد. با مهاجرت خانواده به بیروت نیز، او به مدرسه‌ای انگلیسی‌زبان راه یافت. «ایزابل آلنده» نهایتا در سال ۱۹۵۸ و در سن شانزده سالگی مجددا به شیلی بازگشت.

جوانی «ایزابل آلنده» و فعالیت سیاسی او

وقتی «ایزابل آلنده» ۱۹ ساله بود با یک دانشجوی مهندسی به نام میگل فاریاس‌ ازدواج کرد. حاصل این ازدواج، دو فرزند بود. «ایزابل آلنده» کم‌کم با مسئله حقوق زنان و فمینیسم آشنا شد و در تعدادی از مقالات، درباره حقوق زنان نوشت. او در هنگامی‌که سالوادور آلنده قدرت سیاسی شیلی را داشت با تعدادی از سازمان‌های بین‌المللی از جمله فائو همکاری می‌کرد. «ایزابل آلنده» نیز عقاید سوسیالیستی داشت با وقوع کودتای ژنرال پینوشه، تحت تعقیب دولت شیلی قرار گرفت‌. او در آن‌زمان ۳۱ ساله بود و برای این‌که دستگیر نشود، مدت زمان طولانی‌ای را در ونزوئلا گذراند. اقامت او در این کشور، ۱۳ سال به طول انجامید.

«ایزابل آلنده» همواره اظهارنظرهای سیاسی جنجالی‌ای دارد و نسبت به نقض حقوق بشر در تمامی کشورهای دنیا حساس است. او به خاطر فعالیت‌های خود، در سال ۲۰۱۴، نشان افتخار آزادی ایالات متحده آمریکا را از «باراک اوباما»، رئیس‌جمهوری‌خواه وقت آمریکا دریافت کرد. این در حالی بود که ایالات متحده آمریکا برای سرنگونی حکومت آلنده در شیلی در سال ۱۹۷۳، نقش ایفا کرده بود.

زندگی شخصی «ایزابل آلنده»

خانم «ایزابل آلنده» در حال حاضر ۸۰ سال دارد. او در سال ۲۰۰۳، تابعیت ایالات متحده آمریکا را دریافت کرد و در ایالت کالیفرنیا ساکن شد. «ایزابل آلنده» تاکنون سه بار ازدواج کرده است. ازدواج اول او با فاریاس تا سال ۱۹۸۲ دوام پیدا کرد. در سال ۱۹۸۸ او با ویلیام سی‌.گوردون ازدواج کرد و  همسرش را در سال ۲۰۱۵ از دست داد. ازدواج سوم ایزابل آلنده با راجر کارکاس‌ است که از سال ۲۰۱۹ تاکنون ادامه دارد. همان‌طور که اشاره شد تنها فرزندان ایزابل آلنده، نیکلاس و پائولا حاصل ازدواج اول او هستند که پائولا فوت شده است.
در ادامه این یادداشت با تعدادی از آثار خانم «ایزابل آلنده» آشنا خواهیم شد

۱. کتاب «زنان زندگی‌ام‌»

کتاب «زنان زندگی‌ام» تالیف «ایزابل آلنده» را می‌توان یک زندگی‌نامه خودنویس از این نویسنده دانست. این کتاب زمانی نوشته شد که ایزابل تنها چهل سال داشت و در آن به مسیر زندگی‌اش در طول ۴۰ سال حیات خود، اشاره می‌کرد.

این کتاب یک زندگی‌نامه ساده نیست بلکه به باورهای نویسنده درباره هنر، ادبیات، سیاست و اجتماع نیز می‌پردازد. «ایزابل آلنده» در این کتاب به ما می‌گوید که از همان دوران کودکی با مردسالاری مشکل داشته است و دوست داشته تا بتواند زنان را توان‌مند کند. در کتاب «زنان زندگی‌ام»، با زن‌های تاثیرگذار در زندگی «ایزابل آلنده» نیز آشنا می‌شویم. این زنان در ابتدا مادر، مادربزرگ، خواهر و زنان خدمتکار منزلشان هستند و با بزرگ شدن ایزابل، نام زنان دیگری که در عرصه هنر و ادبیات نیز فعالیت دارند؛ به میان می‌آید.

این کتاب جامع‌نگری بسیار خوبی دارد و می‌توان تجربیات نویسنده آن را به زنان در سرتاسر جهان تعمیم داد. الگوهای مردسالارانه و زن‌ستیزانه‌ای که در «زنان زندگی‌ام»، مورد اشاره قرار گرفته‌اند؛ هم‌اکنون نیز در بسیاری از نقاط جهان تکرار می‌شوند. همین موضوع است که کتاب فوق را خواندنی و جذاب می‌کند. ما در این اثر با تئوری‌های محض روبرو نیستیم بلکه با مسائلی آشنا می‌شویم که ممکن است در طول زندگی‌مان آن را تجربه کرده باشیم. در حقیقت تجربه، جوهره اصلی این کتاب خواندنی است.
زندگی‌نامه خودمون فوق در ۱۱۶ صفحه نوشته شده است و خواندن آن حدودا سه ساعت زمان از ما می‌گیرد. « لیدا صدرالعلمایی» این کتاب را به وسیله نشر برج ترجمه کرده است. کتاب فوق با نام روح یک زن توسط «علی اکبر عبدالرشیدی»‌ از نشر نون و «ماندانا‌ قدیانی» از انتشارات مهراندیش‌ ترجمه شده است‌.

در بخشی از کتاب «زنان زندگی‌ام» می‌خوانیم:

خانه ما با پرده‌های اعیانی کلفت مخمل قرمز رنگ و مبلمان اسپانیایی ساخته‌شده‌ای که قرار بود یک قرن دوام داشته باشند تزیین شده بود. قاب عکس چهره هولناک درگذشتگان خانواده بر دیوارها و انبوهی از کتاب‌ها در قفسه‌های اتاق بر جا مانده بودند. ورودی خانه باشکوه و مجلل بود. یک نفر اتاق نشیمن، اتاق مطالعه و ناهارخوری را رنگ‌آمیزی کرده بود. اما از این اتاق‌های تمیز و مجلل کمتر استفاده می‌شد. غیر از این اتاق‌ها، بقیه خانه به‌هم‌ریخته و درهم و برهم ما قلمرو اقتدار مادربزرگم بود. ساکنان خانه علاوه بر مادربزرگ, بچه‌هایش – یعنی مادرم و من – و دو سه سگ از نژادهای نه‌چندان مرغوب بودیم. یک گربه نیمه وحشی هم پشت یخچال خانه سکونت اختیار کرده بود و پشت سرهم بچه می‌زایید. آشپزمان گربه‌ها را داخل سطلی می‌گذاشت و در پاسیوی خانه رها می‌کرد. مادربزرگم ناغافل مرد. با مرگ ناگهانی او همه روشنایی‌ها و شادمانی‌ها هم از خانه‌مان رخت بربستند. بچگی من در خوف و تاریکی سر شد. ممکن است بپرسید ترس و خوف من از چه بابت بود. ترس من از این بود که مبادا مادرم هم بمیرد. ما را به یتیم خانه بفرستند و بعد عده‌ای دزد دریایی بیایند و مرا بدزدند. فکر کنم ماهیت ترسم را درک کردید. درست است که دوران کودکی‌ام دوران ناخوشی بود. اما همان دوران خوفناک و ناخوش کودکی مضامین زیادی برای نوشتن در اختیار من قرار داده است. من نمی‌دانم کسانی که کودکی شادی داشته و در خانه و خانواده‌ای معمولی بزرگ شده‌اند چطور می‌توانند قصه‌نویسان قابلی از کار دربیایند.
کتاب زنان زندگی ام اثر ایزابل آلنده نشر برج

۲. کتاب «خانه ارواح»

کتاب «خانه ارواح »از «ایزابل آلنده»، داستانی با نثر جذاب است که خواننده را بدون صرف مقدمات طولانی، وارد روند اصلی داستان می‌کند. به طور خلاصه در این کتاب، با زندگی خانواده‌ای آشنا می‌شویم که بین دهه بیست تا روزهای نزدیک به کودتای سال ۱۹۷۳ در شیلی اتقاق می‌افتد. «اورهان پاموک» و «توماس مان» نیز داستان‌هایی در چنین سبکی را نوشته‌اند. کتاب فوق اولین رمان «ایزابل آلنده» است که او را به شهرتی جهانی می‌رساند. این داستان در دهه هشتاد میلادی منتشر شد‌.

در «خانه ارواح» با خانواده‌ای روبرو هستیم که مقداری تعجب‌برانگیز است؛ البته باید توجه کرد که خانواده تروئبا در زمانه عجیبی نیز زندگی می‌کند. دهه بیست تا دهه هفتاد شیلی جای پرحادثه‌ای است. در این داستان می‌توان اثر رئالیسم جادویی را مشاهده کرد اما نه به اندازه آثار «گابریل گارسیا مارکز». در حقیقت در خانه ارواح قرار است که با تاریخ سیاسی اجتماعی شیلی در یک دوره زمانی پنجاه ساله روبرو شویم. خانواده‌ تروئبا نیز تا حدی نمایان‌گر وضعیت جامعه شیلی است. هر یک از اعضای این خانواده، یک گروه از جامعه را نمایندگی می‌کند. انشقاق و شکاف جامعه شیلی نیز در درون این خانواده وجود دارد و اعضای آن، به شکل متفاوتی می‌اندیشند.استبان، پدر خانواده، نماینده محافظه‌کاری سنتی است که کشاورزی می‌کند. او فردی مستبد است و با هر نوع اصلاحات ارضی و سلب مالکیت از زمین مشکل دارد. کلارا همسر اوست. او فال‌گیری حرفه‌ای است و جادوی داستان را نمایندگی می‌کند. به کمک فال‌هایی که می‌گیرد، امکان آن را دارد تا آینده را پیش‌بینی کند اما استفاده از جادو، هزینه‌های اجتناب‌ناپذیری نیز دارد. با این حال، کلارای فالگیر با دهقانان و کارگران کشاورز همدرد است و اعتراض آن‌ها را به رسمیت می‌شناسد.
در این داستان به روی کار آمدن سالوادور آلنده و سرنگونی آن اشاره می‌شود و نویسنده تلاش می‌کند تا فضای عمومی حاکم بر شیلی را به خوبی ترسیم کند. این اثر در فضایی روستایی رقم می‌خورد و نویسنده در آن به لحن جنسیت‌زده حاکم بر فرهنگ شیلی نیز اشاره دارد، نکته مهم این است که زن‌ستیزی در ادبیات طبقات بالای جامعه، روشنفکران و انقلابی‌ها نیز وجود دارد‌. در «خانه ارواح» می‌توان دغدغه اجرای عدالت توسط نویسنده را دید. این کتاب پس از چاپ خود به زبان‌های گوناگونی ترجمه شد و بسیار پرخواننده بود. زیرا به شکلی احساسی و در عین حال ریشه‌ای، به جامعه شیلی می‌پرداخت. ترجمه «خانه ارواح» به فارسی توسط آقای «حشمت کامرانی» صورت گرفته است. نشر قطره نیز این ترجمه را به چاپ رسانده است. اثر فوق ۵٨٢ صفحه دارد و برای خواندن آن به حدود ۱۵ ساعت زمان نیاز داریم.

در بخشی از کتاب «خانه ارواح» می‌خوانیم:

آن هفته، هفته طولانی توبه و پرهیز بود و طی آن از ورق‌بازی یا رقص و آواز که آدمی را در شهوت و لاقیدی غرقه می‌کنند خبری نبود و تا حد امکان شدیدترین مراسم اندوه‌گساری و پرهیزگاری رعایت می‌شد. اگر چه درست در همین ایام بود که دم چندشاخه شیطان تن کاتولیک‌ها را یک بند به خارخار می‌انداخت. غم ایام پرهیز را کلوچه‌های نرم پف کرده، خورش‌های خوشمزه گیاهی و تورتیاهای چاق و چله و قالب‌های زرگ پنیر که از روستاها می‌آوردند. تشکیل می‌شد؛ و خانواده‌ها با این غذاها مصائب عیسی مسیح را پاس می‌داشتند و از ترس تکفیر که پدر رسترپو پیوسته از آن زنهارشان می‌داد. نهایت احتیاط را به خرج می‌دادند تا مبادا دست‌شان به گوشت و یا ماهی بخورد. هرگز کسی جرثت نکرده بود از فرمان‌های او سرپیچی کند. کشیش از کرامت انگشتی متهم کننده برای نشان دادن گناهکاران در میان جماعت برخوردار بوده و از زیانی پرورده برای برانگیختن احساسات.

کشیش از سکوی وعظ با نشان دادن مرد محترمی که برای پنهان داشتن صورتش خود را با توری یقه‌اش مشغول کرده بود. نعره کشید: «ببینید دزدی را که از صندوق اعانه پول می‌دزدد. و این زن بی‌شرم هرزه را که در کنار اسکله‌ها فاحشگی می‌کند.» و با این فریاد خانم استر تروثبرا متهم کرد که بیماری آرتروز معلولش کرده بود. و یکی از سرسیردگان دل کارمن باکره بود. و با شنیدن این سخنان که معنای‌شان را نمی‌فهمید و نمی‌دانست اسکله‌ها کجا هستند. از حیرت نزدیک بود چشمانش از حدقه درآید. «توبه کنید گناهکاران» لاشه‌های گندیده. نالایقان آن همه فداکاری عیسی بزرگ! پرهیز کنید! توبه کنید!»

کشیش که مجذوب شور و التهاب حرفه‌ای خود شده بود می‌کوشید که از نقض آشکار احکام رسای روحانی خود اجتناب کند. اربابان کلیسا که با وزش تجددگرایی به لرزه افتاده بودند دیگر پوشیدن پیراهن مویین و شلاق زدن را روا نمی‌دانستند. اما کشیش خود اعتقاد راسخ داشت که یک شلاق‌زنی درست و حسابی. ضعف روحی را منکوب می‌کند. او به خاطر خطابه‌های بی‌قیدوبندش شهره بود.

کتاب خانه ارواح اثر ایزابل آلنده

۳. کتاب «اینس روح من»

داستان «اینس روح من»، کتابی درباره یک زن معمولی است. زنی که ثروت و زیبایی خاصی ندارد و فاقد تبار اشرافی است. اما کاری بزرگ می‌کند و باعث تولد کشوری جدید می‌شود. داستان در قرن شانزدهم میلادی و در کشور اسپانیا آغاز می‌شود. عصر تفتیش عقاید است و کلیسای اسپانیا به راحتی می‌تواند افراد را تکفیر کند و به دار بیاویزد. معمولا زنان جسور و مقاوم نیز با انگ ساحره بودن آتش زده می‌شوند. اینس در این دنیا زندگی می‌کند. او همسری دارد که روزی تصمیم می‌گیری اسپانیا را به هدف زندگی در دنیای جدید ترک کند. سوار کشتی می‌شود و زنش را در سرزمین‌ اصلی باقی می‌گذارد.

بسیاری از زنان اگر شوهرشان ترکشان می‌کرد کاد خاصی نمی‌کردند و منتظر می‌مانند اما اینس با هدف شناخت دنیای جدید و نجات از شهر کوچکی که در آن زندگی می‌کرد و کسب مقداری آزادی بیشتر، به بهانه یافتن شوهرش پا در کشتی می‌گذارد و از اسپانیا می‌رود. او به جایی می‌رسد که امروز پرو نامیده می‌شود و از مستعمرات اسپانیاست. در آن‌جا اثری از همسرش نیست. اینس کم‌کم عاشق فرد جدیدی می‌شود. این مرد پدرو دوالدیوا است. یک قهرمان جنگی و سربازی تحت فرمان فرانسیسکو پیزاروی‌ معروف. اینس و معشوقش‌ برای کشف دنیای جدید و ساختن یک کشور نو، به شیلی می‌روند و در این مسیر، قهرمانی‌های زیادی اتفاق می‌افتد.

او هم‌اکنون زن فرماندار است و در آن‌جا خواندن و نوشتن می‌آموزد و آن را به مردم سرزمین جدیدش یاد می‌دهد. مبارزه وی با تعدادی از سرخ‌پوستان محلی ادامه پیدا می‌کند. کشاورزی در آن‌جا رونق می‌گیرد و زندگی شخصی اینس دچار ناملایماتی می‌شود. اینس اولین زنی است که در قرن شانزدهم به عنوان فرماندار شیلی فعالیتش را ادامه می‌دهد. این کتاب یک داستان تاریخی الهام‌بخش است. ایزابل آلنده تلاش کرده تا با استفاده از منابع رسمی باقی‌مانده از این شخصیت تاریخی و الهام‌بخش، آن را به مخاطبان خود معرفی کند.

البته در این داستان، نویسنده به جنایات و ستم‌هایی که اسپانیایی‌ها به عنوان استعمارگران آمریکای جنوبی انجام داده‌اند؛ اشاره می‌کند. کتاب «اینس روح من»، در سال ۲۰۰۶ توسط «ایزابل آلنده» منتشر شد و خیلی زود شهرتی جهانی پیدا کرد‌.

این کتاب توسط نشرها و نویسندگان گوناگونی به فارسی ترجمه شده است‌. «زهرا رهبانی»، «طاهره صدیقیان» و «محمد‌علی مهمان‌نوازان» از مترجمان نشرهای‌ نگاه، تندیس و مروارید هستند. اثر فوق ۴۳۴ صفحه دارد و برای خواندن حدودا به ۱۲ ساعت زمان نیاز داریم.

در بخشی از کتاب «اینس روح من» می‌خوانیم:

من، همانطور که گفتم. دست‌کم هفتاد سال دارم. خوب زندگی کرده‌ام. اما دل و جان من هنوز اسیر گذشته‌هاست. با نگاه به خود در آینه‌ی نقره – اولین هدیه‌ی رودریگو به من پس از ازدواج – از خود می‌پرسم چه بر سراندام من آمده است؟. این مادر بزرگ سفید موی را که در برابرم ایستاده و به من چشم دوخته. نمی‌شناسم. اصلاً این زن کیست که اینس واقعی را مسخره می‌کند؟ او را از نزدیک زیر نظر دارم به این امید که در زرفای آینه آن دختر را بیابم که گیس بافته‌اش تا زانو می‌رسید. دختری که از کشتزارها می‌گریخت تا پسر مورد علاقه‌اش او را پنهانی در آغوش بکشد. یعنی همان زن بالغی که همسر رودریگو د کیروگا شد؛ آنجاست. قوز کرده اما نمی‌توانم او را به وضوح ببینم. دیگر نه مادیان خود را سوار می‌شوم. نه‌نیم تنه‌ی خود را به تن می‌کنم و نه حمایل خویش را می‌بندم. اما نه برای این‌که حوصله ندارم. که این یکی را همیشه به‌ وفور داشته‌ام. بلکه به این خاطر که این تن خیانتکار شده است. قدرت لازم را در خود نمی‌بینم» مفصل‌هایم درد می‌کند. استخوانهایم یخ زده و چشمانم کم سو شده است. بدون عینک مطالعه‌ای که در پرو به من دادند. نمی‌توانستم این صفحه‌ها را بنویسم. خواستم همراه مرحوم رودریگو به آخرین نبرد علیه سرخپوستان ماپوچه بروم. اما او اجازه نداد. ” اینس، تو برای این کار خیلی پیری ” خندید. گفتم: “مثل تو “
کتاب اینس روح من اثر ایزابل آلنده نشر نگاه

۴. کتاب «عاشق ژاپنی»

داستان «عاشق ژاپنی» همان‌گونه که از اسمش پیداست یک رمان عاشقانه است اما نه یک عاشقانه معمولی. این کتاب به وقایعی اشاره دارد که کمتر در طول جنگ جهانی دوم و دنیای پس از آن، مورد توجه قرار گرفته‌اند. معمولا ما فراموش می‌کنیم که هر دو طرف ماجرا، با بهانه‌هایی واهی، امنیت و آزادی انسان‌ها را سلب کرده‌اند. کتاب «عاشق ژاپنی» از سال ۱۹۳۹ آغاز می‌شود. لهستان به دست نازی‌ها افتاده است و والدین دختری جوان به نام آلما بلاسکو تصمیم می‌گیرند تا برای حفظ امنیت فرزندشان‌ او را به ایالات متحده آمریکا بفرستند. درست است که تمام دنیا درگیر جنگ شده است اما ایالات متحده آمریکا تصمیمی برای ورود به نبرد ندارد به همین دلیل آن‌جا امن است. آلما به همراه عمه و عمویش از لهستان به آمریکا می‌رود و در شهر سانفرانسیسکو ساکن می‌شود. او در آن‌جا پسری نجیب و آرام را می‌یاید که ژاپنی‌الاصل است. فرزند باغبان آن‌ها! او و پسر ژاپنی با هم دوست می‌شوند و علاقه‌ای در بین‌شان شکل می‌گیرد. اما در سال ۱۹۴۲ اتفاقی هولناک می‌افتد. ژاپن به پرل‌هاربر واقعا در اقیانوس آرام حمله می‌کند و صدها نیروی آمریکایی کشته می‌شوند. به این ترتیب است که پای ایالات متحده نیز به جنگ جهانی دوم باز می‌شود. دولت آمریکا طی فرمانی دستور می‌دهد که همه شهروندان آمریکایی- ژاپنی باید در کمپ‌های مخصوصی زندگی کنند زیرا ممکن است آن‌ها جاسوس باشند. عملا شهروندان یک کشور به دشمنان همان ملت تبدیل می‌شوند. به همین ترتیب میان آلما و پسر ژاپنی فاصله می‌افتد. اما این اولین فاصله زندگی آن‌ها نیست. تقدیر آن‌ها به گونه‌ای است که آلما و پسر ژاپنی روبروی یک‌دیگر قرار بگیرند. اما وقایع این دنیا مانع از آن می‌شوند که این دو به یک‌دیگر برسند. ایزابل آلنده در این کتاب تلاش می‌کند تا تعدادی از بحران‌های مهم قرن بیستم را در خلال این داستان عاشقانه نشان دهد.

این رمان در سال ٢٠١۵ نوشته شد و استقبال بسیار زیادی داشت. «عاشق ژاپنی» را به عنوان برترین رمان سال ۲۰۱۶ آمریکا شناخته شد و نیویورک‌ مگزین آن را اثری الهام‌بخش دانست. این کتاب توسط «معصومه عسکری» و انتشارات کوله‌پشتی به فارسی ترجمه شده است‌ و ۴۶۰ صفحه دارد و خواندنش حدودا ۱۲ ساعت طول می‌کشد.

در بخشی از کتاب «عاشق ژاپنی» می‌خوانیم:

فردا صبح آیرینا خیلی زود سر کارش رسید. بهترین شلوار جینش را پوشیده بود. با تی‌شرتی که با ملاحظه آن را انتخاب کرده بود. خیلی زود متوجه شد اگر اهمال‌کاری نکند. فضای خانه‌ی چکاوک جای راحتی است. بیشتر مثل دانشگاه بود تا خانه‌ی سالمندان. غذاهایش مثل رستوران‌های عالی کالیفرنیا بود و تا حد زیادی ارگانیک. مستخدم‌ها خوب کار می‌کردند و پرستارها و بهیارها هم خیلی بیش از آن‌چه باید خوش‌برخورد و خنده‌رو بودند. چند روز بیشتر طول نکشید که توانست نام و مشخصات همکاران و ساکنان تحت‌مراقبتش را یاد بگیرد. یک مشت الفاظ فرانسوی و اسیانیایی که او به‌سرعت به‌خاطرش سیرد. همه‌شان از مکزیک یا گواتمالا یا هائیتی آمده بودند. کاری که آن‌ها انجام می‌دادند اصلاً با سرویس‌هایی که دریافت می‌کردند همخوانی نداشت. خیلی که کار می‌کردند به‌ندرت و با لب‌ولوچه‌ی آویزان این‌طرف آن‌طرف می‌رفتند.
«باید کمی این پیرزن‌ها را لوس کنی و درعین‌حال همیشه با احترام با آن‌ها رفتار کنی. همین‌طور با پیرمردها. اما بیشتر باید مراقب آن‌ها باشی چون بعضی‌شان موذی‌اند.» آیرینا داشت با لوپیتا فاریاس حرف می‌زد. زن چاق و کوتاهی که سرپرست کارمندان بهداشتی بود. سی‌ودو سال بود در خانه‌ی چکاوک کار می‌کرد و اجازه‌ی ورود به همه‌ی اتاق‌ها را داشت و همه‌ی ساکنان را از نزدیک می‌شناخت. ریز زندگی آن‌ها را می‌دانست و با یک نگاه می‌توانست بفهمد در مورد آن‌ها چی درست و چی غلط است و شریک غم‌وغصه‌هایشان بود.

«آیرینا. حواست خیلی به افسرده‌ها باشد. این‌جا افسردگی خیلی رایج است. اگر دیدی کسی گوشه‌گیر شده یا ناراحت است و در تختش می‌ماند یا غذایش می‌ماند. حتماً مرا پیدا کن و به من بگو»

«تو این‌جور مواقع چی کار می‌کنی. لوپیتا؟»

«بستگی دارد. آن‌ها را نوازش می‌کنم و آن‌ها هم معمولاً خوش‌شان می‌آید. چون پیرها کسی را ندارند آن‌ها را نوازش کند. من سرشان را با سریال‌های تلویزیون گرم می‌کنم.»

۵. کتاب «زورو»

افسانه زورو برای همه ما شناخته‌شده است. شخصیتی که علیه ظلم و ستم برمی‌خیزد و مدافع حقوق ضعیفان است. زوروی «ایزابل آلنده» در سال ۲۰۰۵ منتشر شد. دیگو‌ دلاوگا‌ که شخصیت اصلی این داستان بود در کالیفرنیای قرن هجدهم زندگی می‌کرد. این سرزمین هنوز تحت تسلط ایالات متحده آمریکا نبود و مستعمره‌ای اسپانیایی به شمار می‌رفت. او فرزند دو دنیای متفاوت بود؛ پدرش یک نظامی اسپانیایی با تبار اشرافی به حساب می‌آمد که املا‌ک فراوانی در کالیفرنیا داشت و مادرش یک

جنگجو و زن مبارزی بومی بود که علیه ظلم و استثمار می‌جنگید‌ و اجداد او از شمن‌های سرخ‌پوست‌ها بودند. دیگو در شانزده سالگی به اسپانیا می‌رود و سرزمین اصلی را نیز درگیر فساد و بی‌عدالتی می‌بیند. از همان‌جاست که تصمیم می‌گیرد تا برای دستیابی به عدالت مبارزه کند و این‌گونه است که یک افسانه جدید شکل می‌گیرد. او به یک گروه زیرزمینی با نام عدالت می‌پیوندد و مبارزه‌اش برای دستیابی به این هدف را آغاز می‌کند. البته در این راه، او با مشکلات و چالش‌های فراوانی روبرو است.

این کتاب توسط «محمد‌علی مهمان‌نوازان» و انتشارات مروارید به چاپ رسیده است. تعداد صفحات آن به ۴۲۲ عدد می‌رسد و برای خواندنش به ۱۲ ساعت زمان نیاز داریم.

در بخشی از کتاب «زورو» می‌خوانیم:

پدر گفت: «پسرم. باید واقع‌بین باشیم. خیلی از سرخپوست‌ها با همنوعانشون مبارزه نمی‌کنن. حداکثرش می‌تونم روی نیم‌دوجین از مردهایی حساب کنم که بزرگ شده همین‌جا هستن و چند تا از زن‌ها که می‌تونن در فشنگگذاری اسلحه‌ها کمکمون کنن. من دوست ندارم جون نوکیشان رو به خطر بندازم. سروان! اونها مثل بچه‌های من هستن. من طوری ازشون مراقبت می‌کنم که واقعاً انگار بچه‌هامن.» سروان گفت: «خیلی‌خوب. پدر. باید سخت تلاش کنیم. خدا هم کمکمون می‌کنه. چیزی که مشخصه اینه که کلیسا مستحکم‌ترین ساختمان این منطقه است. ما همین جا از خودمون دفاع می کنیم.»

در چند روز بعدی، هیچ‌کس در سن گابریل بی‌کار نبود؛ حتی بچه‌های کوچک هم به کار گماشته شدند. پدر مندوزا که در خواندن افکار دیگران خبره بود» می‌دانست که نباید روی آن‌ها حساب باز کند. در را سفت و سخت و بدون پنجره را هم که از خشت خام ساخته شده بود و این مزیت را داشت که به وسیله یک میله آهنی و یک قفل از بیرون چفت شود در نظر گرفت و اکثر مردان نوکیش را که غل و زنجیر در پا داشتند» در آنجا محبوس کرد تا هنگام نبرد نتوانند با دشمن همکاری سروان دلاوگاء در حالی که به قنداق تفنگ لوله کوتاهش دست می‌کشید. گفت: «سرخپوست‌ها از ما می‌ترسن، پدر. اونها فکر می‌کنن جادوی ما خیلی قویه.» پدر در حالی که به محراب کلیسا اشاره می‌کرد. گفت: «پسرم حرف منو باور کن، این مردم خوب می‌دونن که اسلحه گرم چیه، هرچند که تا حالا نفهمید‌ن چطور می‌شه ازش استفاده کرد. چیزی که سرخپوست‌ها واقعاً ازش هراس دارن صلیب مسیحه.»

کتاب زورو اثر ایزابل آلنده انتشارات مروارید

۶. کتاب «گلبرگ برافراشته دریا»

کتاب گلبرگ برافراشته دری

داستان «گلبرگ برافراشته دریا» به یکی از مهم‌ترین و مناقشه‌برانگیزترین رویدادهای دنیای اسپانیایی‌زبان می‌پردازد. اسپانیا تجربه یک جنگ داخلی پیش از جنگ جهانی دوم را دارد. نیروهای فاشیستی به رهبری ژنرال فرانکو که خواهان حکومتی مستبد هستند و جمهوری‌خواهان اسپانیایی که به گروه‌ها و جریان‌های سیاسی، قومی و طبقاتی گوناگونی تعلق دارند. طی نبردی طولانی مدت، دست آخر این نیروهای تمامیت‌خواه هستند که به پیروزی می‌رسند و اسپانیا در استبداد و حکومت پلیسی، فرو می‌رود. داستان «گلبرگ برافراشته دریا» نیز در همین دوره اتفاق می‌افتد. در سال ۱۹۳۹، صدها هزار تن از مردم اسپانیا تصمیم می‌گیرند تا این کشور را ترک کنند زیرا نمی‌توانند تحت سیطره حکومت فعلی باشند، جان بسیاری از آن‌ها به خاطر همکاری با جمهوری‌خواهان در خطر است. برخی نیز دوست دارند زندگی آزادانه را تجربه کنند. در این میان زنی تنها و باردار به نام روزر وجود دارد که می‌‍خواهد خود را از مسیری خطرناک و کوهستانی به فرانسه برساند. او مجبور است که به ازدواجی صوری با برادر معشوقش تن دهد و این‌چنین است که آن دو سرنوشت مشترکی را پیدا می‌کنند. آن مرد ویکتور نام دارد. کتاب فوق اولین بار در سال ۲۰۱۹ به چاپ رسید. این اثر توسط چندین مترجم به فارسی ترجمه شده است و ۴۱۶ صفحه دارد. برای خواندن آن به حدود ۱۰ ساعت زمان نیاز داریم.

در بخشی از کتاب «گلبرگ برافراشته دریا» می‌خوانیم:

با شیفتگی به واپسین تپش‌های قلب سرباز نگاه می‌کرد که هر لحظه کندتر و نامنظم‌تر می‌شد، تا اینکه کاملاً از تبش ایستاد و سرباز جوان بدون آه از دنیا رفت. دالمائو لحظه‌ای همان‌جا ماند و به حفره قرمزی که تپش‌های قلب در آن آرام گرفته بود نگریست. این صحنه قرار بود ماندگارترین خاطره‌اش از جنگ بشود: آن پسر پانزده‌شانزده‌ساله که تازه پشت لبش سبز شده بود. آغشته به خاک و خون روی برانکار دراز کشیده و قلبش در معرض هوا بود. ویکتور هیچوقت نتوانست برای خودش روشن کند چرا سه انگشت دست راستش را داخل آن زخم باز گذاشت, قلب را به‌آرامی در میان انگشتانش گرفت و چندین بار با ریتم آرام و طبیعی به آن فشار آورد. حتی یادش نبود این کار چقدر طول کشید: شاید سی ثانیه و شاید هم یک عمر. ناگهان حس کرد قلب در میان انگشتانش جان گرفت. ابتدا با لرزشی کم‌وبیش نامحسوس و کمی بعد با تپشی قوی و منظم.
«اگه به چشم خودم ندیده بودم. اصلاً باورم نمی‌شد.» این را یکی از پزشکان گفت که بی‌آنکه دالمائو متوجه شود کنارش آمده بود. پزشک یکی از مستولان حمل برانکار را صدا زد و به او دستور داد هرچه سریع‌تر این جوان زخمی را به بیمارستان بفرستد. چون مورد خاصی است. مردان سرباز جوان را روی برانکار گذاشتند. چهره‌اش هنوز خاکستری و بی‌جان بود. اما قلبش می‌تبید. پزشک از دالمائو پرسید: «این رو از کجا یاد گرفتین؟»
ویکتور دالمائو که آدم کم‌حرفی بود به پزشک گفت قبل ار اینجا سه سال در بارسلونا پزشکی خوانده و بعد دانشگاه را ترک کرده و به‌عنوان پزشکیار اعزام شده.
پزشک دوباره پرسید: «باشه، اما اون حرکت رو از کجایاد گرفتهاین؟»

«هیچ‌جا، فقط فکر کردم امتحانش ضرری نداره…»

«می‌بینم که پاتون می‌لنگه.»

«رون چپمه. توی تروئل زخمی شده‌ام. داره خوب می‌شه.»

«خوبه. از حالا به بعد با من کار می‌کنین. اسمتون چیه؟»

«ویکتور دلمائو هستم، رفیق »

«من رفیقتون نیستم. به من می‌گین دکتر مفهوم شد؟»

«مفهوم شد دکتر. برای من هم همین‌طور. شما هم من رو سنیور دالمائو صدا کنین. اما رفقای دیگه اصلاً از این جور صدا زدن خوششون نمی‌آد.»

کتاب گلبرگ برافراشته دریا اثر ایزابل آلنده انتشارات مهراندیش
برچسب‌ها :
دیدگاه شما

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه