خاطره‌بازی با سریال جنجالی «اسپارتاکوس»؛ پدیده‌ی مشهور سم ریمی و استیون دنایت

۱۰ مرداد ۱۴۰۱ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۲ دقیقه
سریال «اسپارتاکوس»

سریال «اسپارتاکوس» (Spartacus) یکی از پرطرفدارترین سریال‌های تلویزیونی آمریکایی است که در نیوزیلند تهیه شد. این سریال که از اوایل سال ۲۰۱۰ میلادی از شبکه‌ی استارز (Starz) پخش شد، در سال ۲۰۱۳ پرونده‌اش به اتمام می‌رسد. با این حال پس از گذر تقریبا ده سال هنوز طراوت و تازگی گذشته را دارد.

خالقین سریال اسپارتاکوس، سم ریمی مشهور و استیون دنایت معرفی شده‌اند و شاید به همین دلیل است که سریال از حیث هیجان، یک اثر تراز اول به حساب می‌آید. داستان سریال «اسپارتاکوس» برگرفته از زندگی واقعی گلادیاتوری است که ۷۳ سال قبل از مسیح در بند و اسارت سپاه روم بود و با تقلاهای بسیار زیاد تلاش کرد تا خود و هم‌نوعانش را آزاد کند. اسپارتاکوس با تلاش‌هایش توانست انقلابی به اسم خود در تاریخ ثبت کند.

با این‌که سریال «اسپارتاکوس» تنها در سه فصل تهیه می‌شود، هر فصل عنوان و تیتر منحصر به خود را دارد. به این صورت که فصل اول سریال «اسپارتاکوس»، «خون و شن»، فصل دوم «خدایان آرینا» و فصل سوم «جنگ نفرین‌شدگان» نام گرفت. اتفاق ناگواری در این میان رخ می‌دهد و اندی ویتفیلد، بازیگر نقش اول سریال که مدت‌ها با بیماری سرطان لنفوم هوچکین دست و پنجه نرم می‌کرد، به دلیل بازگشت مجدد بیماری و وخامت اوضاع سلامتی‌اش در نهایت یک سال پس از پخش سریال فوت می‌کند. این اتفاق ناگوار، بحران مهمی برای شبکه‌ی استارز تلقی شد؛ چراکه باید بازیگر دیگری را برای این نقش هر چه سریع‌تر می‌‌یافتند یا در نهایت در بدترین حالت ممکن سریال را کنسل می‌کردند.

شبکه‌ی استارز در نهایت برای فصل دوم سریال «اسپارتاکوس» از لیام مک اینتایر دعوت می‌کند تا نقش اسپارتاکوس را جلوی دوربین شبکه بازی کند. خوشبختانه پس از چند قسمت حضور لیام مک اینتایر در داستان، نظرهای مساعد نسبت به این شخصیت بیشتر شد و در نهایت لطمه‌ی حاد و چشمگیری به کیفیت سریال وارد نشد.

سریال «اسپارتاکوس» با دیگر آثار تلویزیونی که از خشونت برای سرگرم کردن بیننده بهره می‌برند زمین تا آسمان تفاوت دارد. از آنجایی که استارز یک شبکه‌ی پرمیوم تلقی می‌شود، سیاست‌گذاری‌های حاکم بر برنامه‌های تلویزیونی این شبکه هم تا حدودی با شبکه‌های کابلی تفاوت دارد. با این اوصاف، سریال «اسپارتاکوس» پای خود را فراتر از حد مرسوم برده و خشونت و صحنه‌هایی را نشان می‌دهد که تا به آن سال نظیرش را در سریال دیگری نمی‌توان یافت. منتقدین متعددی این مسئله را به باد انتقاد گرفتند که سرگرمی به چه قیمتی؟ با این حال، مخاطبین شبکه‌ی استارز به شدت از سریال «اسپارتاکوس» خوششان آمده بود و این برای شبکه یعنی رضایت عمل و یک چراغ سبز برای نمایش هر چه بیشتر خشونت به‌واسطه‌ی طرح روایت یک قصه‌ی تقریبا تاریخی.

قبلا استنلی کوبریک سال ۱۹۶۰ میلادی فیلمی پیرامون زندگی اسپارتاکوس ساخت که کرک داگلاس در نقش اسپارتاکوس در داستان حضور داشت. با این حال کوبریک تلاش کرد تا یک داستان شسته و رفته‌ای از انتقام و آزادی را روایت کند. نکته‌ی جالب اینجاست سریال «اسپارتاکوس» دقیقا نقطه مقابل فضای این فیلم می‌ایستد و روم باستان و دوران گلادیاتورها را به شیوه‌ای صد برابر خشن‌تر و فاسدتر به تصویر می‌کشد. از دیگر تفاوت‌های بین فیلم کوبریک و سریال در این است که اسپارتاکوسِ کوبریک یک قهرمان است، اما این شخصیت در سریال یک فرد کاملا فانی و معمولی است که رفتار و ویژگی‌های منفی متعددی در خود دارد. اسپارتاکوس در دنیای سریال بیشتر یک جنگجو و مبارز است تا یک قهرمان.

فیلم «اسپارتاکوس» می‌توانسته ساخته شود

اگر جنجال‌های پیرامون سریال «اسپارتاکوس» شکل نمی‌گرفت، هواداران این سریال می‌توانستند فیلم سینمایی مجزایی برگرفته از دل حوادث دنیای سریال را تماشا کنند. فیلم «اسپارتاکوس» که قرار بود حوادث بین فصل دوم و سوم را روایت کند، پروژه‌اش به راحتی لغو می‌شود؛ چراکه اگر عوامل تدوین و سازنده‌ی فیلم تلاش می‌کردند تا محتواهای بزرگسالانه و خشونت افسار گسیخته‌ی فیلم‌نامه را از خروجی نهایی کار حذف کنند، دیگر علنا چیزی از داستان باقی نمی‌ماند! در واقعیت امر بسیاری از تولیدکنندگان فیلم و سریال در کشور ایالات متحده‌ی آمریکا از دریافت برچسب NC-17 بر محصولاتشان به شدت دوری می‌کنند. بنابراین فیلم «اسپارتاکوس» نیامده راهش را کج کرد!

خشونت؛ خواسته‌ی شبکه‌ی استارز یا عوامل سازنده؟

در زمان پخش سریال، جریانی نو در میان رسانه و عموم منتقدین شکل گرفت که استیون دنایت و سم ریمی به صورت همه جانبه از خشونت زیاد در این سریال حمایت می‌کنند. با این‌که به نظر می‌رسید این مسئله صحت دارد، استیون دنایت طی اقدام دست به افشاگری می‌زند که شبکه از آنها خواسته تا سریال رنگ و بویی شبیه به فیلم «سیصد» به کارگردانی زک اسنایدر به خود بگیرد و آنها تا حد زیادی تلاش کردند جلوی ورود این طرز تفکر به دنیای سریال مقاومت کنند. در واقع دنایت خودش را عاملی معرفی می‌کند که با شبکه بر سر خواسته‌ی بیجای نمایش خشونت هر چه بیشتر مقابله می‌کند. در غیر این صورت، استیون دنایت از بی‌رحم بودن سریال دفاع کرده و کشته شدن هر شخصیت را بنا به دلایلی درست می‌داند. او باور دارد که اگر شخصیتی همان اوایل ماجرا از خط داستانی حذف می‌شود، هدفی پی این اتفاق نهفته بود و این کاراکتر به این هدف قطعا رسید که دیگر نیازی به بودنش در داستان نیست.

درباره‌ی لیام مک‌اینتایر، هنرمندی که شانس به او رو کرد

سریال «اسپارتاکوس»

شاید اگر اندی ویتفیلد هنوز در دار دنیا باقی بود، لیام مک‌اینتایر چندان شناخته نمی‌شد. در اکثر بیوگرافی‌هایی که از این بازیگر در سطح فضای مجازی وجود دارد، در همان خطوط اول به بازی‌اش در سریال «اسپارتاکوس» اشاره می‌شود. رسما بازی مک‌اینتایر در «اسپارتاکوس» سکوی پرتاب این هنرمند به دنیای شهرت تلقی می‌شود.

جالب است بدانید که مک‌اینتایر تا پیش از پذیرش نقش اسپارتاکوس در حقیقت یکی از طرفداران دو آتشه‌ی سریال محسوب می‌شد. به همین منظور جذب این فرد به سریال کار آنچنان سختی برای عوامل شبکه‌ی استارز نبود. هر چند گزینه‌های جذاب‌تر دیگری مثل استفن آمل (بازیگر شخصیت گرین ارو در سریال The Arrow) روی میز عوامل شبکه وجود داشت.

مک‌اینتایر برای این‌که بدنی ورزیده‌تری داشته باشد با یک مربی تمرین می‌کند و حتی پس از این‌که صحنه‌ی فیلم‌برداری فصل دوم به اتمام می‌رسد، او بیان می‌کند که این روند را در زندگی روزمره‌ی خود هم ادامه می‌دهد تا سلامتی بدنش تضمین شود.

با این‌که خیلی از صحنه‌ها به نظر می‌رسد باید کار عوامل جلوه‌های ویژه باشد، لیام مک‌اینتایر برخی از فعالیت‌های فیزیکی را خودش انجام می‌دهد. سر خوردن از دیوار به سمت پایین، پریدن از اسب به سمت پایین و انجام مبارزه و خیلی از فعالیت‌های فیزیکی و تاکتیک‌های مبارزه‌های تن به تن را هم مک‌اینتایر خودش بدون دخالت بدلکار انجام می‌دهد. با تمامی این تفاسیر، بخش زیادی از صحنه‌ی فیلم‌برداری با استفاده از تکنیک پرده‌ی سبز انجام می‌شود و در این زمینه با این‌که مک‌اینتایر تجربه‌ی چندان بالایی در این زمینه نداشته، به خوبی خودش را با شرایط وفق می‌دهد. در نهایت، اسپارتاکوسی را که بیننده در آخرین سکانس فصل سوم تماشا می‌کند، یکی از دوست‌داشتنی‌ترین شخصیت‌های دنیای تلویزیون خواهد بود که بخشی زیادی از این حس به تلاش‌های مک‌اینتایر برمی‌گردد.

مک‌اینتایر پس از پروژه‌ی «اسپارتاکوس» تا چند سال در کانون توجه قرار داشته و حتی چند سال پس از این پروژه توانسته در سریال نوجوان‌پسندانه‌ی «فلش» (The Flash) هم حضور داشته باشد. با این حال از یک نقطه‌ی مسیر حرفه‌ای این بازیگر به بعد، او فعالیت‌های کمتری در عرصه‌ی بازیگری از خود نشان می‌دهد. به زبانی بسیار ساده‌تر، باید اعتراف کرد که او رسما به باد فراموشی سپرده شد. گذران روزمره‌اش به نظر می‌رسد در زمان حال از راه گویندگی و صداپیشگی در پروژه‌های تلویزیونی است.

داستان سریال «اسپارتاکوس» تا چه اندازه دقت تاریخی دارد؟

سریال‌های تلویزیونی تا حد امکان تلاش می‌کنند تا به هدف اول خود یعنی سرگرم کردن بیننده برسند. آگاهی‌بخشی مخاطب از یک برهه‌ی تاریخی در زمان گذشته و ارائه‌ی اطلاعات مستند و دقیق پیرامون شخصیت‌های تاریخی اغلب به عنوان اهداف فرعی شبکه‌های تلویزیونی محسوب می‌شود. شبکه‌ی استارز هم قطعا طبق این قاعده‌ی نانوشته در آن سال‌ها رفتار کرده است. به همین منظور، بخش زیادی از اتفاقات و وقایع کاملا تخیلی و بخش‌هایی هم از داستان از لحاظ تاریخی کاملا دقیق است. در ادامه به معرفی پنج اتفاق کاملا تخیلی و پنج رویداد کاملا دقیق از جنبه‌ی تاریخی می‌پردازیم.

اتفاقات سریال «اسپارتاکوس» در ابتدای مسیر یک حقیقت تاریخی است

فصل اول سریال «اسپارتاکوس» از جنبه‌ی تاریخی یک اثر قابل قبول از دید مورخین است. البته اتفاق چندان عجیب با جزئیات زیاد هم رخ نمی‌دهد که توقع تغییر و تحولات سینمایی از آن برود. اسپارتاکوس در فصل اول اسیر شده و تحت سپاه روم باید خدمت کند. در نهایت امر هم اسپارتاکوس وارد مسیر گلادیاتوری می‌شود و رفته رفته رویای آزادی در سر می‌پروراند. با این وجود، مورخین دقیقا از ریز جزئیات با خبر نیستند. فقط در بخش اسارت می‌توان با قاطعیت ادعا کرد که سریال راه و روش درست را در پی گرفته و از لحاظ تاریخی کاملا صحیح است.

خانه باتیاتوس حقیقی است

در فصل اول می‌توان اسپارتاکوس را تماشا کرد که در خانه‌ی باتیاتوس در حال تمرین است. دقیقا همانند سریال، خانه‌ی مذکور در کاپوآ واقع شده و محلی برای تمرین گلادیاتورها بود. در حالی‌که بسیاری از اتفاقات و رفتارها درباره‌ی کوئینتوس باتیاتوس شاید با عقل جور در نیاید، این شخص در دوران روم باستان واقعا وجود داشته است.

نوع سبک‌ زندگی گلادیاتورها به درستی به نمایش کشیده شده

سریال «اسپارتاکوس»

بخش زیادی از لذت تماشاگرها در واقع به دلیل تجربه‌ی سبک زندگی گلادیاتورهاست. هنگامی که سریال به زیبایی تفاوت میان برده‌ها و ثروتمندان آن دوره را به نمایش می‌کشد، تجربه‌ی تماشای «اسپارتاکوس» هم لذت‌بخش‌تر می‌شود. روابط مختلفی بین شخصیت‌ها در سریال به وجود آورده می‌شود تا سبک زندگی گلادیاتورها بیشتر به بیننده نشان داده شود.

از حقیقت‌های تاریخی سبک زندگی گلادیاتورها که در سریال به نمایش در آمده می‌توان به این نکات اشاره کرد که اگر گلادیاتورها به خوبی رفتار کنند، به مردان آزاد تبدیل می‌شوند و از طرفی به جوایز گرانبها و حتی زن به عنوان کنیز می‌رسند. همچنین سیاست‌های رفتاری درباره‌ی برده‌ها در سریال حقیقت دارد.

دوستان اسپارتاکوس واقعا از لحاظ تاریخی وجود داشته‌اند

از لحاظ بازیگری، تعداد هنرمندان به نسبت زیادی جلوی دوربین در نقش دوستان اسپارتاکوس ظاهر می‌شوند. برای مثال کریکوس با بازی زیبای مانو بنت که به عقیده‌ی بسیاری او رفتارهایش شبیه به شخصیت واقعی بود. افراد دیگری مثل گانیکوس و کاستوس هم ماهیت واقعی داشته و در انقلاب اسپارتاکوس نقش عمده‌ای را ایفا کرده‌اند.

با این‌که رویدادهای سریال از یک نقطه‌ی داستان به بعد وارد مجرای جدیدی می‌شود که چندان صحت تاریخی ندارد، شخصیت‌ها حقیقی و واقعی هستند و از این بابت سریال «اسپارتاکوس» توانسته وظیفه‌ی خود در معرفی این اشخاص را با موفقیت به سرانجام برساند.

جنگ سرویل سوم دقیق اجرا شده

داستان سریال «اسپارتاکوس» پس از جنگ سرویل سوم به اتمام می‌رسد. دقیقا جنگی که مارکوس کراسوس آخرین مقاومتش را در برابر اسپارتاکوس با شمار زیادی از سربازان به کار می‌گیرد. از دید مورخین، روایت جنگ در این بخش از سریال کاملا با اتفاقات تاریخی مشابه است و تنها در برخی از جزئیات، تفاوت‌هایی وجود دارد. حرکتی هم که در انتها علیه اسپارتاکوس در کوه وسویوس شکل می‌گیرد توانسته شبیه به اتفاقات واقعی باشد.

رابطه‌ی اسپارتاکوس با گلابر واقعی نیست

سریال «اسپارتاکوس» در واقع دو شخصیت منفی اصلی دارد که اسپارتاکوس هر از گاهی با آنها تعامل دارد. یکی از آنها کلودیوس گلابر است که در حقیقت به اسپارتاکوس خیانت کرده و مسبب اسارتش دانسته می‌شود. بخشی از مسیر انتقامجویی اسپارتاکوس، در انتقام از گلابر خلاصه می‌شود. با این حال جالب است بدانید گلابرِ سریال اسپارتاکوس بیش از اندازه تخیلی است.

با این‌که در نهایت در داستان سریال «اسپارتاکوس» او به تحقیرآمیزترین شکل ممکن به دستان اسپارتاکوس کشته می‌شود، اطلاعات بسیار کمی درباره‌ی زندگی واقعی گلابر وجود دارد. این شخصیت در دنیای واقعی وجود دارد، اما هیچ سند و مدرکی وجود ندارد که گلابر با اسپارتاکوس وارد داستان و ماجراجویی می‌شود. بر اساس بررسی متون، رابطه‌ی گلابر با اسپارتاکوس بیشتر یک رابطه‌ی دورادور سیاسی است که سویه انتقام‌جویی در آن رویت نمی‌شود. در هر صورت با وجود این‌که گلابر نقش بسیار زیادی در داستان سریال ایفا کرد، او در تاریخ دنیای واقعی، نقش کوچکی داشت.

درگیری سزار با اسپارتاکوس کاملا تخیلی است

در فصل سوم سریال «اسپارتاکوس» تاد لاسنس نقش ژولیوس سزار را بازی می‌کند. سزار در دنیای سریال با ژنرال مارکوس کراسوس همکاری کرده تا اسپارتاکوس و ارتشش را نابود کنند. نقش سزار برای مقابله با اسپارتاکوس در این داستان بیش از اندازه پر و بال می‌گیرد.

با این‌که سزار در دنیای واقعی در زمان انقلاب اسپارتاکوس در قید حیات بوده و واقعا کراسوس را از نزدیک می‌شناخته، سزار در رویدادهای پیرامون اسپارتاکوس مداخله‌ای اصلا نمی‌کند. بر همین اساس، نفوذ سزار به درون ارتش اسپارتاکوس هم یک اتفاق سراسر تخیلی بوده و در دنیای واقعی چنین حوادثی اصلا رخ نداده است.

مرگ اسپارتاکوس؛ همچنان در هاله‌ای از ابهام

سریال «اسپارتاکوس»

سریال «اسپارتاکوس» در نهایت با مرگ این شخصیت به اتمام می‌رسد. این شخصیت مبارز در انتهای جنگ سرویل سوم در نهایت مغلوب نیروهای ارتش مارکوس کراسوس می‌شود. هر چند، مرگ اسپارتاکوس در دنیای واقعی همچنان یک راز سر بسته است.

جالب است بدانید پیکر اسپارتاکوس تا به امروز کشف نشده و با این‌که سریال در انتها موفق می‌شود قدرتمندانه اشک بیننده را در بیاورد، به احتمال بالغ بر نود و نه درصد صحنه‌های پایانی سریال همگی حاصل تخیل سناریونویس است.

همسر اسپارتاکوس هم چیزی نیست که در واقعیت بود

جدا از داستان ژولیوس سزار، همسر اسپارتاکوس هم یکی دیگر از نکاتی است که ارزش تاریخی ندارد. در داستان سریال دیده می‌شود که همسر اسپارتاکوس از او جدا شده و در نهایت هم کشته می‌شود. اسپارتاکوس پس از فوت همسرش در عمارت باتیاتوس با برده‌ای به اسم میرا وارد رابطه‌ای عاشقانه می‌شود.

بر اساس شواهد تاریخی، همسر اسپارتاکوس در دنیای واقع اوقات زیادی را با او می‌گذراند. حتی پس از این‌که او با اسپارتاکوس و سایر برده‌ها فرار می‌کند. با این‌که هنوز بر سر اسم همسر اسپارتاکوس سند محکمی یافت نشده، نمی‌توان نقش او را در انگیزه‌های اسپارتاکوس نادیده گرفت.

«من اسپارتاکوس هستم»؛ یک شعار جذاب اما تخیلی!

اگر فیلم «اسپارتاکوس» به کارگردانی استنلی کوبریک را دیده باشید احتمالا با این دیالوگ مشهور آشنا هستید که اسپارتاکوس در نقطه‌ای از داستان جمله‌ی «من اسپارتاکوس هستم» را ادا می‌کند. در نقطه‌ای اسپارتاکوس برای این‌که جان یارانش را نجات دهد فریاد می‌زند که «من اسپارتاکوس هستم». با این‌ حال سایر پیروانش هم این جمله را فریاد زده و تا پای جان مبارزه می‌کنند. عوامل سازنده‌ی سریال «اسپارتاکوس»، این بخش که کاملا تخیلی اما تاثیرگذار است را گرفته و به شیوه‌ای کاملا متفاوت اجرا می‌کنند.

در جریان آخرین نبرد و غارت‌های اسپارتاکوس و هم‌قطارانش در دنیای سریال، برخی از اعضا عبارت «من اسپارتاکوس هستم» را به زبان می‌آورند. این مورد هم توانسته ادای دین و احترامی به فیلم ماندگار کوبریک باشد و هم خواسته نشان دهد اسپارتاکوس چطور توانسته به یک سمبل مهم نزد مردمش تبدیل شود. در هر صورت هر دو نسخه، چه فیلم و چه سریال کاملا تخیلی است و هیچ مدرکی از این ماجرا در دنیای واقعی ثبت نشده است. با این‌که بسیاری از هواداران دلشان می‌خواسته تا این شعار جذاب، حقیقی باشد، متاسفانه باید گفت از اساس کاملا زاییده‌ی تخیلات نویسنده است.

سریال «اسپارتاکوس» در همان سه فصل به اندازه‌ی خوش ساخت و در عین حال اثرگذار بود که پس از گذر نزدیک به ده سال، هنوز محصول دیگری در دنیای تلویزیونی و حتی سینمایی پیرامون این شخصیت ساخته نشد. در حقیقت هر اندازه هم بودجه‌ی هنگفت پای یک پروژه‌ی جدید صرف شد، توان رقابت با این سریال و همچنین فیلم ماندگار استنلی کوبریک را نخواهد داشت؛ چراکه این دو محصول در یاد بیننده‌ها برای همیشه حک شده و نمی‌توان آن را به این آسانی فراموش کرد.

راهنمای تماشای سریال
برچسب‌ها :
دیدگاه شما

۲ دیدگاه
  1. Karizman

    خیلی عالی بود واقعا
    البته با حساب خدای آرنا میشه ۴فصل
    فصل سوم:انتقام

  2. رضا

    زیبا ترین سریال تاریخی عمرم بود به به

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه