رابطه‌ی ناپلئون بناپارت و ژوزفین در فیلم «ناپلئون» تا چه اندازه به واقعیت وفادار است؟

۲۸ آذر ۱۴۰۲ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۴ دقیقه
فیلم ناپلئون

کسانی که هنوز فیلم ناپلئون ریدلی اسکات را ندیده‌اند، شاید از آن انتظار صحنه‌های جنگی حماسی، اغواگری و امپراتوری بسیار کوتاه‌قد را داشته باشند، ولی این چیزی نیست که با دیدن فیلم نصیب‌تان خواهد شد. صحنه‌های نبرد بیش از حد کش داده شده‌اند، حاکم به‌عنوان عاشقی بسیار مزخرف به تصویر کشیده شده است که زبان‌بازی بلد نیست و در رسم عاشقی مثل چوب خشک می‌ماند؛ واکین فینیکس ۱۷۶ سانتی‌متری هم قدی کاملاً معقول دارد. در کنار یک فیلم با لحنی غریب و صحنه‌ی ترکیدن یک اسب بر اثر شلیک توپ، آن چیزی که از دیدن فیلم نصیب‌تان می‌شود، صحنه‌های بسیار زیادی مربوط به رابطه‌ی بین ناپلئون (با بازی فینکس) و ژوزفین (با بازی ونسا کربی)، همسر ناپلئون و ملکه‌ی فرانسه به مدت ۱۴ سال است. این فیلم عمیقاً به رابطه‌ی عاشقانه‌ی آن‌ها می‌پردازد: نامه‌های رد و بدل‌شده بین‌شان، روابط خارج از ازدواج ژوفین، روابط خارج از ازدواج ناپلئون و در نهایت مراسم طلاق بسیار عجیب‌شان که به‌خاطر این‌که ژوزفین – که ۶ سال از ناپلئون بزرگ‌تر بود – نمی‌توانست فرزندی برای ناپئلون به دنیا بیاورد، انجامش ضروری بود.

در مراسم طلاقی که در فیلم ناپلئون به نمایش درمی‌آید، مراسمی با شرکت اعضای خانواده و افراد سرشناس، با وجود شکسته شدن پیوند ازدواج، روی عشقی که این زوج به هم دارند تاکید می‌شود. ناپلئون در طول سخنرانی‌اش در مراسم این جمله را می‌خواند: «تو به مدت ۱۵ سال زندگی من را بهبود بخشیدی و خاطرات این با هم بودن در ذهن من حک شده‌اند.» ژوزفین هم سخنرانی محبت‌آمیز خود را ارائه می‌کند و اصرار می‌ورزد که مجبورند این کار را برای خیر فرانسه انجام دهند، ولی ژوزفین دودل است و ناپلئون تکانش می‌دهد، به صورتش سیلی می‌زند و به او می‌گوید برای خیر کشورش کار را تمام کند. این صحنه واقعاً عجیب است و این سوال را در ذهن بیننده ایجاد می‌کند که این رابطه – و به پایان رسیدنش – تا چه حد به واقعیت پایبند است.

ولی پیش از این‌که به مراسم طلاق بپردازیم و ببینیم که آیا واقعاً این‌گونه اتفاق افتاد – و در این صورت، چرا این‌گونه اتفاق افتاد – باید کمی به پیش‌زمینه‌ی مرد کوچک محبوب دل همه که کلاه بامزه‌ای به سر دارد بپردازیم.

ناپلئون در ابتدا جزو خاندان سلطنتی نبود، بلکه صرفاً افسری در ارتش فرانسه بود و به خانواده‌ی اشرافی ایتالیایی نه‌چندان مهمی در کورسیکا (Corsica) تعلق داشت. ولی او کتابخواهی قهار و استراتژیست نظامی باهوشی بود، برای همین خیلی سریع پله‌های ترقی را در ارتش طی کرد. لویی سارکوزی (Louis Sarkozy)،‌ پسر نیکولاس سارکوزی، رییس‌جمهور سابق فرانسه که کتابی با عنوان «کتابخانه‌ی ناپلئون: امپراتور، کتاب‌هایش و تاثیر آن‌ها روی عصر ناپلئون» (Napoleon’s Library: The Emperor, His Books and Their Influence on the Napoleonic Era) را در دست انتشار دارد، می‌گوید که ناپلئون «شخصیتی چندوجهی و فوق‌العاده داشت.»

پس از انقلاب فرانسه که به‌موجب آن پادشاه لویی شانزدهم از سلطنت برکنار (بخوانید کشته) و سر همسرش ماری آنتوانت با گیوتین قطع شد، قدرت و نفوذ ناپلئون به‌لطف پیروزی‌های نظامی و سیاسی‌اش بیشتر شد، طوری‌که در نهایت یک کودتا ترتیب داد و کنسول نخست جمهوری فرانسه در سال ۱۷۹۹ شد. به جز او، جمهوری فرانسه دو کنسول دیگر به نام امانوئل ژوزف سیس (Emmanuel Joseph Sieyès‎) و پیر روجر دوکوس (Pierre Roger Ducos) نیز داشت، ولی این دو صرفاً دست‌نشانده بودند. در سال ۱۸۰۴، ناپلئون خود را امپراتور فرانسه اعلام کرد. طبق افسانه‌ها (و فیلم) او تاج را از پاپ پیوس هفتم (Pope Pius VII) گرفت و روی سر خود گذاشت. این حرکتی بی‌سابقه و نشان‌دهنده‌ی بی‌احترامی او به کلیسا بود. (شاید این اشتباهی بود که ناپلئون بعداً سعی کرد از راه مدیریت بسیار احترام‌آمیز طلاق‌اش جبران کند).

فیلم ناپلئون

ناپلئون در مصر؛ احتمالاً در فکر خیانت کردن‌های همسرش.

انتخاب ژوزفین به‌عنوان همسر از لحاظ سیاسی به نفع ناپلئون بود. ژوزفین جزو همان اشراف‌زادگانی بود که فرانسوی‌ها علیه‌شان انقلاب کردند و همان‌طور که در فیلم ناپلئون نشان داده می‌شود، او زمانی در باستیل (Bastille) زندانی بود، ولی همان‌طور که کاترین استبری (Katherine Astbury)، پروفسور مطالعات فرانسه در دانشگاه وارویک می‌گوید: «ناپلئون قصد داشت کسانی را که در انقلاب فرانسه روبروی هم قرار داشتند، با هم آشتی دهد و ازدواج با ژوزفین بخشی از سیاست او برای اجرای این نقشه بود. جایگاه ژوزفین در جامعه به او کمک کرد اختلافات سیاسی را سریع حل کند. به‌عنوان همسر کنسول و سپس امپراتور فرانسه، نقش او این بود که رژیم را هرچه بیشتر باشکوه جلوه دهد.» ژوزفین میزبان و دیپلماتی بسیار ماهر بود. در آن دوران، به‌خاطر اعدام‌های پرتعداد پس از انقلاب فرانسه، برای همه سوال شده بود که آیا فرانسه به بربریت روی آورده است یا نه، ولی ژوزفین فرانسه را به شکل ملتی رونق‌یافته و با فرهنگ غنی به تصویر کشید. در واقع طبق گفته‌ی استبری، ژوزفین در مقایسه با ماری آنتوانت پول به‌مراتب بیشتری صرف لباس کرد، در حالی‌که آنتوانت به‌خاطر ولخرجی‌هایش در این زمینه معروف بود.

ناپلئون در طول حکم‌رانی‌اش کارهای زیادی انجام داد. سارکوزی می‌گوید: «او سیستم جدیدی برای حرکت ارتش در زمین مبارزه به نام  Corps d’Arméeابداع کرد که برای زمان خودش کاملاً انقلابی بود. دلیل این‌که ناپلئون نبردهای زیادی را در ابتدا پیروز شد همین بود. همه از این سیستم تقلید کردند. سفر او به مصر عملاً باستان‌شناسی مدرن را پایه نهاد. کشف شدن سنگ رزتا (Rosetta Stone) از جانب او امکان فهمیدن معنی هیروگلیف‌ها را فراهم کرد.» سارکوزی او را «نابغه‌ای بی‌نظیر، ولی پر از اشکال» توصیف کرد.

یکی از این اشکالات، که اشاره به آن لازم است، این است که او در هایتی سیستم برده‌داری را که قبلاً برچیده شده بود احیا کرد. برای همین است که بسیاری از مورخ‌ها، مثل مارلن ال. داوت (Marlene L. Daut)، استاد مطالعات آفریقایی‌های دور از وطن در دانشگاه ویجرینیا، درباره‌ی قهرمان‌سازی از ناپلئون هشدار داده است. جیلین وایس (Gillian Weiss)، استاد تاریخ در دانشگاه کیس وسترن و نویسنده‌ی کتاب «اسرا و کشتی‌ها: فرانسه و برده‌داری در مدیترانه‌ی مدرن» (Captives and Corsairs: France and Slavery in the Early Modern Mediterranean) می‌گوید: «روی کاغذ، ناپلئون طرفدار ایده‌ی انقلاب و شکستن زنجیرهای انسانی در همه‌جا بود. ولی با این‌که برده‌داری در هایتی در سال ۱۸۰۲ برچیده شده بود، او دوباره آن را احیا کرد، بنابراین به نظر می‌رسد که او فقط به آزادی برای افراد سفیدپوست باور داشت.»

ژوزفین در یک خانواده‌ی اشراف‌زاده در مارتینیک (Martinique)، یکی از کشورهای کاراییب و مستعمره‌های فرانسه به دنیا آمد. در فیلم نشان داده می‌شود که ژوزفین یک خدمتکار کاراییبی و چندنژادی دارد، ولی فیلم ارتباط خانواده‌ی او به برده‌داری را اکتشاف نمی‌کند. آن‌ها صاحب یک زمین کشت نی‌شکر بودند. در سال ۲۰۲۰، معترضان ضد نژادپرستی در مارتینیک، مجسمه‌ی ژوزفین را سرنگون کردند. این مجسمه را ناپلئون سوم، برادرزاده‌ی ناپلئون، در سال ۱۸۵۹ برپا کرده بود. غیر از این، سر مجسمه‌ی ژوزفین در سال ۱۹۹۱ قطع شده بود، بنابراین می‌توان گفت که مردم سیاه‌پوست کاراییب طرفدار خاندان بناپارت نیستند. در فیلم هم ژوزفین شخصیتی پیچیده است، ولی نه به‌خاطر سابقه‌ی خانواده‌اش در ستم کردن به مردم؛ در فیلم، او روابط خارج از ازدواج زیادی دارد (و این از لحاظ تاریخی درست است) و روابط او در فرانسه نقل محافل و تیتر روزنامه‌ها بودند. شاید غافلگیرکننده باشد، ولی این خیانت‌ها نبودند که به طلاق منجر شدند. (البته همان‌طور که استبری خاطرنشان می‌کند، نام دقیق‌تر این طلاق فسخ نکاح (Annulment) است).

کتاب اروپا از دوران ناپلئون (1970 - 1789) اثر دیوید تامسن نشر نی دو جلدی

ناپلئون هم مثل هر فاتح دیگری نیاز به یک فرزند پسر داشت. ولی این مسئله برای ناپلئون حیاتی‌تر بود، چون خودش تاج سلطنت را روی سرش گذاشته بود و یک امپراتور خودساخته بود. طبق گفته‌ی سارکوزی، تمایل ناپلئون به امن کردن سلطنتش دلیل اصلی برای طلاق بود. به نقل از او: «او همیشه می‌گفت که بوربون‌ها (Bourbons)، پادشاهان فرانسوی پیش از او، هزار سال وقت داشتند تا برای خود میراثی بسازند. او هزار سال وقت نداشت. به‌زحمت ۱۰ سال وقت داشت. او می‌خواست اطمینان حاصل کند که دودمانش ادامه خواهد یافت. چگونه می‌توان این کار را انجام داد؟ با پسردار شدن. متاسفانه ژوزفین نتوانست برای او پسری به دنیا بیاورد.»

با این‌که ناپلئون ژوزفین را بسیار دوست داشت، ولی او شش سال از ناپلئون بزرگ‌تر بود و برای همین دیگر توانایی باردار شدن نداشت. او از شوهر اول خود، الکساندر دو بورهنه (Alexandre de Beauharnais) دو فرزند داشت، ولی او و ناپلئون بچه‌دار نشده بودند. در فیلم، مادر زورگوی ناپلئون او را مجبور می‌کند با یک دختر ۱۸ ساله رابطه داشته باشد تا ببیند آیا می‌تواند او را باردار کند یا نه و بدین ترتیب پی ببرد عدم باردار شدن ژوزفین تقصیر کدام‌شان است. در واقعیت، ناپلئون برای خیانت کردن به ژوزفین نیاز به اجبار از طرف کسی نداشت. سارکوزی می‌گوید: «ناپلئون در طول زندگی‌اش ۲۲ الی ۲۴ معشوقه داشت و از آن‌ها ۲ یا ۳ فرزند نامشروع به دنیا آمد.»

ولی فرزندانی که خارج از بستر ازدواج به دنیا آمده باشند، نمی‌توانند تاج‌وتخت را به ارث ببرند. در فیلم، ناپلئون حتی به این فکر می‌کند که یکی از فرزندان دیگرش را جای فرزند ژوزفین جا بزند، ولی در نهایت، این عقل‌کل سیاسی می‌داند که برای محافظت از میراث‌اش، باید در بستر ازدواج فرزندی از او به دنیا بیاید. برای همین مراسم فسخ نکاح را برگزار می‌کند: در برابر دیدگان همه، در حالی‌که زبانش بند آمده است. پس از ژوزفین، او با ماری لویی (Marie Louie)، دوشس پارما، خواهر آرشیدوک اتریش، ازدواج و او را ملکه‌ی جدید فرانسه کرد.

استبری می‌گوید: «در سال ۱۸۰۶ قانونی تصویب شد تا پدیده‌ی امپراتوری موروثی را تقویت کند. طبق یکی از بندهای آن، اعضای خانواده‌ی سلطنتی حق طلاق گرفتن نداشتند. ناپلئون مجبور شد مانور سیاسی زیادی انجام دهد تا بتواند برای وارث‌دارشدن از ژوزفین طلاق بگیرد.» او به گزارش پلیس در سال ۱۸۰۷ اشاره می‌کند که در آن حس مردم آن زمان به این تصمیم ثبت شده است. برخی از اعضای دربار گفتند که ملکه ارزش زیادی برای امپراتوری دارد، ولی برخی دیگر گفتند که نیاز به وجود یک وارث از هر دغدغه‌ی دیگری مهم‌تر است.

ناپلئون عاشق ژوزفین بود و نمی‌خواست این تصور ایجاد شود که دارد او را از سر خود باز می‌کند؛ ترکیب این دو عامل باعث برگزاری مراسم طلاق شد. استبری می‌گوید که مراسم «از لحاظ سیاسی به‌دردبخور بود… در آنجا ژوزفین نشان داد که این کار را با میل خود انجام می‌دهد. متن سخنرانی او با دقت با متن سخنرانی ناپلئون تنظیم شده بود تا او به‌خاطر عدم توانایی باردار شدن تحقیر نشود.» در واقعیت، متن سخنرانی ژوزفین از این قرار بود: «من می‌دانم که این تصمیم، که به‌خاطر سیاست و منفعی بزرگ‌تر گرفته شده، تا چه حد قلب [ناپلئون] را به درد می‌آورد، ولی فداکاری‌ای که من و او برای منفعت ملت خود انجام می‌دهیم، باشکوه است.» برای این‌که از تحقیر او هرچه بیشتر جلوگیری شود، پس از طلاق به ژورفین عنوان «ملکه‌ی وارثه» (Empress Dowager) داده شد، او قلعه‌ی مالمیسون (Château de Malmaison) را به‌عنوان سکونت‌گاه خود حفظ کرد و مستمری بسیار سخاوت‌مندانه‌ای دریافت کرد. هم در واقعیت و هم در فیلم، به نظر می‌رسد که ژوزفین موقعیت نصفه‌ونیمه‌ی خود در زندگی ناپلئون را پذیرفت: نه همسر کامل، نه همسر سابق. وقتی ناپلئون او را به پسرش ناپلئون فرانسیس شارل جوزف (Napoleon François Charles Joseph) معرفی می‌کند، ژوزفین در گوشش زمزمه می‌کند: «یک روز خواهی فهمید که برای تو چه فداکاری‌ای کردم.»

ولی می‌توان استدلال کرد که طلاق گرفتن از ژوزفین بی‌فایده بود، چون اتحاد با اتریش تصمیمی اشتباه بود. سارکوزی می‌گوید: «این تصمیم اشتباه بود، چون اختلاف فرانسه با اتریش غیرقابل‌حل بود. آن دو ناحیه‌ای که اتریش می‌خواست نفوذ خود را در آن‌ها گسترش دهد، همان نواحی‌ای بودند که فرانسه می‌خواست نفوذ خود را در آن‌ها گسترش دهد: شمال ایتالیا و آلمان. بنابراین با این‌که او با دختر آرشیدوک اتریش ازدواج کرد، چند سال بعد دوباره درگیر جنگ با آن‌ها شد.»

سارکوزی هم مثل بسیاری از مورخان و مشاوران خود ناپلئون فکر می‌کند که روسیه متحد بهتری برای فرانسه بود. او باید با خواهر تزار ازدواج می‌کرد؛ همان‌طور که در فیلم در حال درخواست کردنش نشان داده می‌شود. سارکوزی می‌گوید: «اگر فرانسه روسیه را برای اغوا کردن انتخاب می‌کرد و اگر دستور محاصره‌ی قاره‌ای (تحریم کالاهای انگلیسی از جانب فرانسه) صادر نمی‌شد، اوضاع به‌مراتب بهتر پیش می‌رفت. البته من دارم موقعیت را پس از آشکار شدن پیامدهای آن ارزیابی می‌کنم. اگر من در سال ۱۸۱۰ حضور داشتم، که می‌داند چه تصمیماتی می‌گرفتم؟»

فیلم ناپلئون

ونسا کربی که نقش ژوزفین را بازی می‌کند، ۳۵ سال سن دارد، در حالی‌که خواکین فینکس ۴۹ ساله است. در واقعیت، ژوزفین ۶ سال از ناپلئون بزرگ‌تر بود.

حفظ کردن دودمان ناپلئون از آنچه که فکر می‌کنید پیچیده‌تر بود. او با ماری لویی صاحب یک پسر شد، ولی حکومت ناپلئون پس از شکست خوردن او در برابر روسیه به پایان رسید. پس از این شکست او به جزیره‌ی البا (Elba) تبعید شد، بعد دوباره قدرت خود را پس گرفت، در واترلو (Waterloo) شکست خورد و این بار برای همیشه به جزیره‌ی کوچک سنت هلنا (St. Helena)، واقع در میان اقیانوس اطلس، تبعید شد. این جزیره حدود ۲۰۰۰ کیلومتر از سواحل جنوب غربی آفریقا فاصله داشت؛ این نشان می‌دهد که همه می‌خواستند او تا حد امکان از فرانسه فاصله داشته باشد. پسر او، ناپلئون فرانسوا شارل جوزف، حکومتی بسیار کوتاه و تقریباً غیررسمی داشت. ناپلئون دوم فقط به‌مدت ۲۰ روز در حکومت باقی ماند، ولی افراد سرشناس حاضر نشدند حکومت او را به رسمیت بشناسند. در نهایت پسرعموی او، ناپلئون سوم، وارث اصلی خاندان بناپارت شد (البته در این میان یک پادشاه از سلسله‌ی بوربون هم به تاج‌وتخت پادشاهی برگشت). به‌شکلی کنایه‌آمیز، ناپلئون سوم پسر هورتنس (Hortense) تنها دختر ژوزفین و لویی، برادر بناپارت بود. پس از سومین و آخرین ناپلئون، فرانسه دوباره به یک جمهوری تبدیل شد و دودمان کوتاه، ولی به‌یادماندنی بناپارت به پایان رسید.

برای سقوط امپراتوری و ناپلئون چه‌کسی را می‌توان شماتت کرد؟ آیا این امکان وجود دارد که «بزرگ‌ترین ژنرال تمام دوران» سزاوار این لقب نباشد؟ آیا اشتباهات نظامی و سیاسی او اجتناب‌ناپذیر بودند؟ یا امپراتوری در روز مراسم طلاق به پایان رسید؟

فیلم اسکات این احتمال را در نظر می‌گیرد که دلیل سقوط ناپلئون، طلاق‌اش از ژوزفین بود. وقتی ناپلئون (که آن زمان ژنرال بود) در مصر بود و خبر خیانت ژوزفین به گوش‌اش رسید، به هنگام بازگشت نزد او می‌گوید که بدون او، ژوزفین هیچ است. او با چشم‌هایی اشک‌آلود موافقت می‌کند، ولی کمی بعد، در همان شب، ژوزفین هم مقابله به مثل می‌کند و می‌گوید: «تو می‌خواهی آدم بزرگی شوی. تو بدون من هیچ هستی. بگو. تو فقط یک مرد زمختی که بدون من هیچ هستی.» ژوزفین – با بازی کربی – این را به ناپلئون – با بازی فینکس – می‌گوید و او هم جوابش را می‌دهد. پس از این‌که ژوزفین می‌میرد و ناپلئون در تبعید به سر می‌برد، او صدای ژوزفین را از عالم مردگان می‌شنود که می‌گوید: «من تو را به حال خود رها کردم و تو هم به ویرانی نشستی. دفعه‌ی بعد، من امپراتور می‌شوم و تو باید به حرفم گوش کنی.»

با این حال، سارکوزی با این نظریه که طلاق از ژوزفین به سقوط ناپلئون منجر شد موافق نیست.

سارکوزی می‌گوید: «این نظریه هیچ پایه و اساسی ندارد. البته می‌دانم ریدلی اسکات تمرکز زیادی روی رابطه‌ی عاشقانه‌ی آن‌ها می‌گذارد و پشت این تصمیم هم دلیل خوبی وجود دارد، چون این داستان فوق‌العاده است. نامه‌های ناپلئون به ژوزفین فوق‌العاده‌اند. ولی این ایده که اشکالات امپراتوری را می‌توان به طلاق گرفتن ناپلئون از ژوزفین تقلیل داد، کاملاً چرند است. امپراتوری به‌خاطر یک سری تصمیمات حساس نظامی و سیاسی سقوط کرد. سقوط آن ربطی به زندگی شخصی‌اش نداشت.» استبری هم می‌گوید که ژوزفین از لحاظ سیاسی تاثیر و نفوذ خاصی روی ناپلئون نداشت.

با این حال، استبری می‌گوید که شاید تمایل ناپلئون به پسردار شدن و تلاش برای رسیدن به این خواسته باعث شده بود که او کمی خودسرتر و امپریالیستی‌تر شود، و این عوامل به سقوط امپراتوری‌اش منجر شدند. استبری می‌گوید: «بیشتر مورخان موافق‌اند که اوج قدرت امپراتوری در سال ۱۸۰۷ بود و پس از آن شروع به پسرفت کرد، چون از این سال به بعد ناپلئون خودسرتر و خودسرتر شد. تمایل به تحویل دادن فرانسه به شخصی امن روز به روز به دغدغه‌ای بزرگ‌تر تبدیل شد (در نظر ناپلئون برادرش جوزف شخص درستی برای این کار نبود) و پس از تولد پسرش در سال ۱۸۱۱ این دغدغه به اوج خود رسید.»

کتاب قوانین ناپلئون اثر ویلیام دیتریش انتشارات گوتنبرگ

تمرکز شدید ناپلئون روی میراثی که قرار است از خود به جا بگذرد، باعث شد برای گسترش امپراتوری‌اش هرچه بیشتر به قلب اروپا برود. طبق گفته‌ی استبری، بلندپروازی او باعث شد که بریتانیا، اتریش، پروس [که اکنون آلمان نام دارد] و روسیه «بالاخره با هم متحد شوند تا اقدامی برای نشاندن ناپلئون سر جایش انجام دهند. پادشاهان این کشورها هرکدام از عقب رانده شدن ناپلئون سود می‌بردند. روسیه می‌خواست کنترل خود روی لهستان را بازپس‌بگیرد، پروس علاقه داشت مرزهای خود را گسترش دهد، اتریش می‌خواست قدرت‌نمایی کند و بریتانیا هم قصد داشت مستعمره‌های خود را گسترش دهد. عقب راندن فرانسه تا مرزهای خود (یعنی تا رود راین) یا حتی برگرداندن فرانسه به مرزهای ۱۷۹۰ باعث ایجاد توازن قدرت‌ ژئوپلیتیک در قاره‌ی اروپا می‌شد.»

نتیجه‌گیری استبری این است: «تولد یک وارث سرعت سقوط امپراتوری را افزایش داد، ولی فکر می‌کنم که متحدین دیر یا زود تصمیم می‌گرفتند در زمینه‌ی عقب راندن ناپلئون وارد عمل شوند.»

به نظر می‌رسد پیامی که می‌توان از داستان ناپلئون گرفت این باشد: بلندپروازی کنترل‌نشده، در کنار امپریالیسم بی‌حد و حصر و تمایل به به جا گذاشتن میراث و وارثی مذکر از خود، همه باعث سقوط امپراتوری فرانسه شدند. شاید تصور این‌که طلاق به سقوط ناپلئون منجر شد از همین‌جا ریشه گرفته باشد، حتی اگر مورخان موافق باشند که این بیانیه کاملاً صحیح نیست – یا حداقل کل ماجرا را توضیح نمی‌دهد.

با این حال، از دیدی شاعرانه، طبق احساساتی که ناپلئون از خود ابراز می‌کرد، گویی از دست دادن ژوزفین روی جنبه‌ی سیاسی زندگی‌اش هم تاثیر گذاشت. سارکوزی می‌گوید: «ناپلئون همیشه درباره‌ی ستاره‌ی بختش صحبت می‌کرد؛ در نظر او این ستاره باعث پیشرفت سرسام‌آورش می‌شد. در اواخر عمرش، وقتی در تبعید به سر می‌برد، از او نقل است که وقتی از ژوزفین طلاق گرفت، ستاره‌ی بختش شروع به محو شدن کرد. ولی فکر نمی‌کنم که او موافق باشد دلیل سقوط امپراتوری‌اش این بود.» با این حال، این جمله، به‌عنوان آخرین خط دیالوگ فیلم ناپلئون دلگرم‌کننده است، فیلمی که متاسفانه بینشی عمیق درباره‌ی این حکمران بدنام ارائه نمی‌کند. به قول شبح ژوزفین در فیلم اسکات: «بیا پیش من ناپلئون، تا دوباره تلاش کنیم.»

منبع: Vox.com

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه