موج تازه‌ سریال‌های متکی بر اتفاقات واقعی؛ جای خالی تخیل

۹ مرداد ۱۴۰۱ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۶ دقیقه
تاج

اگر درام تلویزیونی زیاد تماشا می‌کنید، احتمالا یک بار از خودتان پرسیده‌اید چه بر سر هنر زیبای قصه‌نویسی آمده است؟ معمولا سوالی که همیشه از نویسندگان پرسیده می‌شود این است که «این ایده را از کجا آوردی؟» در مورد نویسندگان سریال‌های تلویزیونی، به نظر می‌رسد باید پاسخ را در صفحات روزنامه و شاخ و برگ دادن به اتفاقات واقعی پیدا کرد.

در تمام درام‌های تلویزیونی چنین اتفاقی در حال وقوع است. یک دهه قبل، سریالی به نام «دانتون ابی» (Downtown Abbey) شروع شد که سریالی بسیار معتبر و فاخر بود و روی طبقه اشراف جامعه بریتانیا تمرکز کرده بود، داستان این سریال حول یک خانواده خیالی به نام کراولی بود. حال در سریال «تاج» (The Crown)، تقریبا همان داستان این بار با خانواده سلطنتی واقعی روایت می‌شود. در مورد درام‌های جنایی هم به جای داستان‌های خیالی که با نهایت دقت و ظرافت طراحی شده بودند، باید شاهد داستان‌های مبتنی بر جنایت‌های واقعی باشیم.

جذابیت داستان‌های واقعی

لندسکیپرز

سال گذشته سریال «لندسکیپرز» (Landscapers) با بازی اولیویا کلمن و دیوید تیولیس پخش شد. آن‌ها در نقش سوزان و کریستوفر ادواردز بازی می‌کردند، زوج واقعی که والدین سوزان را به قتل رساندند و تا یک دهه این قتل را به عنوان یک راز از بقیه مخفی کردند. سریال «مار» (The Serpent) درباره یک قاتل سریالی هیپی به نام چارلز سبهراج است، سریال «قتل‌های پمبروکشر» (The Pembrokeshire Murders) درباره قاتل زنجیره‌ای ولزی به نام جان کوپر است. امسال هم سریال «راه‌پله» (The Staircase) با بازی کالین فرث را داشتیم، درباره‌ی مایکل پترسون، نویسنده‌ی رمان‌های جنایی که به قتل همسرش متهم شد.

این فهرست فقط محدود به این موارد نمی‌شود. به زودی سریال‌های جنایی مبتنی بر واقعیت دیگری هم ساخته خواهد شد. جذابیت این درام‌ها معمولا به خاطر داستان‌های واقعی است که از یک داستان خیالی هم عجیب‌تر به نظر می‌آیند. اگر یکی از همین داستان‌های واقعی به عنوان یک داستان خیالی به تهیه‌کنندگان معرفی می‌شد، احتمالا به خاطر نامعقول بودن آن را رد می‌کردند!

اگرچه خیلی از این سریال‌های بر اساس واقعیت جذاب هستند، ولی شاید وقت یک تجدید نظر فرا رسیده است. رسانه تلویزیون الان شبیه مجله‌های زرد شده است، پر از داستان‌های واقعی و عجیب و غریب است که البته قطعا ارزش روایت دارند، ولی مشکل این است که تخیل بی‌ارزش‌تر از همیشه شده است.

جای خالی تخیل

آن

من امسال را با سریال «آن» (Anne) از شبکه آی‌تی‌وی شروع کردم و از نظر احساسی ویران شدم. این سریال با بازی مکسین پیک داستان یکی از قربانیان فاجعه هیلزبرو به نام آن ویلیامز را روایت می‌کند که علیه دروغ‌هایی که به فرزند مرده‌اش نسبت داده شده، مبارزه می‌کند. ناراحتی و خشم من به خاطر این بود که با یک داستان واقعی طرف بودم. واقعیت از نظر احساسی ضربه‌ی سنگینی به من زده بود. این مساله به خودی خود ایرادی ندارد، مساله این است که الان دیگر کمتر فرصتی پیش می‌آید که یک نویسنده وارد یک چالش جدی شود و سعی کند مخاطبان را در مواجهه با شخصیت‌ها و داستان‌های خیالی، دچار چنین غلیان احساساتی کند. تاثیرگذاری احساسی یک داستان خیالی اگرچه سخت‌تر است، ولی اگر به ثمر بنشیند، اثری جادویی خواهد داشت.

فعلا که در دنیای هنر، موج جدید روی واقعیت تکیه دارد. رمان‌نویس‌ها ترجیح می‌دهند کتاب‌هایی بنویسند که به نوعی تحت تاثیر اتفاقات شخصی خودشان در زندگی است. الان دیگر یک زیرگونه جدید به نام «خودزندگی‌نامه داستانی» (اتوفیکشن) به راه افتاده است که ترکیبی از داستان و خاطرات است. حقیقت همیشه ارزش خودش را دارد. ولی مشکلی که پیش می‌آید این است که این درام‌های تلویزیونی فقط به صورت لفظی از حقیقت دفاع می‌کنند، هرجای داستان را که لازم می‌دانند، تغییر می‌دهند و کم و زیاد می‌کنند.

نگاه من به سریال «چرنوبیل» (Chernobyl) شبکه‌ی اچ‌بی‌او سراسر تحسین بود، ولی این اشتباه است اگر مخاطبان تصور کنند با همین سریال به تمام واقعیت این ماجرا پی برده‌اند و نیازی به مطالعه‌ی بیشتر نیست. این سریال از یک مستند گیراتر بود، ولی بعضی شخصیت‌هایش ترکیبی از ترکیبی از چند شخصیت‌ واقعی بودند، و علم به شکلی ساده و جمع و جور در سریال مطرح شده بود. بعضی مباحث علمی مطرح شده هم اساسا اشتباه بودند (مثلا اگر پزشک‌ها مانع دیدار لیودمیلا ایگناتنکو با شوهر در حال مرگ خود شدند، به خاطر خطر گسترش خطر تشعشعات هسته‌ای نبود، آن‌ها آن زمان اصلا از چنین چیزی خبر نداشتند). در مورد «تاج» هم همه می‌دانیم که بیشتر روی شایعه‌های مطرح آن زمان تکیه کرده است.

جنبه‌ی اخلاقی ماجرا

قتل‌های پمبروکشر

یک مشکل دیگر این درام‌های متکی بر واقعیت این است که این آثار تصویری تملق‌آمیز از شخصیت‌های خود ارائه می‌دهند، چون تهیه‌کنندگان پشت این آثار نمی‌خواهند خطر شکایت شخصیت‌های واقعی این داستان‌ها را به جان بخرند.

همین باعث می‌شود با آثاری طرف باشیم که ذائقه‌ی خاصی ندارند. این‌جا یک پرسش مهم دیگر هم مطرح می‌شود: آیا ترسیم دوباره فجایعی که مردم از سر گذرانده‌اند در قالب یک برنامه‌ی سرگرم کننده‌ی تلویزیونی کار درستی است؟ بعد از این‌که سریال «راز» (The Secret) در سال ۲۰۰۶ پخش شد، دیوید کامرون نخست‌وزیر دستور داد در مورد آن تحقیقاتی صورت گیرد. این سریال درباره‌ی کالین هاول قاتل بود و دختر هاول معتقد بود سازندگان فیلم بیش از حد وارد حریم شخصی آن‌ها شده‌اند.

آن‌هایی که از چنین درام‌هایی ناخشنود می‌شوند، با یک چالش بزرگ مواجه می‌شوند، آن‌ها نمی‌توانند آبی که ریخته شده است را جمع کنند. نورمن اسکات، معشوق بداقبال جرمی ثورپ (سیاستمدار بریتانیایی که سال ۲۰۱۹ درگذشت)، به تازگی یک زندگی‌نامه از خود منتشر کرده است تا تصویر بدی که سریال طنز «یک رسوایی خیلی انگلیسی» (A Very English Scandal) از او درست کرده است را تا حدی جبران کند. خودش می‌گوید که در این سریال، «من در قالب یک آدم فقیر و پرادا و حقیر به تصویر کشیده‌ شده‌ام. این که از جنبه هنری تغییراتی صورت بگیرد ایرادی ندارد، ولی این داستان زندگی من نیست. و این که شخصی بخواهد شما را به قتل برساند، اصلا ماجرای خنده‌داری نیست.»

حال که بحث خنده‌دار بودن شد، باید بگوییم که آثار کمدی هم به سراغ داستان‌های مبتنی بر واقعیت رفته‌اند. سریال‌های کمدی مثل «آلما معمولی نیست» (Alma’s Not Normal) و «پسران بزرگ» (Big Boys) تمرکز خود را روی خاطرات واقعی بامزه گذاشته‌اند. دیگر آن پوچی لذت‌بخش آثار کمدی پیشین به گذشته‌ای دست نیافتنی می‌ماند.

شاید مشکل واقعی درام تلویزیونی واقعیت محور این است که با وجود تلاش برای اضافه کردن ظرافت‌های هنری، باز هم در مقایسه با درام‌های خیالی عالی، خیلی زمینی و بدون چالش به نظر می‌رسند.

علاوه بر داستان‌های واقعی، ما همچنین به سریال‌های نیاز داریم که به جای روایت‌ اتفاقاتی که در گذشته رخ داده‌اند، به ما بگویند چه اتفاقاتی ممکن است رخ دهند. قطعا فاجعه‌ی چرنوبیل درس‌های زیادی برای گفتن دارد، ولی در سریال محصول سال ۱۹۸۵ «لبه‌ی تاریکی» (Edge of Darkness) هم می‌توان به تصورات خوبی درباره‌ی ماهیت مخرب صنعت هسته‌ای رسید، یا در  فیلم تلویزیونی محصول سال ۱۹۸۴ «رشته‌ها» (Threads)  هم می‌توان به درکی از جهان پس از بمب هسته‌ای رسید. هردوی این‌ها درام‌های خیالی هستند که همچنان در خاطر جمعی مردم باقی مانده‌اند.

نکته‌ای که در آخر باید اضافه کرد این است که سریال‌های تلویزیونی خیالی یک ویژگی خوب داشتند، و آن این بود که ما تا آخر نمی‌دانستیم شخصیت‌های داستان بالاخره گناهکار هستند یا خیر. در سریال‌های متکی بر واقعیت، متأسفانه تمام اتفاقات از قبل مشخص است.

منبع: The Telegraph

راهنمای تماشای سریال
برچسب‌ها :
دیدگاه شما

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه