نقد فیلم یک روز بارانی در نیویورک؛ وودی آلن به خانه می‌رود

۲۰ فروردین ۱۳۹۹ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۵ دقیقه
نقد فیلم یک روز بارانی در نیویورک
در نقد فیلم یک روز بارانی در نیویورک خطر اسپویل شدن قصه وجود دارد.

در ادامه‌ی معرفی فیلم‌هایی که حالتان را می‌تواند خوب کند فیلم یک روز بارانی در نیویورک آخرین ساخته‌ی وودی آلن را از دست ندهید. فیلمی که با بی‌مهری منتقدان مواجه شد و متاسفانه تحت‌تاثیر جنبش‌های #metoo حتی اکرانش توسط آمازون که پخش‌کننده‌ی فیلم بود به تعویق افتاد و به جای سال ۲۰۱۸ یک سال بعد اکران شد. از سال ۱۹۸۱ به این طرف وودی آلن هر سال فیلمی برای اکران داشت اما ۲۰۱۸ به خاطر سر و صداها و شایعات پیرامون رابطه‌ی وودی آلن با دخترخوانده‌اش بدون فیلمی از وودی آلن سر شد.

آن‌هایی که فیلم‌های وودی آلن را دیده‌اند قطعا با من هم‌عقیده هستند که جهان سینما بدون وودی آلن دچار یک فقدان بزرگ می‌شد. تیزهوشی و شوخ‌طبعی تند و تیز وودی آلن منحصر به فرد است. اما فیلم «یک روز بارانی در نیویورک» شبیه کمدی‌های مشهور وودی آلنی نیست. آلن چند تا فیلم رمانتیک هم دارد که بار کمدی آن کمتر از لایه‌ی درامش است و بخش کمدی آن فقط به دیالوگ‌ها برمی‌گردد. اتفاقا بعضی از این مدل فیلم‌های وودی آلنی مثل «جازمین غمگین» جزو آثار موفقش هستند. هر چند نمونه‌های دیگری مثل «واندرویل» هم شکست‌خورده‌های بزرگی هستند. «یک روز بارانی در نیویورک» به دلایل مختلفی که به آن‌ها می‌رسیم از نمونه‌های دوست‌داشتنی و خوب درام وودی آلنی با مایه‌ی طنز است.

طبق معمول بیشتر فیلم‌های وودی آلنی (دقت کنید وقتی از فیلم‌های وودی آلنی صحبت می‌کنیم لزوما منظور همه‌ی آن پنجاه و چند فیلمی که آلن کارگردانی کرده نیست. منظور فیلم‌هایی است که مولفه‌های وودی آلن در آن‌ها بیشتر به چشم می‌خورد) قهرمان فیلم خودش را با یک نریشن معرفی می‌کند و از موقعیتش برای مخاطب حرف می‌زند.

تیموتی شالامه نقش گتسبی را بازی می‌کند. پسر جوانی که به کالج می‌رود. ضریب هوشی بالایی دارد. روشنفکر است و از هنر و ادبیات لذت می‌برد و در عین حال از مجامع روشنفکری برج عاج‌نشین و تظاهر ثروتمندان به علاقه به آثار هنری بیزار است. گتسبی دوست دختری مبادی آداب و دلپذیر به نام اشلی دارد. به نظر می‌رسد هر دو نفر به هم علاقمند هستند تا این که شرایط خاصی به وجود می‌آید. اشلی که برای روزنامه‌ی کالج کار می‌کند انتخاب می‌شود تا با یک کارگردان مشهور که به فیلم‌هایش علاقه دارد گفت‌وگو کند. او برای این گفت‌وگو باید به منهتن برود. شهر زادگاه گتسبی که پدر و مادرش آن‌جا زندگی می‌کنند.

حالا برای این که بتوانید به لایه‌های مختلف فیلم وودی آلن ورود پیدا کنید باید درباره‌ی فرهنگ نیویورکی و شرق آمریکا و تفرعن اهالی‌اش بیشتر بدانید. گتسبی و خانواده‌اش اهل نیویورک هستند. نیویورک که محله‌ی سوهو و برادوی دارد و قطب فرهنگی تئاتر، ادبیات، نمایشنامه‌نویسی و موسیقی است. نیویورکی که مردمش خودشان را از بقیه‌ی نقاط آمریکا به ویژه بخش مرکزی و غربی متمایز می‌دانند. به همین دلیل چن، دخترک نیویورکی در مورد دوست دختر اهل آریزونای گتسبی دائم به او متلک می‌گوید. اهالی آریزونا همان‌هایی هستند که وقتی یک بازیگر می‌بینند دست و پایشان را گم می‌کنند مثل اشلی. گتسبی جوان نیویورکی است که بازیگران نه تنها برایش مهم نیستند که آن‌ها را تحقیر هم می‌کند.

به نظرم این تفاوت فرهنگ نیویورکی با میانه‌ی آمریکا و تفاخر به آن البته همراه با گزندگی و کنایه‌ی مخصوص اهالی ساحل شرقی آمریکا نسبت به خودشان و جامعه‌شان در فیلم وودی آلن حتی با ظرافت بیشتری از فیلم «داستان ازدواج» نوآ بومباک پرداخت شده که بخشی از آن فیلم هم در همین‌باره بود. اصلا اشاره‌ی انتقادی به روابط زوج‌های طبقه‌ی متوسط و مرفه جامعه از ویژگی‌های نمایشنامه‌نویسان و خیلی از فیلمسازان نیویورکی از وودی آلن تا نوآ بومباک است و البته یکی از محبوب‌ترین مضامین در کارنامه‌ی وودی آلن.

اشلی و گتسبی برای یک آخر هفته به نیویورک می‌روند. گتسبی خودش را در شهرش می‌بیند و متوجه می‌شود که برای او زندگی واقعی در نیویورک معنا پیدا می‌کند. در ترافیک و دود و دم و شلوغی‌های محله‌های نیویورک. اشلی اما در این شهر گم می‌شود. از خودش غافل می‌شود و زرق و برق‌ها او را از خود بی‌خود می‌کنند.

وودی آلن طبق معمول دیالوگ‌نویسی و به خصوص نریشن‌نویسی درخشانی دارد. قهرمانش گاهی یادآور خود وودی آلن در فیلم‌های دهه‌ی هفتادی‌اش می‌شود. همان‌قدر انتقادی نسبت به جامعه‌ی اطرافش با همان شوخی‌های تلخ و گزنده. با این تفاوت که تیموتی شالامه به لحاظ فیزیکی جذاب‌تر و ظریف‌تر است. وودی آلن از ظرافت‌های شالامه خیلی خوب استفاده می‌کند. وقتی بازی خوب شالامه را در فیلم «یک روز بارانی در نیویورک» دیدم تاسف خوردم که او بعد از بازی در این فیلم و تحت‌تاثیر جنبش‌های هالیوودی پرزرق و برق به وودی آلن تاخته بود و از بازی در فیلم او ابراز نارضایتی و شرمندگی کرده بود. وودی آلن فرصتی در اختیار شالامه قرار داد تا نقش یک جوان رمانتیک روشنفکر را در کمال جذابیت ایفا کند.

نسبت گتسبی با مدرسه‌ای که می‌رود و سرگردانی‌اش در نیویورک گاهی یادآور هولدن کالفیلد «ناطور دشت» جی.دی.سلینجر می‌شود. تصمیم نهایی‌اش هم شبیه کارهای هولدن است. انتخاب نام غیرمعمول گتسبی هم برای او که بدون شک ارجاعی به فیلم «گتسبی بزرگ» دارد از آن کارهای وودی آلنی است. گتسبی همه چیز دارد اما زنی را که دوست دارد نمی‌تواند کنار خودش نگهدارد. او را به زرق و برق یک بازیگر مشهور می‌بازد.

به جز بازی احساس‌برانگیز و دوست‌داشتنی تیموتی شالامه، ال فانینگ و سلنا گومز هم بازی‌های خوبی دارند. فانینگ در نقش دخترک کمی خنگ زیبا کاملا باورپذیر است و سلنا گومز هم نهایت تلاش‌اش را کرده تا چن به عنوان یک دختر نیویورکی طعنه‌زن نکات جذابی داشته باشد که برایمان محبوب شود. هر چند شخصیت‌پردازی چن آن‌قدر زیر سایه‌ی گتسبی است که به جز کل‌کل‌های بامزه‌اش با گتسبی کلا آن‌قدر خودی نشان نمی‌دهد در نتیجه هر چند سکانس پایانی را انتظار می‌کشیم و حتی خوشحال‌مان می‌کند اما به لحاظ منطقی چندان باورپذیر از کار درنمی‌آید.

به لحاظ بصری از آن فیلم‌هایی است که چشم‌تان را نوازش می‌دهد. سرسبزی سنترال پارک، درختان و کوچه‌های نیویورک زیر باران، خانه‌ها و هتل‌های مجلل چشم‌نواز. پسرک جوانی در یک کت و شلوار راحت و ظریف. بدون تاکید اضافه روی میزانسن‌ها یا خودنمایی وودی آلن در هفتاد و چند سالگی‌اش استادی و مهارت خودش را نشان می‌دهد. وودی آلن یاد می‌دهد که چه‌طور می‌شود یک فیلم دلپذیر ساخت. فیلمی که شاهکار نیست و با شاهکارهای خود وودی آلن هم فاصله‌اش زیاد است اما دوست‌داشتنی است و حالتان را خوب می‌کند و بعد از تماشایش حسی از سبکباری و لذت به شما دست می‌دهد.

بیشتر بخوانید:
معرفی فیلم‌هایی که حالتان را خوب می‌کند؛ کمدی که تحویلش نگرفتند

نقد فیلم یک روز بارانی در نیویورک بازتاب دیدگاه‌های شخصی نویسنده است و لزوما موضع دیجی‌کالا مگ نیست.
برچسب‌ها :
دیدگاه شما

یک دیدگاه
  1. Avatar امیر حسن امنی رئوف

    من این فیلم رو دیدم خیلی خوب بود

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه