پیچیده‌ترین دیالوگ‌های سینما؛ از برگمان تا کوبریک

۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۸ دقیقه
فیلم هایی با دیالوگ های پیچیده

تقریبا حدود یک قرن پیش تماشاگران در سالن‌های سینما جمع می‌شدند تا صورت ماریا فالکونتی در فیلم «مصایب ژاندارک» کارل تئودور درایر را نگاه کنند و همه‌ی آن لایه‌های احساسات را که پشت حرکات چهره پنهان بود کنار بزنند و کشف کنند. چند دهه بعد تماشاگران به رویاهای مه گرفته‌ی تارکوفسکی زل زدند و سعی می‌کردند اشیایی را که روی پرده می‌بینند رمزگشایی کنند یا در هزارتوهای روان انسان‌ها در سینمای ژان لوک گدار هدایت شوند. این روزها بعد از این همه سال که خلاقیت در سینما به اوج رسیده و با پیشرفت سریع تکنولوژی، یک نکته مشخص شده است؛ سینما هنر ثبت چیزهای نگفتنی است. هنر بیان عمیق‌ترین و گریزان‌ترین اجزای تفکر انسان، که روی پرده‌ با رنگ، سایه، نور و پرسپکتیو ترسیم می‌شوند. با این حال علی‌رغم این که سینما فرم‌های متفاوتی برای خلاقیت و بیان هنری دارد، زبان خودش را ثبت کرده و به هر حال دیالوگ فیلم لحظات باشکوهی در بیان شفاهی احساسات رقم می‌زند. اینجاست که فیلم‌هایی با دیالوگ‌های پیچیده وارد قصه می‌شوند.

معمولا دیالوگ فیلم بخش غالب و مسلط در آن است. در این مطلب نگاهی داریم به فیلم‌هایی با دیالوگ‌های پیچیده؛ دیالوگ‌هایی که هوشمندانه و جامع هستند و خیلی خوب برای فیلم‌ها نوشته شده‌اند.

دکتر استرنج لاو

فیلم هایی با دیالوگ های پیچیده دکتر استرنج لاو

عنوان اصلی: Dr. Strangelove
کارگردان: استنلی کوبریک
محصول ۱۹۶۴

فیلمی که غالبا به عنوان یک رویای عجیب و غریب یا یک پارودی سیاسی درک و دریافت می‌شود. فیلم «دکتر استرنج لاو: یا چگونه یاد گرفتم دست از نگرانی بردارم و به بمب عشق بورزم؟» محصول ۱۹۶۴ قطعا یکی از ماهرانه‌ترین کمدی‌های سیاه کل تاریخ سینماست. در نگاه اول نمایش کاراکترهای رئالیستی و موقعیت‌ها زیر یک نور کاملا سورئالیستی ممکن است تماشاگر را سرگردان کند که پاسخ طبیعی‌اش به این فیلم باید خنده باشد یا ترس. این دقیقا نقطه‌ی قوت فیلم است. فیلم نمایشی را اجرا می‌کند که تجربه‌اش راحت‌تر از درکش است.

این شبیه هیچ‌کدام از فیلم‌های دیگر مربوط به جنگ سرد نیست. حال و هوای ابزورد فیلم روی مشاهده‌ی افسران ارتشی که کاریکاتوری تصویر شده‌اند، متمرکز است. کاراکترهایی که توسط گروه بازیگران بی‌نقص از جمله پیتر سلرز و جورج سی.اسکات جان گرفته‌اند. در تمام زمان فیلم این کاراکترها دیالوگ‌های کوتاهی می‌گویند که باعث می‌شود نقاط تاریک و مبهم روان انسان مشخص شود.

دیالوگ‌های فیلم از همان لحظه‌ی اول تا آخر درخشان هستند. همزمان کنایه‌آمیز، روانشناختی و تمثیلی‌اند. هر کدام از مکالمه‌های فیلم یک جنبه از آشوب‌های همیشگی جهان سیاست را نشان می‌دهد. این فیلم یک هجویه‌ی تند و تیز است که در آن می‌توانید دیالوگ شاهکاری از قول رئیس‌جمهور بشنوید که می‌گوید: «آقایون شما نمی‌تونین اینجا دعوا کنید… اینجا اتاق جنگه!»

قهوه و سیگار

فیلم هایی با دیالوگ های پیچیده قهوه و سیگار

عنوان اصلی: Coffee and Cigarettes
کارگردان: جیم جارموش
محصول ۲۰۰۳

«مرد قهوه و سیگار عجب ترکیب درجه یکی است.» شما تقریبا می‌توانید بوی دود این فیلم را از خلال دستپاچگی‌های کاراکترهایش استشمام کنید. دوربین روی آن میز شطرنجی در حرکت است. یکی از آن فیلم‌هایی است که تماشاگران با کنجکاوی دیدنش را شروع می‌کنند. و بعد در حال تماشای دیالوگ‌های ماهرانه و ظریف اما دردآور به یک نتیجه‌ی قطعی می‌رسند: جیم جارموش مثل همیشه فرم و سبک خودش را دارد اما علاوه بر آن حرفی هم برای گفتن دارد.

هنرمندان، عشاق مشتاق و خویشاوندانی که به هم رسیده‌اند، در انتهای روز همه‌ی آن‌ها آدم‌های معمولی هستند که می‌توانند برای ارتباط با یکدیگر تلاش کنند در حالی که یک فنجان قهوه و سیگار هم همراهی‌شان می‌کند.

اگر یک نفر به خودش زحمت بدهد و آدم‌هایی که در کافه‌ها نشسته‌اند را تماشا کند به آسانی می‌تواند از طریق چهره‌هایشان و کلمات جسته و گریخته احساسات‌شان را درک کند.

«قهوه و سیگار» می‌گوید در جهانی که پر از قانون‌های از پیش تعیین شده است این که خودت باشی کار ساده‌ای نیست. با این وجود در میان کلماتی که درهم و برهم گفته می‌شوند تا فضای خالی میان گسستگی‌های اجتماعی را پر کند همه می‌توانند یک نقطه‌ی مشترک بیابند که در آن خود واقعی‌شان را به نمایش بگذارند. در سینمای جارموش عادی بودن و متناقض بودن دو روی یک سکه هستند.

عنکبوت

عنکبوت

عنوان اصلی: Spider
کارگردان: دیوید کراننبرگ
محصول ۲۰۰۲

درست مثل خیلی از فیلم‌های دیگر دیوید کراننبرگ دیدن «عنکبوت» هم کار ساده‌ای نیست. تماشاگر باید واقعا تلاش کند تا بتواند با قهرمان فیلم که ذهن بیماری دارد ارتباط برقرار کند یا حداقل بتواند برخی از جوانب وضعیت روانی او را درک کند. در نهایت غرابت طرح فیلمنامه ما را به سوی مشاهده‌ی روانی و دیالوگ‌های درخشان زاویه‌دار و کنایه‌آمیز هوشمندانه‌ای هدایت می‌کند که با ظرافت از رازهای یک قلب آسیب‌دیده پرده برمی‌دارد.

رالف فاینس به این نقش جوری جان بخشیده که موفق می‌شود در تمام لحظات ناامیدی و سرمای وجود او را متبادر کند. کاراکتر اصلی فیلم در شرایطی به تماشاگر معرفی می‌شود که از بیمارستان روانی مرخص شده و در مسیر خانه‌اش است. سکانسی که اندیشه‌هایش در ذهنش با تور عنکبوت به هم بافته می‌شوند نشان می‌دهد که مرکز همه‌ی تفکراتش یک شمایل است: مادرش.

هر زنی که ملاقات می‌کند نسخه‌ای از مادر مرحومش است که مرگ خشونت‌بارش زخم کودکی او قهرمان فیلم بوده است. کلمات مادر خطاب به پسرش که از تور عنکبوت پیچیده‌ی ذهن خودش برایش می‌گوید تا ابد در ذهن‌تان حک خواهد شد.

پرسونا

پرسونا

عنوان اصلی: Persona
کارگردان: اینگمار برگمان
محصول ۱۹۶۶

چه کسی می‌تواند فیلم‌های برگمان را به عنوان واقعیت درک کند؟ چه کسی می‌تواند ذهنش را درگیر سفر رویاوار اندیشه‌های کاراکترهای او نکند؟ برگمان که یکی از بزرگترین کارگردانان تاریخ سینماست، کلمات توضیح ناپذیر را در قاب پنهان می‌کند و دورنمایی از محتوا از طریق دیالوگ‌های پیچیده ترسیم می‌کند. این دقیقا همان تجربه‌ای است که در فیلم «پرسونا» محصول ۱۹۶۶ هم انجام داده است. جایی که سکوت با هزار کلمه پاسخ داده می‌شود.

الیزابت ولگر قلب داستان است و قهرمانی که آگاهانه و خودخواسته دست به سکوت زده. او بازیگر است. به لحاظ فیزیکی هنرمند سالمی است که روح زخم خورده‌اش تصمیم گرفته که دیگر حرف نزند. آلما نقش پرستار او را دارد. زنی که خودش را وقف کارش و مراقبت از الیزابت کرده و می‌خواهد روح او را شفا بدهد و خلاهایش را پر کند.

فیلم «پرسونا» را می‌توان از زاویه دیدهای مختلف بررسی کرد. اتفاقی که در مورد آثار هنری زیاد می‌افتد. لایه‌های فیلم سخت و سیاه و متعدد هستند. ترکیب روان الیزابت و ‌آلما به علاوه‌ی رابطه‌ی پویا و پیچیده‌شان تفسیرهای گوناگونی دارد و به صورت گسترده می‌تواند مورد مطالعه قرار بگیرد. آیا آن‌ها واقعا دو نفر هستند؟ یا هر کدام از آن‌ها بازتاب دیگری است؟ این واقعیت که «آلما» در اسپانیایی به معنای «روح» است شاید یک راهنما برای درک این شاهکار پیچیده باشد. به هر حال در همه‌ی کلمات آلما و آن چند کلمه‌ی الیزابت می‌توانید همه‌ی عناصر فیلم را پیدا کنید.

زنان عاشق

زنان عاشق

عنوان اصلی: Women in Love
کارگردان: کرت راسل
محصول ۱۹۶۹

اسم این فیلم ممکن است به نظرتان کاملا واضح و مشخص بیاید اما راستش را بخواهید این فیلم در اصل درباره‌ی زنان عاشق نیست. فیلمی است که با چیزهایی بیشتر از این‌ها سر و کار دارد. عشق، دوستی، رابطه و اگزیستانسیالیسم فقط تعدادی از رشته‌هایی هستند که در این فیلم در هم تنیده می‌شوند و این قالی رنگی هوشمندانه و احساساتی را شکل می‌دهد.

کن راسل فیلمسازی است که هم بینش دارد و هم جسور و متهور است. شاهکار سال ۱۹۶۹ او یعنی فیلم «زنان عاشق» بر اساس همین ترکیب نایاب فیلمساز شکل گرفته است. سخت است باور کنیم که این فیلم در دهه‌ی شصت ساخته شده است چون نگاهی روشنفکرانه به روابط انسانی، عدم امنیت و رضایت از خود در دوران جوانی دارد که در سینمای بورژوای راسل تصویر شده‌اند.

نگاهی فلسفی به زندگی که از دل کاراکترهایی که خیلی خوب نوشته شده‌اند روایت می‌شود. دیالوگ نویسی این فیلم یکی از نقاط قوت آن است که سوالات عمیق اگزیستانسیالیستی مطرح می‌کند. دیالوگ‌هایی مناسب، روشنفکرانه و صادقانه که برای مدت طولانی ذهنتان را درگیر می‌کند.

شام من با آندره

شام من با ندره

عنوان اصلی: My Dinner with Andre
کارگردان: لویی مال
محصول ۱۹۸۱

فیلم «شام من با آندره» ساخته‌ی لویی مال احتمالا شامل نمادین‌ترین دیالوگ‌های سینماست. چه چیزی باعث می‌شود که شام میان دو دوست که با هم تفاوت‌های زیادی دارند جالب به نظر برسد؟ خود این تفاوت که شبیه نمک و فلفل زندگی است برای جالب بودن کافی است. از زمانی که این دو نفر سر میز می‌نشینند تماشاگر در مکالمه‌ای شرکت می‌کند که یکی از جالب‌ترین دیالوگ‌هایی است که تا به حال شنیده.

زمان یک تجربه و در حال تغییر است. زمان، زندگی است و زندگی، زمان است. در نتیجه ملاقات با کسی بعد از مدت طولانی می‌تواند باعث معرفی ما به یک آدم کاملا جدید شود. اتفاقی که پر از تجربه است و داستان‌هایی که می‌شود با این آدم جدید تقسیم کرد. والاس شاون در طول قرار ملاقات شامش با آندره گرگوری در چنین موقعیتی است. او که یک عملگرای سنتی است به زحمت قبول می‌کند که با آندره شام بخورد. در حقیقت روایت‌های دوستش از ماجراجویی‌هایش چندان به مذاقش خوش نمی‌آید اما هر چه جلوتر می‌رود به نظر می‌رسد که نمایش جنبه‌های سورئال زندگی قدرت‌های ذهنی او را تثبیت می‌کند.

این فیلم مثل قدم زدن روی کره‌ی زمین است در حالی که دو نفر فقط سر یک میز نشسته‌اند. مال در این فیلم تاثیر قدرتمندانه‌ی دیالوگ‌های خوب طراحی شده را نشان می‌دهد.

دختر چینی

دختر چینی

عنوان اصلی: La Chinoise
کارگردان: ژان لوک گدار
محصول ۱۹۶۷

تماشای سینمای ژان لوک گدار مثل این است که صدها قطعه‌ی یک شیشه‌ی شکسته را کنار هم بگذارید. چه کسی می‌تواند مطمئن باشد که همه‌ی قطعات را درست چیده است؟ کار دشواری است اما این گذار شخصی تقریبا به صورت اجتناب‌ناپذیری همیشه باعث می‌شود بخشی از خودتان را پیدا کنید و با اندیشه‌هایی دست و پنجه نرم کنید که تلاش دارید مخفی نگهشان دارید.

ساختار روایی فیلم «دختر چینی» از استانداردهای مرسوم فاصله دارد. طرح فیلمنامه مکالمه‌ی میان دانشجویان فعال سیاسی دانشگاه است و احساسات آن‌ها و گاهی تندروی‌های سیاسی‌شان را روایت می‌کند. احساساتی که تحت تاثیر اوضاع سیاسی و اجتماعی است.

این فیلم مانیفست سیاسی تند و تیز شخصی گدار است. لازم نیست حتما با نظرات او موافق باشید تا این سیلاب اندیشه‌ها از طریق کلمات به نظرتان جالب بیاید. همه‌ی این مکالمات اتمسفر سیاسی یک دوره را تصویر می‌کند. فیلمی که همان‌قدر که به سیاست مرتبط است به فرهنگ هم مربوط است. فیلم «دختر چینی» قطعه‌ای اریجینال از هنر است که استحقاق این را دارد هر عشق فیلمی دقیق آن را دوباره و دوباره نگاه کند.

منبع: tasteofcinema

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

یک دیدگاه
  1. رسول علیزاده

    شما چقدر خوووب مینویسید ، متاسفانه (یا خوشبختانه) فقط دو روزه که مطالب شما رو میخونم ، عالییی

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه