۸ فیلم سوال ‌برانگیز که ذهنتان را قلقلک می‌دهد

۱۲ فروردین ۱۳۹۹ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۰ دقیقه
فیلم های سوال برانگیز

وقتی در یک فیلم سوال‌هایی مطرح می‌شود که تماشاگر را وادار می‌کند آن سوال‌ها را از خودشان بپرسند، متوجه می‌شویم که درگیر یک تجربه‌ی سینمایی موفق شده‌ایم. فیلم‌های سوال برانگیز که ما را به قلاب می‌اندازند باعث می‌شوند که ما بخواهیم انتخاب‌ها و احساساتی را که کاراکترها درگیرشان هستند احساس کنیم. این فیلم‌ها وقتی حقیقتا استثنایی می‌شوند که بازتابی از انتخاب‌های محتمل ما، تصمیم‌گیری‌ها و سوالاتی هستند که باید با آن‌ها روبه‌رو شویم. این فهرست ۸ فیلمی است که سوالات غیرممکنی برای تماشاگر مطرح می‌کنند.

۱. انتخاب هابسون

انتخاب هابسون

عنوان اصلی: Hobson’s Choice
کارگردان: دیوید لین
بازیگران: چارلز لاتون، جان میلز
محصول ۱۹۵۴

دیوید لین در یکی از معدود فیلم‌های کمدی که ساخته، جوری کارگردانی کرده که نه تنها خروجی‌اش یک فیلم بزرگ با بازی‌های فوق‌العاده شده که سوالاتی هم طرح می‌کند از قبیل این که: آیا می‌توانم اهداف و کارهای زندگی‌ام را به پای آرزوهای دخترم فدا کنم؟ فیلم به راه و روشی منحصر به فرد با لحنی کمدی در تمام طول مدتش جواب این سوال را کشف می‌کند. کمدی که خیلی خوب و محکم ساخته شده است.

در حالی که دیوید لین به عنوان یک فیلمساز استودیویی در اوج بود، با ساخت این فیلم دست به خطر زد. فیلمی که به نسبت کارهای حماسی و بزرگ او خیلی کمتر تحسین شد اما با این وجود از شخصیت‌های خیلی انگلیسی او فاصله نگرفته بود. علیرغم این که در فیلم سه دختر حضور دارند تمرکز آن روی ازدواج برندا دی بنزی با یک کفاش کم‌روست که به عقیده‌ی پدر توانا و مقتدرش با بازی چارلز لاتون که صاحب یک کفش فروشی است ازدواجی نادرست و غلط است.

همه‌ی بازی‌های بازیگران درخشان و چشمگیر است اما نکته‌ی اصلی فیلم به انتخاب لاتون برمی‌گردد که باید رویاهایی را که برای مغازه‌ش داشته و سبک زندگی فعلی‌اش را رها کند تا بتواند ترتیب ازدواج دخترش را بدهد. البته که پدرها همیشه بهترین‌ها را برای بچه‌هایشان می‌خواهند و موقعیت‌های این‌چنینی می‌تواند مشکلات بزرگی ایجاد کند. فقط کافی است به فیلم‌های کارنامه‌ی یاسوجیرو اوزو نگاه کنید.

لین یک نمایشنامه‌ی شبه کمدی را با کاراکترهای گسترش یافته جلو می‌برد. همه‌ی فیلم نمایش احساسات پدر است که تلاش می‌کند، خرابکاری می‌کند و برای نابودی یا نجات خانواده‌اش خشمگین می‌شود. یک نفر می‌تواند از خودش بپرسد می‌توانم زندگی حال حاضرم را برای بهتر شدن زندگی بچه‌هایم فدا کنم؟

۲. جنگ تمام شده است

جنگ تمام شده است

عنوان اصلی: The War is Over
کارگردان: آلن رنه
بازیگران: ایو مونتان، اینگرید تولین
محصول ۱۹۶۶

بعد از ساخت چند فیلم موفق که باعث شد آلن رنه نامی شناخته‌شده برای عشاق سینما شود و تجربیات او را از قبیل نماهای کوتاه با کات‌های سریع و سوال‌های تفکر برانگیز و مقاصد مشخص برای مخاطب تعریف کرد، او سراغ موضوع جنگ الجزیره رفت و روی آن تمرکز کرد. سوژه‌ای بحث برانگیز که در کمال تاسف زیر سایه‌ی فیلم پونته‌کوروو یعنی «نبرد الجزیره» قرار گرفت که به سوژه‌ای مشابه می‌پرداخت. ایو مونتان باید تصمیم بگیرد که بین راه‌های قدیمش و عشق جدیدش یا سبک زندگی اصلاح شده یکی را انتخاب کند.

در طول مسیر فیلم، مونتان از اسپانیای کمونیست به پاریس برمی‌گردد. در پاریس با مرد جوانی ملاقات می‌کند که روش‌های قدیمی انقلابی او را بسیار دوست دارد و آن‌ها را به شیوه‌ی افراطی‌تری استفاده می‌کند. هر چه فیلم جلوتر می‌رود، رنه به سرعت کات‌هایی می‌زند که در جریان اخبار کاراکتر مونتان قرار بگیریم. پرسش نهایی فیلم این است که در نهایت او چه تصمیمی خواهد گرفت.

بدون توجه به بیانیه‌ی انقلابی فیلم، تقریبا هر کسی که تجربیاتی در زندگی داشته باشد که باعث تغییرش شده، ممکن است از خودش بپرسد که اگر به عقب برگردد همان تجربیات را تکرار می‌کند یا نه. این که آیا آن تجربه‌ها در نهایت خوب بوده‌اند یا بد. در نتیجه ما دائما با بحرانی وجودی ایو مونتان در فیلم دست به گریبانیم.

از آن‌جایی که فیلم در زمان پخش‌اش درست دیده نشد، مهم است که فیلم را فقط در بستر دوران سیاسی گذشته‌اش نبینیم بلکه در آن خواسته‌ی یک مرد را برای انتخابی در آینده ببینیم که با توجه به گذشته‌اش می‌خواهد دست به این انتخاب بزند.

۳. وضعیت رفع خطر

وضعیت رفع خطر

عنوان اصلی: Fail Safe
کارگردان: سیدنی لومت
بازیگران: هنری فاندا، والتر ماتئو
محصول ۱۹۶۴

فیلم احتمال نابودی در جنگ هسته‌ای میان ایالات متحده‌ی آمریکا و روسیه را در اوج جنگ سرد یعنی سال ۱۹۶۴ به تصویر می‌کشد. این تصمیمی است که هنری فاندا در نقش رییس‌جمهور آمریکا قرار است بگیرد.

از آن جایی که فیلمنامه‌ی سرکش فیلم تصمیم به پایان جهان داشت، فاندا با پرسش غیرمحتمل‌تری دست و پنجه نرم می‌کند. نابودی تهدیدکننده‌ای که اجتناب‌ناپذیر است. در یک مکالمه‌ی ضروری و دوستانه با اتحادیه‌ی جماهیر شوروی، کاراکتر فاندا باید یکی از شهرهای آمریکا را قربانی کند تا جواب نابودی یکی از شهرهای شوروی را بدهد.

در نتیجه فاندا باید نیویورک را به کیفرخواست شوروی بمباران کند. شهری که همسرش در آن اقامت دارد. تا به عوض آن برای جهان صلح به ارمغان بیاید. لومت مونتاژ ده نما از خیابان‌های نیویورک، شهر خودش را نشان می‌دهد و می‌پرسد: آیا حاضرید شهر خودتان و شهر همسرتان را بمباران کنید تا مردمی را که سوگند یاد کرده‌اید از آن‌ها دفاع کنید نجات بدهید؟

سوال دشواری است. مقیاسش مهم نیست. لومت این حقیقت را در فیلم خودش به چالش می‌کشد توسط نقشی که به درخشانی توسط هنری فاندا ایفا شده است. در نهایت چه تصمیم شخصی بگیریم و چه حرفه‌ای باید بار تصمیمی را که گرفته‌ایم تا آخر عمر به دوش بکشیم. مهم نیست چه‌قدر سوالی که از ما پرسیده شده محتمل باشد.

۴. ایثار

ایثار

عنوان اصلی: The Sacrifice
کارگردان: آندری تارکوفسکی
بازیگران: ارلاند جوزفسون، سوزان فلیت‌وود
محصول ۱۹۸۶

آندری تارکوفسکی در آخرین فیلمش در حالی که در بستر مرگ بود (و خودش هم این را می‌دانست) شروع کرد به بازتاب دادن زندگی‌اش در روسیه، تبعید خودخواسته و کارهای هنری‌اش. در نتیجه در این فیلم که آواز قوی تارکوفسکی بود (آواز قو استعاره‌ای حاکی از آخرین اثر هنری هنرمند است) او سوالات بسیار مهمی مطرح می‌کند از جمله این که: آیا حاضرید خودتان و خانواده‌تان را برای جلوگیری از یک هولوکاست هسته‌ای نابود کنید؟

فیلم در برداشت‌های بلند نشان می‌دهد که مردی از خدا درخواست می‌کند که در ازای قربانی شدن او و خانواده‌اش از هولوکاست اتمی جلوگیری کند و به خصوص نوه‌اش را نجات بدهد. از صحنه‌ی افتتاحیه‌ی فیلم می‌بینیم که او رابطه‌ی روشن و صادقانه‌ای با پسر جوان دارد و جنبه‌های مختلف جهان را برای او تشریح می‌کند. علیرغم این واقعیت که خودش خیلی چیزها را نمی‌داند.

در حالی که فیلم به پایان و نتیجه‌گیری‌اش نزدیک می‌شود، چیزی که ممکن است یک خیال، وهم، کابوس یا واقعیت محض باشد، می‌بینیم که مرد چه‌طور همه‌ی تلاش‌اش را می‌کند تا از جنگ جهانی سوم جلوگیری کند. آیا رییس خانواده این کار را می‌کند که بقیه را نجات بدهد؟ آیا از کتاب‌های آسمانی می‌آموزیم که برای نجات دیگران باید قربانی بدهیم؟ و از جنبه‌ی سینمایی وقتی تارکوفسکی به پایان نزدیک می‌شد به چه چیزی فکر می‌کرد؟ آیا پسرش و خانواده‌اش در روسیه بودند در حالی که او در سوئد تبعید بود؟ آیا او همه چیز را فدای هنرش کرد؟ نتیجه‌گیری درباره‌ی همه‌ی این‌ها برعهده‌ی ما گذاشته شده است.

۵. ماتریکس

ماتریکس

عنوان اصلی: The Matrix
کارگردان: واچوفسکی‌ها
بازیگران: کیانو ریوز
محصول ۱۹۹۹

قرص قرمز یا قرص آبی؟ این جمله‌ای است که وقتی دربار‌ه‌ی این فیلم پیشگامانه‌‌ای که اواخر قرن بیستم ساخته شد، بحث می‌کنیم بیشتر از هر جمله‌ی دیگری تکرار می‌شود. تقریبا هر چیزی که در این فیلم حضور دارد یک پرسش مطرح می‌کند. آیا ترجیح می‌دهید در خلا یک واقعیت ساخته شده که ناخودآگاهتان به شما می‌گوید زندگی کنید یا به جایش جهانی را ببینید که واقعا وجود دارد بدون این که اهمیت بدهید چه‌قدر دشوار یا سخت است؟

فیلم در سطوح زیادی مبتکرانه است. از سکانس‌های اکشن‌اش بگیرید تا جلوه‌های ویژه با گرافیک کامپیوتری اما نکته‌ی واقعا برجسته‌ی فیلم در دوران فعلی سوال‌هایی است که خیلی هم پایه‌ای هستند و در فیلم مطرح می‌شوند.

به طرز ترسناکی هنوز این سوال در گوش همه زنگ می‌زند که در حال حاضر زندگی‌شان چه شکلی است و در واقعیت چه‌طور باید باشد؟ آیا ما واقعا زندگی خودمان را زندگی می‌کنیم؟ فیلم بی‌شمار مقلد پیدا کرد که بعد از آن فیلم‌های علمی-تخیلی و اکشن تفکر برانگیز ساختند اما واچوفسکی‌ها علاوه بر ساخت یک فیلم سرگرم‌کننده‌ی پیشگامانه سوالاتی برای تماشاگر مطرح کردند که جواب دادن به آن‌ها آسان نبود.

این فیلم به رغم دنباله‌هایی که بر آن ساخته شد هنوز به دلیل همین پرسش‌هایی که خالقان در دلش مطرح کردند، امتیاز بیشتری می‌گیرد. اما این خالقان چه کسانی هستند؟ ما خالقان فیلم را می‌شناسیم اما در مورد زندگی‌مان چه؟ وقتی واقعا از خواب بلند شویم چه چیزی واقعی است؟

۶. انتخاب سوفی

انتخاب سوفی

عنوان اصلی: Sophie’s Choice
کارگردان: آلن جی. پاکولا
بازیگران: مریل استریپ
محصول ۱۹۸۲ 

از همان عنوان فیلم می‌فهمیم که مریل استریپ قرار است یک انتخاب سخت در نقطه‌ای در طول فیلم داشته باشد. قصه‌ی فیلم در دهه‌ی پنجاه در بروکلین می‌گذرد اما در همه‌ی فیلم شاهد فلاش‌بک‌هایی به جنگ جهانی دوم در اروپا هستیم. ما می‌توانیم خرابی و نابودی مهلکی را در اطراف استریپ، کوین کلاین و پیتر مک‌نیکول، سه شخصیت اصلی فیلم احساس کنیم.

وقتی بالاخره آن لحظه‌ی سرنوشت‌ساز در فیلم می‌رسد ما هم درست مثل سوفی مبهوت و شوکه می‌شویم. آیا انتخاب می‌کنید که بین پسر و دخترتان یکی زنده بماند و دیگری به سمت مرگ برود؟ برای هر کسی سوال وحشتناکی است که جوابی ندارد. به خصوص اگر یک مادر قرار باشد این تصمیم را بگیرد. چه‌طور می‌توانید چنین انتخابی بکنید؟ ترسناک است که چه‌طور پاکولا این سوال را پیش از آن که حتی سوفی انتخابش را بکند در ذهن والدین مطرح می‌کند.

۷. خبرچین

خبرچین

عنوان اصلی: The Insider
کارگردان: مایکل مان
بازیگران: راسل کرو، آل پاچینو
محصول ۱۹۹۹

فیلم مایکل مان درون سوژه‌ای شیرجه می‌زند که تعداد کمی از آدم‌ها جرات می‌کنند خلاف جهتش شنا کنند. فیلم که از اتفاقات واقعی الهام گرفته است نشان می‌دهد که چه‌طور راسل کرو که قبل‌تر در صنعت تنباکو بوده و حالا نقشی شبیه خبرچین دارد، تلاش می‌کند تا صنعت تنباکو را در ایالات متحده‌ی آمریکا با کمک تهیه‌کننده‌ی اخبار یعنی آل پاچینو زمین بزند.

سوژه‌ی پرونده‌ی مورد اشاره در فیلم تقریبا جدید بود و فیلم سوالی را مطرح می‌کند که حتی امروز هم می‌شود آن را پرسید: آیا ممکن است تلاش کنید یک صنعت بزرگ در جهان را زمین بزنید تا مردم را از اسرار سیاه آن باخبر کنید؟

البته گفتنش آسان‌تر از انجام دادنش است که هر کسی که وجدان داشته باشد کاری را انجام می‌دهد که برای سلامت جامعه بهتر باشد. اما مردان کرو وقتی کشف می‌کنند که او قرار است چه کاری انجام بدهد زندگی‌اش را تهدید می‌کنند. او باید تصمیم بگیرد که آیا واقعا ارزش دارد که زندگی‌اش را به خطر بیاندازد؟ چون در نهایت این صنعت فرو نمی‌پاشد و قرار هم نیست که میلیون‌ها نفر سیگار کشیدن را ترک کنند.

از نقطه نظر آل پاچینو هم سوالاتی مطرح می‌شود. اگر شما بودید اجازه می‌دادید که این داستان منتشر شود و احتمالا همه‌ی کارنامه‌ی کاری، برنامه و اعتبارتان را نابود کند؟ البته که ریسک است اما روزنامه‌نگاران بزرگ برای همین هستند. این دو مرد که از روی زندگی واقعی برداشت شده‌اند، با هم متحد می‌شوند تا حقیقت را به جامعه‌ی آمریکایی و سپس جهان نشان دهند. اما آیا آن‌ها واقعا گوش خواهند داد یا دوست دارند که از واقعیت خبردار شوند؟ یک نفر ممکن است به فکر بیفتد که در طولانی مدت واقعا این کار ارزش‌اش را دارد؟

۸. درخشش ابدی یک ذهن بی‌آلایش

درخشش ابدی یک ذهن بی آلایش

عنوان اصلی: Eternal Sunshine of the Spotless Mind
کارگردان: میشل گوندری
بازیگران: کیت وینسلت، جیم کری
محصول ۲۰۰۴

وقتی نوبت به عشق می‌رسد، تقریبا همه چیز خارج از محدوده‌ی تعقل ما می‌تواند اتفاق بیفتد. چارلی کافمن یک فیلمنامه‌ی عاشقانه-تخیلی نوشت که به میشل گوندری اجازه داد تا ناخودآگاه و خودآگاه ذهن ما را در رابطه با عشق‌های گذشته‌مان کشف کند.

کلمنتاین با بازی کیت وینسلت به آرامی از ذهن جوئل با بازی جیم کری پاک می‌شود. فیلم در لحظات مختلف عاشقانه، بامزه و غمگین است و هر چیزی که در رابطه اتفاق می‌افتد این جا می‌تواند حاضر باشد. اما در قلبش این پیش‌پاافتادگی حقیقی روزمره است که واقعا نشان می‌دهد دو نفر برای یکدیگر اهمیت قائل هستند.

در نتیجه اگر شما از یک شکست عاطفی وحشتناک رنج می‌برید آیا ارزش‌اش را دارد که آن را کامل از ذهنتان پاک کنید؟ دو کاراکتر فیلمنامه‌ی کافمن در یک دایره‌ی کامل امید، درد، لذت، ناامیدی رابطه را حس می‌کنند.

فیلم گذشته و حال و آینده را نشان می‌دهد. همین به مخاطب اجازه می‌دهد که به صورت فعال در فیلم مشارکت داشته باشد و بازتاب گذشته و احتمالا حال رابطه‌ی خودش را در فیلم ببیند.

در نهایت واقعا می‌ارزد تجربیات زندگی خودتان را نابود کنید تا از یک درد موقت فرار کنید؟ کل آن رابطه را پاک کنید؟

بیشتر بخوانید:
۳۵ فیلمی که در سال ۲۰۲۰ نباید از دست بدهید

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

۲ دیدگاه
  1. Avatar احسان

    اولین مورد توی لیست باید shutter Island می بود !

  2. Avatar عرشیا دوستی

    عالی بود
    مثل همیشه

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه