۱۰ فیلم برتر جولیا رابرتز از بدترین تا بهترین

۲۵ آبان ۱۴۰۰ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۹ دقیقه

اواخر دهه‌ی ۱۹۸۰ و اوایل دهه‌ی ۱۹۹۰ میلادی جولیا رابرتز انتخاب اول بسیاری از کارگردانان برای بازی در قالب نقش اول زن فیلم‌های درام با لحنی رومانتیک بود. او خیلی به‌سرعت توانسته بود در همان تجربیات اولیه‌ی خود به شهرت برسد و فیلم زن زیبا با حضور او توانست دروازه‌های موفقیت، ثروت و شهرت را برایش بگشاید. در این لیست به معرفی ۱۰ فیلم برتر کارنامه‌ی بازیگری جولیا رابرتز خواهیم پرداخت.

چهره‌ی معمولی، ظاهر ساده و قیافه‌ی صمیمی او باعث شد تا خیلی از مخاطبان او را سریع و به مانند یکی از اعضای خانواده‌ی خود بپذیرند؛ چرا که او بر خلاف بسیاری از ستاره‌های هم عصرش هیچ چیز غیرزمینی نداشت تا غیرقابل لمس به نظر برسد. جولیا رابرتز شبیه به زنی بود در همین همسایگی، آدمی معمولی که هر زنی در سرتاسر دنیا کسی مانند او را می‌شناخت؛ همین موضوع احساس همذات‌پنداری و نزدیکی با او را برای مخاطبان زن سینما ساده‌تر می‌کرد.

جولیا رابرتز آن‌قدر به بازی در قالب شمایل جاافتاده‌ی خودش ادامه داد و در فیلم‌های رومانتیک حاضر شد، که حضورش در هر فیلمی تضمین‌کننده‌ی اقبال طرفدارانش بود. البته این موضوع تا حدودی هم به ضرر او تمام شد؛ چرا که کارگردانان بزرگ کمتر به خاطر اجرای نقش‌های پیچیده سراغش را می‌گرفتند و هرگاه کارگردانی در فیلمی غیر از ژانر محبوبش او را فرا می‌خواند، باز هم همان نقش آشنا را به او محول می‌کرد و از وی می‌خواست تا نقش زنی عاشق‌پیشه را به عهده بگیرد. فیلم‌هایی مانند یازده یار اوشن و مایکل کالینز در همین فهرست نشان از همین موضوع دارند؛ چرا که با وجود اینکه یکی متعلق به زیرژانر سرقت و دیگری جلوه‌هایی تاریخی/ حماسی دارد، باز هم برخوردار از همان جولیا رابرتز آشنا و همیشگی است.

البته این به آن معنا نیست که باید جولیا رابرتز را هنرپیشه‌ای متوسط در نظر بگیریم؛ بلکه به این معنا است که عدم ریسک‌پذیری و محافظه کاری او در انتخاب نقش‌های مختلف و بازی در قالب همان نقش‌های آشنا، از وی شمایلی ساخته که همواره طرفداران خاص خودش را دارد. خلاصه که مخاطب همواره هم نیاز نیست تا بازیگر محبوبش را از میان کسانی انتخاب کند که دست به چالش‌های متعدد می‌زنند و خود را به مبارزه دعوت می‌کنند، گاهی تماشای یک چهره‌ی آشنای صمیمی چنان لبخندی بر لب تماشاگر می‌آورد که او سالن سینما را مانند خانه‌ی خود گرم و پر از محبت احساس می‌کند.

جولیا رابرتز تاکنون یک بار موفق به دریافت جایزه‌ی اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن شده و آن هم به خاطر بازی در فیلم ارین براکویچ به کارگردانی استیون سودربرگ بوده که یکی از متفاوت‌ترین نقش‌آفرینی‌های او هم هست. همین موضوع نشان می‌دهد که وی اگر نقش‌های مختلف و متنوع را انتخب می‌کرد، می‌توانست در نقش‌های متفاوتی نسبت به شمایل آشنای خود بدرخشد.

۱۰. بخور عبادت کن عشق بورز (Eat Prey Love)

فیلم بخور عبادت کن عشق بورز

  • کارگردان: رایان مورفی
  • دیگر بازیگران: خاویر باردم، جیمز فرانکو
  • محصول: ۲۰۱۰، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۵٫۸ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۳۶٪

بخور عبادت کن عشق بورز از روی رمانی به قلم الیزابت گیلبرت ساخته شده است و داستانش به تلاش‌های زنی اشاره دارد که سعی می‌کند معنای زندگی را بفهمد و در نهایت در دل یک عشق باشکوه آن را می‌یابد. گرچه چه فیلم و چه کتاب هیچ‌گاه در راه یافتن پاسخ این پرسش مهم زندگی آدمی به عمق نزدیک نمی‌شوند اما باید توجه داشت که از اساس مخاطبان هدف این کتاب و این فیلم افرادی بوده‌اند که برای لحظه‌ای سرگرمی به سینما یا خواندن پناه برده‌اند.

تصویر جولیا رابرتر تصویر همان زن آشنا است که اکنون در آستانه‌ی میان‌سالی و پس از شکست‌های متعدد در زندگی شخصی به دنبال راهی می‌گردد تا دوباره از زندگی خود لذت ببرد. بخور عبادت کن عشق بورز برخوردار از تصاویری باشکوه از سراسر جهان است و این قاب‌بندی‌ها یکی از عناصر مهم داستانی است؛ چرا که در نمایان کردن حال و هوای شخصیت اصلی نقش مهمی بازی می‌کند.

بخور عبادت کن عشق بورز در چهار کشور آمریکا، هندوستان، ایتالیا و اندونزی فیلم‌برداری شده است و از دسته‌ی آثاری است که پس از تماشا حسابی حال مخاطب را خوب می‌کند.

«زنی پس از شکست‌های متعدد و طلاق از همسرش تلاش می‌کند تا دوباره طعم خوشبختی را بچشد. او تصمیم می‌گیرد تا دور دنیا بچرخد؛ اول به ایتالیا سفر می‌کند و پس از گذراندن چند ماه به هندوستان می‌رود. در آنجا آرامش را پیدا می‌کند و…»

۹. عروس فراری (Runaway Bride)

فیلم عروس فراری

  • کارگردان: گری مارشال
  • دیگر بازیگران: ریچارد گیر، هکتور الیزوندو
  • محصول: ۱۹۹۹، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۵٫۶ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۴۶٪

عروس فراری داستانی شبیه به همه‌ی کمدی رومانتیک‌های آشنا دارد؛ زن و مردی که در ابتدا دل خوشی از هم ندارند، آهسته آهسته به هم دل می‌بازند و متوجه می‌شوند که نمی‌توانند بدون هم زندگی کنند. اما آنچه که فیلم را در این جایگاه به عنوان یکی از بهترین‌های جولیا رابرتز قرار می‌دهد اتکای آن به شیمی میان دو بازیگر اصلی یعنی وی و ریچارد گیر است. در واقع فیلم عروس فراری آن‌قدر به این رابطه وابستگی دارد که حتی عملا قصه‌ای تعریف نمی‌کند و تماما تمرکز خود را به سکانس‌های دو نفره‌ی آن‌ها معطوف کرده است. طبعا در چنین داستانی با منطقی فانتزی، هیچ اهمیتی ندارد که چرا زنی که هر بار تا آستانه‌ی ازدواج پیش می‌رود و در لحظات آخر منصرف می‌شود، در تیمارستان بستری نمی‌شود و دوباره مردی حاضر می‌شود با تمام وجود به او عشق بورزد!

گری مارشال ۹ سال پیش هم ریچار گیر و جولیا رابرتز را در فیلم زن زیبا به کار گرفته بود. او این بار تصویری رویایی از عشق ارائه داد که شاید بتواند مخاطبان زن جوان را کمی با خود همراه کند اما چندان در همراه کردن دیگر مخاطبان موفق نیست. البته که کمبود داستان‌گویی و تمایل فیلم به سمت رویاپروری فقط با صحنه‌های کل کل دو شخصیت اصلی جبران نشده، بلکه سکانس‌های کلیپ‌گونه‌ی مختلفی در جای جای فیم وجود دارد که با موسیقی بزرگانی مانند u2، مایلز دیویس یا اریک کلاپتون همراهی می‌شود.

انتهای تمام داستان‌های این‌چنینی مشخص است و مخاطب هم این را خوب می‌داند. البته که این پایان و این آگاهی از آن مهم نیست و فقط دو ساعت لذت بردن از تماشای زنان و مردان عاشق‌پیشه است که اهمیت دارد. فیلم هم در انتها به هدف خود می‌رسد و مخاطبی را که برای چنین تجربه‌ای بلیط خریده را راضی به خانه می‌فرستد.

«زنی به نام مگی تاکنون چند بار تا آستانه‌ی ازدواج پیش رفته اما هر بار در آخرین لحظه فرار کرده و ازدواج را به هم زده است؛ به همین دلیل معروف به عروس فراری شده است. حال توجه خبرنگاری به ماجرای این زن جلب می‌شود و مرد سعی می‌کند خود را به او نزدیک کند. در ابتدا این زن و مرد مانند کارد و پنیر به جان هم می‌افتند اما…»

۸. هیولای پول (Money Monster)

فیلم هیولای پول

  • کارگردان: جودی فاستر
  • دیگر بازیگران: جرج کلونی، گری اُ کانل
  • محصول: ۲۰۱۶، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶٫۵ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۵۹٪

کمتر جولیا رابرتز را در چنین نقش‌های متفاوتی به یاد می‌آوریم. او در این فیلم یکی از اعضای تشکیلاتی است که در خدمت جهان سرمایه‌داری قرار دارند و همه کار می‌کنند تا بالا دست‌ی‌های پولدارتر شوند. اما آنچه که ایده‌ی خوب خانم جودی فاستر را در مقام کارگردان فیلم متزلزل کرده و اجازه نمی‌دهد تا به خوبی قوام یابد، چسبیدن به پیام‌های به ظاهر مهم اما دست‌مالی شده‌ی فیلم به جای تعریف کردن داستان، شخصیت‌پردازی و تلاش برای قابل باور ساختن فضا است. در چنین چارچوبی با وجود آنکه گاهی فیلم موفق می‌شود تا ضربان قلب تماشاگرش را در دست بگیرد و او را دست‌خوش هیجان کند، اما نمی‌تواند کاری کند که او با پایان یافتن فیلم هم درگیر آنچه که بر پرده دیده است، باقی بماند.

جولیا رابرتز در قالب نقش زنی خسته از دور و اطرافش موفق می‌شود تا قاب‌های فیلم‌ساز را از آن خود کند. در واقع رابرتز بهترین بازیگر فیلم در حضور شخصی مانند جرج کلونی است. این درخشش زمانی بیشتر به چشم می‌آید که توجه کنیم کلونی فرصت و امکانات بیشتری برای بازی و خودنمایی دارد اما رابرتز چندان نقش مفصلی برای جلوه‌گری در اختیار ندارد.

در پایان به نظر می‌رسد به سختی می‌توان هیولای پول را دوست داشت اما نمی‌توان آن را به خاطر استعداد‌های بی‌نظیری که پشت و جلوی دوربین خود دارد، نادیده گرفت یا آن را تماشا نکرد چرا که هیولای پول بیش از هر چیز از فیلم‌نامه‌ی خود و شعارهای گل‌درشتش ضربه می‌خورد، نه بازی بازیگران و البته در چنین چارچوبی تلاش نافرجامی که برای ادای دین به شاهکارهای سیدنی لومت یعنی بد از ظهر سگی (dog day afternoon) و شبکه (network) می‌کند هم الکن می‌ماند.

«مجری یک برنامه اقتصاد محور توسط شخصی که به توصیه‌های او گوش کرده و در بورس سرمایه‌گذاری کرده اما همه چیزش را از دست داده، در مقابل دوربین‌های برنامه‌ی مذکور، گروگان گرفته می‌شود. حال همه چیز در حال فروپاشی است اما هنوز هم هستند کسانی که از این شرایط استفاده کنند تا پولی به جیب بزنند…»

۷. پرونده پلیکان (The Pelican Brief)

فیلم پرونده پلیکان

  • کارگردان: آلن جی پاکولا
  • دیگر بازیگران: دنزل واشنگتن، استنلی توچی و سم شپرد
  • محصول: ۱۹۹۳، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶٫۶ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۵۳٪

آلن جی پاکولا نامی آشنا برای علاقه‌مندان به سینمای آمریکا در دهه‌ی ۱۹۷۰ میلادی است. او یکی از کارگردان‌هایی است که در دوران معروف به پارانویا، فیلم‌هایی با محوریت جهان ترسان آدمی در آن زمان می‌ساخت و بیش از بسیاری از هم ‌عصرانش بی‌پرده بود و در جهانی کردن بسیاری از اتفاقات تلخ آن زمان نقش داشت. برای پی بردن به این موضوع کافی است تا به تماشای فیلم همه‌ی مردان رییس جمهور (all the president’s men) به کارگردانی او بنشینید.

حال این کارگردان مهم تاریخ سینما قصد دارد تا با اقتباسی از کتاب معروف جان گریشام همان حال و هوا را تکرار کند و به همان ماجراهای پر از توطئه و دسیسه بازگردد. در این میان جولیا رابرتز باز هم ثابت می‌کند که می‌تواند در قالب نقش‌های متفاوت نسبت به زنان عاشق‌پیشه‌ای که اغلب بازی می‌کند، بدرخشد و حتی در مقابل بازیگر جاسنگینی مانند دنزل واشنگتن کم نیاورد.

پرونده‌ی پلیکان گرچه یادآور فیلم‌های درخشان دهه‌ی هفتاد میلادی پاکولا است و همان حال و هوا را دارد اما نمی‌تواند مانند آن‌ها به ماندگاری در ذهن مخاطب برسد. اما باز هم موفق می‌شود تا ما را نزدیک به دو ساعت با خود بکاشند تا داستان تلاش مردان و زنانی را ببینیم که سعی می‌کنند دست تنها، نوری بتابانند بر حقیقتی که توسط دروغ‌های بی‌شمار محاصره شده است.

«در یک شب دو قاضی سرشناس در شهر ممفیس به قتل می‌رسند. حال یک دانشجوی حقوق حدس و گمان خود را در خصوص این قتل‌ها مطرح می‌کند و سعی می‌کند تا از ماجرا سر در بیاورد. هر چه پلیس بیشتر تحقیق می‌کند و آن دانشجو بیشتر به کشف حقیقت نزدیک می‌شود، طرف مقابل به تکاپوی بیشتری می‌افتد تا بر همه چیز سرپوش بگذارد…»

۶. زن زیبا (Pretty Woman)

فیلم زن زیبا

  • کارگردان: گری مارشال
  • دیگر بازیگران: ریچارد گیر، هکتور الیزوندو
  • محصول: ۱۹۹۰، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷٫۱ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۶۴٪

در متن نوشته شده ذیل فیلم عروس فراری گفته شد که گری مارشال با حضور زوج ریچارد گیر و جولیا رابرتز فیلم موفق دیگری ساخته و متوجه شده که شیمی میان این دو بازیگر چقدر خوب کار می‌کند. دوباره در اینجا هم قصه فرع بر روابط و صمیمیت جاری میان دو شخصیت اصلی قرار دارد و فیلم‌ساز همه چیز را به وجود آن‌ها سپرده است. دوباره خبری از داستان چفت و بست‌دار و واقع‌بینانه‌ای نیست و منطق همه چیز به شکلی فانتزی چیده شده است.

در اینجا این منطق با انسجام بیشتری همراه است و مخاطب بهتر با شخصیت‌های فیلم همراه می‌شود. این همراهی تا آنجا بود که نمایش زن زیبا به سکوی پرتاب جولیا رابرتز تبدیل شد و او را به انتخاب اول کارگردانان برای بازی در قالب نقش اول زن فیلمی کمدی رومانتیک تبدیل کرد. موفقیتی که البته بدون هزینه هم نبود و رابرتز را در قالب همین شمایل نگه داشت.

فیلم زن زیبا نشان داد که اگر فضای فیلمی با محوریت عشق میان مرد ثروتمند و زن فقیر به درستی ساخته شود، توان جذب مخاطب را هم دارد؛ حال این سوژه هر قدر هم که کلیشه‌ای باشد. در واقع استفاده‌ی درست از کلیشه‌ها نه تنها بد نیست بلکه در موارد بسیاری کار سختی هم هست و می‌تواند دستاورد مهمی قلمداد شود.

فیلم زن زیبا توانست در گیشه به رقم خیره‌ کننده‌ی ۴۶۰ میلیون دلاری برسد و این موضوع نشان می‌دهد با وجود اینکه فیلم از دید منتقدان چندان جدی گرفته نشد اما توانست دل مخاطبان سینما را به دست آورد. زن زیبا هنوز هم یکی از بهترین فیلم‌های عاشقانه‌ی جولیا رابرتز است و اگر به دنبال فیلمی در این لیست می‌گردید که شمایل آشنای او را داشته باشد، همین را ببینید.

«مردی ثروتمند در تپه‌های هالیوود قصد دارد تا آدرس مقصدش را از زنی جوان بپرسد. زن کهاز راه خلاف روزگار می‌گذراند تصور می‌کند مرد مشتری است و همین باعث مشاجره‌ای می‌شود. پس از آن مرد از زن می‌خواهد تا او را در یک ملاقات کاری همراهی کند و وانمود کند که همراه وی در این سفر است. زن می‌پذیرد اما مرد رفته رفته متوجه می‌شود که بدون زن نمی‌تواند زندگی کند…»

۵. آگوست: اوسیج کانتی (August: Osage County)

فیلم آگوست

  • کارگردان: جان ولز
  • دیگر بازیگران: مریل استریپ، اوان مک‌گرگور و سم شپرد
  • محصول: ۲۰۱۳، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷٫۲ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۶۷٪

شاید بسیاری تریسی لتس را با بازی در فیلم‌ها و سریال‌های مختلف بشناسند اما در آمریکا شهرت او بیشتر به خاطر نوشتن نمایش‌نامه‌ی برنده‌ی جایزه‌ی پولیتزری است که مبنای ساخته شدن همین فیلم شده. نمایش‌نامه‌ی آگوست: اوسیج کانتی که در سال ۲۰۰۸ موفق شد تا این جایزه‌ی مهم را از آن خود کند.

همان‌طور که از نمایش‌نامه بر می‌آید بیشتر اتفاقات فیلم در فضاهای داخلی جریان دارد و بار دراماتیک قصه بر عهده‌ی دیالوگ‌ها است. به همین دلیل حضور خوب بازیگران بیش از هر چیز دیگر اهمیت دارد. جولیا رابرترز در کنار مریل استریپ آنقدر در این فیلم خوب بازی کرده‌اند که علاوه بر نجات فیلم، موفق شدند تا در همان سال نمایش به عنوان کاندیدای جایزه‌ی اسکار هم معرفی شوند؛ مریل استریپ برای جایزه‌ی نقش اول زن و جولیا رابرتز به‌عنوان بازیگر نقش مکمل زن.

در این نمایش‌نامه که بی‌شباهت به آثار تنسی ویلیامز نیست، حضور افراد یک خانواده در زیر یک سقف باعث می‌شود تا بسیاری از احساسات و عواطف سرکوب شده امکان بروز پیدا کنند و شخصیت‌ها گاهی در مقابل هم قرار گیرند و گاهی در کنار هم. در واقع هر آنچه که فیلم را نجات می‌دهد از همین متن دقیق سرچشمه می‌گیرد و فرصتی که در اختیار بازیگرانش قرار می‌دهد؛ وگرنه نقطه ضعف اثر کارگردانی جان ولز است که موفق نمی‌شود به این اثر، حال و هوایی سینمایی ببخشد.

«پدر خانواده‌ای گم می‌شود. افراد خانواده به همین دلیل پس از سال‌ها دور هم جمع می‌شوند. اما همه چیز حکایت از این دارد که افرد این خانواده توان ارتباط برقرار کردن با هم را از دست داده‌اند و دیگر یکدیگر را نمی‌شناسند…»

۴. مایکل کولینز (Michael Collins)

فیلم مایکل کولینز

  • کارگردان: نیل جردن
  • دیگر بازیگران: لیام نیسن، آرن ریکمن
  • محصول: ۱۹۹۶، ایرلند، آمریکا و انگلستان
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷٫۲ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۷۷٪

نیل جردن فیلم‌سازی ایرلندی است که در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ میلادی برای خود جایگاهی داشت و حتی به خاطر فیلم مونا لیزا (mona lisa) توانسته بود در جشنواره‌ی کن بدرخشد. او به خاطر تعلق خاطر خود به قهرمان ملی مردم کشورش یعنی مایکل کولینز فیلمی ساخت که هم به زندگی خصوصی این مرد تاریخی اشاره دارد و هم به تلاش‌های او برای رسیدن به یک ایرلند آزاد می‌پردازد.

در واقع فیلم هم از همین موضوع ضربه می‌خورد؛ چون در نگاه اول به نظر می‌رسد که با اثری دو پاره طرف هستیم که به زور قصد دارد تا زندگی خانوادگی و خصوصی شخصیت اصلی خود را به زندگی مبارزاتی او پیوند بزند تا شاید از این طریق دل مخاطبان وسیع‌تری را به دست بیاورد. قطعا اگر نیل جردن فقط به مبارزه‌های مایکل کولینز می‌پرداخت و روابط عاطفی او را فراموش می‌کرد با اثر بهتری روبه‌رو بودیم.

حضور جولیا رابرتز به همین قسمت از زندگی خصوصی این قهرمان ملی مردم ایرلند باز می‌گردد و در واقع پر کننده‌ی مسائل عاطفی درون فیلم است. همراهی او در کنار لیام نیسن به دل می‌نشیند و شیمی میان این دو به‌خوبی کار می‌کند اما آنچه که سبب می‌شود تا بازی او به چشم نیاید همین دو پارگی اثر است.

در پایان نمی‌توان به این نکته اشاره نکرد که فیلم‌ساز در نمایش بخش حماسی فیلم و آنچه که در نبرد میان ارتش آزادی خواه ایرلند و دولت بریتانیا رفته، موفق است و گاهی می‌تواند ضربان قلب مخاطب را بالا ببرد.

«فیلم به زندگی خصوصی و همچنین مبارزات مایکل کولینز یکی از رهبران جنبش آزادی بخش ایرلند اختصاص دارد. در این فیلم روابط مختلف او از رابطه با اعضای خانواده تا افراد تشکیلاتش را می‌بینیم…»

۳. ارین براکوویچ (Erin Brockovich)

فیلم ارین براکویچ

  • کارگردان: استیون سودربرگ
  • دیگر بازیگران: آلبرت فینی، آرون اکهارت
  • محصول: ۲۰۰۰، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷٫۴ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۵٪

کمتر پیش می‌آید تا بازیگری با بازی در نقش اصلی فیلمی کمدی بتواند تا این حد تحسین شود. جولیا رابرتز چنان بازی در نقش یک مادر بی‌کار را جدی گرفته و چنان روحی به آن دمیده است که علاوه بر چرخاندن نگاه‌ها به فیلم، ‌توانست تنها جایزه‌ی اسکار خود را هم برباید. در واقع پس از سال‌ها با نگاه کردن دوباره به فیلم آنچه که اول از هر چیز دیگر به ذهن می‌رسد نه کارگردانی خوب استیون سودربرگ، بلکه همین بازی عالی جولیا رابرتز در قالب نقش اصلی فیلم است.

استیون سودربرگ نشان داده که توانایی بالایی در ساختن هر فیلمی در هر ژانری دارد و گاهی حتی می‌تواند لحن‌های مختلف هر ژانر را با هم ترکیب کند. در این فیلم یک درام دادگاهی را با لحنی کمدی ساخته و سعی کرده داستان در ظاهر تلخ خود را به گونه‌ای دور شخصیت اصلی خود بچیند که نه تنها آزار دهنده نباشد، بلکه به شکل هوشمندانه‌ای حال خوب کن و بامزه هم هست.

فیلم به دو بخش تقسیم می‌شود؛ در بخش اول به نظر می‌رسد که هر چه بلا در عالم وجود دارد یکی یکی سر شخصیت اصلی آوار می‌شود و در بخش دوم او پله‌های ترقی را پشت سر هم طی می‌کند و به موفقیت‌های بزرگی در زندگی می‌رسد. سودربرگ موفق شده تا هر دو بخش را به خوبی از کار در بیاورد و همین موضوع باعث شد تا فیلم ارین براکویچ در همان سال نامزد اسکار‌های بهترین فیلم، بهترین کارگردانی برای استیون سودربرگ، کاندیدای اسکار بهترین فیلم‌نامه‌ی اریجینال و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد هم علاوه بر کسب جایزه‌ی اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن بشود.

«یک مادر مجرد که طلاق گرفته است و در یک دوره‌ی افسردگی مطلق به سر می‌برد. این در حالی است که پشت سر هم بد می‌آورد. او پس از پشت سر گذاشتن این بخش از زندگی خود موفق می‌شود تا به‌عنوان دستیار یک وکیل شروع به کار کند و در حالی که هیچ کس او را قبول ندارد یک تشکیلات به شدت قدرتمند را متهم به آلوده کردن آب شهر کند…»

۲. ناتینگ هیل (Notting Hill)

فیلم ناتینگ هیل

  • کارگردان: راجر میچل
  • دیگر بازیگران: هیو گرانت، اما چمبرز
  • محصول: ۱۹۹۹، آمریکا و انگلستان
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷٫۱ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۳٪

ناتینگ هیل فیلم دیگری در کارنامه‌ی جولیا رابرتز است که از همان الگوها و کلیشه‌های ثابت سینمای کدی رمانتیک استفاده می‌کند و مخاطب از قبل می‌داند که با چه اثری روبه‌رو است و در پایان ماجرا قرار است چه اتفاقی میان شخصیت‌های اصلی شکل بگیرد. اما در اینجا تفاوتی با فیلم‌های دیگر او وجود دارد و آن هم به لحن انگلیسی اثر بازمی‌گردد.

حضور مردی از طبقه‌ی کارگر در فیلم، به مانند اکثر آثار هالیوودی به آن معنا نیست که او حتما هم باید ابله باشد. از طرف دیگر طنز فیلم قرار نیست لزوما با دلقک‌بازی و رفتار اغراق شده، موجبات خنده‌ی تماشاگر را فراهم آورد. می‌توان به سمت هیچ‌کدام از این اتفاقات نرفت و فقط به شیمی رابطه‌ی دو بازیگر اصلی هم دل خوش نکرد و کمی در مقابل دو طرف موانع مختلف به وجود آورد و آن‌ها را مجبور کرد که به استقبال سختی‌ها بروند. فیلم ناتینگ هیل با چنین استراتژی ساخته شده و البته که شیمی میان جولیا رابرتز و هیو گرانت هم به‌خوبی کار می‌کند.

کمدی رمانتیکی مانند ناتینگ هیل که با الگوی آشنای مرد بی‌پول و زن ثروتمند ساخته شده نیاز به چند شخصیت فرعی درجه یک دارد که حین تلخ شدن فضا و زمان جدایی زوج، بار کمدی اثر را به دوش بکشند. وردست‌هایی اینچنینی دور و اطراف شخصیت کری گرانت پیدا می‌شوند و می‌توان به آن‌‌ها خندید.

نکته‌ی بعدی که باعث می‌شود فیلم ناتینگ هیل در چنین جایگاهی قرار گیرد، استفاده‌ی مناسب از عنصر شانس در فیلم‌نامه و همچنین در اجرا است. در بسیاری از فیلم‌ها عناصر اتفاقی از اثر خارج می‌شود و ساز خود را می‌زند اما سازندگان ناتینگ هیل موفق می‌شوند تا این موضوع را چنان با ظرافت درون فیلم خود قرار دهند که نه تنها توی ذوق نمی‌زند بلکه مانند هر اتفاق تصادفی دیگری در زندگی روزمره قابل باور هم می‌شود.

«یک بازیگر سرشناس هالیوودی به نام آنا برای بازی در فیلمی به لندن سفر کرده است. او به طور اتفاقی وارد مغازه‌ی کتاب فروشی مردی در غرب لندن واقع در محله‌ی ناتینگ هیل می‌شود. در ابتدا زن کتابی از مغازه می‌خرد و از آنجا خارج می‌شود اما مرد تصادفا لباس آنا را کثیف می‌کند. مرد که ویلیام نام دارد از آنا تقاضا می‌کند تا به خانه‌ی او در همان نزدیکی برود و لباس خود را تمیز کند. آنا پس از مدتی به منزل ویلیام سر می‌زند تا بسته‌‌ای که جا گذاشته را بردارد و این در حالی است که رسانه‌ها به روابط او و ویلیام مشکوک شده‌اند…»

۱. یازده یار اوشن (Ocean’s Eleven)

فیلم یازده یار اوشن

  • کارگردان: استیون سودربرگ
  • دیگر بازیگران: جرج کلونی، برد پیت، مت دیمن، دان چیدل، الیوت گلد و اندی گارسیا
  • محصول: ۲۰۰۱، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷٫۷ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۳٪

استیون سودربرگ با ساختن فیلم یازده یار اوشن و دنباله‌هایش هم به خودش لطف کرد و هم به بازیگران و عوامل فیلم و هم به ما به عنوان مخاطب. یک فیلم با محوریت یک سرقت پیچیده و البته یک لحن کمدی معرکه که باعث می‌شود مخاطب از ابتدا تا انتهای فیلم با لبخندی همیشگی شیطنت‌های جرج کلونی و دوستان را دنبال کند. همه‌ی این‌ها در همراهی با یک تیم بازیگری معرکه که هم الیوت گلد بزرگ در میان آن‌ها است و هم برد پیت و مت دیمن و دان چیدل و اندی گارسیا و البته بانوی اول فیلم یعنی جولیا رابرتز.

قطعا در چنین فیلم پرستاره‌ای تماشاگر از تماشای همزمان بازیگران بر پرده لذت می‌‌برد اما نمی‌توان فیلم را تماشا کرد و از حضور جولیا رابرتز در کنار جرج کلونی لذت نبرد. اساسا یکی از مهم‌ترین گره‌های داستانی اثر حول شخصیت جذاب جولیا رابرتز طراحی شده و به دست آوردن دل او است که در پایان برنده‌ی نبرد حیثیتی درون فیلم را مشخص می‌کند.

استیون سودربرگ توانسته سکانس‌های مفصل مربوط به طراحی و اجرای سرقت را عالی از کار دربیاورد: به این شکل که همزمان با تعریف کردن جزئیات نقشه توسط شخصیت اصلی، سرقت هم در حال وقوع است و صدای جرج کلونی مانند یک راوی اتفاقاتی که باید شکل بگیرد تا نتیجه‌ی خوب حاصل شود را روی تصاویر فیلم برای ما تعریف می‌کند. از این طریق نه تنها من و شمای مخاطب متوجه می‌شویم که چه اتفاقی درون قاب فیلم‌ساز در جریان است بلکه در پایان از تهور این نقشه هم شگفت‌زده خواهیم شد.

از سوی دیگر نمی‌توان به یازده یار اوشن اشاره کرد و از ریتم درخشان اثر یاد نکرد. جریان اطلاع‌رسانی اتفاقات درون فیلم بسیار سریع است اما استیون سودربرگ اجازه می‌دهد تا هر اتفاقی اول در ذهن مخاطب جا بیوفتد و سپس سراغ موضوع بعدی داستان خود می‌رود. کنار هم قرار گرفتن همه‌ی این موضوعات، تماشای یازده یار اوشن را به خاطره‌ای دلچسب برای مخاطب تبدیل می‌کند.

«دنیل اوشن پس از آزادی از زندان به سراغ دوست قدیمی خود راستی می‌رود و به او خبر می‌دهد که قرار است به یکی از کازینوهای معروف شهر لاس وگاس دستبرد بزند. دنیل برای انجام این کار نیاز به یک تیم حرفه‌ای و البته یک سرمایه‌ی اولیه دارد. او و دوستش برای دور هم جمع کردن افراد و همچنین جور کردن پول دست به کار می‌شوند…»

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

یک دیدگاه
  1. پدرام.ی

    شخصاً برای من Notting Hill جایگاه دیگری دارد. آلبوم آهنگ‌های این فیلم نیز اثری است ممتاز.

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه